آنچه مربوط به تاریخچه بسیج است، به گمان بنده، چیزی است که هرگز در تاریخ کشور بزرگِ پرحادثه ما فراموش نخواهد شد. یعنی در یک جنگ چند ساله طولانی - نمیشود گفت هشت ساله؛ چون قبل از این هشت سال هم، نیروی مردمی بسیج، در میدان بود. بعد از آن هم، تا امروز بوده است - یک نیروی عظیم مردمی وارد میدان شد، و همه معادلات را به زیان حسابگران سیاسی و نظامی دنیا بر هم زد. این نیروی مردمی همان نیروی بسیج است. نیروهای مسلّح ما - اعم از سپاه یا ارتش - خیلی زحمت کشیدهاند و خدمات بزرگی انجام دادهاند. اما بنده به جرأت میتوانم ادّعا کنم: اگر حضور مردمی نبود؛ اگر نیروهای بسیج نبودند که در طول این سالهای متمادی، از خانهها و مدرسهها و کارخانهها و ادارات و شهرها و روستاها و از سنین مختلف و از زن و مرد، به سمت صحنهها و میدانهایی که به آنها نیاز بود، سرازیر شوند، نه در جنگ قادر میشدیم از کشور، آنچنان که شایسته است، دفاع کنیم و نه در صحنههای دیگری که تا امروز تقریباً هر لحظه در مقابل دشمنان داشتیم، میتوانستیم آن قدرت ملی خودمان و پایداری جمهوری اسلامی را به همه دنیا ثابت کنیم. این، بسیج بود که چنین قدرتی را به ما داد. این تاریخچه چندین ساله؛ چه آنچه که در میدان جنگ نظامی اتّفاق افتاده است و چه آنچه که در صحنههای دیگر - مثل همین صحنههای تظاهرات مختلف و حضور عظیم مردم در همه صحنههای گوناگون - اتفاق افتاد، واقعاً - تا امروز که ما با هم صحبت میکنیم - به گمان من، به رشته تحریر و گزارش کشیده نشده است. یعنی خیلی کتاب باید نوشت. خیلی تصویر و نقّاشی و عکاسی و فیلم و نمایش و داستان و بقیه نشانههای آثار هنری باید به کار بیفتد، تا بتواند عظمت این حضور مردم و تأثیر آن را برای کسی که به چشم خودش ندیده است، نشان دهد. من و شما هم که به چشم خودمان دیدهایم، وقتی گزارشی از جایی که در آنجا نبودهایم به ما میدهند، میبینیم بسیاری از نکات از دیدمان پنهان بوده است. وقتی بناست حرکتی در جبهه علیه دشمن انجام گیرد، شما میبینید آن کسانی که باید سلاح بهدست گیرند، از همه اطراف سرازیر میشوند. آنهایی که باید این سلاح بهدستان را آموزش دهند، از هر جا که هستند و میتوانند، حضور پیدا میکنند. آنهایی که باید این سلاح به دستان را به صف مقدّم برسانند، با وسایل نقلیه خودشان حضور پیدا میکنند و این وظیفه را انجام میدهند. آنهایی که باید این گروه را پشتیبانی کنند و برایشان غذا و لباس و وسایل آسایش و تغذیه فراهم آورند، از همه جای این کشور، مشغول میشوند: خانهها به خیّاطخانه و حسینیهها و مسجدها به آشپزخانه تبدیل میشود تا این گروه مسلّحی را که راه افتادهاند و به جبهه رفتهاند، پشتیبانی کنند. آنهایی هم که هیچ کدام از این کارها را نمیتوانند انجام دهند، میآیند برای قهرمانانی که در وسط صحنهاند، دعا میکنند. برای آنها شعار میدهند و آنها را تقویت روحی میکنند. اگر ایمان و شور و شوق نباشد، مگر میشود چنین وضعیتی را برنامهریزی کرد؟! این، ایمان مردم بود. این، شور و شوق مردم بود. این، امید مردم بود.
اینجا یک نکته وجود دارد و آن این است که ملت ایران - جمعیت و توده مردم - همیشه بوده است. اما چرا در ادوار دیگرِ تاریخ، این اتّفاق نیفتاد که در مقابل حوادث عظیم اجتماعی اینطور مردم یکسره بریزند و با حضور خود، یک معضل عظیم اجتماعی را حل کنند؟ البته نمیگوییم در گذشته، هیچ وقت اتّفاق نیفتاده است. چرا! وقتیکه حادثه مهلکی پیش آمده است، غالباً مردم ما، وقتی احساس کردهاند که این تکلیفِ دینی است - که البته این تکلیف دینی را هم بایستی رهبران دینی و علمای دین به آنها میگفتند - راه افتادهاند و دفاع کردهاند. ما قضایای متعدّدی را در تاریخ گذشته - چه در ماجرای مشروطه، چه قبل از آن، چه بعد از آن و چه در جنگها - داریم. اما چرا یک حضور همگانی از همه جای کشور، با این استقامت، با این روشن بینی؛ آنهم به مدّت چند سال، در گذشته دیده نشده بود؟ چرا در طول این یکی دو قرن گذشته - شاید از دویست سال پیش به این طرف - ایران در همه جنگهایی که با همسایگان خود و دیگران داشته، شکست خورده است؛ مگر در همین جنگ تحمیلی هشت ساله که از همه جنگهایی که ملت ایران در این مدّت با آن مواجه شد، سختتر و طولانیتر بود؟ این، سابقه ندارد.1372/08/30
لینک ثابت