newspart/index2
جامعه اسلامی / جامعه/زندگی اجتماعی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
جامعه اسلامی

بحثی كه در خطبه‌ی اول امروز در نظر است كه عرض شود، بحثی در باب زندگی موسی‌بن جعفر (علیه الصّلاة و السّلام) است. اول قصدم این بود كه این بحث را درخطبه‌ی دوم به مناسبت نزدیكی وفات آن حضرت عرض كنم، بعد احساس كردم كه این فرصت لازم است بیشتر مورد استفاده قرار بگیرد و جامعه‌ی ما و ذهنیت مردم ما نسبت به زندگیِ همچنان مبهم و نگفته مانده‌ی ائمه(علیهم السّلام) بیش از پیش روشن بشود. حقیقت این است كه علی‌رغم عشق و علاقه‌ی وافری كه مردم ما به ائمه (علیهم السّلام) دارند و ابراز میكنند، معرفت نسبت به زندگی ائمه و هدف جهاد و مبارزه‌ی پیگیر آنها بسیار كمتر از آن چیزی است كه باید باشد. امروز درباره‌ی تاریخ زندگی موسی‌بن جعفر حتی یك كتاب كه بتوان گفت تشریح كننده‌ی زندگی سیاسی موسی‌بن جعفر است، ما نداریم و این واقعاً خسارت بزرگی است. كتابهای زیادی نوشته شده است، حرفهای زیادی زده شده است، منابع زیادی در باب زندگی ائمه از گذشته در اختیار ماست، اما حقاً و انصافاً زندگی ائمه و تلاش سیاسی آنها و حیات سیاسی آنها هنوز برای مردم ما روشن نیست و این خسارت است.
ما امروز برآورنده‌ی همان مقصودی هستیم كه ائمه (علیهم السّلام) برای آن مبارزه كردند و به خاطر آن به شهادت رسیدند. ائمه (علیهم السّلام) مبارزه‌شان و تلاش بلند مدتشان برای این بود كه حكومت اسلامی، یعنی حاكمیت اسلام در جامعه تأمین بشود. با توضیحی كه امروز به اندازه‌ی وقت یك خطبه مختصراً عرض خواهم كرد، این مطلب روشن خواهد شد. این مقصود در طول تاریخ اسلام بعد از صدر اول تا امروز برآورده نشده است. یعنی در هیچ دورانی از دوره‌های تاریخ اسلام بعد از صدر اسلام در هیچ كجای دنیا، آن جامعه‌ای كه منشأ و مبدأ احكام و قوانین و مناسبات اجتماعی و مقررات زندگی را قرآن كریم و تعالیم اسلام قرار داده باشد و صادقانه در پی آن باشد كه اسلام را پیاده كند، تحقق پیدا نكرده و ائمه‌ی ما برای این مبارزه میكردند. امروز ما توانسته‌ایم اسكلت این جامعه را به وجود بیاوریم. تا این اسكلتِ كلی با همه‌ی خصوصیات و ریزه‌كاری‌ها یك جامعه‌ی اسلامی بشود، راه زیادی در پیش است بلاشك؛ اما مهم این است كه جامعه‌ای و نظامی با این خصوصیات و با این چهارچوب در دنیا بنیانگذاری شد؛ این افتخار مال شماست، شما ملت ایران.1364/01/23

لینک ثابت
جامعه اسلامی

بنده بارها گفته‌ام زندگی ائمه (علیهم السّلام) را كه دویست و پنجاه سال طول كشیده، زندگی یك انسان به حساب بیاورید؛ یك انسان دویست و پنجاه ساله؛ از هم جدا نیستند، «كلّهم نور واحد». هر كدام از اینها كه یك حرفی زدند، این حرف در حقیقت از زبان آن دیگران هم هست. هر كدام از اینها كه یك كاری انجام دادند، این در حقیقت كار آن دیگران هم هست. یك انسانی كه دویست و پنجاه سال گوئی عمر كرده است. تمام كارهای ائمه در طول این دویست و پنجاه سال، كار یك انسان با یك هدف، با یك نیت و با تاكتیكهای مختلف است. ائمه (علیهم السّلام) وقتی كه احساس كردند كه اسلام رو به غربت افتاد و جامعه‌ی اسلامی تشكیل نشد، چند هدف را اهداف اصولی خود قرار دادند: یكی تبیین اسلام به شكل درست. اسلام از نظر آن كسانی كه در رأس قدرت در طول این سالیان طولانی و درازمدت قرار داشتند، یك چیز مزاحم بود. اسلام پیغمبر، اسلام قرآن، اسلام جنگ بدر و حنین، اسلام ضد تجمل‌پرستی، اسلام ضد تبعیض، اسلام طرفدار مستضعفان، اسلام كوبنده‌ی مستكبران، به درد آن كسانی نمیخورد كه میخواستند با ماهیت فرعونی، لباس موسوی بپوشند؛ با ماهیت نمرودی، لباس ابراهیمی بپوشند؛ امكان نداشت، مجبور بودند اسلام را تحریف كنند. امكان نداشت كه اسلام را از دل مردم، از ذهن مردم یكباره دور كنند؛ چون مردم مؤمن بودند؛ مجبور بودند اسلام را از روح و محتوا و ماهیت خودش عوض كنند و خالی كنند.
عین همان كاری كه شما یادتان هست و شاهد بودید در دوران رژیم گذشته نسبت به مظاهر اسلامی انجام میگرفت. در رژیم گذشته با تظاهرات اسلامی مخالفت نمیشد، اما با معنای اسلام و با روح اسلام چرا؛ با جهاد اسلام چرا؛ با امر به معروف و نهی از منكر اسلام چرا؛ با بیان حقایق اسلامی چرا؛ اما با ظواهر اسلامی كه به گاو و گوسفند آنها صدمه‌ای نزند، مخالفت نمیشد. این حالت در دوران خلافتهای اموی و عباسی هم وجود داشت. لذا برای اینكه اسلام را از روح و حقیقت خود خالی كنند، عده‌ای مزدور قلم به مزد و زبان به مزد داشتند. پول میدادند، حدیث درست میكردند؛ پول میدادند، منقبت برای آنها درست میكردند؛ پول میدادند، كتاب برای آنها مینوشتند. میگوید وقتی سلیمان‌بن عبدالملك از دنیا رفت، ما دیدیم كتابهای فلان عالم بزرگ - كه اسمش را نمی‌آورم - بر حیوانات بار شد، بر استرها بار شد و از خزانه‌ی سلیمان‌بن عبدالملك بیرون آمد. یعنی این كتاب‌نویس، این محدث بزرگ، این عالم معروف كه این همه نام او در كتابهای اسلامی وجود دارد، این برای سلیمان‌بن عبدالملك كتاب مینوشت! خب، كتابی كه برای سلیمان‌بن عبدالملك نوشته بشود، شما توقع دارید در این كتاب چیزی باشد كه سلیمان‌بن عبدالملك را ناخوش بیاید؟ خب سلیمان‌بن عبدالملكی كه ظلم میكند، شراب میخورد، با كفار میسازد، مسلمین را زیر فشار قرار میدهد، بین مردم تبعیض قائل میشود، فقرا را رویشان فشار می‌آورد، اموال مردم را میگیرد، این چه جور اسلامی را می‌پسندد؟ این درد بزرگ جامعه‌ی ما، جامعه‌ی اسلامی در طول قرنهای اول بود. ائمه (علیهم السّلام) این را میدیدند، احساس میكردند كه میراث ارزشمند پیغمبر - یعنی احكام اسلامی كه باید برای طول تاریخ بماند و انسانها را در تمام ادوار تاریخ هدایت بكند - دستخوش تحریف شده. یكی از هدفهای ائمه كه خیلی هم مهم بود، تبیین درست اسلام و تفسیر حقیقی قرآن و افشاگری تحریفها و تحریف كننده‌ها بود. نگاه كنید در كلمات ائمه (علیهم السّلام)، می‌بینید آنچه كه گفته شده، در موارد بسیاری ناظر به آن چیزهائی است كه به نام اسلام، علما و فقها و محدثین وابسته‌ی به دستگاه‌های حكومت و دربارهای سلطنتی گفته بودند. ائمه آنها را رد میكردند و حقایق را بیان میكردند؛ این یك هدف اصلی و بزرگ برای ائمه، كه تبیین احكام اسلامی بود؛ این یك. خب خود همین كار یك ماهیت سیاسی دارد. یعنی وقتی كه ما میدانیم كه تحریف با تحریك دستگاه سلطنت و خلافت انجام میگیرد و قلم به مزدها و مزدورهای علی‌الظاهر عالم، برای خاطر سلاطین و حكمرانان تحریف میكنند، طبیعی است كه اگر كسی علیه آن تحریفها اقدام بكند، یقیناً كاری برخلاف سیاست آن حكام و سلاطین انجام داده.
امروز كه در بعضی از كشورهای اسلامی، بعضی از قلم به مزدها و نویسندگان مزدور و عالمان مأجور از طرف دستگاه‌ها كتاب مینویسند تا ایجاد تفرقه‌ی بین مسلمانها بكنند یا چهره‌ی برادران مسلمان خودشان را زشت نشان بدهند، اگر تو این كشورها یك نویسنده‌ی آزادمنش پیدا بشود كه كتابی بنویسد و درباره‌ی وحدت اسلامی و درباره‌ی برادری بین جماعات اسلامی در آن قلم فرسائی كند، این كار یك كار سیاسی است در حقیقت، ضد دستگاه‌های حاكم است. ائمه یكی از قلمهای درشت فعالیتشان این بود، احكام اسلامی را كه بیان میكردند، معنایش این نبود كه احكام اسلامی در آن روز درجامعه‌ی اسلامی گفته نمیشد. چرا، در هر گوشه و كناری از دنیای اسلام كسانی بودند كه قرآن میگفتند، حدیث میگفتند، از پیغمبر نقل میكردند، هزاران حدیث را بعضی از محدثین بلد بودند، مخصوص مكه و مدینه و كوفه و بغداد و اینها هم نبود؛ در تمام اقطار عالم اسلامی، شما نگاه كنید به تاریخ. در خراسان، فلان جوان دانشمند چندین هزار حدیث مثلاً تدوین میكند. در طبرستان فلان عالم بزرگ چندین هزار حدیث از پیغمبر و از صحابه نقل میكند. حدیث وجود داشت، حكم اسلامی بیان میشد. آنچه بیان نمیشد، تفسیر و تبیین درست اسلام در همه‌ی شئون و امور جامعه اسلامی بود كه ائمه (علیهم‌السّلام) میخواستند جلو این را بگیرند؛ این یك كار از كارهای مهم ائمه (علیهم السّلام) بود. كار مهم دیگر تبیین مسئله‌ی امامت بود. امامت یعنی زمامداری جامعه‌ی اسلامی. مسئله‌ی عمده‌ای كه برای مسلمانها آن روز روشن نبود و عملاً و از لحاظ تئوری دچار تحریف شده بود، مسئله‌ی امامت بود. امامت جامعه‌ی اسلامی با كیه؟ كار به جائی رسیده بود كه كسانی كه به اغلب احكام اسلامی عمل نمیكردند و بیشتر محرمات را علناً انجام میدادند، ادعا میكردند كه جانشین پیغمبرند و می‌نشستند در مسند پیغمبر و خجالت هم نمیكشیدند. یعنی اینجور هم نبود كه مردم ندانند. مردم میدیدند كه یكی به نام خلیفه، مست و لایعقل به محل نماز جمعه می‌آید و پیشنماز مردم میشود و بهش هم اقتدا میكردند. مردم میدانستند كه یزیدبن معاویه دچار بیماری‌های بزرگ اخلاقی و عامل به گناهان بزرگ است، درعین‌حال وقتی بهشان گفته میشد كه علیه یزید قیام كنید، میگفتند ما با یزید بیعت كردیم، نمیشود قیام كنیم! مسئله‌ی امامت بر مردم روشن نبود. مردم خیال میكردند كه امام مسلمین و حاكم جامعه‌ی اسلامی میتواند با این گناهان، با این خلافها، با این ظلمها، با این اعمالی كه برخلاف صریح قرآن و اسلام هست، آمیخته و آلوده باشد؛ برای مردم مسئله‌ی مهمی نبود؛ این یك مشكل بزرگی بود كه با توجه به اهمیت مسئله‌ی حكومت در یك جامعه و تأثیر حاكم در جهتگیری جامعه، بزرگترین خطر برای عالم اسلام بود. لذا ائمه (علیهم السّلام) لازم میدانستند دو چیز را به مردم بگویند: یكی اینكه بگویند امام دارای این شرایط است، حاكم اسلامی دارای این خصوصیات است. این عصمت، این تقوا، این علم، این معنویت، این رفتار با مردم، این عمل در مقابل خدا؛ خصوصیات امام یعنی حاكم اسلامی را برای مردم بیان كند؛ این یك و دوم مشخص كنند كه آن كسی كه دارای این خصوصیات هست، امروز كیه، كه معرفی میكردند و خودشان را بیان میكردند؛ این هم یك كار بزرگ ائمه. و می‌بینید كه این یكی از مهمترین كارهای سیاسی و تبلیغات و تعلیمات سیاسی است. اگر ائمه (علیهم السّلام) غیر از این دو تا كاری كه گفتم هیچ كار دیگر نداشتند، كافی بود كه ما بگوئیم زندگی ائمه از اول تا به آخر یك زندگی سیاسی است. آنجائی كه تفسیر هم میگویند، بیان معارف اسلامی را هم میكنند، در حقیقت یك عمل سیاسی انجام میدادند. آنجائی هم كه درباره‌ی خصوصیات امام حرف میزنند، باز یك عمل سیاسی دارند انجام میدهند. یعنی ائمه تعلیماتشان اگر در همین دو خصوصیت، دو عنوان و دو موضوعی كه گفتم خلاصه هم میشد، باز ائمه زندگیشان یك زندگی سیاسی بود، اما به این هم اكتفا نمیكردند. علاوه‌ی بر همه‌ی اینها، ائمه (علیهم السّلام) حداقل از دوران امام حسن مجتبی به بعد، یك حركت زیر زمینی همه جانبه‌ی سیاسی و انقلابی را به قصد قبضه كردن حكومت شروع كرده بودند. هیچ شكی باقی نمیماند برای كاوشگر زندگی ائمه كه ائمه (علیهم السّلام) این حركت را داشتند. آنی كه من عرض میكنم، ناشناخته است. این نكته‌ی قضیه است كه متأسفانه در كتابهائی كه در زندگی ائمه نوشته شده، درباره‌ی زندگی امام صادق، در زندگی موسی‌بن جعفر، در زندگی بسیار از ائمه‌ی دیگر، این نكته معرفی نشده است. اینی كه ائمه (علیهم السّلام) یك حركت سیاسی تشكیلاتی وسیع و گسترده را انجام میدادند، با اینكه این همه شواهد وجود دارد، این ناگفته مانده و ذكر نشده و این مشكل عمده‌ی فهم زندگی ائمه (علیهم السّلام) است. حقیقت این است كه ائمه این كار را شروع كردند. البته شواهد خیلی زیادی هست. ممكن است بعضی اشكال كنند كه ائمه (علیهم السّلام) چطور برای قبضه كردن حكومت مبارزه میكردند، در حالی كه با علم الهی خودشان میدانستند كه به حكومت نخواهند رسید؟ خب معلوم است دیگر، زندگی ائمه (علیهم السّلام) نشان داد كه اینها نتوانستند به حكومت دست پیدا كنند و جامعه‌ی اسلامی را و نظام اسلامی را آنطوری كه میلشان بود و وظیفه‌شان بود، آن را تشكیل بدهند. چطور ائمه با اینكه این را میدانستند و به الهام الهی از آن واقف بودند، این كار را انجام دادند؟ ممكن است این به ذهن بعضی برسد. در جواب این فكر باید بگویم دانستن اینكه به هدف نخواهند رسید، مانع از انجام وظیفه نمیشود. در زندگی پیغمبر شما نگاه كنید: پیغمبر اكرم میدانستند در جنگ احد شكست خواهند خورد. پیغمبر اكرم میدانستند آنهائی كه در شكاف كوه نشاندند، آنها نخواهند نشست و به طمع غنیمت پایین خواهند آمد. پیغمبر آن روزی كه به طائف رفت تا بنی‌ثقیف را هدایت كند و از شر مكی‌ها به طائفی‌ها پناه برد، میدانست كه طائفی‌ها با پاره سنگ از او استقبال میكنند. اینقدر سنگ به او میزنند كه ساق مباركش خونی میشود و مجبور میشود برگردد؛ ائمه (علیهم السّلام) همه‌ی اینها را میدانستند. آن كسی كه علم ائمه (علیهم السّلام) و علم معصومین را میخواهد دلیل بگیرد بر اینكه اینها مبارزه‌ی سیاسی نمیكردند، با علم پیغمبر چه میكند، كه پیغمبر اكرم همه‌ی اینها را میدانست. امیرالمؤمنین میدانست كه در بیست و یكم ماه رمضان به شهادت خواهد رسید، اما در عین با اینكه میدانست، اندكی قبل از ماه رمضان یك اردوگاه وسیعی درست كرد در بیرون كوفه برای اینكه به ادامه‌ی جنگ خود با معاویه بپردازد. اگر دانستن امیرالمؤمنین موجب میشود كه او برطبق روال عادی و معمولی عمل نكند، چرا این اردوگاه را درست كرد، چرا این لشكركشی را كرد؟ مردم را برد بیرون كوفه منتظر نگه داشت، چرا؟ چه فایده‌ای داشت؟ اینكه ائمه میدانستند كه به حكومت نمیرسند، نباید موجب آن بشود كه تلاش خودشان را نكنند. باید تلاش بكنند، مبارزه بكنند. آنجوری عمل كنند؛ مثل آن كسی كه نمیداند، مثل آن كسی كه اطلاع ندارد چه پیش خواهد آمد. تمام آن كارهائی را كه یك آدمی كه نمیداند چه پیش خواهد آمد، ائمه (علیهم السّلام) باید انجام بدهند.1364/01/23

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی