جانفشانی رزمندگان در بهمنشیر
در میان رزمندگان برجستهی نام و نشاندارمان - که بحمداللَّه زندگی بابرکتشان باقی ماند - کسانی را میبینم که در آن روز[شکسته شدن حصر آبادان] با چه شرایطی به مقابلهی با دشمن رفتند. من آن ساعات و آن لحظات را فراموش نمیکنم که اینها برای گرفتن یک چیز مختصر و یک سلاح کوچک، به هر کسی که فکر میکردند ممکن است به آنها کمک کند، با التماس متوسل میشدند، تا این سلاح را به دست آورند. روزها و هفتهها و ماهها به میدان جنگ میرفتند و در این شکافها و این سوراخها و این سنگرها، آن هوای گرم و آن سرما را تحمل میکردند، برای اینکه بتوانند به دشمن یک ضربه بزنند. البته معلوم بود، اول چیزی که در خطر بود، جان خودشان بود. آن جا، جایی نبود که انسان بتواند فکر جانش را بکند؛ برایشان مهم نبود.
روزی که آن جنگ خونین، در حولوحوش جزیرهی آبادان واقع شد و جوانان رزمندهی ما، از ارتشی و سپاهی و بسیجی، همینطور مثل ستارههای فروزانی که ساقط بشوند، در بهمنشیر میافتادند و شهید میشدند، اما برنمیگشتند و میرفتند، تا دشمن را نابود کردند و سرش را به سنگ کوبیدند و جزیرهی آبادان را فتح کردند و محاصره را شکستند و دشمن را عقب راندند، چیزی که برای این جوانان و این رزمندگان و این بسیجیها و این افسران و درجهداران و سپاهیها مطرح نبود، جانشان بود.1369/07/04
لینک ثابت
ماجرای حصرآبادان و شکسته شدن آن
[شکسته شدن حصر آبادان]حادثهی عجیبی بود. آن روزهایی که دشمن از کارون عبور میکرد و مقدمات حصر آبادان را فراهم مینمود، روزهای عجیبی بود. آن وقت من غالباً در اهواز بودم. فضای غمآلودی بود؛ فراوانی مشکلات، فرماندهی غلط و ناقص، بیپناهی نیروهای مؤمن و مخلص، تجهیزات در حداقل لازم، نه مهماتی، نه سلاحی. دشمن هم از این وضع استفاده کرد. از آن طرف که هرچه فشار آوردند، نتوانستند آبادان را تصرف کنند و دیدند که قابل تصرف هم نیست؛ مجبور شدند دور بزنند، از این طرف بیایند، از کارون عبور کنند و با فاصلهی زیادی آبادان را محاصره نمایند.
در این دوران چندماههیی که آبادان، اول از دو جهت، بعد از سه جهت، بعد تقریباً از چهار جهت محصور بود و هیچ راه زمینی به سمت آبادان وجود نداشت و باید از درون آب میرفتند و با فاصلهیی خودشان را میرساندند، قضایایی اتفاق افتاد. اینقدر جوان مؤمن، رزمندهی مخلص و آدم فداکار جان خود را به خطر انداخت یا نثار کرد، تا دشمن را یک وجب عقب بنشاند، یا از جلو آمدن او مانع بشود، که واقعاً ضبط و حصر آنها کار آسانی نبود. من نمیدانم آیا این چیزها در نوشتهها و دفترها و لااقل در سینهها ضبط است، تا روزی در اختیار تاریخ قرار بگیرد، یا نه؟ و ای کاش باشد و قرار بگیرد.
امام (ره) فرمودند: حصر آبادان باید شکسته بشود. به دنبال این فرمان، برای شکستن حصر آبادان تلاش شد. حصر آبادان، در خلال یک فداکاری بزرگ شکسته شد و حرف امام تحقق پیدا کرد. کسانی در دنیا بودند که از دور فکر میکردند که قضیهی جنگ با از دست رفتن آبادان حل خواهد شد و قضیهی جمهوری اسلامی هم حل خواهد گردید! جمهوری اسلامی که نتواند آبادان خود - یعنی شهر صنعتی و چشم و چراغ آن منطقه از کشور - را نگه بدارد، دیگر چهطور حکومت و دولتی است!؟ معلوم بود که اگر آبادان میرفت، روحیهها هم با این شهر میرفت و دیگر اهواز هم قابل دفاع نبود.
آن روز دشمن در ده، دوازده کیلومتری اهواز بود و خمپارههای ۶۰ او در این شهر به زمین میخورد. یعنی دشمن جلو میآمد، تا حدی که اهواز در بُرد خمپارههای ۶۰ او قرار میگرفت و میزد و هیچچیز باقی نمیماند. امام(ره) آن نقطهی اصلی را پیدا کردند و گفتند که حصر آبادان باید شکسته بشود، و شکسته شد.1369/07/04
لینک ثابت