Khamenei.ir

1388/12/27

پیش از رهبری هم روی ایشان حساس بودند!

 بازتاب‌ رفتار رهبری در رسانه‌های ایران و جهان در گفتگو با نادر طالب‌زاده
مصطفی غفاری
محمدحسین وزارتی
اواخر اردیبهشت برای پوشش رسانه‌ای سفر رهبر انقلاب اسلامی به کردستان رفتبم؛ در سالن انتظار فرودگاه، نادر طالب‌زاده و گروهش را دیدیم و فهمیدیم که آن‌ها هم برای مستندسازی سفر، همراه ما بودند. در اولین روزهای اسفند 88 به دیدار این کارگردان رفتیم تا ضمن یادآوری خاطرات سفر، موضوع سفر کردستان و چگونگی برنامه‌سازی رسانه‌ای پیرامون آن را به بحث بگذاریم.

- آیا سفرهای چند روزه رهبر انقلاب به استان‌ها و مناطق گوناگون کشور که به‌طور منظم و هرساله انجام می‌شود، در میان سران کشورهای جهان، مشابهی دارد؟ چنین فضایی چه فرصتی برای تصویرسازی از رهبر انقلاب فراهم می‌کند؟
در این‌که کار ایشان منحصر به فرد است، شکی نیست و من هم در جایی نشنیدم. سران کشورها، مسؤولین رده‌ی بالای کشورهای بزرگ و مطرح، اگر هم به یک شهری یا یک استانی سر بزنند، در حد یک دیدار یک روزه است برای یک سخنرانی است و مصاحبه‌ی مطبوعاتی با اهل رسانه است. به خاطر انعکاس و تبلیغات است. این‌که رسیدگی برای امور و شکایات و مسائل یک استان یا منطقه باشد، تا جایی که من دیدم، آن‌هم نه برای یک روز و دو روز، برای یک هفته تا ده روز، کاملاً منحصر به فرد است. این فرصت نابی است که در عمر حضرت امام هم پیش نیامد. برای امام هم این موضوع پیش نیامده بود که فرصت کنند سفرهای این‌گونه بروند؛ به خاطر سنشان و فشارهای شرایط جنگ که اصلاً ایجاب نمی‌کرد که امام سفر بروند. وقتی جنگ تمام شد، بعد از اندکی امام رحلت کردند. ولی رهبر معظّم انقلاب این فرصت را داشتند و به نظر من خیلی هم خوب جواب داد. در بیشتر استان‌ها بخشی از مردم، محروم و مستضعف هستند. یک امیدی دارند به جمهوری اسلامی. با دیدن مسؤول طراز اول، بخش عظیمی از این انتظار از حکومت، همان‌جا برآورده می‌شود. این‌که مردم به‌راحتی مسؤولان را ملاقات کنند و یا گروه‌هایی از قبل تنظیم بشوند برای دیدار و گره‌گشایی از کارها، منحصر به فرد است.

- چنین فرصتی چه چیزهایی برای تصویرسازی از رهبری ایجاب می‌کند که ما از آن‌ها غفلت می‌کنیم؟
نمی‌توانم بگویم غفلت می‌کنیم. چون در این سفرها تعداد زیادی تصویربردار و عکاس و خبرنگار و نویسنده و روایت‌گر هست. از این جهت کم نیستند کسانی که می‌آیند و حضور دارند. حضور جمع کثیری از اهل رسانه- مثلاً چند مستندساز یا گزارش‌گر تلویزیون و نویسنده‌ای که دارد کتاب می‌نویسد...- خودش به خاطر همان شور است. پژواکی از شور مردم است.

نادر طالب‌زاده؛ اقامه‌ی نماز، پس از جلسه‌ی هیئت دولت با رهبر در کردستان
- خود شما که در سفر به کردستان در تیم رسانه‌ای بودید، اقدامی برای مستندسازی کرده‌اید؟
بله. اتفاقاً برای ما فرصت خوبی بود که کاری انجام بدهیم. البته هنوز تحویل نداده‌ایم. چون اقتضای کار این بود که صبر کنیم ببینیم که با دستورات رهبری و حضور ایشان چه کردند؟ با یک ماه و دو ماه و سه ماه، به نظر من یک چیز سطحی می‌شود. ولی حالا وقتی بعد از ده ماه یک سفر مجدد داریم، از استاندار شروع می‌کنیم تا اساتید و رؤسای دانشگاه و نخبگان و کشاورزان و همه‌ی کسانی که به آن‌ها وعده‌ای داده شده، صحبت می‌کنیم، می‌بینیم واقعاً چه شده؟ باید ببینیم چه اتفاقی افتاده و کجاها کار شده، کجاها کار نشده؟ اثر این حضور چه بوده. الان کارمان این است. برای گروه ما شاید ویژگی این بود که بیایم این را پیگیری کنیم. البته آن زمان خیلی تصویربرداری شد، با خیلی‌ها مصاحبه شد. شاید می‌شد ازش ده تا مستند درآورد!

مثل این‌که دو سه تا کلیپ دو سه دقیقه‌ای هم همان‌جا تولید شد؟
بله. همان اول، ما سه تا کلیپ ساختیم. در آن 4، 5 روز اول، کلیپ اول و دوم پخش شد اما کلیپ سوم طولانی بود و حادثه‌ای پیش آمد که الآن نمی‌دانم چه بود که دیگر موقعیت پخش آن نبود. اما آن را در فیلم مستند خودمان آورده‌ایم.

https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif نماهنگ ورود رهبر انقلاب به کردستان، اردیبهشت 88:
» حجم یک: 800 کیلوبایت [لینک دانلود مستقیم]، 1 دقیقه، فرمت: wmv
» حجم اصلی: 17 مگابایت [لینک دانلود مستقیم]، 1 دقیقه، فرمت: wmv

https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif نماهنگ حضور رهبرانقلاب در سنندج:
» حجم یک: 4 مگابایت [لینک دانلود مستقیم]، 5 دقیقه، فرمت: wmv
» حجم اصلی: 25 مگابایت [لینک دانلود مستقیم]، 5 دقیقه، فرمت: wmv

https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif نماهنگ حضور رهبرانقلاب در جمع مردم مریوان:
» حجم اصلی: 7 مگابایت [لینک دانلود مستقیم]، 2 دقیقه، فرمت: wmv

- تقارن با فوت آیت‌الله بهجت بود...
بله؛ ما یک فیلم کوتاه 5، 6 دقیقه‌ا‌ی موزیکال درست کرده بودیم از تکه کلام مردم در مریوان ولی نمی‌توانستیم پخش کنیم. به طور طبیعی اگر می‌خواستیم همان موقع کار را ببندیم و پخش کنیم، کار خوبی می‌شد ولی گذاشتیم که بماند برای این‌که برگردیم و بپرسیم چه شد؟ چون ده ماه بعد معلوم می‌شود که واقعاً کاری کرده‌اند یا نه؟ در ضمن مسؤولان استان بدانند که یک رسانه‌ای می‌آید گزارش کار می‌خواهد و می‌خواهد پخشش کند. اگر درست نگویند، مردم جواب می‌دهند که این‌جوری شد، این‌جوری نشد. ایشان به آن استان رفتند که چند مأموریت انجام شود. رسانه باید این را پیگیری کند که آیا شد یا نشد؟ مثل یک گزارش تصویری. ما دنبال این هستیم.

- آیا نگاه مردم به سفر رهبر انقلاب از جنس همین مطالبات است؟ ایشان آمدند تا فلانی عوض شود و فلان چیز تغییر کند یا آبادانی در حد وسیعی صورت بگیرد؟ یا از جنس محبت و ولایت بین مردم و رهبرشان است؟
ببینید این سفرها، اولاً یک خبردار است برای مسؤولین. یعنی یک نفر این‌ها را نظارت می‌کند. یعنی هر کسی در  آن‌جا مسؤول است، باید بداند کس دیگر‌ی به غیر از سیستم نظارتی، بر آن‌ها نظارت می‌کند. آن‌ ناظر، خود ولی فقیه است. این یک اثر دارد. دوم این‌که خود این تبادل محبت به نظرم کم چیزی نیست. بلکه در یک حکومت اسلامی، ضروری است. ارتباط قلبی و روحی بین امّت و امام امّت خیلی مهم است. می‌بینید که ایشان هرجا می‌روند، چه اتفاقی می‌افتد! اول هم این بُعد دیده می‌شود. شاید از هر چیزی شَر شکن‌تر، دشمن خراب‌کن‌تر و حسادت برانگیز برای رقبا همین است.

مسؤولان استان باید بدانند اگر چیزی عقب افتاده است یا درست نشده، مردم شکایت می‌کنند. این ورای سفرهای رئیس‌جمهور است و امیدهای بالاتری می‌آفریند. در این حضور، یک روحانیتی هست. رئیس‌جمهور هم این کار را کرده اما وقتی خود رهبر حضور پیدا می‌کنند، دیدار و تبادلات روحی در خلال سخنرانی ایشان، بسیار مفید است. چون ایشان در هر محفلی صحبت می‌کنند. مثلاً در محفل علمای اهل تسنن و تشیع، صحبت خاصی می‌کنند. در آن سخنرانی که من خودم حضور داشتم، از بیرون فیلم‌بردای کردیم آمدیم داخل، مطالب خیلی خاصی گفتند؛ من‌جمله در مورد هالیوود. این‌که اصلاً هالیوود برای چی طراحی شده، دارند چه‌کار می‌کنند. نکات خیلی خاصی بود که به اهل رسانه می‌خورد ولی در آن محفل گفته شد. در میان نخبگان، در آن سالن بزرگ، باز مطلب خاص دیگری گفتند. برای بچه‌های سپاه در رژه یا در دیدار با خانواده‌ی شهدا هم مطالب دیگری و... این خیلی جالب است. انواع و اقسام سخنرانی که واقعی است، نه وعده‌های کذب؛ مثل آنچه در سفرهای برخی سران دیگر کشورها می‌بینیم.

به تازگی مستندی نگاه می‌کردم که شخصی به اسم الکس جونز در آمریکا ساخته است. یک فیلم‌ساز مستند که در تگزاس ایستگاه رادیویی دارد. سه سال پیش درباره‌ی 11 سپتامبر از او مصاحبه گرفتیم. او اخیراً فیلمی ساخته به اسم "کلک اوباما" یا "وعده‌های دروغین اوباما". (Obama Deception) در یک ساعت و نیم نشان داده که اوباما کجاها رفته، چه سخنرانی‌هایی کرده، چه وعده‌هایی داده و چه از آب درآمد. به مردم آمریکا گفته من در شش ماه همه را از عراق برمی‌گردانم؛ سربازهای شما برمی‌گردند به خانه. با این وعده رئیس‌جمهور شد. بعد نشان می‌دهد که پشت صحنه، تمام بانک‌دارهای وال استریت دارند آن را می‌گردانند. خب دنیا پر از مسؤول دروغ‌گویی است که وعده‌های بزرگ می‌دهند؛ آن‌هم آدمی مثل اوباما که شعارش تغییر و تحول بود! از زمان کِنِدی به این طرف، از همه‌ی رهبران آمریکایی معنوی‌تر، باراک اوباما بود که مردم خیلی به او امید داشتند. شبی که پیروز شد، میلیون‌ها نفر مثلاً گریه کردند. ولی همه از او برگشتند، گفتند به ما دروغ گفت. این هم یک عروسک خیمه‌شب‌بازی است؛ منتهی رنگش سیاه است! کار دست همان بانکدارهای فدرال است.

من آن نمونه را نگاه می‌کنم که این دنیا با او عادت دارد که حتی اگر کسی هم سخنرانی می‌کند و وعده می‌دهد، اشکی از مردم درمی‌آورد، بیش از چند ماه طول نمی‌کشد که می‌بینیم دروغ گفته است و محبوبیتش از مثلاً هشتاد نود درصد، می‌رسد به سی و پنج درصد! این نوسان چیست؟ اما در سخنرانی‌هایی که رهبر می‌کنند، اولاً یک پیام متفاوت و حرف تازه برای آن جمع و فراتر از آن دارند و بعد هم تأثیرگذار است. شبکه‌ی سراسری هم پخش می‌کند و در کل ملت تأثیرگذار است. شبیه‌اش را در دنیا نداریم. ساخته‌ی الکس جونز درباره‌ی اوباما نمونه‌ای است که معنوی‌ترین رهبر دنیای مدرن را نشان می‌دهد که چگونه از آب درآمد. وقتی مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم فاصله‌ها بسیار زیاد است.

- ببینید اوباما یک‌سری ویژگی‌هایی را ندارد، اما هنرمندان و اصحاب رسانه تصویری از او می‌سازند که خلاف واقع است و بعد از مدتی حقیقتش مشخص می‌شود. حالا چرا ما نمی‌توانیم ویژگی‌های رهبری که مطابق واقع است را نشان بدهیم؟ قرار هم نیست هیچ دروغی به مردم گفته شود... چرا نمی‌توانیم تصویر مناسبی از چیزی که هست را ارائه کنیم؟
اولاً من فکر نمی‌کنم ما نمی‌توانیم. اتفاقاً تأثیر اول در همان سخنرانی است که انسان شخص را باور می‌کند؛ در ادامه‌ی مسیر هم چیزی خلافش نمی‌بیند. همین که خلافش را نمی‌بینید، کار انجام شده است. اما اگر منظور شما این باشد که چرا کار فرهنگی عمیق‌تر و با شگردهای رسانه‌ای بهتر انجام نمی‌دهیم، موافقم که جای کار دارد. این بحث دیگری است. می‌خواهم بگویم اصالت با همان سخنرانی و زمانی است که از آن می‌گذرد و مردم می‌بینند درست است و کذب نبوده است. وعده‌ای داده نشده که انجام نشود. هرچه بوده، تلاش شده انجام شود. پس تبادل از جنس دیگری است. چون کل کشور و کل این امّت در یک سیر دیگری است. یک هدف غایی دارد. برعکس غرب که اصلاً نمی‌دانند هدف چیست؟ معلوم نیست مدیریت کشورهایی مثل ایالت متحده، دست کیست.

واضحش این است که دست  بانک‌دارهای جهانی است. این‌جا مدیریت دست کیست؟ دست یک فقیه عادل و امّتی که عکس‌العمل نشان می‌دهد. مردم خاموش نیستند و عکس‌العمل نشان می‌دهند، محبت دارند. رهبر هم نمی‌نشیند تهران از دور نظارت کند. حضور پیدا می‌کند. درون ماشین می‌نشیند و می‌رود سنندج، بانه، پاوه و... از نزدیک همه‌چیز را می‌بینند. مردم جمع می‌شوند و در مسیر، رهبرشان را می‌بینند. این خیلی متفاوت است. من یک سفر هم کرمان با ایشان بودم. در کرمان و بم هم مثل کردستان ما فیلم‌برداری مفصلی کردیم. در زمان زلزله‌ی بم هم آن‌جا بودیم و کار کرده بودیم. اما در این سفر شاهد بودم و دیدم برخورد آقا و مردم را. حتماً لازم است کاری صورت بگیرد، کار اداری نیست، ولی تأثیر دارد. واقعاً سفر آقا همه‌چیز را به‌هم می‌ریزد. ایشان که به استانی می‌روند، ولوله‌ای به پا می‌شود و کارها زیر و رو می‌شود. همه می‌فهمند که صاحب دارند. کسی هست که دنبال کارهاشان را می‌گیرد و پیگیری می‌کند. از این جهت منحصر به فرد است. تازه قرار نیست که ایشان هر چهار سال انتخاب بشوند. این روند ادامه دارد و کاری است که به عهده‌ی ایشان هست و ویژه‌ی مقام ایشان است.

- در طول سفر کردستان آیا توانستید سوژه مناسبی برای مستندسازی پیدا کنید؟
روزی که آقا با خانواده‌ی جانبازان و شهدا دیدار داشتند، ما در حیاط، جانباز جوانی دیدیم که دو دستش قطع بود و همراه با پدرش آمده بود. پدرش هم از پیش‌مرگان کرد بود. از چهره‌ی این جوان که عینکی زده و نابینا بود، فهمیدیم که شخص خاصی است. خیلی آرزو داشت به حضور آقا برسد. اما چون داخل جا نبود، نتوانست برود داخل. از همان‌جا ما شروع کردیم، معکوس کار کردن. اول فهمیدیم ایشان می‌خواهد آقا را ببیند. بعد فهمیدیم که پدرش پیش‌مرگ است، خانه‌شان در مریوان است. خودش هم قهرمان دوی پارا المپیک است و عرض دریاچه‌ی مریوان را با همان دو تا دستش که قطع است، شنا می‌کند. دو بار طلای المپیک گرفته اما دفعه‌ی سوم که جهانی بوده،‌ نمی‌تواند بگیرد؛ چون کسی که راهنما بوده و با او می‌دویده کم می‌آورد و عقب می‌افتد.





- پس به‌طور اتفاقی چنین شکاری داشتید؟
بله؛ بعد ما فهمیدیم که ایشان آرزو داشته آقا را ببیند. گفتیم آقا فرصت بدهید که ایشان به آرزویش برسد. چندبار آمده این کار را بکند و نشده. چندین سال این را می‌خواسته. بالاخره یک روزی را ترتیب دادیم که ایشان در نوبت باشد و آقا از نزدیک ایشان را دیدند و بوسیدند. ایشان جوایزش را تقدیم آقا کرد. آقا گفتند: "پیش خودتان نگهدارید، بهتر است." این فرد، پدر بسیار خاصی هم داشت که پیش‌مرگ کرد بود. خیلی خاص صحبت می‌کرد. ادبیاتش خاص بود و یک خانواده‌ی عجیبی بودند. یک خانواده‌ی حزب‌اللهی کُرد. حالا پسرشان چگونه به این وضع دچار شده؟ یک روز رفته‌اند پیک‌نیک. این مین‌هایی که صدام همه‌جا پخش کرده بود، یکی‌اش منفجر می‌شود و دست و چشمش آسیب می‌بیند. خب ما این را مهندسی معکوس کردیم. از این طرف پیدایش کردیم و این فرصت پیدا شد. از این ماجرا‌ها زیاد پیش می‌آمد که می‌توانستیم رویش کار کنیم. ولی از میان کسانی که دوست دارند دستشان به آقا برسد و مطلبی یا صحبتی دارند فقط توانستیم همین یک نمونه را کار کنیم. همچنین ایشان دیدارهای خاصی دارند که غیر خبری است. کار روی آن‌ها هم خیلی جذاب می‌شود، ولی محقق نشده است. علی‌رغم قول‌هایی که داده شد که تلاش می‌کنیم بشود، در آن ازدحام و شلوغی نشد. البته نمی‌توانستیم بگوییم تقصیر کس خاصی هست. مثلاً آقا یک شب ملاقاتی با دو خانواده‌ی شهید داشتند و مطالب خیلی خوبی رد و بدل شد؛ ولی خوب از آن فیلم‌برداری نشد. چون ما برای آن‌جا دو فیلم‌بردار می‌خواستیم تا نحوه‌ی ورود، نشستن و سایر حرکات ظریف آقا را بگیرند که نشد. تازه این‌ها دیگر روتین شده است. باید کمی خاص‌تر از این چیزها را داشته باشیم. مثل ورزش کردن ایشان.

- آن روز صبح که ایشان به کوه‌های آبیدر رفتند، شما بودید؟
نه؛ خبرمان نکردند! اصلاً این چیزها در سفر فراموش می‌شود. شما تبدیل به سیاهی لشکر می‌شوید. به هر حال تیم حفاظت برای خودش یک سبکی از کار دارد که در نتیجه‌ی آن ما موفق به پیشبرد کارمان نشدیم و نتوانستیم چیزهایی که دنبالش بودیم را بگیریم. ظاهراً هیچ‌کس دیگری هم نمی‌تواند! ولی اگر این اتفاق بیافتد و این دایره باز شود، شاید بشود آن ویژگی‌ها و ظرایف را در لحظاتی که همه دوست دارند ببینند، نشان داد. البته در مورد امام هم این ممکن نشد. [تصاویر آبیدر]

- عروس امام یک‌بار این کار را کرده و فیلم کوتاهی از زندگی شخصی ایشان گرفته است...
بله گرفته بود، اما از نظر حرفه‌ای، خوب نبود. چیز دیگر‌ی نیست. آن لحظات خاص امام ثبت نشده است. در همان زمان هم مردم توقع داشتند. همه دوست داشتند ببینند مثلاً امام خودشان چایی می‌ریزند. مسؤولان وقت تلویزیون می‌گفتند که می‌خواهیم فیلمی از لحظات خاص امام بسازیم. بعد خودشان مقدمات این فیلم‌برداری را فراهم کردند اما محقق نشد. برای همین هم ما امروز چیزی نداریم.

به هر حال متأسفانه ما نتوانستیم از راهپیمایی صبح آقا چیزی بگیریم. مزاحم هم نمی‌شدیم ولی نتوانستیم کسی را قانع کنیم که بگذارند کارمان را بکنیم. دوست داشتم خودم دو سه روز در همان حلقه باشم. حفاظت هم هیچ کاری به من نداشته باشد تا کارم را بکنم. بیرون نرم. این نشد. و الّا مردم خیلی دوست دارند ببینند. خودمان هم می‌دانیم کِی فیلم نگیریم. اولین درسی که در دوره‌های هنرآموزی می‌دهیم، این است که کی نباید بگیریم. به هر حال هنوز فرصتی برای این‌طور خلوت‌ها پیش نیامده است.

- رهبر انقلاب گذشته از سفرها رفتارهای دیگری که سوژه‌ی فیلم‌سازی باشد، دارند. اما اولاً تا پیش از انتخابات اخیر، آقا رسماً در رسانه‌های جهان بایکوت بودند. در بیشتر موارد حتی خبر منفی هم علیه‌ ایشان کار نمی‌شد. فقط بایکوت بودند. شاید یکی از برکات انتخابات این بود که آن‌ها عملاً مجبور شدند هرچند با انگیزه‌های خاص، گفتار و رفتار ایشان را پوشش بدهند. اگر بخواهیم در آن عرصه، شخصیت جهان اسلامی رهبری را نشان دهیم، چه چشم‌اندازی پیش روی ماست؟ چه کارهایی باید انجام شود؟
سؤال خیلی خوبی است. اما بگذارید قبل از این‌که به آن جواب بدهم، به نکته‌ای که اشاره کردید، بپردازم. از وقتی ایشان رهبر شدند، تقریباً هیچ وقت از ایشان چیزی در رسانه‌های خارجی پخش نشد تا صدای ایشان شنیده شود یا حتی زیرنویس کلام ایشان دیده شود. حتی در حد بیست ثانیه! در رسانه‌های اصلی غرب که همه‌شان توسط یک گروه کنترل می‌شود، هیچ وقت چنین چیزی پخش نشده است. تا می‌رسیم به انتخابات که در 29 خرداد، کل نماز جمعه را چهار شبکه‌ی غربی پخش کردند؛ آن‌هم به‌طور زنده و با ترجمه‌ی هم‌زمان! این اتفاق بسیار نادری بود که افتاد. چندی پیش CNN برنامه‌ی مهمی پخش کرد از یک بسیجی که چهره‌اش نشان داده نمی‌شد ولی مدعی بود که شاهد خیلی جنایت‌ها بوده و اکنون پناهنده شده؛ البته هیچ‌کس دیگری هم شاهد جنایت‌ها نبوده و هیچ‌کسی هم شکایتی نکرده است! این شبکه فقط سایه‌ی‌ تصویر را پخش کرد. صدایش را هم عوض کردند. البته این برای دومین بار بود که این مستند پخش می‌شد. چند ماه پیش شبکه‌ی چهار انگلیس هم آن را پخش کرده بود.

بلافاصله بعد از این‌که اعترافات او تمام شد، این برنامه یک تکه از اجلاس ژنو را نشان داد که آقای جواد لاریجانی از حقوق بشر ایران دفاع می‌کرد. بعد هم قسمتی از سخنرانی آقا در حسینیه‌ی امام خمینی(ره) که همه‌اش فلو (تصویر غیرشفاف و کدر) بود! یعنی آن‌ها حتی یک تصویر صاف نداشتند که مثلاً از پرس‌تی‌وی بگیرند و پخش کنند؟ می‌خواهم بگویم این‌قدر بغض دارند. همه‌ی قسمت‌های این مستند، تصاویر‌ شارپ (واضح و تمیز) است اما به تصویر آقا که می‌رسد، هم چهره‌ی ایشان و هم مخاطبان، کدر است. مشخص است که عمداً تصویر را فلو کرده‌اند. مثل VHSهای قدیمی بیست و پنج سال پیش است! این یک بغض است. غیر از این، چیز دیگری نمی‌تواند باشد.

تاکنون کسی از غرب نیامده که بخواهد در مورد آقا مستند بسازد. دست‌کم من خبر ندارم که چنین درخواستی از ایشان شده باشد. بنابراین به‌طور طبیعی اولویت با فیلم‌سازان داخلی است. اگر کسی بخواهد کاری انجام دهد و واقعاً سوژه‌ و سناریویی داشته باشد برای ساخت آن، خیلی جای کار هست. باید بهانه‌اش را پیدا کنیم. مثلاً همین سوژه که تا پیش از انتخابات اخیر، هیچ چیزی از ایشان در غرب پخش نشده! خب چرا؟ این خودش یک درام است. از چه می‌ترسند؟ چرا پخش نمی‌کنند؟ تنها چیزی هم که بعد از بیست سال پخش شد، همان سخنرانی نماز جمعه‌ی بعد از انتخابات بود. این‌جا هم می‌شود پرسید که چرا و با چه انگیزه‌ای؟ به چه امید داشتند و دل بسته بودند که این یکی را پخش کردند؟ چه اتفاقی می‌خواست بیافتد؟ می‌شود با چنین رویکردهایی برنامه‌ ساخت. به نظرم موقعش که برسد، کارهایی خواهد شد.

- هنوز وقتش نشده؟
شاید هنوز آن احتیاج و لزوم پیش نیامده که غرب آقا را ببیند. سخنرانی‌های ایشان در اینترنت هست و اگر کسانی خودشان بخواهند، می‌توانند ببینند. کافی است بروند در اینترنت پیدا کنند. امروز اگر کسی علاقه داشته باشد، می‌تواند. یعنی در دسترس هست. این خودش یک حُسن اینترنت است. ولی در رسانه‌های رسمی شرکتی و غربی، نه. نمی‌خواهند به این نیاز دامن بزنند. برای چه باید تصویر دشمنشان را در یک فیلم، نشان دهند؟ ایشان که قهرمان آن‌ها نیست. آن‌ها از این خشنود نیستند و ایشان را رأس دشمنانشان می‌دانند. از همه بیشتر، از ایشان می‌ترسند.

در مورد رهبری، ایشان را بایکوت می‌کنند. این ویژگی را در برخورد با ایشان دارند. حتی قبل از رهبری ایشان هم همین بود. در زمان ریاست‌جمهوری هم روی شخصیت ایشان حساسیت بود. یک ترسی از ایشان دارند. وقتی ایشان برای سخنرانی در اجلاس عمومی به سازمان ملل رفتند، وسط جنگ بود. آمریکایی‌ها آن زمان در خلیج فارس خیلی مانور می‌دادند. کشتی‌ها و نفت‌کش‌های ما که می‌خواستند بروند و بیایند، محدودیت بودند اما آمریکایی‌ها نفت‌کش‌های کویتی را اسکورت می‌کردند! و حضورشان در آن‌جا چشم‌گیر بود. درست وسط سفر ایشان به نیویورک، با هلی‌کوپترهای آپاچی به کشتی ایران‌اجر حمله و عده‌ای را زخمی کردند. بعد هم ادعا کردند که این کشتی دارد منطقه را مین‌گذاری می‌کند. یعنی خود آن‌ها می‌توانند با ناو جنگی، در خلیج فارس ما حضور داشته باشند اما اگر ایران بخواهد از خودش دفاع کند، مجاز نیست و در ساحل خودش که کار می‌کند، غیرقانونی است و نشانه‌ی تروریسم است! حضور ناوگان جنگی‌ آن‌ها در خانه‌ی ما تروریسم نیست ولی ما اگر بخوایم از حریم خودمان حفاظت کنیم، تروریسم است!

به هر صورت آن ماجرا را تمام رسانه‌ها، روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های آمریکا و جهان پوشش دادند تا سخنرانی ایشان را کسی نشنود. اصلاً دیده نشد، کاملاً پوشانده شد. من آن زمان هفته‌نامه‌ی تایم را دیده بودم. روی جلدش نوشته بود: "دستگیر شده با دستان خونین!" یعنی ایران دارد آن‌جا مین‌گذاری می‌کند. یعنی آمریکایی که هم با پول، هم با سلاح، هم با اطلاعات ماهواره در ثانیه به ثانیه‌ی هر 24 ساعت، پشتیبان صدام حسین بود، دستانش خونی نبوده، ولی ما که داریم از ساحل خودمان حفاظت می‌کنیم، دستانمان خونی است! به هر حال آن‌ها موفق شدند اخبار سخنرانی ایشان را بایکوت کنند. یعنی توجه جهان و داخل آمریکا را از ایشان برگرداندند. قبل از این، هیچ‌وقت برخوردی با این شکل و شدت با هیچ‌کسی نکرده بودند. تازه این اتفاقات هر روز در خلیج فارس می‌افتاد. ولی برای آن روز یک طراحی رسانه‌ای شده بود.

- یعنی روی شخص ایشان حساس بودند؟
بله. این نشان می‌دهد قبل از رهبری روی شخص ایشان حساس بوده‌اند. چرا این کار را برای دیگران نکردند؟ نمی‌دانم. دیگران هم به نمایندگی از امام سفر رفتند، ولی این اتفاق برایشان نیفتاد. چه حساسیتی هست که در مورد آقا آن کار را کردند، کسی نمی‌داند. این سندی است که ثابت می‌کند ماجرای بایکوت، به قبل از فوت امام و آغاز رهبری ایشان برمی‌گردد. آن موقعیت، تنها موردی بود که آقا در یک پهنه‌ی تبلیغاتی حساس جهانی ظاهر می‌شدند. خیلی خوب بود که همه سکوت کنند، نگاه کنند، ببینند ایشان چه می‌خواهد بگوید. سخنرانی نیم‌ساعته‌ی ایشان با آن تن صدای متفاوت و روش سخنرانی خاص ایشان که به فارسی هم بود، آن‌قدر جذاب بود که همه نگاه کنند. اما آن‌ها نمی‌خواستند. ما این را در همان دوران متوجه شدیم. من از آن‌جا حساس شدم. برای خودم یک درس رسانه‌ای بود که چرا این حادثه را برای الآن تنظیم کرده‌اند!؟

- شما چه پیشنهادهایی برای به‌سازی تبلیغات مربوط به رهبری دارید؟
فکر نمی‌کنم که این امر آن‌قدرها هم بی‌تمرکز باشد. چون خودم کسانی را دیدم که به فکر هستند. ولی شاید خوب باشد اگر از چند فیلم‌ساز که کار رسانه‌ای و تبلیغاتی کرده‌اند، دعوت کنند تا با حضور در جلسات منظمی در طی سال به ارائه‌ی پیشنهادها بپردازند. دو سه نفر در فکرم هست که خیلی هم به این کار علاقه و دغدغه دارند و هم بلدند. در برنامه‌هایی که ساختنه‌اند در این سال‌ها این را ثابت کرده‌اند. در سریال‌هایی که در رابطه با موضوعات بسیار معنوی، ساخته‌آند. اصلاً می‌تواند یک شورا باشد که کارشناسان نظر بدهند. یعنی برنامه‌سازها این‌کار را بکنند.

شاید این گره بتواند فرم‌های دیگری برای کار پیدا کند. چون آقا که فقط سفر نمی‌روند. مردم می‌پرسند ایشان بین سفرها یا سخنرانی‌ها کجا هستند؟ خود این یک موضوع است. در زمان ریاست‌جمهوری ایشان، از من خواستند که یک فیلم در رابطه با ایشان بسازم. مدیر گروه اجتماعی شبکه یک آن زمان. سال 66 یا 67 بود و ایشان هنوز رئیس‌جمهور بودند. چند ماه بعد ایشان رهبر شدند.
به هر حال این یک فرصت خوبی است که یک مستند درباره‌ی غیر از سفر، بسازند. چون سفر یک ریتم خاصی دارد. در همین روزهای کاری و عادی هم به نظر من می‌توان یک مستند خیلی خوبی ساخت. با سفر کاری نداشته باشیم. در غیر از سفرها هم ایشان بازدیدهایی دارند که اصلاً کسی خبر ندارد. اجازه‌اش را بدهند تا یک فیلم‌ساز مستند بسازد. اگر هم خوب نبود، بگذارندش در قفسه و متوقفش کنند. شاید در روزهای عادی حفاظت هم بیشتر همکاری داشته باشد. چون دیگر مثل سفر، تجمع و ‌ازدحام نیست. درباره‌ی سخنرانی‌های ثابت ایشان در طی سال، ملاقات‌ها و افرادی که پیش ایشان می‌آیند، هم می‌توان چیزهای خوبی ساخت. خیلی از مهمانانی که خدمت ایشان می‌روند را می‌شود نشان داد. یا محافلی که با خواص و هنرمندان دارند هم بعضی‌هایش خیلی دیدنی است.

ظاهراً این‌ها ضبط می‌شود، اما نه آن‌گونه که ما می‌خواهیم. یعنی زاویه‌ی دیدی که دوربین دارد، به‌خصوص دوربین روی دست و از نزدیک- نه روی سه‌پایه و از دور- خیلی برایمان مهم است. شاید هم لازم باشد فضای دیگر‌ی پیش بیاید. آن موقع باید بیاید دنبال فیلم‌ساز بگویند بلند شو بیا چهار، پنج روز می‌خواهیم یک چنین کاری کنیم. مثل مأموریتی برای ما پیش آمد برویم بوسنی. گفتند آقای جنتی می‌خواهند بروند بوسنی، با ایشان بروید. ما هم رفتیم. یا مثل گروه‌هایی که به فلان منطقه‌ی بحرانی می‌روند، فیلم‌ساز هم همراهشان می‌برند. باید این‌طوری به ما بگویند. باید کسی این چیزها را مدیریت کند. نباید مردم را از دانستن مفید درباره‌ی رهبر محروم کرد. با این وضع، مردم از برخی لحظات نابی که ثبت نمی‌شود، محروم می‌شوند.
البته در همان محدوده‌ای که ما مجاز هستیم. چون یک جاها و لحظاتی هم هست که اصلاً مجاز نیستیم. بنابراین می‌توان یک شواری فکر درست کرد که سالی یکی دو بار تشکیل بشود و چیزهایی که برای ساخت هست را بیاورند و بررسی کنند. کارشناسان نظر بدهند و مسؤولان فرهنگی گوش بدهند. یک مقدار متمرکزتر فکر بشود.

- خاطره‌ی خاصی از دیدار با رهبر انقلاب، در ذهن دارید؟
اولین ملاقات طولانی و از نزدیک من با آقا در یک جلسه‌ی خیلی خاص بود. نگاهشان مثل نگاه کسی بود که صد سال است آدم را می‌شناسد! نگاه عجیبی بود. یک عمقی در نگاهشان بود که من تا آن موقع ندیده بودم. با دقت در تصاویر تلویزیون آدم این عمق را نمی‌فهمد؛ باید همان‌جا حضور داشته باشی، تا آن نگاه نافذ را درک کنی. نگاه خیلی دوستانه‌ی کسی که سال‌هاست آدم را می‌شناسد. این نفوذ و محبت، خیلی اثرگذار است.

- این ماجرا مربوط به چه سالی است؟
بیست سال پیش؛ اول رهبری آقا بود. من از سفری به آمریکا آمده بودم و تازه "ساعت بیست و پنج" را ساخته بودم. یک روز آقای زم دعوت‌مان کرده بود که در محفلی خدمت آقا برسیم. دو سه نفر بودیم. روز قبل هم تلویزیون، یک فیلم سینمایی پخش کرده بود که من در آن بازی کرده بودم. ایشان تا من را دیدند، یاد آن فیلم افتادند. چند ساعت خدمتشان بودیم. آن شب هم فیلم آقای بهرامی- گذرگاه- را نمایش دادند. بعد در رابطه با فیلم بحث شد. آقا نکاتی هم در رابطه با موسیقی به آقای زم گفتند؛ چیزهایی مثل این که باید برای تشویق بچه مسلمان‌ها به کوه‌نوردی موسیقی داشته باشیم. بعد هم گفتند موسیقی‌اش را بسازید و برای من بیاورید بشنوم. سفارش‌های دقیقی داشتند. بعد از آن دیگر فرصت نشد با ایشان در رابطه با چیزی خصوصی صحبت کنم. ولی فکر می‌کنم همه‌ی ما در تخیل و روح‌مان با ایشان زیاد صحبت می‌کنیم. ایشان را به عنوان مخاطب کارهایمان در نظر می‌گیریم و می‌گوئیم باید چه‌طور ساخته شود که عالِمی در حد ایشان ببینند و بپسندند. بنابراین یکی از مخطب‌های جدی من در ساخت و پرداخت برنامه‌ها ایشان است. شاید غیر از من هم خیلی‌ها این کار را بکنند و در ساخت برنامه‌ها، به ایشان فکر کنند.

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای