شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
انفاق چهل هزاردیناری امیرالمومنین (علیه السلام)
روایتی است که «تاریخ بلاذری» و کتاب «فضایل احمد» آن را [از طرق عامه] نقل کردهاند و در انفاق امیر المؤمنین علیهالسّلام است که: «کانت غلة علیٍّ اربعین الف دینار.» ظاهراً مربوط به دوران بیست و پنجساله است که آن بزرگوار فراغت بیشتری داشت و به آباد کردن ملک و حفر چاه و از این قبیل امور میپرداخت. زمینهای زیادی را آن حضرت به دست خود آباد کرده بود. در یک روایت دارد: «بکد یده و عرق جبینه.» چنین نبود که کارگر بگیرد و آنها حفر چاه کنند؛ نه. خودش کلنگ برمیداشت، با بازوی خودش چاه میکند و زمین آباد میکرد و در آمد زیادی هم داشت. باری؛ آن روایت میگوید: در یک سال، چهل هزار دینار در آمد ملکی آن حضرت بود که گندم و خرما و از این قبیل، کاشته و برداشته بود. چهل هزار دینار در آمد یک سال! «فجعلها صدقة»؛ تمام این چهل هزار دینار درآمد یک سال خود را صدقه داد! حرف را در ذهن خودتان مرور کنید! امیر المؤمنین علیهالسّلام، تمام در آمد سالش را صدقه داد! پول دیگری هم نداشت که خیال کنیم زندگی را از آن طریق خواهد گذراند. دنبالهی روایت این است: «و انه باع سیفه»؛ همان روز که درآمد خود را صدقه داد، به بازار رفت و شمشیرش را در معرض بیع گذاشت که بفروشد. گفتند: یا امیر المؤمنین! شما امروز چهل هزار دینار وجه نقد یا جنس داشتی و صدقه دادی! یعنی حالا شمشیرت را میفروشی؟ فرمود طبق این روایت: «قال لو کان عندی عشاء ما بعته.» اگر برای شام، غذا داشتم، شمشیرم را نمیفروختم! اینها افسانه نیست؛ واقعیات است! برای این است که من و شما درس بگیریم که از دادن خمس مالمان، ربع مالمان، نصف مالمان، عشر مالمان، زکات واجبمان و انفاق برای مستحقین، این قدر ابا داریم!این، آن نمونهی عالی است. البته نه شما، نه بزرگترهای ما، نه انسانهای عالی مقام و نه ما، به حد امیرالمؤمنین علیهالسّلام نمیرسند و نمیرسیم. این، امر واضحی است. من یک وقت - چند سال قبل از این - در خطبه گفتم که «ما نمیتوانیم مثل امیرالمؤمنین علیهالسّلام باشیم.» یکی نامه نوشت: "خوب عذری پیدا کردید که میگویید «ما نمیتوانیم مثل امیرالمؤمنین باشیم." نه؛ این عذر نیست. امام باقر علیه الصّلاة و السّلام - طبق روایت - کارهای امیرالمؤمنین، علیهالسّلام را که نگاه کرد، گریست و فرمود: «چه کسی مثل این طاقت دارد؟» بعد فرمود: «تنها کسی که در میان اهل بیت میتوانست خودش را شبیه علی کند، امام سجاد بود.» سیدالساجدین، تازه شبیه امیرالمؤمنین! مگر کسی میتواند!؟ خود آن حضرت هم، طبق آنچه که در خطبهی نهجالبلاغه است، فرمود: «الا و انکم لا تقدرون علی ذلک.» اما این نقلها برای این نیست که ما مثل او باشیم و بگوییم: «خوب، ما که نمیتوانیم!» بلکه برای این است که در این جهت حرکت کنیم. همه باید در این جهت حرکت کنند.1371/01/07
لینک ثابت
مناقب علی(ع) به نقل از ابن عباس
بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیهالسّلام،به مناسبتی نام آن بزرگوار در محضر ابنعباس به زبان آمد. ابنعباس گفت: «وااسفاه علی ابی الحسن؛ وااسفاه علی ابیالحسن مضی و اللَّه ما غیر و لا بدل و لا قصر و لا جمع و لا منع و لا آخر الا اللَّه»؛ برای خودش چیزی جمع نکرد. برای خودش هیچ کار مادی نکرد. چیزی را مگر خدا ترجیح نداد. در همهی کارها، قصدش خدا بود. هدف او فقط و فقط کسب رضایت خدا بود. مصداق آیهی شریفهی «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه و اللَّه رؤوف بالعباد» که اول خطبه خواندم، امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام است. بعد، ابن عباس گفت: «واللَّه لقد کانت الدنیا اهون علیه من شسع نعله»؛ به خدا دنیا و این زینتها و زخارف و ثروتها و خوشیهای آن، در چشم او کوچکتر و سبکتر از بند کفش او بود. «لیث فی الوقی»؛ در میدان جنگ، شیر درنده بود. «بحر فی المجالس»؛ وقتی که جای گفتگو و افاده و علم و معرفت بود، دریا بود. «حکیم فی الحکماء»؛ اگر حکمای عالم جایی جمع میشدند، در میان آنها، کسی که حکمت را باید از او بیاموزند، علی بود. «هیهات قد مضی الی الدرجات العلی.»1371/01/07
لینک ثابت
سیره علی(ع) در اهتمام نسبت به یتیمان
به روایتی از فردی به نام «ابوالطفیل» بر خوردم که میگوید: امیرالمؤمنین علیهالسّلام، در دوران حیات خود به یتیمان خیلی اهمیت میداد و آنان را نوازش میکرد. آن حضرت میگفت «من پدر یتیمان هستم و باید به آنها محبت کنم تا مثل پدر با آنها رفتار شده باشد.» میگوید: آنقدر امیرالمؤمنین علیهالسّلام، با انگشت مبارک خود، عسل از ظرف برداشته بود و در دهان کودکان یتیم گذاشته بود، که یکی از مسلمانان آن روز گفته بود «آرزو میکردم کاش من هم یتیم بودم، تا چنین مورد لطف و محبت امیرالمؤمنین علیهالسّلام قرار میگرفتم!» این رفتار امیرالمؤمنین علیهالسّلام با ایتام است. لذا قضیهای که بین گویندگان معروف است و شاید در بعضی از کتب هم باشد، بعید نیست. آن قضیه این است که میگویند وقتی اعلام کردند «امیرالمؤمنین علیهالسّلام، به دلیل مجروحیت و مسمومیت، احتیاج به شیر پیدا کرده است، دیدند چندین کودک یتیم، کاسههای شیر به دستشان گرفتهاند و اطراف خانهی امیرالمؤمنین علیهالسّلام جمع شدهاند.» صلی اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین. صلی اللَّه علیک و علی روحک و بدنک.1371/01/07
لینک ثابت
مجروح شدن امیرالمومنین (علیه السلام) در جنگ احد
این روایت هم باز از منابع اهل سنت و از انس بن مالک نقل شده است که امیر المؤمنین علیهالسّلام را با شصت و چند جراحت، به پشت خط مقدم جبهه آوردند. ظاهراً در جنگ احد بوده است. شصت و چند جراحت برداشتن در جنگ، شوخی نیست! پیغمبر، امسلیم و امعطیه را که دو زن جراح یا پرستار بودند، مأمور کرد که به آن بزرگوار برسند و ایشان را تداوی کنند. آنها گفتند که این پیکر، با این وضع که ما میبینیم، خائفیم بر او. یعنی احتمال دارد که قابل مداوا نباشد. نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنین، میآمدند و از آن بزرگوار عیادت میکردند و میرفتند. راوی انس بن مالک میگوید: «و هو قرحة واحدة»؛ سر تا پایش کأنه یک جراحت بود. از سرتاپا، پر بود از جراحت! بعد پیغمبر با دستش روی جراحات را مسح میکرد و از طریق معجزه، جراحات امیر المؤمنین علیهالسّلام را بهبود میبخشید. پیغمبر مسح میکرد و جراحات، یکییکی خوب میشد. یعنی به طریق عادی ممکن نبود. ببینید چقدر حال آن حضرت، وخیم بوده است! این نکته مورد نظر من است: کسی که در جبهه، چنان فداکاریای از خود نشان داده، چندین مرتبه با شمشیر خود، بلا را به ظاهر از جان پیغمبر دور کرده است و لشکر فراری شده را با مقاومت خود برگردانده یعنی یکتنه، کار هزار نفر یا هزاران نفر را انجام داده است آخر سر این همه جراحت برداشته است. مسلمانان دسته دسته به عیادتش میآیند و میروند. پیغمبر میآید و چنان محبتی در حقِ علی میکند. اینجا، برای امثال ما، لغزشگاهی است که غروری برایمان پیدا شود. اما ببینید امیر المؤمنین علیهالسّلام در برابر لطف پیغمبر، محبت مؤمنین و شفای جراحات در نقطهای که محل شدید لغزش و غرور برای خیلیهاست برخوردش چگونه است: فقال علیٌّ علیهالسّلام: «الحمد للّه الذی جعلنی لم أفرَّ و لم اولی الدبر.» نگفت: من ایستادگی کردم. گفت: خدا را شکر میکنم، زیرا کاری کرد تا من نگریزم! خدا را شکر میکنم که کاری کرد تا پشت به دشمن نکنم! این روحیه، روحیهی برجستهای است که باید از آن الهام بگیریم. اگر کار برجستهای در خودمان سراغ داریم، خودمان را شکر نگوییم. مگر ما کهایم و چهکاره هستیم!؟ باید خدا را شکر بگوییم. و آن وقت: «فشکر الله تعالی له ذلک فی موضعین من القرآن.» در دو جای قرآن، خدای متعال از این عمل امیر المؤمنین علیهالسّلام طبق این روایت شکرگزاری کرد. و هو قوله تعالی: «سیجزی الله الشاکرین، و سنجزی الشاکرین. » این، عمل امیر المؤمنین علیهالسّلام فیمابین خود و خدایش بود. کوبیدن پتک بر سر پیل مستی بود که نامش نفس است و در وجود بشر، سربلند میکند. مثل یک پیلبان زرنگ، باید دائم با چکش بر سر پیل نفس بکوبی؛ و الّا رم میکند و دیگر قابل کنترل نیست.1371/01/07
لینک ثابت