1388/08/28ریزشها محصول فقدان نظارت است
دکتر علیرضا ذاکر اصفهانی*
موضوع ریزش نه فقط در جریان انقلاب اسلامی بلکه در فرآیند تمام انقلابها قابل تأمل است. اصولاً در جریان بررسی انقلابهای دنیا به یکی از مسائلی که توجه میشود و مورد تأمل جدی صاحبنظران و اندیشمندان مطالعات انقلابها واقع میشود، پرداختن به علل و چرایی انشعابها، فاصلهگرفتنها، خیانتها و یا احیاناً سایر رفتارهای سیاسی انحرافی انقلابیون است. بهطور معمول فصلهای مشخصی از منابع بسیار دربارهی انقلابها به همین موضوع اشاره دارند.
برای مثال دربارهی انقلاب اکتبر 1917 روسیه و حوادث و پیامدهای آن در جریان مرور بر فرآیند آن در سالهای پس از پیروزی و نحوه تعامل انقلابیون، نوشتههای بسیاری وجود دارد که صرفنظر از تبیین تاریخ خام، حتی به مدد آن به نظریهپردازی رسیدهاند. به همین نسبت دربارهی تاریخ انقلاب اسلامی نیز میتوان به نتایجی رسید، زیرا انقلاب اسلامی بسان سایر انقلابها میتواند از آفات و آسیبهایی برخوردار باشد. به نظر میرسد یکی از بدیهیترین آفات، انحراف برخی از بازیگران عرصهی انقلاب و حتی کسانی باشد که تا سطوح بالای هرم قدرت هم آمدهاند.
فقدان نظارت
دوری انقلابیون از صحنهی واقعیات زندگی مردم و فاصله گرفتن از بدنهی اجتماعی و بالطبع، مطالبات انقلابیون یکی از عوامل مشی غیرانقلابی در برخی افراد است. به تعبیری، چون برخی در مقطع پس از پیروزی انقلاب، حول محور قدرت و برای حفظ بقای قدرت خود تلاش میکنند، به تدریج از آرمانهای اولیه فاصله میگیرند و با دلبستگی به دنیا و منافع خود، همین امر سببساز سقوط آنها میشود.
همین امر موجب میشود که در مقابل مردم و انقلاب صفآرایی کنند. البته به نظر می رسد سیستم سیاسی باید بهگونهای طراحی شود که از ایجاد بستر فساد برای این طیف جلوگیری کند. بالأخره امروز بشر به این نتیجه رسیده که قدرت بیحد فسادآور است و تنها عدهای میتوانند در این موقعیت خود را از آلوده شدن حفظ کنند. این یک وعدهی الهی است که انسان در صورت استغناء طغیان کند. این موضوع صرفاً مربوط به انقلابیون ما نمیشود؛ مربوط به همهی انسانها و همهی انقلابهاست. در انقلاب اکتبر روسیه هم طبقهای به نام "نومانکلاتورا" وجود دارد که این گروه در فقدان همان سیستم نظارتی قوی و ساختار اصولی و در شرایطی که قوانین بازدارنده از فساد وجود ندارند و یا شاید عواملی از همین دست به وجود آمدهاند.
این یک تجربهی بشری و تاریخی است که صرفاً مربوط به بخشی از کرهی زمین و مقطعی از تاریخ نیست. نمونههای بسیاری در تاریخ وجود دارد. حتی در تاریخ صدر اسلام، همین موضوع به پایهگذاری کاخهای سبز انجامید، از این رو با یک آسیبپذیری جامعهشناختی و روانشناختی میتوان این موضوع که به انحراف طبیعت انسان مربوط میشود را شناسایی کرد. البته کسانی که دربارهی آرمانهای انقلابی سُستایمانتر هستند، زمینهی سقوطشان بیشتر است. بر این اساس، آفتی از این دست صرفاً مربوط به انقلاب اسلامی نمیشود، بلکه وعدهی الهی است و از آن در متون دینی به دفعات یاد شده و همچنین در تاریخ بشر چه در اسلام و چه غیر آن نیز شواهدی از آن وجود دارد.
رگههای التقاط
مسئلهی دیگری که به نظر میرسد در این زمینه دارای اهمیت و بهعنوان یک آسیب جدی مطرح است، حضور رگههای التقاط در برخی از انقلابیون است؛ انقلابیونی که با اُرتدکسی انقلاب فاصله داشتند. به تعبیری یک پا در خیمهگاه آرمانهای انقلابی داشتند و یک پا در آراء و ایدئولوژیهای دیگر. تصور میشود که این موضوع در کوران انقلاب اسلامی حضور چشمگیری دارد. بهخاطر میآورید که در دهههای پیش از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، انقلابیونی بودند که با آراء و اندیشههای انقلابی رهبر و معمار کبیر انقلاب یعنی حضرت امام خمینی (ره) نسبت چندانی نداشتند، برخی تحت تأثیر تفکر مارکسیستی و برخی لیبرالی بودند.
تنها در دههی 40 به بعد بود که روشنفکرانی از این دست به این نتیجه رسیدند که تز روحانیت به ارزشهای بومی جامعه نزدیکتر است و تنها تفکر روحانیت که برخاسته از ارزشهای الهی و توحیدی است، مورد توجه جدی و اقبال مردمی است. بر همین اساس از این دهه به دههی بومیگرایی یا سنتگرایی یاد میکنند. برجستگی روشنفکرانی همچون جلال آلاحمد و یا دکتر علی شریعتی در این دهه مشاهده میشود. با این وصف بسیاری از روشنفکران ما که تحتتأثیر اندیشههای مارکسیستی و شعب آن و یا اگزیستانسیالیستی بودند و یا در قالب جریانهای سیاسی و گروههای چریکی و یا بهطور منفرد در مبارزه حضور داشتند، به همین نسبت به مبارزه البته با رهبری روحانیت و در متن امواج مردمی انقلاب ادامه دادند.
شاید برخی از سر ناچاری چنین رویکردی را برگزیدند؛ شاید فکر میکردند در آن مقطع نیاز به وحدت است و در آینده میتوانند در مشی انقلاب نفوذ کنند و خواستهها و آمال خود را به پیش ببرند. در این طیف برخی از روی ریا و منافقانه از اسلام یاد میکردند و بعضی دیگر همانگونه که یاد شد، دچار التقاط بودند به این معنا که مثلاً مارکسیسم را علم مبارزه میدانستند و در عین حال میخواستند از متن دین جدا نشوند، همین امر موجب شد که از دین تفسیری مارکسیستی داشته باشند. البته هواداران تفکر راست هم وضعیتی مشابه داشتند.
ضعف شخصیتی
شور انقلابی اجازهی شناخت این طیف را نمیداد اما بهتدریج در متن انقلاب اختلافها عیان شد. البته برای بسیاری این شناخت وجود داشت، اما همانطور که یاد شد فضای انقلابی و توجه به متن انقلاب اجازهی اختلافها را نمیداد، بدیهی است که در جریان نظامسازی، اختلافنظرها و تعارض ایدئولوژیک اثرگذار خواهد شد و اینچنین نیز شد.
یک بخش وسیعی از ریزشهای انقلاب اسلامی مربوط به همین اصل است. طبیعت انقلاب آن بوده که با سعهی صدرش خویشتنداری کرده است، ولی در مقاطع حساس دیگر، عناصر این طیف خود نتوانستهاند با انقلاب همراه شوند و نه آنکه انقلاب آنها را واپس بزند. انقلاب اسلامی با وقار و متانت و با عظمت به پیش میتازد، از این رو کسانی که با آرمانهای انقلاب فاصله دارند و با آن معارضه میکنند، به نسبت فاصله از آن دور میشوند و این دلیل همان ریزش است. هدف آن نیست که در این مقال به مصادیق، جریانها و یا افراد اشاره شود، چراکه قطار انقلاب با سرعت در حال پیشروی است و به همین دلیل جریانها و یا افرادی از این دست در ایستگاههای مختلف از قطار پیاده میشوند.
به نظر میرسد موضوع سوم مربوط به عدم پختگی و فقدان ایمان لازم و کافی در برخی انقلابیون، حول ارزشهای انقلاب اسلامی است. استحالهی برخی جریانها و یا افراد در روند انقلاب ریشه در همین امر دارد. ضعف شخصیتی هم در این زمینه میتواند مؤثر باشد که این به روحیات و خلقیات یک انقلابی و یا روانشناسی یک جریان سیاسی مربوط میشود.
برخلاف آنچه که برخی از گسست نسلها و مسائلی از این دست میگویند و اظهار ناامیدی میکنند، بنده معتقدم انقلاب اسلامی اگرچه برخی ریزشها را در طول سی سال گذشته شاهد بوده است، با این وجود از وفاداران جوانی برخوردار است که بسیار آرمانگراتر و مؤمنتر از نسل نخست انقلاباند و این را میتوان در جامعه بهویژه مراکز علمی و فرهنگی بهوفور مشاهده کرد.؛ جوانانی که از نخبگی بالایی نیز برخوردارند و پشتوانههای آیندهی کشور را تشکیل میدهند.
* استاندار اصفهان
در این رابطه ببینید: