Khamenei.ir

1376/12/26

بررسی منطق مذاکره و نفی مذاکره با آمریکا

یکی از مسایل اساسی در گفتگوی سیاسی، محاسبه سود و زیان است، عرف بین‌المللی بدینگونه است که اگر رابطه سیاسی واجد حداقلی از منافع نباشد و یا رابطه ضرر داشته باشد، در کشور اقدام به برقراری ارتباط سیاسی بین دولتین نمی‌کنند. چرا که برقراری رابطه، موجد هزینه‌هایی است و تداوم آن نیز همواره هزینه دارد. براین اساس دولتها به تناسب نیازی که به مراوده با جهان خارج دارند و نیز به تناسب توانمندی آنان برای قبول هزینه رابطه، با دولت‌های خارجی ارتباط برقرار می‌کنند. ما می‌توانیم کشور خودمان را مثال بزنیم. ایران در حال حاضر با پاره‌ای از کشورهای جهان رابطه سیاسی ندارد و در پاره‌ای از کشورها رابطه در حد بسیار ضعیفی است و این روال کنونی همه دولت‌ها و ملت‌هاست.

ممکن است کشورهایی نظیر ایران استراتژی خارجی‌شان بر «رابطه با همه» مبتنی باشد و جز در موارد خاص از ارتباط استقبال کنند ولی در عین حال بدلیل هزینه بالای رابطه و غیرضروری بودن ارتباط از برقراری رابطه سیاسی با کشورهایی اجتناب ورزند. در این صورت نباید این کشورها را سرزنش کرد که شما برخلاف استراتژی‌تان به قطع رابطه گرایش دارید. درباره رابطه ایران با آمریکا ممکن است چهار حالت کلی مقصود باشد:
1 ـ رابطه با آمریکا ضرری ندارد و سودمند است.
2 ـ ‌رابطه با آمریکا نه سود دارد و نه زیان.
3 ـ رابطه با آمریکا ضرر ندارد.
4 ـ رابطه با آمریکا زیان‌ها و سودهایی دارد.

باید دید رفتار ما در برابر هر گزینه باید چگونه باشد. ما در اینجا فعلا نمی‌خواهیم به تاریخ روابط دو کشور مراجعه کنیم و از پیش قضاوتی داشته باشیم. اگر رابطه با آمریکا ضرری برای ایران نداشته باشد و علاوه بر آن سودمند باشد، برقراری رابطه با این کشور اصل است و قطع رابطه به دلیل نیازمند است. اگر رابطه با آمریکا نه سودمند باشد و نه زیان‌آور، برقراری رابطه به دلیل نیازمند است و قطع رابطه نیازمند دلیل نیست چرا که برقراری رابطه هزینه می‌خواهد. اگر رابطه با آمریکا ضرر داشته باشد، اصل بر قطع رابطه است و برقراری رابطه منطقی نیست. در شکل چهارم که برقراری رابطه از جهاتی سودمند و از جهاتی زیان‌آور است، برقراری رابطه به شرطی است که سود رابطه بر زیان آن بچربد، در حالی که قطه رابطه می‌تواند مبتنی بر زیان‌آور بودن صورت گیرد.

در این 4 گزینه تنها یک گزینه به ما توصیه می‌کند که با آمریکا رابطه داشته باشیم، در حالیکه در سه گزینه، منطق ریاضی ما را از برقراری رابطه پرهیز می‌دهد. در این میان در دو مورد، رابطه را مشروط می‌کند که اگر زیان هم دارد ولی سود آن بیشتر است می‌توان رابطه سیاسی را برقرار نمود. با این وصف در ارتباط با آمریکا باید دید اصل بر کدام گزینه‌هاست و یا به عبارت دیگر برقراری رابطه به کدام گزینه نزدیک‌تر است. آیا رابطه با آمریکا زیان دارد؟ یا هم سود دارد و هم زیان؟ یا نه زیان دارد و نه سود؟ در اینجا باید به تاریخ روابط ایران و آمریکا و خصلت آمریکائیها مراجعه کرد. چرا که ما بدون آنکه به تجربه تازه‌ای نیاز داشته باشیم می‌توانیم براساس رفتار دشمن در گذشته، وضعیت روابط آینده با او را مورد ارزیابی قرار دهیم.

تاریخ سیاسی ما می‌گوید از زمانی که آمریکائیها (بعنوان یک قدرت جهانی) در سال 1322(اواخر جنگ دوم جهانی) به ایران پای نهادند تا 13 آبان 58 که از ایران رانده شدند، همواره برخورد تحقیرآمیزی با ایرانیان داشته‌اند و خودشان نیز موارد زیادی به آن اذعان کرده‌اند. شاید بتوان گفت آخرین مورد آن اعتراضی است که گزارشگر تلویزیون دولتی آمریکا در آبان ماه گذشته در مورد دخالت «سیا» در کودتای 28 مرداد 32 داشته است. این گزارشگر در مصاحبه با دکتر خرازی صراحتاً گفته است: «در مورد آن کودتا، کی تردیدی ندارد؟ شواهد نشان می‌دهد که با دخالت سیا شاه روی کار آمد.»(1) علاوه بر این دخالت‌ها، در طول دوران 20 سال اخیر نیز بدون تردید آمریکائیها ضربات فراوان و بعضا جبران‌ناپذیری بر انقلاب اسلامی وارد کرده‌اند. در این دوران، آشکارا ایالات متحده در پی سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی بوده است. آنان هیچگاه کتمان نکرده‌اند که تحمل حاکمیت دولت اسلامی در ایران را ندارند و دائماً در کار اخلال علیه انقلاب ما بوده‌اند. نزدیکترین تلاش‌های آمریکا، فشار وارد آوردن بر اوکراین برای عدم فروش توربین‌های بخار به ایران بود.

باید اضافه کرد که خصومت آمریکا با ایران تنها شامل عملکرد ضد ایرانی و ضد اسلامی آنان در گذشته نمی‌شود. آنان در آینده نیز انگیزه فراوانی برای مخالفت با منافع جمهوری اسلامی دارند. آمریکائیها با مذهبی بودن حکومت مخالف بوده‌اند و در آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکائیها با استقلال انقلاب ایران مخالف بوده‌اند، در آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکائیها با فعالیت «آزاد» نظام جمهوری اسلامی در برابر سیستم غرب محور بین‌الملل مخالف بوده‌اند، فردا نیز مخالف آن خواهند بود. آمریکائیها با همدلی ایران با ستمدیدگان جهان که مورد ظلم سیستم بین‌الملل مخالف بوده‌اند، در آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکا با احیای اسلام سیاسی در مجموعه کشورهای اسلامی مخالف بوده‌اند، در آینده نیز مخالف خواهند بود. آمریکائیها در گذشته حمایت ما از مظلومین فلسطین و مخالف با رژیم صهیونیستی را مصداق «تروریسم» می‌دانسته‌اند، در آینده نیز خواهند دانست و...

با این وصف، آمریکای فردا همان آمریکای دیروز است و ماهیت آن هیچگونه تغییری نیافته است. بنابراین ما چگونه می‌توانیم به کسی دیروز رسما اعلام کرده «در پی خشکاندن ریشه ملت ایران» است و رسما حدود سیصد مسافر بی‌گناه ما را بر روی آسمان خلیج‌فارس به شهادت رسانده است و برای سرنگونی حکومت ایران بودجه رسمی به تصویب می‌رساند و دولتمردان آن مثل یک دوره‌گرد در جهان می‌گردند تا پیوندهای ایران با خارج از مرزهایش را قطع کنند، اعتماد کنیم و به پای میز مذاکره بنشینیم. آیا برای آن همه ظلم و تجاوز، کوچکترین نشانه‌ای از نرمش از سوی آمریکائیها مشاهده کرده‌ایم؟ آمریکایی‌ها با زرنگی خاصی از مذاکره با ایران دم می‌زنند و خود را طرفدار گفتگو می‌شمرند و در همان حال با قلدری به ما فشار می‌آورند تا با آنان مذاکره کنیم. خود این مبنا به تنهایی بیان‌کننده تحمیلی بودن مذاکره و اهداف ناگفته‌ای است که آمریکائیها ترجیح می‌دهند پوشیده باشد.

از سوی دیگر در حالیکه آمریکا برای مذاکره کردن با «کوبا»، «کره شمالی»، «عراق» و «لیبی» طفره می‌رود و به رغم درخواست رهبران این کشورها به آن تن نمی‌دهد، به چه دلیل به ایران برای قبول مذاکره فشار می‌آورد؟ مابه عنوان یک کشور جهان سومی چه تأثیری در منافع جهانی آمریکا داریم؟در رابطه با مذاکره با ایران، آمریکا دنبال چه چیزی است؟ چه دستاورد مهمی باعث اصرار آمریکا مبتنی بر مذاکره با ایران شده است؟ آمریکایی‌ها دیری است دنبال جا انداختن تئوری نظام تک قطبی به رهبری خود هستند. در این ودای یک روند اسلامگرایی، استقلال‌طلب و معارضه‌جو با اهداف آنان کاملاً در تضاد می‌باشد. آمریکا در گفتگوی با ایران (به هر نتیجه‌ای که منجر شود) به تعبیر مقام معظم رهبری «مستکبر دنبال ثبت کردن حرف خودش است.» آنان می‌خواهند مهمترین مانع ایدئولوژیک بر سر راه سیاست حاکمیت بر کل جهان را از میان بردارند. آنان دنبال آنند که «همان رشته باریکی که با حادثه تسخیر لانه‌ جاسوسی قطع شد دوباره وصل کنند تا بتوانند از همان رشته باریک برای تحمیل خواسته‌های خود استفاده کنند.»(2) به تعبیر مقام معظم رهبری، مذاکره آمریکا با ایران، نقطه شروع تحمیل از سوی آمریکاست:

«حرف اینکه جمهوری اسلامی بگوید ما مذاکره را قبول داریم و یا به نحوی این را بفهماند یا جوری کند که معلوم بشود حالا حرفی هم ندارد که با آمریکا مذاکره کند این اولین ضربه‌ای است که به ما وارد کره‌اند، تازه این شروع تحمیل‌هاست.»(3) مذاکره ایران و آمریکا، قطعا انقلاب اسلامی را وارد فضای تازه‌ای می‌کند؛ فضایی که استکبار جهانی نه به عنوان یک دشمن که باید از آن بر حذر بود و در مقابل آن ایستادبلکه به عنوان یک روند قابل قبول قلمداد می‌شود. در این فضای تازه جایی برای مقاومت و مقابله وجود ندارد بلکه باید «وضع موجود» را پذیرفت و با عوامل بوجود آورنده آن همکاری کرد. با این وصف، انقلابی ضد استعماری به زانو در آمده است. حضرت امام خمینی نسبت به این فضا که در آن روابط خصمانه با استکبار به روابطی غیر خصمانه منجر شود، فوق‌العاده حساس بودند و آن را مساوی دست کشیدن از اسلام می‌دانستند: «ممکن است بعضی‌ها که این چیزها را ندیده‌اند با خود بگویند خوب با قدرت‌ها باید ساخت. ولی باید بدانند که سازش امروز نابودی تا آخر است. دفن اسلام است تا آخر دنیا. مردم باید محکم بایستند و از اسلام و کشور دفاع کنند و از توطئه‌ها هراس به خود راه ندهند که اگر کمی عقب بنشینند، باید دست از اسلام بکشیم و تکلیف ما خلاف این است.» (4)

مقام معظم رهبری نیز با همین حساسیت، مذاکره با آمریکا را مساوی با «فنای همه چیز» می‌دانند و پیروان انقلاب اسلامی را از افتادن در این دام بر حذر می‌دارند. «شما جوانهای تحصیل کرده، دانش‌آموزان، دانشجویان، طلاب علوم دینی، درست دقت کنید، تأمل کنید، چون اینها مسایل مهمی است. یک ملت هم غالبا در همین جاهای علی‌الظاهر کوچک است که سرنوشتش ساخته می‌شود. گاهی در یک چنین مقطعی اگر درست مردم، جوانها، مسئولین و دیگران نفهمیدند قضیه چیست؟ یک زاویه‌ای باز می‌شود که همین زاویه به فنای همه چیز منتهی خواهد شد.»(5) یکی از جنبه‌های اساسی انقلاب اسلامی ایران «استقلال‌طلبی از سیستم فاسد حاکم بر جهان بوده است. در این میان شعار «نه شرقی، نه غربی» که در مفهوم نفی نظام سلطه از سوی انقلاب اسلامی دنبال شده، بعنوان بروز جنبه استقلال‌طلبی نظام برآمده از انقلاب مطرح بوده است. در این شعار دو «نفی» آمده است و نشان می‌دهد راه انقلاب از اساس با راهی که قطب‌های قدرت جهان طی می‌کنند جداست. امروز با فروپاشی شوروی این نه بزرگ متوجه «آمریکا» بعنوان سردمدار نظام سلطه جهانی است. ملت ما و ملتهای دنیا تجلی این شعار را در نفی رابطه سیاسی ایران با آمریکا می‌دانند و در شرایطی که رابطه سیاسی با آمریکا بمعنای قبول تحمیل‌های او می‌باشد، رابطه به مفهوم نفی سیاست خارجی انقلاب خواهد بود.

مقام معظم رهبری در خطبه‌های اخیر نماز جمعه تهران بر این نکته تأکید داشته‌اند: «عزیزان من یکی از ابعاد انقلاب اسلامی، مشتی بود که به دهان وطن‌فروش‌ها، وابسته‌ها و دستگاه‌های مزدور اجانب و دشمنان خارجی به دهان آنها زده شد. انقلاب در واقع خشم ملت ایران بوده است در مقابل نفوذ خارجی و استقلال را به این مردم داد، آن هم بعد از این همه خونی که داده شده است.»(6) در محاسبه سود و زیان باید ببینیم چه وضعیتی با رابطه و با قطع رابطه پیدا می‌کنیم، یکی از جنبه‌هایی که هر انقلاب باید در حفظ آن بکوشد استمرار ارزشهایی است که بنیانگذاران انقلاب بنا نهاده‌اند و بدین جهت در مورد انقلاب ما پافشاری بر راه امام راحل قابل اغماض نیست. امام راحل در مورد آمریکا به حق حساسیت فراوانی داشتند و مبارزه با آن را وظیفه مستمر و همیشگی بر می‌شمردند و خودی‌ها را از داشتن رابطه با آن بر حذر می‌داشتند. معظم له در این ارتباط جملات صریحی دارند: «رابطه بین یک ملت بپا خاسته برای رهایی از چنگال چپاولگران بین‌المللی، با یک چپاولگر عالم‌خوار، همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما این قطع رابطه (آمریکا با ایران) را به فال نیک می‌گیریم.»(7)

از نظر حضرت امام، رابطه با آمریکا رابطه با رژیمی است که بنا دارد با چپاول به قدرت بالاتری دست یابد. در این وادی مصلحت ملت‌های مظلوم در دوری با اوست و به تبع آن ارتباط با آمریکا با مصالح مسلمین سازگاری ندارد. «نگذارید دنیاخواران از امکانات مسلمین در جهت منافع خود و ضربه‌زدن به کشورهای اسلامی استفاده کنند که این بزرگترین ننگ و عار کشور و سران ممالک اسلامی است.»(8) با این وصف برقراری رابطه با آمریکا به معنای دست کشیدن از راه امام و شیوه آن حضرت می‌باشد و این به معنای تمام شدن دوران انقلاب اسلامی است. مقام معظم رهبری در خطبه‌های اخیر نماز جمعه تهران حاصل گفتگو میان ایران و آمریکا را قربانی شدن انقلاب خوانده‌اند: «رابطه و مذاکره برای ملت ایران و برای نهضت جهانی (اسلام) مضر است، مضر است. اولین ضرر این است که آمریکاییها با ورود در این میدان، اینجور تفهیم خواهند کرد که جمهوری اسلامی از همه حرفهای دوران امام، دوران جنگ و دفاع مقدس، دوران انقلاب صرف‌نظر کرده است و گذشته است. اولین چیزی که آمریکائیها ادعا می‌کنند این است. اولین مطلبی که دنیا شایع می‌کنند این است که انقلاب تمام شد.»(9)

یکی دیگر از جنبه‌ها رابطه این است که ما تاکنون با قطع رابطه با آمریکا در چشم مظلومین و محرومین عالم عزیز بوده‌ایم و با این عزت، انقلاب ما شناخته شده است. و بدین جهت ما همواره در طول این 20 سال نه در اندازه یک کشور جهان سومی که در اندازه یک قدرت مهم بین المللی در صحنه‌های جهانی حاضر شده‌ایم. مذاکره بین ایران و آمریکا این عزت را از بین می‌برد و ما را به حد یک رژیم منفعل در میان مجموعه رژیم‌های سیاسی منفعل خاورمیانه نزول می‌دهد. بدین جهت عقل و منطق نیز به ما حکم می‌کند در پی اوهام نرفته و عزت خویش را بدست خویش ویران نکنیم، چه نیازی داریم که به راه الهی انقلاب خود که ستیز با مستکبران و جهانخواران است پشت کنیم و به تعبیر مقام معظم رهبری: «ما چه احتیاجی داریم به اینکه به در خانه مستکبرین، مستبدین و دیکتاتوریهای بین‌المللی برویم؟»(10) یکی از مسایلی که در بحث رابطه با آمریکا از طرف بعضی از خودی‌ها و بیشتر از آنان از سوی غریبه‌ها و مخالفین داخلی نظام مقدس جمهوری اسلامی مطرح می‌شود، بحث از «منافع» رابطه با آمریکاست. در این تحلیل، مفروضاتی وجود دارد. فرض اول این است که با گفتگو مسایل فی‌مابین ایران و آمریکا حل می‌شود. فرض دوم این است که مسایل ایران به خارج ارتباط دارد و در خارج هم بدون برداشتن مانع آمریکا قابل حل نیست. فرض سوم این است که آمریکا توانایی حل مشکلات ایران را دارد. فرض چهارم این است که آمریکائیها به حل مشکلات ایران علاقه دارند. این فرض‌ها در تحلیل «رابطه با آمریکا مساوی است با حل مشکلات ایران»، قطعی گرفته شده‌اند و هیچ دلیلی نیز برای آنان ارائه نگردیده است. در حالیکه باید از قائلین به این نگرش ابتدا دلایل آنان را جویا شد.

یک بررسی از وضعیت کنونی آمریکا در جهان نشان می‌دهد که اولا نباید در مورد توانایی آمریکا در حل مسایل مبالغه کرد، آمریکا، آمریکای دو دهه قبل نیست. امروز بیشترین لطمه از ناحیه نابسامانی نظام بین‌المللی متوجه آمریکائیهاست. چه این که سر برآوردن قدرت‌های تازه اروپایی و آسیایی در عرصه بین‌الملل، راه را بر حضور مطلقه آمریکا در این عرصه بسته است. ثانیاً ارتباط ما با جهان خارج به هیچ‌وجه در چارچوب اراده آمریکا نیست. امروز اروپا و آسیا و حتی خود قاره آمریکا از ایالات متحده حرف شنوی ندارند. تجربه ده سال اخیر ما نشان می‌دهد راه رابطه ایران با جهان خارج به هیچ‌وجه از واشنگتن نمی‌گذرد و چه این که امروزه راه هیچ کشوری از واشنگتن عبور نمی‌کند. افتضاح سیاسی آمریکا در ماجرای قانون داماتو نشان این موضوع می‌باشد. ثالثا به هیچ روی نمی‌توان باور کرد که آمریکا می‌خواهد با ایران رابطه متعادل و منطقی و دو جانبه برقرار کند. آنچه آمریکائیها از ایران مطالبه می‌کنند، قرار گرفتن در مدار سیاست خارجی آمریکاست. آمریکائیها نمی‌گویند شما چه امکاناتی دارید، ما چه امکاناتی داریم، شما چه منافع و اهدافی دارید و ما چه منافع و اهدافی داریم، بیائید نقاط تلاقی منافع را بگیریم و بر مبنای امکانات خود همدیگر را در رسیدن به منافعی مشروع یاری دهیم. آنان از ما می‌خواهند که ما به آنان کمک کنیم تا آنان بتوانند راحت به چپاول دنیا دست یابند و منافع نامشروع خود را تامین کنند. با این وصف این آمریکائیهای پررو برای تحمیل رابطه یکجانبه و تحقیرآمیز با ایران شرط‌گذاری می‌کنند!! رهبر معظم انقلاب اسلامی با دیدی ژرف به افشای ماهیت مذاکره‌ای که آمریکائیها در صدد تحمیل آن به ایران هستند پرداخته‌اند.

«آمریکائیها به ما می‌گویند اگر می‌خواهید با آمریکا رابطه داشته باشید باید این کار و آن را بکنید! اصلا چه نسبتی بین این دو حرف است؟ گویی آنها دارند با کشوری صحبت می‌کنند که ده واسطه پیش آورده تا با آنها رابطه برقرار کند. آنها با ما شرط و شروط می‌گذارند! چه شرطی آقا! این ما هستیم که برای ایجاد رابطه با کشوری که آن همه فجایع در کارنامه و تاریخ او وجود دارد شرط می‌گذاریم. شرط ما توبه آن کشور است، شرط ما، قطع همه فاجعه‌آفرینی‌های آن کشور برای دنیاست.»(11)

رابعاً مشکل ایران در نوع رابطه سیاسی با جهان خارج نیست، ما یک مشکل ساختاری در اقتصاد خود داریم و نتوانسته‌ایم امکانات داخلی را در حوزه اقتصاد فعال کنیم و مثل خیلی از کشورهای دیگر برای رسیدن به توسعه و ترقی و برخورداری بهتر عموم مردم باید ضعف‌های ساختاری اقتصاد خود را برطرف کنیم. البته نمی‌خواهیم کار تخریبی غرب بر روی اقتصاد ملل در حال توسعه را نادیده بگیریم و نمی‌خواهیم شیطنت‌های آمریکائی‌ها علیه ایران را نادیده بگیریم ولی حد تاثیر این مسایل در اقتصاد ما مسئله درجه 5 و 6 می‌باشد. اصل قصه در وضعیت خاص داخلی ماست. خود را در این راه بدانیم و نباید از قطع رابطه احساس ترس و ناتوانی داشته باشیم و خیال کنیم ما بدون رابطه درمی‌مانیم. البته این با مبنای عقیدتی و اعتقادات الهی ما نیز نمی‌خواند و هرگز مباد که ما از «حبل‌الله» به «حبل‌الشیطان» که قرآن آن را سست‌ترین (ارهن‌البیوت) می‌خواند، روی آوریم.

 

پی‌نوشت:
1 ـ  مجله پیام امروز، ش 21، دی ماه 76، ص 26، نقل از مجله نیوزویک
2 ـ ‌روزنامه جمهوری اسلامی، 27 دی 76، ص 2
3 ـ همان
4 ـ صحیفه نور، ج 19، ص 59، 18/6/1363
5 ـ روزنامه کیهان، 13 آبان، 1372 ص
6 ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 27 دی 76، ص 2
7 ـ صحیفه نور، ج 12، ص 20، 19/1/1359
8 ـ همان، ج 20، ص 114، 6/5/1366
9 ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 27 دی 76، ص 2
10 ـ روزنامه کیهان، 13 آبان 72
11 ـ همان.

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای