Khamenei.ir

1389/02/20

خاطرات شهر 36 میلیونی

ورق زدن خرمشهر، همراه «دا»
حامد هادیان
کتاب «دا» پیشنهادی ویژه است. روایتی تازه از دفاع جانانه‌ی مردان و زنان ایران در برابر عراق متجاوز، که با هر سلیقه‌ای جور درمی‌آید. وقتی کتاب را خواندید، مات و مبهوت می‌شوید؛ انگار تا قبل از این، چیزی از خرمشهر سال 59 نمی‌دانستید. پانصد و شصت و سومین اثرِ دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری؛ خاطرات دختر جوانی است که روزهای نخست جنگ تحمیلی در خرمشهر را روایت می‌کند.

رونمایی از «دا»
کتاب «دا» در 26 مهر 1387 در حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، رونمایی و در کمتر از یک سال و نیم -در اسفند سال  1388- به چاپ یکصدم رسید. استقبال بی‌نظیر مردمی از اثر در قیاس با نمونه‌هایی از خاطرات دفاع مقدس، مرزهای متعارف چاپ و نشر آثار جنگ را درنوردید و شگفتی آفرید. این سرعت فراگیری، غبار از خاطرات چاپ‌نشده دفاع مقدس زدود و تحرک تازه‌ای در این حوزه پدید آورد. «دا»، گویی همت افرادی مانند مرتضی سرهنگی، هدایت‌الله بهبودی، علیرضا کمری، احمد دهقان و دیگر دست‌اندرکاران مکتوبات دفاع مقدس را برای بازخوانی خاطرات جنگ و تبدیل روایت‌های شفاهی به آثاری فاخر و پرمخاطب، دوچندان کرد.

مادری که نمی‌خواست خاطره‌اش را بازگو کند!
کلمه‌ی «دا»، در گویش محلیِ لری به معنی مادر است و زهرا حسینی با انتخاب این عنوان خواسته است رنج، اندوه، تلاش و مقاومت مادران ایرانی را یادآور شود. سیده‌زهرا حسینی یک کرد ایرانی است که پدر و مادرش، پیش از ولادت او در عراق زندگی می‌کردند و او در سال ١٣۴٢ در آنجا به دنیا آمده است. در کودکی همراه خانواده‌اش به ایران بازگشت و پدرش در خرمشهر ساکن شد و پس از مدت‌ها سرگردانی به عنوان رفتگر به استخدام شهرداری درآمد.

او که پس از کلاس پنجم ترک تحصیل کرد، فرزند دوم از شش فرزند خانواده بود. خانواده‌اش،  به ویژه پدر، سخت پای‌بند مذهب بود و او با چنین اعتقاداتی پرورش یافت و همراه برادر بزرگترش، علی، در فعالیت دوران انقلاب و پس از آن شرکت کرد. با آغاز جنگ، زهرا حسینی که در آن هنگام دختری هفده ساله بود،‌ خود را در وسط ماجرا یافت. همین که اعلام کردند جسد شهدا در گورستان روی زمین مانده است، به یاری غسالان شتافت و با شهامت و مقاومتِ روحی کم‌نظیر، به غسل و کفن و دفن آن‌ها کمک کرد. به کارکنان گورستان غذا رساند، مردم را برای این کار بسیج کرد، امدادگری آموخت و در هر کاری که پیش می‌آمد، از امدادگری، زخم‌بندی، حمل مجروحان، تعمیر و آماده‌سازی اسلحه، پخت و پز و توزیع امکانات فعالیت داشت. تنها هدفش این بود که مفید باشد و به مردم خدمتی کند. پدر و برادرش در جنگ خرمشهر شهید شدند و او با دست خود آنان را در گور نهاد. خواهر کوچک‌ترش را در کارها شرکت داد. در جریان دفاع از خرمشهر مجروح شد و ترکشی در نخاع او جای گرفت که پس از آن همیشه با اوست و ناگزیر از تحمل عوارض آن است. با این حال، او از پای ننشست و پیوسته کوشید تا در خدمت جبهه و جنگ و با مردم جنگ‌زده باشد.

سیده‌زهرا حسینی راوی کتاب «دا»، تا چند سال پیش حاضر به یادآوری عمومی خاطراتش نبود. بعد از مدتی نظرش عوض شد: «جنگ که تمام شد گفتیم خیالمان راحت است و می‌رویم پی زندگی. سال‌ها گذشت و دیدم ارزش‌ها کم کم رنگ می‌بازد و ضد ارزش‌ها برجسته می‌شود. وقتی کار به این جا رسید دیدم اگر سکوت کنم به تمام مقدساتی که به خاطرش جنگیده‌ایم خیانت کرده‌ام. برایم مهم بود که این خاطرات را به کی و کجا بسپارم. در وهله اول مهم‌ترین اصل برای من، اصل ولایت بود، چون انقلاب ما بر اساس ولایت بود. دوست داشتم جایی که می‌خواهد این خاطرات را منتشر کند به اصل ولایت معتقد باشد. همچنین امین باشد و آنچه را که من می‌گویم بنویسد نه آنچه را که خود در نظر دارند. یک بار شهید آوینی و چندین‌بار از طرف ایشان خواستند با من برای بازگویی خاطرات مصاحبه کنند که در آن زمان حاضر نشدم. بعدها که تصمیم گرفته بودم خاطراتم را منتقل کنم از دفتر ادبیات با من تماس گرفته شد ولی چون این دفتر را نمی شناختم، رد کردم. بعد از تحقیق در مورد دفتر قبول کردم و خاطرات را در اختیار آنها قرار دادم. خلاصه این کار با تمام سختی‌هایش هفت سال طول کشید.»

هفت سال بازگویی خاطرات!
اعظم حسینی، تدوینگر و نویسنده کتاب «دا» که با صبر و وسواس خود در طی هفت سال نقش والائی در به ثمر رساندن کتاب داشته است. وی درباره خاطرات خود از دوران نگارش کتاب گفته است: «این حجم از مطالب به یکباره گفته نشد، مثل ساختمانی که از ابتدا نقشه آن طراحی می‌شود، ابتدا مطالب اصلی و سپس تمام جزئیات تدریجا به کار اضافه شد. در تمام طول این سال‌ها یک نگرانی مرا تهدید می‌کرد و آن این بود که اگر خانم حسینی دیگر حاضر به همکاری نباشد این ساختمان نیمه تمام به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟!»

روایت واقعیاتی شفاف و مستند پیرامون روزهای نخستین حضور دشمن در خاک ایران توسط راوی که آن زمان هفده سال داشته و با صداقت هر چه تمام تر طی یک فرآیند سخت و زمان‌بر به شکل‌گیری کتاب، نثر روان و صمیمی کتاب، جنگ را در دل زندگی دیدن، پرداخت متناسب هر موضوع، از دلایل اقبال مردم به کتاب است.

از طرفی نوع تدوین که پاسخ‌های پراکنده را بسیار منطقی و با رعایت همزمان اصل استناد به مانند یک داستان کنار هم چید و موارد دیگر را می‌توان به عنوان دلایل خواندنی شدن کتاب برشمرد.

استقبال گسترده و انتخاب به عنوان کتاب سال
این کتاب به غیر مردم در بین مخاطبانی از طیف سیاسی نیز بازخورد خوبی داشته و در کنار اظهارنظرهای کلامی تنی چند از سیاسیون مانند رئیس جمهور، 48 نفر از نمایندگان مجلس در نامه‌ای به وزیر ارشاد، رئیس سازمان صدا و سیما و رئیس سازمان تبلیغات اسلامی خواستار تدوین فیلم و سریال بر اساس کتاب «دا» شدند.

در این نامه با اشاره به اهمیت کتاب «دا» و توجه وافر جامعه به ویژه اهل فرهنگ و ادب و نویسندگان و هنرمندان به آن عنوان یکی از آثار ارزنده و فاخر ادبیات دفاع مقدس، از این کتاب به عنوان «اثری ماندگار و مؤثر که شایسته توجه ویژه و در خور ارزش‌های دفاع مقدس از سوی متولیان فرهنگی است» یاد شد.

از طرفی، تصاویر ارائه شده در کتاب بسیار زنده است، تصاویر و توضیحات جزئی‌پردازانه ایستا اما برجسته و بعضاً جوشان، تصاویر اکشن، حس‌برانگیز، پویا و زنده و بعضاً وحشتناک و حتی چندش‌آور و لرزاننده و توضیحات دقیق و رنگی که تحسین‌برانگیز است. ماجرای اقتباس سینمایی از «دا» جنبه دیگر ماجرای این کتاب بود که از ۸۷، با طرح ادعای برخی کارگردانان سینما و اعلام آمادگی برخی دیگر برای اقتباس از این کتاب، تنور بازار «دا» را گرم کرد.

همچنین، کتاب «دا» برگزیده جشنواره‌های مختلفی همچون شهید غنی‌پور، جایزه جلال آل احمد و جایزه کتاب سال شده است.

از دیگر حاشیه‌های آن می‌توان به مسابقات کتابخوانی و جوایز ادبی، جلسات نقد و بررسی، اعلام این اثر در لیست پرفروش‌ها و پرخواننده‌ترین، و ترجمه‌ی آن به زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، اردو و ترکی اشاره کرد.

رهبر و «دا»
در انتها، ذکر خاطره‌ای از خانم حسینی درباره واکنش رهبر انقلاب به این کتاب خواندنی است:

در بهمن ماه سال 88 که به مناسبت سی‌امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و بیستمین سالگرد تاسیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت در جلسه‌ای نیمه خصوصی خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم، بعد از سخنرانی آقایان بنیانیان و سرهنگی، حضرت آقا شروع به سخنرانی کردند، ابتدا از دفتر تشکر کردند و از چند کتاب دفتر و حوزه که مطالعه فرموده بودند اسم بردند و تاکید کردند که بعضی را بارها مطالعه کرده‌اند. به کتاب «دا» که رسیدند، گفتند: «من اخیراً کتاب یک خانم را به نام «دا» مطالعه کردم، کتاب بسیار خوب و تاثیرگذاری است». یکی از حضار گفت: بله، این اثر، خاطرات خانم حسینی است که در این جلسه هم حضور دارند. من به فاصله نزدیکی از آقا نشسته بودم؛ ایشان رو به خانم‌ها کردند و پرسیدند: «کدامیک از شما خانم حسینی هستید؟» عرض کردم: آقا من هستم. اولین سوالشان این بود که «دا» چطورند؟ من «دا» را که در جلسه حضور داشت به آقا نشان دادم و گفتم: ایشان هستند. جالب اینجا بود که آقا با مادرم به عربی غیرفصیح و محلی صحبت کردند! «دا» از هیجان بغض کرده بود و نمی‌توانست جواب بدهد.

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای