Khamenei.ir

1389/03/15

به بهانه خون‌خواهی / 1

بازخوانی رفتار امیرالمؤمنین با ناکثین

رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه چهاردهم خرداد ماه بیان کردند که :«یک نکته‌ی اساسی دیگر در مورد خط امام و راه امام این است که امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص باید با معیار حال کنونی اشخاص باشد. گذشته‌ی اشخاص، مورد توجه نیست. گذشته مال آن وقتی است که حال فعلی معلوم نباشد... این همان قضاوتی بود که امام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبیر کرد. شما باید بدانید طلحه و زبیر مردمان کوچکی نبودند. جناب زبیر سوابقی درخشان دارد که نظیر آن را کمتر کسی از اصحاب امیرالمؤمنین داشت. بعد از به خلافت رسیدن جناب ابی‌بکر، در همان روزهای اول، پای منبر ابی‌بکر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت کردند، گفتند: حق با شما نیست؛ حق با علی‌بن‌ابی‌طالب است. اسم این اشخاص در تاریخ ثبت است. اینها چیزهائی نیست که شیعه نقل کرده باشد؛ نه، این در همه‌ی کتب تواریخ ذکر شده است. یکی از آن اشخاصی که پای منبر جناب ابی‌بکر بلند شد و از حق امیرالمؤمنین دفاع کرد، زبیر است. این سابقه‌ی زبیر است. مابین آن روز و روزی که زبیر روی امیرالمؤمنین شمشیر کشید، فاصله بیست و پنج سال است.» به همین دلیل بنا داریم به بازخوانی تاریخی جنگ جمل بپردازیم. متن زیر بخشی از کتاب «مواضع سیاسی حضرت علی(ع) در قبال مخالفین» تألیف دکتر جلال درخشه* است که در دو بخش منتشر می‌شود.
 
بخش اول

علی (ع) و جریان ناکثین
پس از اینکه بحران شورش علیه عثمان به صورت ظاهری فیصله یافت، قریش مجدداً خود را سازماندهی نمود و ابتکار عمل از دست داده خویش را بازیافت پس از مدتی که از هیجانات کاسته شد مصمم شد نیروهای خود را جمع‌آوری نموده و جبهه‌ای بر علیه حاکمیت جدید ایجاد نماید، دو جناح از گروه قریش تقریباً همزمان و با هم در مبارزه با علی شرکت کردند یکی از آن دو جناح را سه تن رهبری می‌کردند، طلحه و زبیر و عایشه، رهبر جناح دوم معاویه بود. هنوز خلافت علی (ع) به طور کامل استوار نشده بود که اینها نفرات و اموال و اسلحه‌ها را از گوشه و کنار جمع نموده و راه مبارزه با او را پیش گرفتند دل‌های آنها وارث کینه‌‌ها و حسدهایی بود که زمانی در از در سینه‌های قریش باقی مانده بود و روزی آتش آن را برای رسول خدا (ص) افروخته بودند و امروز نیز برای علی (ع) می‌افروختند.

حضرت علی (ع) این نکته را در جواب نامه‌ای که برادرش عقیل در خصوص طغیان عایشه و زبیر و طلحه و رهسپاری آنها به سوی بصره به حضرت نوشته است گوشزد می‌نماید و می‌فرماید: «همانا قریش برای جنگ با برادرت جمع شده‌اند همان‌طور که قبل از این زمان برای جنگ با رسول خدا جمع شده بودند، و حق مرا نادیده انگاشته و فضلم را انکار نموده‌اند و برایم جنگ به راه انداخته‌اند و تلاش کرده‌اند تا نور خدا را خاموش نمایند.»

طلحة‌بن‌عبدالله و زبیربن‌عوام دو تن از اصحاب رسول خدا (ص) بودند این دو نفر پس از رحت رسول خدا (ص) موقعیتی عادی داشتند تا اینکه با نظر خلیفه دوم وارد شورای شش نفره شدند و به طور مصنوعی هم‌طراز علی‌بن‌ابی‌طالب قرار گرفتند. زبیربن‌عوام در جریان سقیفه گفته بود «تا با علی بیعت نکنیم، شمشیرهای‌مان را غلاف نمی‌کنیم.» وی در شورای شش نفره عمر نیز به نفع خلافت علی کنار رفت. طلحه نیز موقعیتی مشابه او داشت، ولی این دو نفر پس از شورا برای خود در جامعه حساب جدیدی را گشودند و در دوران خلافت عثمان ثروت زیادی را فراهم کردند و املاک فراوانی در عراق به خود اختصاص دادند و هر کدام منطقه نفوذی را برای خویش ایجاد نمودند؛ طلحه در بصره و زبیر در کوفه. چون در سراسر بلاد اسلامی موج مخالفت علیه عثمان بالا گرفت این دو نفر هم مداخله نمودند و سرسخت‌ترین دشمنی‌ها علیه عثمان از ناحیه طلحه و زبیر و بالأخص طلحه بوده است. در این زمینه شیخ مفید در کتاب الجمل چنین می‌نویسد: «چون عثمان از کناره‌گیری مقام خلافت امتناع ورزید، طلحه و زبیر او را محاصره کردند و مردم در این محاصره آن‌ها را همراهی می‌کردند و عثمان را کاملاً محاصره نموده و آب را از وی قطع کردند به طوری که عثمان می‌گفت، طلحه و زبیر مرا از عطش کشتند.»

بدین ترتیب طلحه و زبیر تلاش‌های پی‌‌گیری را جهت ایجاد زمینه کنار زدن عثمان از اریکه قدرت و حتی قتل وی انجام دادند، اما این‌گونه فرصت‌طلبی‌ها و اقدامات برای رسیدن به اهداف‌شان مثمرثمر واقع نشد و نتیجه مثبتی به بار نیاورد، چراکه جوّ عمومی همراه آن‌ها نبود. آن‌ها نتوانستند قدرت را قبضه کنند و زمینه خلافت تنها برای علی (ع) آماده بود، ولی آن‌ها چنان متوجه خود شده بودند که این واقعیت مشهود را نمی‌دیدند و چون عثمان کشته شد آن‌ها فکر کردند که دیگر همه چیز برای آن‌ها مهیا است.

تلاش برای سهم‌خواهی و امتناع علی (ع)
علی (ع) با به دست گرفتن زمان امور شیوه خاص حکومتی خویش را که پیمودن راه رسول خدا (ص) بود پیش گرفت و توده‌های مرم هم از حکومت وی که از لحاظ عملی و نظری امتداد طبیعی حکومت پیامبر بود حمایت کردند، لذا اینها نمی‌توانستند، بدون برنامه‌ریزی خاصی در مقابل علی و فضار مردم قرار گیرند پس فرصت‌طلبانه حتی قبل از دیگران خود را به علی رسانیدند و بیعت کردند. برخی از منابع تاریخی از آنها (طلحه و زبیر) به عنوان نخستین کسانی که دست بیعت با علی دادند نام برده‌اند. این عمل آنها صرفاً هزینه‌ای بود که برای مقاصد خاص خود در آینده به مصرف می‌رساندند و در مقابل این هزینه مترصد به دست آوردن سود و ثمره بودند، مشارکت آنها در این‌گونه امور برپایه‌ی کسب قدرت و منافع اقتصادی بوده است و لذا نزد حضرت آمدند و تقاضای شرکت در امر خلافت را کردند.

ابن‌ابی‌الحدید در این مورد می‌گوید که طلحه و زبیر از علی (ع) درخواست کردند که آن دو را مسئول حکومت بصره و کوفه نماید. و گفتند که با علی به شرطی بیعت کرده‌اند که در امور خلافت آن‌ها را شریک سازد. طبیعتاً آن‌ها با این درخواست می‌خواستند بیعت خود را از آغاز مشروط جلوه دهند تا در صورت ضرورت راه برای نقض آن نیز هموار کرده باشند. آن‌ها خواهان تشدید خصومت در راستای مقاصد سیاسی خود بودند. تحول رهبری با سیاست‌گذاری‌های جدید، خلاف اصول ارزشی آن‌ها بود، لذا بنای مخالفت گذاشتند و خواستار تجزیه قدرت در مرحله دوم طرح خود بودند تا از این طریق بتوانند یا در حد ممکن تطبیقی بین خواسته‌های خود و رهبر جدید بدهند و حداقل بخش‌هایی از قدرت را در دست داشته و یا راه را برای نقض بیعت و جنگ هموار نموده باشند.

امام علی (ع) از دیدگاه بسیار وسیع و ژرف به مسئله نگاه می‌کند و با بصیرت کامل می‌داند که منظورشان چیست، لذا جواب رد به آن‌ها می‌دهد. در این حال حضرت، ابن‌عباس را فرا می‌خواند و در باب خواسته‌های این دو از وی سؤال می‌کند. ابن‌عباس در جواب می‌گوید: این دو ولایت و حکومت را دوست دارند، زبیر را در بصره و طلحه را در کوفه منصوب کن. حضرت لبخند می‌زند و به وی می‌فرماید: «وای بر تو! در این دو شهر این‌ها دارای نفوذ هستند و اموال دارند و چون بر گردن مردم مسلط گشتند، دیوانگان را به طمع مال به سوی خویش جلب می‌کنند و حقوق ضعفا را پایمال می‌نمایند و به زورمند قدرت و تسلط می‌دهند.»

انکار بیعت
به هر حال این دو به خوبی متوجه شدند که کیسه‌ای که دوخته‌اند بدین ترتیب پر نخواهند شد و لذا باید جهت ارضای طمع خود در امر خلافت و برخورداری از امتیازات بیشتر اقتصادی راه دیگر را پیش گیرند. علی (ع) در خصوص هر دو مسئله با طلحه و زبیر صحبت می‌کند و چنین می‌فرماید: «هر آینه برای مسئله کوچک و بی‌اهمیتی (که با شما مشورت نمی‌کنم) به عیب‌جویی و خورده‌گیری از من پرداختید و حال اینکه شما مسائل بسیاری را پشت سر انداخته‌اید. آیا به من نمی‌گویید که شما در چه چیز حق داشته‌اید که من شما را از آن باز داشته‌ام؟ یا کدام بهره‌ای بود که خود را بر شما در آن مقدم داشته‌ام؟ یا کدام حق و دعوایی بود که یکی از مسلمانان نزد من آورده از آن عاجز و ناتوان مانده‌ام یا بدان نادان بوده، در حکم آن اشتباه کرده‌ام ... اما درباره‌ی آنچه یادآوری نمودید که چرا در قسمت کردن بیت‌المال بالسویه رفتار نمودم، در این امر هم به رأی خود و هوی نفس حکم نکردم بلکه من ـ و شما نیز ـ آنچه را که پیامبر آورده است چنین دریافته‌ایم که رسول خدا از کار آن‌ها فارغ شده است. (یعنی آنها را ناقص و نیمه کاره رها نکرده تا ما با نظر شخصی خود خواسته باشیم آنها را کامل کنیم) بنابراین در تقسیم اموالی که خداوند کار تقسیم آن را به پایان رسانیده و حکمش را گذرانیده است نیازی به مشورت با شما نبود.»

طلحه و زبیر چون اوضاع را بدین منوال دیدند، ظاهراً جهت انجام عمره از علی (ع) اجازه خواستند تا از این راه بتوانند خود را از چشم تیزبین علی پنهان دارند و مطامع سیاسی اقتصادی خویش را جست‌وجو کنند و روزنه‌ای به سوی قدرت بگشایند و این درست در زمانی بود که عایشه در مکه عَلَم مخالفت با علی را به دوش کشیده بود. لذا آن‌ها نزد علی (ع) آمدند و گفتند که قصد عمره را داریم. حضرت به آن‌ها اجازه خروج را داد ولی فرمود که شما قصد عمره ندارید و در صدد مکر و حیله هستید و چون (این دو) از مدینه خارج شدند به هرکس که رسیدند اعلام کردند هیچ بیعتی از جانب علی بر گردن ما نیست و ما از روی ناچاری بیعت کرده‌ایم و چون این خبر به علی (ع) رسید حضرت فرمودند که پس از امروز مرا ملاقات نمی‌کنند مگر با نیروهای جنگی خشن که این‌ها نمی‌توانستند بیعت نکنند؟ اگر هم بیعت نمی‌کردند، حضرت آنها را رها می‌کرد همچنان که دیگران بیعت نکردند و آنها را رها نمود چراکه خود فرموده است: «کسی که از روی میل خود بیعت کرد از او قبول نمودم و کسی که از بیعت خوددای کرد او را اجبار نکردم و رهایش نمودم و کسانی با من بیعت کردند که طلحه و زبیر نیز در میان آنان بودند و اگر این دو نیز از بیعت خودداری می‌ورزیدند آن‌ها را مجبور نمی‌کردم و بعداً نیز حضرت در جریان درگیری‌‌های بصره (بین اصحاب جمل و نماینده خویش عثمان‌بن‌حنیف) نامه‌ای به عثمان‌بن‌حنیف نوشت که اگر این‌ها مدعی هستند به زور از آن‌ها بیعت گرفته شده، خود را از این بیعت خلع کنند و اگر غیر از این می‌خواهند من در کار خود نظر می‌کنم و آن‌ها در کار خودشان (من می‌دانم و آن‌ها).

این از مسلمات تاریخ است که علی (ع) از آنها با زور بیعت نگرفته است، بیعت با حضرت بیعت تحمیلی نبود و شیوه امام این نبود که با زور بیعت گرفته شود چراکه وی شیفته قدرت و حکومت نبود و با اصرار مردم آن را پذیرفت چه برسد به اینکه با زور بیعت بگیرد. بیعت آن‌ها بدون اجبار صورت گرفته و تخلف آنها در جهت مقاصد سیاسی بوده است. به هر ترتیب طلحه و زبیر راه مکه را پیش گرفتند و به عایشه و کارگزاران فراری عثمان که در مکه جمع شده بودند ملحق شدند. در جمع آن‌ها عبدالله‌ابن‌عمر و مروان‌بن‌حکم‌ابی‌العاص مشاور عالی عثمان و فرزندان عثمان و یعلی‌بن‌منیه، کارگزار عثمان در یمن و عبدالله‌بن‌کریز، پسر عموی عثمان و کارگزار وی در بصره حضور داشتند. این‌ها همگی طرح شورش را بررسی کردند. طلحه و زبیر تنها راه رسیدن به مقاصد خویش را در همکاری تنگاتنگ با عایشه و گروهش می‌دیدند.

اکنون جای یک سؤال باقی است. با وجود اینکه حضرت علی(ع) می‌دانست که این‌ها قصد توطئه و شورش دارند و به آن‌ها گوشزد کرد که شما کار به عمره ندارید بلکه مکر و حیله را تعقیب می‌نمایید، چرا باز اجازه داد آن‌ها از مدینه خارج شوند؟ همین سؤال را ابن‌عباس از خود حضرت(ع) می‌کند که اگر برای شما توطئه این‌ها معلوم بوده است چرا به آن‌ها اجازه دادید؟ حضرت در پاسخ فرمود: «ابن عباس! تو مرا امر می‌کنی شروع به ستم‌پیشگی کنم و قبل از اینکه به نیکی همت گمارم مرتکب گناه شوم؟ و توقع داری من بر طبق گمان و تهمت کسی را عقاب کنم؟ و قبل از وقوع عملی نسبت به آن مؤاخذه کنم؟ هرگز، سوگند به خداوند که از آنچه او در مورد حکومت و عدالت از من پیمان گرفته، عدول نخواهم کرد. ابن‌عباس! همانا به آن‌ها اجازه دادم در حالی که می‌دانم آن‌ها چه قصدی دارند ولی از خدای طلب پشتیبانی بر علیه آن‌ها نموده‌ام.»

نقش‌آفرینی عایشه
به غیر از طلحه و زبیر مدعی دیگری که به خونخواهی عثمان (در ظاهر) برخاست عایشه بود... قصد واقعی عایشه این بود که طلحه که از قبیله بنی‌تیم و از خانواده پدرش بود به خلافت برسد. وی که از نخستین محرکان علیه عثمان بود، درخواست عثمان را جهت کمک به وی رد کرد و پیراهن حضرت رسول(ص) را بر در خانه آویخت و گفت که هنوز پیراهن رسول خدا نپوسیده است ولی عثمان سنت وی را نابود کرده است. او در همان زمانی که مردم عثمان را محاصره کرده بودند راهی مکه شد. او با عزیمت به مکه دو منظور را دنبال می‌کرد، یکی اینکه هر گونه مسئولیتی را در صورت وقوع حادثه‌ای در مدینه از خود سلب کند چرا که وی بدین ترتیب از مرکز دولت اسلامی دور بود و دیگر اینکه در صورت وقوع هر حادثه‌ای دور از محیط تشنج تصمیم بگیرد و بتواند در بین زائرین حرم برای پسر عمویش طلحه بیعت بگیرد...

شیخ مفید نقل می‌کند که وی گفت گمان نمی‌بردم که مردم کسی را جز طلحه انتخاب کنند. از اینجا بود که وی فریاد خون‌خواهی عثمان را برآورد و گفت به خدا عثمان مظلوم کشته شده و من خون‌خواه او هستم. این تغییر رأی سریع عایشه می‌تواند از پیش‌بینی‌ها و تصمیم‌گیری‌های قبلی حکایت کند. وقتی که از او سؤال شد چطور؟ تو خودت بودی که او را فاجر معرفی می‌کردی و نعثل می‌خواندی! جواب داد: کلام الان من بهتر از کلام ابتدای من است. با خلافت علی(ع) مجدداً کینه‌های وی نسبت به علی(ع) زبانه کشید. حسادت و کینه‌توزی او نسبت به علی(ع) زبانه کشید. حسادت و کینه‌توزی او نسبت به فرزند ابوطالب از روزی بود که عایشه به خانه پیامبر آمد و بعدها نیز چون خبر شهادت حضرت علی(ع) را شنید خوشحال شد. خود می‌گوید که هنوز بین من و علی فاصله و دوری موجود است. بغض و کینه وی نسبت به علی(ع) به قدری بود که حاضر نبود نام علی را به عنوان یکی از دو نفری که حضرت رسول(ص) را در ایام بیماری‌شان به مسجد آورده ذکر کند و با عنوان «مردی دیگر» نقل می‌کند در حالی که راوی نقل می‌کند که نفر دوم علی(ع) بوده است.

عایشه چون به ام‌المؤمنین لقب یافته بود، می‌توانست به خوبی از این لقب در تبلیغ علیه علی(ع) استفاده جوید، بالأخص بسیار افرادی که برای حج به مکه آمده بودند علی(ع) را نمی‌شناختند ولی اعتقاد آن‌ها به رسول خدا(ص) طبعاً عواطف آن‌ها را متوجه همسر آن حضرت می‌کرد و او را می‌شناختند و چون عایشه خود را خون‌خواه عثمان معرفی کرد، بسیاری از مردم آن را پذیرفتند. طلحه نیز با تمسک به عنوان ام‌المؤمنین و دختر ابوبکر بودن عایشه سعی کرد صحت و درستی راه خود را توجیه نماید. به جهت همین نفوذ کلام عایشه در میان مردم است که طلحه و زبیر وی را به سوی بصره می‌برند تا کانونی گرم برای شورش ایجاد کنند و او را محور کودتای خویش قرار دهند...

مکه پناهگاه استانداران و فرمانداران برکنار شده و خویشان عثمان بود و فریاد خون‌خواهی عثمان از طرف عایشه وسیله‌ای بود که اینها برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود به کار می‌گرفتند و لذا به سویش رفتند. آن‌ها بصره را به جهت اینکه طرفداران عثمان در آنجا زیاد بودند، کانون خوبی برای اهداف خود دیدند و به طرف آن روانه شدند. این آشوب‌گران با بهانه خون‌خواهی عثمان توانستند نیروی زیادی از میان آن مردم تدارک ببینند و در این راستا از تمام راه-های ممکن تقویت خویش استفاده جستند و حتی به معاویه نامه نوشتند و تقاضای مساعدت نمودند. آن‌ها برای رسیدن به هدف شوم خود استفاده کردن از هر وسیله‌ای را جایز شمردند. معاویه نیز فرصت را بسیار مناسب دید تا شیرازه خلافت علی(ع) را از هم بپاشد و مرکزیت قدرت اسلام را در هم بکوبد. لذا نامه‌ای به زبیر نوشت و در آن به زبیر اعلام داشت که از اهل شام برایش بیعت گرفته و او را به خون‌خواهی عثمان فرا خواند و از او خواست که مردم را بدان فرا خواند و تأکید نمود که پس از او (زبیر) با طلحه بیعت خواهد کرد و بدین ترتیب اعلام نمود شام هم در کنار آن‌ها است.

چرا با اصحاب پیامبر می‌جنگی؟
علی(ع) در این خصوص می‌فرماید که معاویه با این نامه آن‌ها را فریفت و فتنه عایشه را به صورت سلاح برنده‌ای در خدمت هدف‌ها و مطامع بنی‌امیه قرار داد و آن را برای رسیدن به خواسته‌های خویش به کار گرفت تا بر ویرانه‌های حکومت اصیل اسلامی یک امپراطوری کسرائی و قیصری بسازد. خون‌خواهی عثمان در حقیقت نقشه سیاسی عمیقی بود برای اینکه قدر و منزلت علی(ع) را بکاهند و دعوتی بود از قلب‌های آزمندی که حکومت علی(ع) را بر باد دهنده رؤیاهای سیاسی خویش می‌دیدند. عایشه پرچمی را برافراشت که همه فرصت‌طلبان جهت رسیدن به اهداف خود گرد آن جمع شدند... بدین ترتیب اصحاب جمل (طلحه و زبیر و عایشه) از مکه به بصره حرکت کردند و توانستند به نام اصحاب رسول خدا(ص) و ام‌المؤمنین همسر پیامبر، مردم را نسبت به علی(ع) مشکوک و یا مخالف کنند. با این شگرد شیطنت‌آمیز، مبارزه علی(ع) بر علیه آن‌ها مشکل می‌نمود؛ چرا که به حضرت اعتراض می‌کردند با همسر رسول خدا(ص) می‌جنگد. طلحه و زبیر که روزی برای قتل عثمان تلاش می‌کردند، امروز خون‌خواه او شده بودند و آن‌ها که از اولین بیعت‌کنندگان با علی بودند، امروز جزء اولین پیمان‌شکنان گردیدند.

علی(ع) چون دید که اصحاب جمل نقض عهد کرده‌اند و راهی بصره شده‌اند، دستور بسیج همگانی را صادر نمود و عمل آن‌ها را فتنه نامید. او نمی‌توانست در مدینه بماند تا دشمن خود را مجهز کند و به سراغ او بیاید، پس به تعقیب دشمن پرداخت و الزاماً فرماندهی سپاه خود را بر عهده گرفت زیرا برای رویارویی با سپاهی که عایشه پرچم‌دار آن است، چاره‌ای جز این نبود... نهایتاً طی مذاکراتی با استاندار علی(ع)، عثمان‌بن‌حنیف، در بصره قراردادی را امضا نمودند مبنی بر اینکه بیت‌المال و مسجد و دارالاماره تحت کنترل نماینده علی(ع) باشد و طلحه و زبیر و عایشه نیز بتوانند در بصره باشند و کسی مانع آن‌ها نشود، تا اینکه امیرالمؤمنین از راه برسد. اگر آن‌ها خواستند تحت پرچم لشگر علی(ع) درآیند و اگر نخواستند با وی بجنگند و بدین ترتیب امنیت موقت در شهر برقرار گشت. تعجب این است که طلحه و زبیر در بدو ورود به بصره اعلام کردند، نه برای جنگ بلکه برای صلح آمده‌ایم، در حالی که عملکرد آن‌ها واقعیت دیگری را نشان می‌داد.

زیر پا گذاشتن آتش‌بس
پس از قرارداد آتش‌بس شمشیرها برای مدت کوتاهی در غلاف شد ولی این قرارداد یک فریب بیش نبود، گروهی با عایشه بیابان‌ها را در نوردیده و به بصره آمده بودند هدف خاصی داشتند. بنابراین تعهد خود به آن قرارداد را یک فرصت می‌دیدند نه بیشتر و لذا به آن هم پایبند نشدند... بدیهی است برای کسانی که بیعت با امام را شکسته بودند، زیر پا گذاشتن قراردادی که با نماینده امام امضاء کرده‌اند ساده‌تر باشد. آنها برای رسیدن به مقاصد خویش از اینگونه اعمال ابایی نداشتند و چنین نیز کردند و عهدی که بسته بودند نقض نمودند و به مقر فرمانداری بصره شبیخون زدند و نگهبانان را کشتند و سر و صورت عثمان‌بن‌حنیف را تراشیدند و وی را از بصره اخراج کردند و بر بیت‌المال مسلط گشتند و بدین ترتیب مخالفین خویش را در بصره تصفیه نمودند.

نکته بسیار حائز اهمیت این است که این‌ها به اندازه‌ای قدرت‌طلب بودند که چون وقت اقامه نماز رسید، بین طلحه و زبیر منازعه رخ داد که کدام‌یک امامت نماز را به عهده بگیرند و نهایتاً هم به خاطر همین کشمکش که مستقیماً به اعتبار آن‌ها مربوط می‌گشت نماز نخواندند و وقت نماز از آنان فوت شد.

* رئیس دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (ع)

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای