وقتیكه پیغمبر، «معاذ بن جبل» را برای ادارهی مردم یمن و پیاده كردن اسلام در بین آنها به آن سرزمین میفرستاد، توصیههایی به او كرد. از جمله توصیههای آن حضرت این بود كه «و بس فی الناس المعلمین.» معلمین را در بین مردم منتشر كن؛ یعنی معلمین در میان مردم بروند و به آنان بیاموزند. این، جزو پایههای اولی است؛ یعنی آنجا كه اسلام برای اول بار میخواهد وارد شود و جامعه را اداره كند، یكی از كارهای اساسیاش میدان دادن به معلمین در بین مردم است. در روایتی دیگر، اینگونه آمده است: سه نفرند كه اگر كسی به آنها اهانت كند، منافق است یعنی به این تعبیر كه «هیچكس به آنها اهانت نمیكند مگر منافق.» اولی یك امر تشریفی است و به عنوان یك ارزش تشریفی در اسلام است: «ذو شیبة فی الاسلام»؛ كسی كه در اسلام و در راه اسلام، عمرش را به سر آورده و محاسنش را سفید كرده است. دومی كه مسألهی مهمی است، «امام مقسط»؛ رهبر و پیشوای عادل. و سومی «معلم الخیر»؛ معلم آموزندهی نیكیها؛ یعنی همانكه درس و سواد و دین و دانش را به مردم میآموزد. اهانت به او، عملی است كه هیچكس آن را مرتكب نمیشود، مگر منافق. این قدر ارزش تعلیم و تربیت و معلم در جامعه بالا رفته است. این، نكتهی بسیار مهمی است. اما ممكن است معلم در محیط خانواده، در محیط كار، در محیط زندگی و در دادوستد، با كسی بگومگو كند. یككلمه این بگوید، یككلمه آن بگوید. این طور نیست كه حالا اگر یكی بگومگوای با معلم كرد، بگوییم «این منافق است»! نه. از این قضایا در محیط اجتماعی و محیط زندگی اتفاق میافتد. این نكته برای روشن كردن ارزشها و معیارها در جامعه است؛ یعنی معلم آن قدر ارزش دارد كه كسی حق ندارد به او اهانت كند.
در سالهای اخیر، در جامعهی ما راجع به معلمین خیلی صحبت شده است. در بارهی حقوق معنوی معلمین، در بارهی ارزش معلمین، در بارهی حقوق مادی معلمین، در بارهی اینكه باید برای این قشر تلاش كرد، فكری كرد، كمكی كرد و خاطرشان را از امور زندگی آسوده كرد تا بتوانند به فرزندان مردم برسند. اینها حرفهایی است كه زیاد گفته شده است. كار هم تا حدود زیادی انجام گرفته است و مسئولین، بازهم مشغولند و كار میكنند. امیدواریم إن شاء اللّه به روزی برسیم كه قشر معلم، دیگر غم و تشویش زندگی مادی نداشته باشد و بتواند به كار تعلیم و تربیت بپردازد. لكن به نظر من، قضیه از این بالاتر است. مسئله در این حد منحصر نمیماند كه ما به معلم احترام بگذاریم یا زندگی او را تأمین كنیم. قضیه این نیست. بسیاری از معلمین ارزش خودشان را بالاتر از این حرفها میدانند و حق هم با آنهاست. این روایات و تأكید اسلام بر روی تعلیم و مقام معلم، برای امر دیگری است. برای چیست؟ به گمان من برای این است كه محیط جامعهی اسلامی باید مثل یك مدرسه، محیط تعلیم و تعلم باشد. اصل قضیه این است. همهی شما باید احساس كنید كه در جامعهی اسلامی، در حال تعلم؛ یعنی یاد گرفتن هستید. هركس در هر مرحلهای كه هست، میتواند یاد بگیرد. یاد گرفتن كه حد ندارد. و لو علامه دهر باشد، باید یاد بگیرد. اتفاقاً كسانی كه معلومات بیشتری دارند و مزهی معلومات را چشیدهاند، بیشتر در فكر یاد گرفتند. شما كدام عالم را پیدا میكنید كه چند جلد كتاب كنار دستش نباشد و شب و روز و وقت و بیوقت آنها را مطالعه نكند؟ اهل علم، اهل معرفت، اهل دانش و كسانی را كه طعم علم چشیدهاند، نمیشود از دانش جدا كرد. مهم این است كه در محیط جامعه، احساس میشود كسانی كه معلومات كمتری دارند، متأسفانه برای یاد گرفتن بیرغبتند. این، مسألهی خطرناكی است و باید درست به عكس شود. یعنی شما در جامعه چه كارگر باشید، چه كاسب؛ چه معلم باشید، چه دانشجو؛ چه مشاغل تولیدی داشته باشید، چه مشاغل خدماتی؛ چه مرد باشید و چه زن؛ هركه و در هر سنی هستید، باید در حال تعلم و یاد گرفتن باشید. إلی ما شاء اللّه كتاب هست. پس، وقتهایی را برای كتاب خواندن بگذارید. چقدر وقت ما در رفت و آمدها، در اتوبوسها، در انتظار نشستنها و در این گوشه و آن گوشه به حرف زدنهای بیهوده تلف میشود! این وقتهای تلف شده را اگر روی هم بگذارید، از عمر یك دانشجوی پركار، بیشتر میشود. اگر این اوقات را به كار بكشیم و از آنها استفادهی آموزشی كنیم در خانه، در محیط كار، در بین راه ببینید جامعه چه خواهد شد! مهم، داشتن معلومات، انس با كتاب و انس با تعلیم و تعلم است. این، یك طرف قضیه. اما طرف دیگر قضیه این است كه همه سعی كنند معلم هم باشند؛ یعنی چیزی را كه میدانند به دیگران تعلیم دهند. باز در روایات در باب تعلیم، این معنا زیاد تكرار شده است. عالمی كه علم خود را كتمان میكند، لعنت شده است! این فقط مخصوص علم دین نیست كه البته حساب جداگانه و اهمیت ویژهای دارد. پزشكی كه علم خود را كتمان كند و به شاگردانش تعلیم ندهد؛ مهندسی كه علم خود را كتمان كند؛ كارگر خبرهای كه تجربه و علم خود را كتمان كند و در انحصار خویش قرار دهد، و هركس دیگر كه علم خود را كتمان كند، لعنت شده است؛ مگر وقتیكه ارائهی علم و افشای مطلب علمی، به طور عام مفسدهای داشته باشد. بههرحال باید محیط جامعه، محیط تعلیم و تعلم و یاد گرفتن و یاد دادن شود. مسئله این است.
ارزش معلم، به جهت نشان دادن ارزش علم است. اگر همهی آفرینش به معلم درود میفرستند، برای این است كه معلم، علم را در اختیار متعلم میگذارد. این در حقیقت به معنای ارزش دادن به معلومات است. سالهای متمادی است كه سعی میشود علم از محیط جامعه دور گردد. روزگاری این طور نبود. نمیگویم در گذشتههای دور، همهی مردم عالم بودند؛ نه. بیسوادی زیاد بود، علم كم بود؛ اما در محیط اهل معرفت، شوق به علم، روزافزون بود. علم را برای خود علم میخواستند. سالهای متمادی سعی كردند این فرهنگ را در جامعهی ما عوض كنند. علم، تبدیل به یك وسیله شد و علمآموزی وسیلهای برای پر كردن شكم! این ارزش علم را كم میكند. اگر جامعهای با معلومات باشد، مقاومتش در مقابل دشمن زیاد میشود. اگر جامعهای نسبت به علم حساسیت داشته باشد، هنگامی كه با كشورها و ملتهای دیگر هم ارتباط برقرار كرد، اول سعی میكند علم آنها را بگیرد. فرمانروایان ایران در سالهای پیش و در دورانهای گذشته، كاری كردند كه وقتی موضوع تبادل بین كشور ما و كشورهای دیگر به وجود آمد، به جای اینكه ما معلومات و فرهنگ عظیم خودمان را در معرض دید مردم عالم قرار دهیم خیلی چیزها داریم كه میتوانیم به دیگران بیاموزیم و به جای اینكه ما هم از بیگانگان علمشان را یاد بگیریم؛ این طور شد كه ما به آنها فرض بفرمایید مصنوعات دستیمان را دادیم تا در نمایشگاههایشان آویزان كنند یا نفتمان را دادیم تا كارخانههایشان را به كار بیندازند و خودمان هم منتظر نشستیم كه آنها فرهنگ فاسدشان را به ما بدهند! كسانی كه پیشروان ارتباط فرهنگی ایران با غرب بودند، نگفتند «هر ایرانی باید علم غرب را تا آنجا كه میتواند یاد بگیرد.» اگر این را میگفتند، خوب بود. ما از این استقبال میكنیم. ما الآن هم میگوییم: دنیا پیشرفتهایی در معلومات دارد. ما را دویست، سیصد سال عقب نگه داشتند و نگذاشتند ترقی كنیم. ما باید خودمان را به آنها برسانیم و معلومات آنها را یاد بگیریم. پیشروان مذكور، این را نگفتند. گفتند: «ایران باید از لحاظ ظاهر و باطن و لباس و شكل و صورت و اخلاق، فرنگیمآب شود!» اخلاق آنها را بگیرد، لباس آنها را بگیرد، وضع زندگی آنها را بگیرد و ارتباطات ناسالم آنها را بیاموزد! این را گفتند و نتیجهاش همان شد كه در اواخر دوران منحوس پادشاهی دیدیم كسانی هم كه بودند و یادشان هست، دیدند و هنوز هم آثار و تهنشینها و رسوبهایی تا امروز دارد.1371/02/09
لینک ثابت