Khamenei.ir

1388/09/02

خیانت نمی‌کنم

داستان رویش عبدالله‌بن‌عباس

عبد‌الله سه‌سال پیش از هجرت در مکه زاده شد. او در سال هشتم هجرت به مدینه رفت و با عنایت پیامبر روبه‌رو شد. پس از رحلت رسول اکرم(ص)، به خلیفه‌ی دوم گفت: قریش به‌سبب حسد و ستم، خلافت را از علی(ع) دور کردند. عبدالله در برابر این سخن عمر که سبب عدم انتخاب علی(ع) این بود که قریش کراهت داشت خلافت و نبوت در یک خاندان باشد، گفت: آن‌ها آنچه را خدا نازل کرده بود، کراهت داشتند. ابن‌عباس به دلیل شاگردی مکتب علی(ع) در تفسیر، حدیث و فقه به مرتبه‌ای والا دست یافت. او در دوران خلافت علی(ع) در دو حوزه‌ی سیاست و جنگ خدمت کرد. ابن‌عباس در جنگ جمل شرکت داشت و از سوی امام برای مذاکره نزد طلحه و زبیر و عایشه گسیل شد. امام پس از پایان جنگ جمل، وی را حاکم بصره گردانید.

امیرمؤمنان(ع) رفتار نیک حاکم با قبایل نامی بصره را مهم می‌دانست و به ابن‌عباس چنین نگاشت: "بدان که بصره فرودآمدگان شیطان است و رستنگاه آشوب و عصیان. پس دل مردم آن را با نیکویی روشن ساز و گره بیم را از دل آنان باز. به من خبر داده‌اند با تمیمیان درشتی کرده‌ای و به آنان سخن سخت گفته‌ای، حال آن‌که مهتری از بنوتمیم درنگذشت جز آن‌که مهتری به‌جای آن نشست و در جاهلیت و اسلام کسی هماوردشان نگشت و آنان با ما هم‌پیوندند و نزدیک و خویشاوند. ما در رعایت این خویشاوندی پاداش داریم و در بریدن آن گناهکار. پس ابوالعباس، خدایت بیامرزد در آنچه بر زبان و دست تو جاری گردد، خوب باشد یا بد. کار به مدارا کن که من و تو در آن شریک خواهیم بود. چنان کن که گمانم به تو نیکو گردد و اندیشه‌ی بد درباره‌ات نرود."

برخی از تاریخ‌نگاران چنان نگاشته‌اند که ابن‌عباس به بیت‌المال دست‌اندازی کرد و با تصرف دومیلیون از بیت‌المال بصره، سمت مکه رهسپار شد. این سخن با شأن و جایگاه این یار نامی علی(ع) سازگار نمی‌نماید و گویا ساخته و پرداخته‌ی اُمویان است که از محبت ابن‌عیاس به امام خشمگین بودند. بی‌تردید اگر این ادعا درست بود، امام او را از حکومت بصره برکنار می‌کرد؛ چنان‌که بدون مصلحت‌اندیشی، کارگزاران دیگر را کنار زد. ابن‌عباس تا هنگام شهادت امیرمؤمنان(ع) بر بصره حکم می‌راند. البته به نوشته‌ی برخی تاریخ‌نویسان، امام(ع) گزارشی دریافت کرد که نشان می‌داد ابن‌عباس دست اسراف به بیت‌المال دراز کرده است. بنابراین نامه‌ای نگاشت و ماجرا را جویا شد.

حاکم بصره گزارش را دروغ و بهتان خواند و چنین تصریح کرد: "به‌خدا که اگر جمله زر و سیم که در روی زمین است به دست من باشد و در آن تصرف نامشروع کنم و (حال آن‌که) در عرصه‌ی قیامت از عهده‌ی حساب آن بیرون باید، نه دوست‌تر از آن دارم که بر بزرگواری خیانت کنم. تا این غایت چنان که توانستم بدین عمل که مرا فرموده بودید، قیام نمودم؛ اکنون نمی‌توانم که شرایط این عمل را به‌جای آورم."

امیرمؤمنان(ع) در پاسخ وی چنین نگاشت: "اما بعد، ما این‌قدر که نوشته بودیم از غایت اعتمادی بود که بر کمال شفقت و حُسن اخوت و صدق مناصحت تو می‌داشتیم. بدین‌قدر در خشم نباید شد و ترک عمل بصره نباید گفت. ما را چون آفتاب معلوم است که آن سخن که نوشته بودند و تقریری  که کرده بودند، دروغ محض است. دل فارغ باید داشت و بر قرار معهود، بر سر شغل و عمل خویش می‌باید بود که ما را در جهان رضای تو باید. والسلام."

عبدالله‌ابن‌عباس در صفین فرماندهی کوشا بود و چون جنگ به حکمیت انجامید، امام، او را نماینده‌ی خود خواند و فرمود: "سینه‌ی عمروعاص را با مشت گره‌کرده‌ی عبدالله‌بن ‌عباس بشکنید". اشعث و همراهان طغیان‌گرش، عبدالله را چون علی(ع) شمردند؛ پیشنهاد حضرت را نپذیرفتند و ابوموسی اشعری را برگزیدند.

با شکل‌گیری خوارج و غوغای نهروانیان، ابن‌عباس بارها به نمایندگی از سوی امام در نهروان حاضر شد و با سران آنان به گفت‌وگو پرداخت. پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) ابن‌عباس مرم را به‌سوی امام مجتبی(ع) خواند و گفت: او فرزند پیامبر شما و وصی امام شما است؛ با وی بیعت کنید. عبدالله در 68 سالگی در طائف به سرای جاودانگی پر کشید. او هنگام وفات این دعا را زمزمه می‌کرد: "اللّهم إنّی أتقرب إلَیک بِولایةِ علیّ‌بن‌ابی‌طالب؛ پروردگارا، به‌وسیله‌ی ولایت علی(ع) به تو تقرب می‌جویم."

برگرفته از کتاب ریزش‌ها و رویش‌ها (در مجموعه "از چشم‌انداز امام علی")؛ تألیف محمدباقر پورامینی؛ کانون اندیشه جوان

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای