newspart/index2
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) / سیره حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

پیغمبر اسلام براى اینکه ارزشهاى اسلامى و اخلاق اسلامى در جامعه کاملاً جا بیفتد و با روح مردم و عقاید مردم و زندگى مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضاى زندگى را در محیط نظام اسلامى با ارزشهاى اسلامى آغشته میکرد. یک وقت کسى به مردم دستور میدهد یا توصیه میکند که مثلاً مردم حسن خلق داشته باشند، گذشت داشته باشند، صبر داشته باشند، در راه خدا استقامت کنند، ظلم نکنند، دنبال اقامه‌ی عدل و داد باشند؛ مطلب، مطلب توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن است. این البتّه کار لازمى است؛ پیغمبر اسلام هم تعلیم میداد: یُعَلِّمُهُم؛ به مردم یاد میداد و درس معرفت و درس زندگى به مردم می‌آموخت. امّا یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ آن معلّم کارى میکند، رفتارى در پیش میگیرد که این اخلاق اسلامى، این وظیفه‌ی اسلامى در جامعه به شکل رنگ ثابت درمی‌آید؛ با عقاید غلط مردم به مقابله برمیخیزد، با احساسات جاهلى و ته‌مانده‌هاى رسوب‌کرده‌ی اخلاق غیراسلامى مبارزه میکند، مقابل میشود، به جامعه و به مردم شوک وارد میکند و در مقاطع مناسب با روشهاى مناسب، کارى میکند که فضاى جامعه، محیط زندگى مردم، با این صفت، با این اخلاق، با این روش خوب، کاملاً ممزوج میشود. یک جامعه اگر بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامى را در خود به وجود بیاورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیه‌ی قرآن «یُزَکّیهِم» پس از «یُعَلِّمُهُم» یا قبل از «یُعَلِّمُهُم» [آمده است]؛ در بعضى از جاها قبل از تعلیم، تزکیه را بیان کرده؛ و در بعضى جاها بعد از تعلیم، تزکیه را بیان کرده است. شاید مراد از تزکیه در این آیات، همین مطلب است؛ یعنى مردم را پاک کردن، طاهر کردن، پیراسته کردن. مثل یک طبیبى که به مریض خود فقط نمیگوید این کار را بکن و آن کار را نکن؛ بلکه او را در محلّ مخصوصى قرار میدهد و آنچه را لازم دارد به او میدهد و میخوراند و آنچه براى او مضر است، از او باز میگیرد؛ یک چنین وضعیّت و روشى را پیغمبر اسلام در طول ۲۳ سال نبوّت ‌-مخصوصاً در ده سالى که در مدینه زندگى میکردند که ده سالِ حاکمیّت اسلام و تشکیل حکومت اسلامى است- دنبال میکردند.1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

یک روایتى از پیغمبر اکرم نقل شده که فرمود: لایُبلِغُنى اَحَدٌ مِنکُم عَن اَصحابى شَیئًا فَاِنّى اُحِبُّ اَن اَخرُجَ اِلَیکُم وَ اَنَا سَلیمُ الصَّدر. می‌آمدند پیش پیغمبر از یکدیگر بدگویى میکردند و چیزهایى را درباره‌ی یکدیگر میگفتند ‌-گاهى راست، گاهى هم خلاف واقع- پیغمبر اکرم به مردم فرمودند که هیچ کس درباره‌ی اصحاب من به من چیزى نگوید؛ مدام پیش من نیایید از همدیگر بدگویى کنید؛ من مایلم وقتی‌که میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، «سلیم الصّدر» باشم، یعنى با سینه‌ی صاف و پاک و بدون هیچگونه سابقه و بدبینى به میان مسلمانها بروم؛ از همدیگر پیش من بدگویى نکنید. این یک سخنى است از پیغمبر؛ یک دستور درباره‌ی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت. ببینید چقدر این رفتار رسول اکرم کمک میکند به اینکه مسلمانها احساس کنند که در جامعه‌ی اسلامى و محیط اسلامى باید بدون سوءِظن و با خوش‌بینى با افراد برخورد کرد.1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

پیغمبر با حکمت و حلم خود، حقیقتاً یک محیط شیرین و سالم و فضاى آغشته‌ی به محبّت را به وجود می‌آورد.نقل کرده‌اند که یک اعرابی‌اى ‌-یعنى یک عرب بیابان‌گرد؛ اعرابى به آن عربهایى میگفتند که صحراگرد بودند و از تمدّن و شهرنشینى و آداب معاشرت و اخلاق معمولىِ زندگى چیزى نمیدانستند- با همان خشونت صحراگردىِ خود آمد مدینه، آمد خدمت پیغمبر ‌-پیغمبر در میان اصحاب خود بودند؛ یا در مسجد یا در یک گذرگاهى- و از پیغمبر چیزى خواست؛ حاجتى به پیغمبر عرضه کرد. پیغمبر یک کمکى به او کردند؛ مثلاً پولى، غذائى، لباسى، چیزى به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند گفتند خوب شد؟ من به تو نیکى کردم؟ راضى هستى؟ آن مرد به‌خاطر همان خشونت صحراگردى خود و صراحت و بی‌تعارفی‌اى هم که این‌جور افراد دارند ‌-ظاهراً این محبّت پیغمبر برایش کم بوده- گفت نه، هیچ کارى نکردى، هیچ محبّتى نکردى، این چیزى نبود که تو به من دادى! طبعاً این‌جور برخورد خشن نسبت به پیغمبر، در دل اصحاب یک چیزِ ناخوشایندِ سنگینى بود؛ همه عصبانى شدند. آن چند نفرى که اطراف پیغمبر بودند، خواستند با عصبانیّت و با خشم به این عرب یک چیزى بگویند، یک عکس‌العملى نشان بدهند؛ پیغمبر فرمود نه، شما به او کارى نداشته باشید، من با او مسئله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و آن اعرابى را هم با خودشان بردند و بردند منزل ‌-معلوم میشود که پیغمبر آنجا چیزى نداشتند که به او بدهند، وَالّا بیشتر هم به او میدادند- و باز یک چیزهاى اضافه‌اى، یا غذائى یا لباسى یا پولى به او دادند؛ بعد به او گفتند حالا راضى شدى؟ گفت بله. آن مرد در مقابل احسان پیغمبر و حلم پیغمبر شرمنده شد، اظهار رضایت کرد. پیغمبر به او فرمودند خب، تو چند لحظه‌ی پیش در مقابل اصحاب من یک حرفهایى زدى که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد؛ دوست دارى برویم همین حرفهایى را که به من گفتى و اظهار رضایت کردى، در مقابل آنها بگویى؟ گفت بله، حاضرم. بعد پیغمبر شبِ همان روز یا فرداى آن روز، این عرب را برداشتند و آوردند در میان اصحابشان؛ گفتند این برادر اعرابی‌مان خیال میکند که از ما راضى است؛ اگر راضى هستى، بگو. او هم بنا کرد از پیغمبر ستایش کردن، گفت بله، من خوشحالم، راضی‌ام، خیلى متشکّرم ‌-مثلاً- از رسول اکرم، به من محبّت کردند؛ و رفت. بعد که او رفت، رسول اکرم رو کردند به اصحابشان فرمودند مثَل این اعرابى، مثَل آن شتر و ناقه‌اى است که از یک گلّه‌اى ‌-که چوپانى دارد آن را میچراند- رمیده و جدا شده، سر گذاشته به بیابان دارد میدود. شما دوستان من براى اینکه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، از اطراف حمله میکنید و دنبال او میدوید. این حرکت شما رمیدگى او را بیشتر میکند، وحشت او را زیادتر میکند و دستیابى به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه از جمع ما رمیده بود، برمانید. با محبّت، با نوازش دنبال او رفتم، او را برگرداندم به گلّه‌ی خودمان و به جمع خودمان. این روش پیغمبر است.یعنى رسول اکرم به هیچ عنوان نمیخواهد که در فضاى زندگىِ جامعه‌ی اسلامى، در میان مردم و مسلمانها، اندکى کینه و حِقد و دشمنى باشد، سعى دارد در ایجاد محبّت و صمیمیّت بین مردم؛ حتّى آن‌وقتى که دایره‌ی اسلام وسیع‌تر شد و رسول اکرم مکّه را هم گرفتند ‌-مردم مکّه همان کسانى بودند که پیغمبر را از مکّه بیرون کرده بودند؛ پیغمبر سیزده سال از همان اهالى مکّه ناراحتى تحمّل کرده بود و زجر کشیده بود؛ بعد هم چندین جنگ با پیغمبر کرده بودند؛ چقدر [آنها] از مسلمانها کشته بودند، چقدر مسلمانها از آنها کشته بودند؛ اگر قرار بود که اینها با همان وضعیّت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهاى متمادى امکان اینکه بین اینها آشتى برقرار بشود وجود نداشت- پیغمبر بمجرّد اینکه وارد مکّه شدند، در روز فتح مکّه که سال هشتم باشد اعلام عمومى کرد که «اَنتُمُ الطُّلَقاء»؛ یعنى من همه‌ی شما را آزاد کردم و عفو کردم؛ قریش را عفو کرد و قضایا تمام شد.1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

ماه‌هاى اوّلِ ورود پیغمبر به مدینه یکى از اوّلین کارهایى که پیغمبر انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنى مسلمانها را با هم برادر کردند. اینکه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست؛ یعنى حقیقتاً مسلمین نسبت به یکدیگر داراى حقّ برادرى هستند؛ نسبت به هم طلبکارند، همچنان که برادران نسبت به هم؛ مدیون یکدیگر هستند و باید حقوق متقابلى را نسبت به هم عمل کنند. پیغمبر این را عملى کرد: دو به دو مسلمانها را با هم برادر کرد، و طبقات اینها و خانواده‌هاى اینها و اشرافیگرىِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد، غلام سیاهى را با یک شخص بزرگى و یک آزادشده‌اى را با یک آقازاده‌ی معروف بنی‌هاشم یا قریش برادر کرد.1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

یک مثال... براى اینکه نشان بدهیم پیغمبر چگونه فضاى جامعه را با ارزشهاى اسلامى می‌آغشت، روح وفادارى است که در اسلام بسیار مهم است؛ حق‌شناسى و پاس زحمت و خدمت افراد را داشتن ‌-منهاى عقاید و سلایق سیاسى و خط و ربط و بقیّه‌ی امور- که در سلامت جامعه بسیار مؤثّر است و پیغمبر عملاً روى این تکیه‌ی زیادى میفرمودند؛ یعنى به زبان اکتفا نمیکرد که بفرماید پاس عهد و پیمان یکدیگر را داشته باشید و نسبت به یکدیگر حق‌شناسى داشته باشید؛ بلکه پیغمبر اکرم در عمل هم این فضا را به وجود می‌آورد.من در حدیثى دیدم که هیئتى از سوى نجاشى که پادشاه حبشه بود، آمدند مدینه نزد رسول اکرم ‌-لابد پیغامى بیاورند؛ همچنان که بین دولتها معمول و متداول است؛ نجاشى، هم پادشاهى در یک کشور بود و هم مسیحى و غیرمسلمان بود؛ مثل خیلى از سلاطین دیگر و امرائى که آن روز در اطراف دنیا بودند- امّا با اینکه حاکم یک سرزمینى بود و خودش هم غیرمسلمان بود، وقتی‌که هیئت حبشى آمدند، دیدند خود پیغمبر از جا بلند شدند و مشغول پذیرایى از این هیئت شدند. اصحاب گفتند یا رسول‌ا‌لله‌! ما هستیم، اجازه بدهید ما پذیرایى کنیم. فرمود نه، آن‌وقتى که در هجرت به حبشه، مسلمانها رفتند به حبشه، پادشاه اینها نسبت به مسلمانها احترام و تکریم زیادى کرد؛ من میخواهم جبران کنم. این حق‌شناسى است. لذا شما می‌بینید پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان، [با اینکه] با کفّار قریش جنگهاى زیادى داشتند و چند جنگ هم رسول اکرم راه انداختند علیه امپراتور روم شرقى ‌-که منطقه‌ی شامات و فلسطین در آن دوران متعلّق به آن امپراتور بود و جنگ یرموک و جنگ موته و جنگ تبوک جنگهایى است که در زمان پیغمبر اتّفاق افتاد و هدف این جنگها امپراتورى روم بود- و پیغمبر تا آنجاها مشغول جهاد و فتوحات و کشورگشایى بودند، امّا به طرف حبشه، هیچ لشکرکشى نکردند، به آن طرف نرفتند. این‌جور نبود که هر پادشاهى که ایمان اسلامى را قبول نمیکرد، پیغمبر با او جنگ داشته باشد؛ نه، عهدشناسى، حق‌شناسى و پاس محبّتهاى نجاشى تا دوران حکومت اسلامى و آن‌وقتى که پیغمبر رئیس نظام اسلامى هم میشود، همچنان باقى است. و از این قبیل در زندگى رسول اکرم زیاد است.1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

یک زنى در مدینه ‌-یعنى در دوران حکومت اسلامى- آمد دیدن پیغمبر. اصحاب دیدند که رسول اکرم نسبت به این زن خیلى اظهار محبّت کرد؛ احوالش را پرسید، احوال خانواده‌اش را پرسید، با کمال صمیمیّت و محبّت با او رفتار کرد. بعد که آن زن رفت، پیغمبر براى رفع تعجّب اصحاب فرمودند که این زن در زمان خدیجه به منزل ما رفت‌وآمد میکرد؛ یعنى در دوران اختناق و در آن وقت شدّت در مکّه. لابد در آن دورانى که همه محاصره کرده بودند و خدمت حضرت خدیجه (سلام ا‌لله‌ علیها) ‌-همسر مکرّم پیغمبر- نمی‌آمدند، این خانم رفت‌وآمد میکرده. در این روایت هم ندارد که این زن، مسلمان شده بود ‌-احتمالاً هنوز هم مسلمان نبود- امّا به صِرف اینکه در گذشته یک چنین خصوصیّتى [داشته] و صمیمیّتى و محبّتى [ابراز] میکرده، پیغمبر اکرم سالها بعد از آن، این را رعایت میکردند.1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

پیغمبر اکرم اکتفا نمیکردند به اینکه دستور بدهند که مردم باید کار کنند و تلاش کنند؛ [بلکه] با روشهاى مختلف، روحیه‌ی کار و تلاش را در مردم زنده میکردند. پیغمبر گاهى که یک جوانى را مشاهده میکرد، اگر میدید او بیکار است، میفرمود: اِنَّ ا‌لله لا یُحِبُّ الشّابُّ الفارِغ؛ خدا از جوانى که عمر خودش را تلف میکند و به بیکارى میگذراند، خشنود نیست.در یک روایتى دارد که رسول اکرم وقتى جوانى را میدید که «کانَ یُعجِبُه» ‌-از اندام او، از سلامت او، از جوانى او خوشش می‌آمد- از او دو سؤال میکرد؛ میپرسید ازدواج کرده‌اى؟ و شغل و کارى دارى یا نه؟ اگر آن جوان میگفت ازدواج نکرده‌ام و میگفت شغلى ندارم، پیغمبر میفرمود: سَقَطَ مِن عَینى؛ این جوان از چشمم افتاد. یعنى مردم را با این‌جور روشها و برخوردها، به اهمّیّت کار و تلاش براى تک‌تک افراد در جامعه متوجّه میکرد.1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

یک وقتى چند نفر خدمت رسول اکرم آمدند و از یک شخصى تعریف کردند، گفتند یا رسول‌ا‌لله‌! ما با این مرد هم‌سفر بودیم و او مرد بسیار خوب و پاک و باخدایى بود، دائماً عبادت میکرد، در هر منزلى که فرود می‌آمدیم، از وقتی‌که فرود می‌آمدیم تا وقتی‌که باز مجدّداً سوار میشدیم که راه را ادامه بدهیم، او مشغول نماز و ذکر و قرآن و مانند اینها میشد؛ وقتی‌که این تعریفها را کردند، پیغمبر با تعجّب از آنها سؤال کرد پس کارهایش را چه کسى میکرد، کسى که وقتى از مرکب پیاده میشود دائم مشغول نماز و قرآن است، غذاى او را چه کسى میپخت، وسایل او را چه کسى فرود می‌آورد و سوار میکرد؟ آنها در جواب گفتند یا رسول‌ا‌لله‌! ما؛ ما با کمال میل همه‌ی کارهاى او را برایش انجام میدادیم. پیغمبر فرمود: کُلُّکُم خَیرٌ مِنه؛ همه‌ی شماها از او بهترید. اینکه او کار خودش را انجام نمیداد و به دوش شما می‌انداخت و خود مشغول عبادت میشد، موجب نمیشود که او مرد خوبى باشد؛ مرد خوب، شما هستید که کار میکنید و تلاش میکنید و حتّى کار [فرد] دیگرى را هم شما به عهده میگیرید1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

یکى از فصول زندگى رسول اکرم این بود که فضاى بی‌تفاوتى را تبدیل به فضاى محبّت، همکارى، برادرى و ایجاد یک مجموعه‌ی همکار با یکدیگر کند.1368/07/28
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

رسول اکرم به هیچ عنوان نمیخواهد که در فضاى زندگىِ جامعه‌ی اسلامى، در میان مردم و مسلمانها، اندکى کینه و حِقد و دشمنى باشد و سعى در ایجاد محبّت و صمیمیّت بین مردم دارد.1368/07/28
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی