Khamenei.ir

1389/01/16

مایلم این حرکت سال‌ها ادامه پیدا کند

گفت‌وگو با سردار باقرزاده درباره سفارش‌های رهبر انقلاب اسلامی پیرامون راهیان نور

پیش از آنکه راه بیافتیم، در تهران با سردار باقرزاده تلفنی وعده کردیم تا در محل برگزاری دیدار گفت‌وگویی داشته باشیم. به محض رسیدن به دزفول، با رییس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس تماس گرفتم و آدرس را پرسیدم؛ منطقه عملیاتی فتح‌المبین. حول و حوش نیمه‌شب شده بود که به آن‌جا رسیدم. دانشجویان و طلاب داوطلب راهیان نور، سخت مشغول داربست زدن و آماده ساختن محوطه برای برنامه بودند. سردار خسته بود و چندبار هم چشمانش بسته شد اما به‌زور بازشان کرد. یک‌ماه و خورده‌ای پذیرایی از زوار راهیان نور از نظر جسمی خسته‌‌اش کرده بود اما انگیزه و روحیه‌‌ در او موج می‌زد. در سوله هوا گرم بود و گپ‌وگفت ما به گرمی انجام شد.
کمیل خجسته

- سابقه حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جبهه‌ها و در راهیان نور به چه دوره‌ای برمی‌گردد؟
ماجرای حضور رهبر انقلاب در جبهه‌ها پیش از راهیان نور و دوران رهبری ایشان است. حتی پیش از ریاست جمهوری، ایشان بارها به جبهه‌ها آمده بودند. آقای خامنه‌ای عزیز در همان اوائل جنگ با حکم امام(ره) در جبهه‌ها بودند. در آن زمان مسئولیت دفتر مشاور نظامی امام در ارتش به‌عهده ایشان بود. بعد از آن هم دوباره با حکم دیگری از امام همراه با شهید چمران در شورای عالی دفاع بودند که بارها در کنار هم در جبهه‌ها حضور داشتند. در دوره ریاست جمهوری ایشان به ‌خاطر کارهای کشور و نیز نهی حضرت امام(ره) به ‌خاطر مسائل حفاظتی، این هدایت را از طریق وزارت دفاع تعقیب می‌کردند. در اواخر جنگ مجدداً به خاطر شرایط شکننده‌ای که پیش آمد، ایشان احساس خطر کردند و از روی حس تکلیفی که داشتند، به جبهه آمدند. بعد از آن هم بیانیه‌ای تاریخی را خطاب به ائمه جمعه صادر نمودند که در آن (قریب به مضمون) فرمودند: من رفتم، دیگران هم اگر می‌خواهند، بپیوندند.

- به عنوان رئیس‌جمهور آن بیانیه را صادر کردند؟
هم به عنوان رئیس‌جمهور و هم امام جمعه تهران. البته تأکید و مانور اصلی‌شان بر قسمت دوم بود، چرا که جنبه مردمی و عمومیتش پررنگ‌تر بود. نکته دیگر آن هم این بود که ائمه جمعه باید مردم را بسیج می‌کردند. مواقعی هم بود که خطراتی ایشان را تهدید می‌کرد و حتی تا آستانه شهادت هم می‌رفتند. نمونه‌اش در قضیه فتح سوسنگرد بود. مثلاً در اطراف گمبوئه هم که دشمن گرا را گرفته بود، چند ثانیه بعد از خروج رهبر معظم انقلاب از یک نقطه مشخص، دقیقاً همان‌جا را آماج حملات خودش قرار داد. این مربوط به اوایل جنگ است؛ یعنی سال 1359.

در اواخر جنگ هم حضرت آقا حضوری نسبتاً طولانی در جبهه‌ها داشتند و تمام یگان‌ها را از نزدیک بازرسی می‌کردند. ایشان کاملاً سعی می‌کردند آمادگی نیروها را حفظ کنند و بالا ببرند. همین اواخر هم چندین بار آقا به‌طور جدی در معرض خطر قرار گرفتند. مثلاً در دزلی  در حال سخنرانی بودند که همان نقطه بمباران شد. باز در یک قرارگاه دیگر‌ی (بیمارستان فاطمه‌الزهراء) ایشان در حال صحبت بودند که دشمن آنجا را مورد حمله قرار داد. یعنی کاملاً مشخص بود که دشمن اوضاع را رصد می‌کرد و دنبال این بود که شخصیت‌های مؤثری را که به جبهه می‌آیند، هدف قرار دهد. این حضور بی‌محابا و کاملاً شجاعانه رهبر انقلاب، خودش یک پشتوانه معنوی و قوت روحی برای رزمندگان بود.

جناب امیر سلیمی نقل می‌کردند که: سال 1359 به همراه حضرت آقا در حال رفتن به سمت سوسنگرد بودیم که تازه آزاد شده بود. ‌ایشان به اتفاق جمعی از اطرافیان در حال حرکت بودند که دشمن از سمت چپ جاده با شلیک خمپاره منطقه را زیر آتش گرفت. در زیر آن آتش سنگین ماشین ایشان در حال حرکت بود که ناگهان خمپاره‌ای به مخزن سوختی برخورد کرد که کنار جاده و در سمت راست ماشین بود و مخزن را منفجر کرد. راننده ماشین به خاطر اینکه خواست برگردد و پشت سرش را نگاه کند، یک لحظه سرعتش را کم کرد. در همین دو سه ثانیه‌ای که سرعت ماشین کم شد، هم‌زمان یک گلوله آرپی‌جی دشمن از جلوی ماشین و تقریباً مماس با سپر عبور ‌کرد و به هدفی در سمت راست جلوی ماشین خورد و منفجر شد. ایشان آنجا فرموده بودند: مثل اینکه قرار است اتفاقاتی بیفتد و نمی‌افتد. یعنی این‌گونه ‌خواسته بودند که ما برویم و قاعدتاً باید شهید می‌شدیم، ولی در این حادثه ماندیم.

یا مثلاً بعضی دوستان تعریف می‌کردند که در همان اوایل جنگ در منطقه‌‌ی گمبوئه که بیرون از شهر اهواز است (نرسیده به حمیدیه)، تلّ بلندی قرار داشت و آقا تشریف برده بودند بالای آن تا منطقه را بازدید کنند و مواضع نیروهای خودی و دشمن را ببینند. دوستانی که پایین بودند، اصرار داشتند که ایشان زودتر از آن بلندی پایین بیایند، چون خطر تهدیدشان می‌کرد. 4 یا 5 ثانیه پس از اینکه آقا پایین ‌آمدند، دشمن دقیقاً همان نقطه را با توپ مستقیم زد.

این نوع حضور در خط و به‌اصطلاح ارتباط با رزمندگان می‌توانست برای دیگران الگو باشد و واقعاً در همان موقع هم الگو بود. یعنی جدیتی که ایشان برای پیگیری قضیه جنگ و جبهه‌ها داشتند، طبعاً الگودهی ویژه‌ای داشت. آقا برای هدایت، حمایت، تقویت روحیه یا رسیدگی به بعضی از مشکلات به جبهه‌ها می‌آمدند، ولی همین حضورشان در مناطق عملیاتی می‌توانست الگویی برای دیگر مسئولانی باشد که از پشتیبانی رزمندگان و جبهه‌ها غفلت داشتند. وقتی هم که آقا در راهیان نور تشریف آوردند، اولین بار در شملچه و بعد هم در دوکوهه و ... درواقع امتداد همان راه بود.

- مشخصاً اولین کاروان راهیان نور از چه سالی راه افتاد؟
در سال‌های 1372، 1373 کارهای اولیه‌ای انجام شد، اما حرکت فراگیر نبود؛ حرکتی بود خودجوش در سطح مساجد یا بعضی دانشگاه‌های تهران. بسیار محدود که در ایام عید این کار توسط مساجد یا برخی سازمان‌ها انجام می‌شد. حرکت آقا در نیمه دوم دهه هفتاد با در نظر گرفتن فضای فرهنگی و سیاسی آن دوره، یک علامت و نشانه‌ای شد تا راه را برای کسانی که نسبت به این موضوع مقداری تردید داشتند، باز کند. این حضور و تأکیدهای بعدی ایشان، چه در عرصه عمل و چه در گفتار، شرایط خاصی را برای همه ایجاد کرد. موارد متعدد و مشابه دیگری هم در این زمینه داریم؛ مثلاً بحث تدفین شهدای گمنام. خب این حرکتی بود که خیلی‌ها آن را برنمی‌تابیدند و اصلاً آن را قبول نداشتند، ولی حضور رهبر انقلاب در این مناطق مثل کلکچال، کهف‌الشهداء و بعد هم پیام‌هایی که در مورد تدفین شهدا در دانشگاه‌ها صادر کردند، نوعی حمایت جدی و صحه گذاشتن بر این کارها بود. فتاوای ایشان را هم که در دو سه مورد داشتیم، تأکید داشتند که حتماً اجساد مطهر شهدا بااحترام دفن بشود.

این موارد به ما روش‌ها را نشان می‌دهد و راه را برای کسانی که ممکن است در فراز و نشیب‌ها نگاه‌هایی برایشان به‌وجود آمده باشد، باز می‌کند. اگر واقعاً حمایت عملی رهبر معظم انقلاب از راهیان نور نبود، بعید می‌دانم که چنین شور و نشاطی در بین جوان‌ها ایجاد می‌شد.

- به غیر از حضورهای رسمی ایشان در منطقه، آیا مورد دیگری نیز وجود دارد که پیرامون مقوله راهیان نور نکته‌ای یا سفارشی بیان کرده باشند؟
بله، چند سال پیش در پی برخی از ناامنی‌هایی که در منطقه بود و حرکت‌هایی که از جانب بعضی عناصر ضد انقلاب و منافق صورت می‌گرفت، حضرت آقا به ما فرمودند که من مایلم این حرکت سال‌ها ادامه پیدا کند و مراقبت کنید که آسیبی به کسی وارد نشود. خب این به منزله ابلاغ یک دستورالعمل امنیتی به ما بود. الحمدلله بعد از آن هم ما حادثه قابل توجهی نداشتیم که  برای مردم مخاطره‌آمیز باشد.

نکته این است که آقا فرمودند: مایلم این حرکت سال‌ها ادامه پیدا کند. تأکید ایشان بر تداوم کار یعنی توجه ما به اینکه کار سطحی فرض نشود و بدانیم که این حرکت عمیق است. علاوه بر این، سفارش رهبر معظم انقلاب در مسائل فرهنگی و به‌خصوص فرهنگ دفاع مقدس، به کارهای عمیق و ماندگار است. لذا ما باید هر چه می‌توانیم، عمق‌بخشی بیشتری به حرکت راهیان نور داشته باشیم و تلاش کنیم که حقایق مهم‌تری در بُعد معرفتی و همچنین آشنایی با تاریخ و آشنایی با الگوها و اسوه‌ها برای جوانان ما پیدا شود.

بر این اساس، سه هدف عمده در راهیان نور تعریف کرده‌ایم؛ یکی آشنایی با تاریخ دفاع مقدس ولو به‌طور اجمالی که از سفارش‌های همیشگی آقا بوده است، دوم آشنایی با مبانی معرفتی و بُعد نظری جنگ و بررسی معارف و ارزش‌هایی که در جنگ ما تجلی کرده است، سوم هم آشنایی با الگوها و اسوه‌ها است که باز در این بخش هم نظر آقا این است که این اسوه‌ها و الگوها مثل ستاره‌هایی هستند که ما باید از پرتو آنها راه را پیدا کنیم.

- آیا امکان اجرای این سه محور فوق وجود دارد؟
بله، اینها سفارش‌های ایشان است و ما حتماً در راهیان نور باید روی همین موارد تمرکز کنیم. تمرکز ما هم به این است که این سه محور را سفارش و تأکید کنیم و مراقب باشیم که به مسائل حاشیه‌ای دچار نشویم.  در کنار اینها یک اثر دیگری هم که حضور مقام معظم رهبری در منطقه دارد، این است که جوان‌های زیادی اعم از دانشجو و طلبه تقریباً از اوایل بهمن اینجا می‌آیند و مستقر می‌شوند و یک کار فشرده دو سه ماهه را به عنوان خادم، راوی، نیروهای پشتیبان، خدمات و ... انجام می‌دهند که کاری بسیار سنگین و خسته‌کننده است. اما وقتی که رهبر معظم انقلاب را زیارت می‌کنند، این خستگی‌ها دیگر از تن این جوانان خارج می‌شود و همه برای یک کار قوی‌تر و پربارتر برای آینده نشاط پیدا می‌کنند. این سفرهای حضرت آقا، چه سفری که به دوکوهه داشتند و چه سفری که به دهلاویه و شلمچه داشتند، همگی خاطره‌انگیز و فراموش نشدنی است.

- با توجه به مباحث قبلی، این سؤال مطرح می‌شود که بعضی از به‌اصطلاح روشنفکران -به مفهوم غربی آن- معتقدند که نسل جدید انقلاب در زمینه ارزش‌های اسلامی دچار گسست از نسل‌های قبلی شده و نوعی بیگانگی بین این دو پدید آمده است. در مقابل، عده‌ای هم اعتقاد دارند که اتفاق‌هایی مثل همین استقبال گسترده از راهیان نور یا عمره‌های دانشجویی نشانه پیوند نسل جدید با ارزش‌ها و اعتقادات نسل قبلی است. ارزیابی شما در این مورد چیست؟
من در مقاله‌ای که چند سال پیش در فصلنامه بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس پیرامون حقیقت دفاع مقدس نوشتم، به این مسئله اشاره کردم. مقوله گسست به ‌لحاظ فلسفی مردود است، زیرا شما اگر یک خط‌کش را به‌عنوان عمود زمان -از گذشته تا حال- در نظر بگیرید، کدام قسمتش را می‌توانید قطع کنید؟ آن نقطه‌ای که باید قطع شود کجاست؟ اگر قطع شود که اصلاً نسل بعدی هویت پیدا نمی‌کند. پس به لحاظ فلسفی نمی‌تواند قطع شود؛ نه در عمود زمان و نه در شاکله هویت ملی و دینی، بلکه اینها منتقل می‌شود و یک ژن‌هایی هست که این خصوصیات را منتقل می‌کند. یکی از این ژن‌ها ادبیات دفاع مقدس است، دیگری الگوهای رفتاری است و ...

طبعاً این ارتباط قطع نمی‌شود، ولی بروز و ظهورش تفاوت می‌کند. مثلاً یک زمانی حضور یک جوان در جبهه مصداق بارز یک حرکت کاملاً انقلابی و فداکارانه بود، اما یک روز می‌بینید همین جوان در عرصه علم یا دیگر عرصه‌ها و به تناسب موقعیت‌های زمانی و مکانی نمود و بروز پیدا می‌کند. الان جنگ نیست، اما شرایط دیگری هست که اگر جوانان زمان جنگ هم بودند، الان همین روش را دنبال می‌کردند. مثلاً اگر بگوییم شهدا را دیدیم و به آنها گفتیم شما برگردید به این عالم، اینها چه‌بسا همین راهی را در پیش می‌گرفتند که خیلی از جوانان نخبه ما و افرادی که به هر شکلی در حال خدمت هستند، در پیش گرفته‌اند و در این مسئله تردید هم نمی‌کردند. بنابراین من به انقطاع و گسست به هیچ وجه قائل نیستم و آن را مردود می‌دانم. درواقع هر جایی را هم که بگویند قطع شده است، همان‌جا نقطه وصل و اتصال است.
 

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای