معتقدم که یک مسؤول نباید اجازه دهد که از واقعیّات جامعه و از خبرهایى که در جامعه جارى است، دور بماند. البته انقطاع از مردم - که در تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسّلام احتجاب از مردم است؛ یعنى حجاب داشتن و با مردم هیچ مواجه نشدن - چیز بسیار خطرناکى است. حضرت به مالک اشتر فرمودهاند: « قلّة علم بالأمور»؛ به خاطر احتجاب از مردم، آگاهى انسان از همه چیز کم مىشود. البته من به خانههاى اشخاص هم مىروم. یکى از کارهایى که بحمداللَّه من از اوایل ریاست جمهورى تا بهحال انجام دادهام - البته گاهى بیشتر است، گاهى کمتر - این است که به منازل اشخاصى از آحاد و تودههاى مردم مىروم، روى فرششان مىنشینم، با آنها حرف مىزنم و زندگیشان را از نزدیک لمس مىکنم. البته به شما عرض کنم، اطّلاع از مردم، یک بخش از اطّلاع است؛ بخش دیگرش اطّلاع از دشمن است. کسى از من نپرسید که شما از دشمن هم اطلاعى دارید یا نه؟! ولى من خودم عرض مىکنم: بله، بنده از دشمنان هم بىاطّلاع نیستم. خیلیها خیال مىکنند که ما گاهى تیر به تاریکى مىاندازیم و از دشمن صحبت مىکنیم. نه؛ تیر به تاریکى انداختن نیست؛ مىدانیم و حس مىکنیم که دشمن حضور دارد. اتّفاقاً همین چند روز قبل بعضى از مطبوعات امریکا خبر از اظهارات رئیس سازمان سیا دادند که در بعضى از روزنامههاى ما هم منعکس شد. او گفته بود ما در فلان تعداد کشور - از جمله ایران را هم اسم آورده بود - مأموران سازمان خودمان را فعّال کردهایم که زبان مادریشان، زبان آن کشورهاست. بعد بخصوص اسم ایران را آورده بود و گفته بود ما مأمورانى داریم که زبان مادریشان فارسى است و متوسّط سنّىشان هم سى سال است. ممکن است براى بعضى این سؤال پیدا شود که چرا این حرفها را مىگویند. وقتى اطّلاعاتى زیاد و سرریز مىشود، براى صاحب آن اطّلاعات اهمیتش کم مىشود؛ لذا از گوشه و کنارِ حرفها خیلى چیزها مىشود فهمید. بله، ندیدنِ دشمن هنر نیست.
در زمان حافظ، چهار امیر پشت سر هم بر شیراز حکومت کردند که یکى از آنها شاه شیخ ابواسحاق است - البته اسمش شیخ است، اما شیخ نبوده - حافظ هم در چند جا اسم او را آورده؛ چون به او بسیار علاقهمند بوده است. شاه شیخ ابواسحاق، هم جوان، هم زیبا و هم بسیار عیّاش بوده است. امیر مبارزالدّین - که یکى از پادشاهان آن منطقه بود - از کرمان حرکت کرد و به طرف شیراز آمد و قصد داشت این شهر را بگیرد. براى حمله به شیراز، آرام مىآمد تا شیرازیها نفهمند و او ناگهان شیراز را محاصره کند و فرصت دفاع به آنها ندهد. بعضى از مردم از ماجرا آگاه شدند، مأموران حکومت هم قضیه را فهمیدند؛ اما کسى اصلاً جرأت نمىکرد موضوع را به شاه شیخ ابواسحاق خبر دهد. دشمن نزدیک شیراز رسید و تمام منطقه جلوِ حصار شیراز را اردو زد. وزیر شاه شیخ ابواسحاق بالاخره دید اینطورى نمىشود؛ فردا دشمن به شهر حمله مىکند و پادشاه خبر ندارد که دشمن پشت شهر است. آیا این براى یک مسؤول هنر است که نداند دشمن کجاست؟! وزیر پیش شاه شیخ ابواسحاق آمد، اما دید جرأت نمىکند مستقیم به او بگوید! لذا از راهش وارد شد؛ گفت هوا خیلى خوب و بهارى است و صحرا سبزهزار است؛ آیا میل ندارید بالاى پشت بام قصر بروید و بیرون را تماشا کنید؟ به این بهانه پادشاه را از داخل قصر بیرون کشید و بالاى قصر برد. وقتى پادشاه روى پشت بام رفت و نگاه کرد، دید کسانى در بیابان اردو زدهاند. پرسید این اردو مربوط به کیست؟ گفت متعلّق به امیر مبارزالدّین است. گفت چه موقع آمدهاند؟ گفت - مثلاً - ده روز است. این پادشاه بىغیرت و بىعرضه به جاى این که بلافاصله بیاید و لباس جنگ بپوشد - البته بعد هم جنگ کرد و ابتدا اسیر و سپس کشته شد - گفت اینها حیفشان نیامد در این هواى خوشِ بهارى به جنگ آمدند! اینگونه نمىشود انسان مسؤولیتهاى مهم جامعه را بر عهده گیرد.1379/12/09
بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر
وظیفه مسئولان, امیر جمال الدین شاه شیخ ابواسحاق, تاریخ ایران اسلامی در 9 قرن اول, دشمنی آمریکا با انقلاب و نظام اسلامی
روایت تاریخی
لینک ثابت
وظیفه مسئولان, امیر جمال الدین شاه شیخ ابواسحاق, تاریخ ایران اسلامی در 9 قرن اول, دشمنی آمریکا با انقلاب و نظام اسلامی
روایت تاریخی