ما میخواهیم آن نظامی، آن تشكیلاتی و آن حكومتی را كه بتوان این هدفها را در آن محقّق كرد، به وجود آوریم. این یك فرایند طولانی و دشواری دارد و شروعش از انقلاب اسلامی است. البته انقلاب كه میگوییم، حتماً به معنای زدوخورد و شلوغ كاری و امثال اینها نیست؛ برخلاف آن برداشتهایی است كه میبینیم در بعضی از نوشتهها خوششان میآید با كلمهی انقلاب بازی كنند! گاهی میخواهند انقلاب را به معنای شورش، اغتشاش، بینظمی و بیسامانی وانمود كنند و بگویند ما انقلاب نمیخواهیم؛ یعنی انقلاب چیز بدی است! این برداشتهای غلط از انقلاب است. انقلاب یعنی دگرگونی بنیادی. البته این دگرگونی بنیادی در اغلب موارد بدون چالشهای دشوار و بدون زورآزمایی، امكانپذیر نیست؛ اما معنایش این نیست كه در انقلاب حتماً بایستی اغتشاش و شورش و امثال اینها باشد؛ نه، ولی هر شورش و هر اغتشاش و هر تهیّج عام و تودهای هم معنایش انقلاب نیست؛ هر تحولی هم معنایش انقلاب نیست؛ انقلاب آنجایی است كه پایههای غلطی برچیده میشود و پایههای درستی به جای آن گذاشته میشود. این قدمِ اوّل است. انقلاب كه تحقّق پیدا كرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامی است. نظام اسلامی، یعنی طرح مهندسی و شكل كلّی اسلامی را در جایی پیاده كردن. مثل اینكه وقتی در كشور ما نظام سلطنتیِ استبدادیِ فردیِ موروثیِ اشرافیِ وابسته برداشته شد، به جای آن، نظام دینیِ تقواییِ مردمیِ گزینشی جایگزین میشود؛ با همین شكل كلّی كه قانون اساسی برایش معیّن كرده، تحقق پیدا میكند؛ یعنی نظام اسلامی. بعد از آنكه نظام اسلامی پیش آمد، نوبت به تشكیل دولت اسلامی به معنای حقیقی میرسد؛ یا به تعبیر روشنتر، تشكیل منش و روش دولتمردان یعنی ماها به گونهی اسلامی؛ چون این در وهلهی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود آید. مسئولان و دولتمردان باید خودشان را با ضوابط و شرایطی كه متعلق به یك مسئول دولت اسلامی است، تطبیق كنند. یا چنان افرادی اگر هستند سر كار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت كمال در آن جهت حركت دهند و پیش ببرند. این مرحلهی سوم است كه از آن تعبیر به ایجاد دولت اسلامی میكنیم. نظام اسلامی قبلًا آمده، اكنون دولت باید اسلامی شود. دولت به معنای عام، نه به معنای هیئت وزرا؛ یعنی قوای سهگانه، مسئولان كشور، رهبری و همه. مرحلهی چهارم كه بعد از این است كشورِ اسلامی است. اگر دولت به معنای واقعی كلمه اسلامی شد، آنگاه كشور به معنای واقعی كلمه اسلامی خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر بتدریج ریشهكن میشود؛ عزّت حقیقی برای مردم به وجود میآید؛ جایگاهش در روابط بینالملل ارتقاء پیدا میكند؛ این میشود كشور اسلامی. از این مرحله كه عبور كنیم، بعد از آن، دنیای اسلامی است. از كشور اسلامی میشود دنیای اسلامی درست كرد. الگو كه درست شد، نظایرش در دنیا به وجود میآید.
ما در كدام مرحلهایم؟ ما در مرحلهی سوّمیم؛ ما هنوز به كشور اسلامی نرسیدهایم. هیچكس نمیتواند ادّعا كند كه كشور ما اسلامی است. ما یك نظام اسلامی را طرّاحی و پایهریزی كردیم «ما»، یعنی همانهایی كه كردند و الآن یك نظام اسلامی داریم كه اصولش هم مشخّص و مبنای حكومت در آنجا معلوم است. مشخّص است كه مسئولان چگونه باید باشند. قوای سهگانه وظایفشان معیّن است. وظایفی كه دولتها دارند، مشخّص و معلوم است؛ اما نمیتوانیم ادّعا كنیم كه ما یك دولت اسلامی هستیم؛ ما كم داریم. ما باید خودمان را بسازیم و پیش ببریم. ما باید خودمان را تربیت كنیم. البته اگر در رأس كار یك امام معصوم مثل امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام باشد كه قولش، فعلش و منشش الگوست، كار برای كارگزاران نظام آسانتر است؛ چون نسخهی كامل را در اختیار دارند و در همهچیزش هدایت هست. وقتی آدمی مثل من در رأس كار باشد، البته كارِ كارگزاران مشكلتر است؛ ولی ثوابشان هم بیشتر است. اگر توانستند در این راه حركت كنند، اجر الهیشان بیشتر خواهد شد. هركدام از شما تلاش كنید كه برای این مسئولیتها خودتان را با الگوی اسلامی منطبق سازید؛ یعنی دینتان، تقوایتان، رعایتتان نسبت به حال مردم، رعایتتان نسبت به شرع، رعایتتان نسبت به بیتالمال، اجتنابتان از خودخواهیها و خودپرستیها و رفیقبازیها و قوموخویشپرستیها و اجتنابتان از تنبلی و بیكارگی و بیعملی و هوی و هوس و این چیزها مطابق با الگوی اسلام باشد. هركدام از شما بتوانید در این زمینهها كار خودتان را بكنید و پیش بروید و خودتان را بسازید، البته ثواب شما از آن كسی كه در زمان امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام این كار را میكرد، یقیناً بیشتر است؛ چون او به امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام نگاه میكرد
و آن حضرت الگوی كامل بود؛ اما شما چنین كسی را ندارید كه آنطور به او نگاه كنید و برایتان الگو باشد؛ لیكن ضوابط در دست همهی ما هست و امروز همهمان وظیفه داریم.
عمدهترین خطر چیست؟ من در پاسخ به این سؤال یك روایت میخوانم. فرمود: «انّ اخوف ما اخاف علیكم اثنان اتّباع الهوی و طول الأمل». خطر عمده دو چیز است: اوّل، هوسپرستی و هواپرستی است. تعجّب نكنید؛ از همهی خطرها بالاتر، همان هوای نفسی است كه در دل ماست؛ «انّ اعدی عدوّك نفسك الّتی بین جنبیك»؛ از همهی دشمنها دشمنتر، همان نفس، همان «من» و همان خودی است كه در وجود توست؛ آن منیّتی كه همه چیز را برای خود میخواهد. اینجا هم از زبان پیغمبر همین را میفرماید: «انّ اخوف ما اخاف علیكم اثنان اتّباع الهوی و طول الأمل فأمّا اتّباع الهوی فیصدّ عن الحق»؛ یعنی پیروی از هوای نفس، شما را از راه خدا گمراه میكند. غالب این گمراهیها به خاطر هوای نفس است. البته ما برای خودمان هزار رقم توجیه درست میكنیم، برای اینكه از راه خدا منحرف شویم و حرف و عملمان غیر از آن چیزی باشد كه شرع و دین برای ما معیّن كرده است. هوای نفس خصوصیتش این است كه شما را از سبیل الله كه جهاد در سبیل الله لازم است گمراه میكند. «و امّا طول الأمل فینسی الآخرة». طول امل، یعنی آرزوهای دور و دراز شخصی: تلاش كن، برای اینكه فلان طور، خانه برای خودت درست كنی؛ تلاش كن و مقدّمات را فراهم كن، برای اینكه به فلان مقام برسی؛ تلاش كن، زید و عمرو را ببین و هزار نوع مشكل را پشت سر بگذار تا اینكه فلان سرمایه را برای خودت فراهم آوری و فلان فعالیت اقتصادی را در مشت بگیری. این طول الأمل یعنی آرزوهایی كه یكی پس از دیگری میآیند و تمامنشدنیاند جلوِ چشم انسان صف میكشند؛ برای انسان هدف درست میكنند و هدفهای حقیر در نظر انسان عمده میشود. خاصیت این هدفها «ینسی الآخرة» است؛ آخرت را از یاد انسان میبرند؛ انسان دائماً مشغول هدفهای حقیر میشود؛ برای انسان وقتی باقی نمیماند؛ دلِ انسان را میمیرانند؛ میل به دعا، میل به انابه، میل به تضرّع و میل به توجّه را برای انسان باقی نمیگذارند.1379/09/12
لینک ثابت