دربارهی آشنایی آیتالله خامنهای با حوزهی فلسفه- چه فلسفهی غرب و چه فلسفهی اسلامی- من یک جمعبندی اجمالی از جایگاه فلسفه در ذهن ایشان، دارم. ایشان برخلاف اینکه از حوزهی مشهد برخاستهاند، نظر رایج در حوزهی مشهد نسبت به فلسفهی رسمی را ندارند. در حوزهی مشهد- نگاهی که به مکتب تفکیک موسوم شده- با فلسفه بر سر لطف نیستند؛ البته به درجات گوناگون. آقای خامنهای هم به همان حوزه تعلق دارند و در آنجا نشو و نما کردهاند اما نظر منفی نسبت به فلسفهی اسلامی پیدا نکردهاند؛ بلکه نظر مثبت دارند.
ایشان در فلسفه، به اعتباری، فرزند فکری علامهی طباطبایی هستند، نه فرزند آقاشیخ مجتبی قزوینی که البته بسیار برای این بزرگوار احترام قائل هستند. ایشان به من میفرمودند ما در محضر آقاشیخ مجتبی دوتا درس میخواندیم. ساعت اول ایشان فلسفه و منطق به ما درس میداد؛ خیلی دقیق، درست و فنی. ساعت بعد همان حرفها را مطابق نظریهی مکتب تفکیک رد میکرد. بنابراین آقای خامنهای هردو نگاه را در حوزهی مشهد تجربه کرده است. ولی خطی که ایشان دنبال کرده و نسبت به آن نظر دارد، خط یا مشرب فلسفی علامهی طباطبایی و آقای مطهری است.
ایشان بار اولی که میخواستند در سال 1360 رئیسجمهور شوند، در تلویزیون راجع به خودشان صحبت کردند. آنجا ایشان به نحوهی استفاده خودشان از محضر علامهی طباطبایی اشاره میکنند. اصولاً یکی از جهاتی که ایشان با آقای مطهری آنهمه رفاقت، انس، همکاری و همفکری داشتند، همین همافقی و دید مشترک نسبت به فلسفهی اسلامی است. البته ایشان تاکنون اثر فلسفیای ننوشتهاند و درس فلسفه هم دایر نکردهاند اما فلسفهی اسلامی را خوب میدانند.
هنگامی که ایشان رئیسجمهور بودند، گاهی ما در حضور ایشان جلساتی داشتیم تا مشخص کنیم در کتابهای معارف اسلامی دانشگاه چه مطالبی باید بیاید؟ و چگونه باید این کتابها را نوشت؟ بحثهای کلی زیاد بود. یک روز بحث به مسائل خاص، فنی و دقیق فلسفه کشیده شد. اشخاصی که آنجا بودند- برخی دانشگاهی و برخی دیگر حوزوی- کسانی بودند که بالفعل مشتغل به فلسفه بودند. آن زمان هم دوران سخت جنگ بود و مرتباً اخبار خوش و ناخوش جنگ حتی در میانهی جلسات اینچنینی به آقا میرسید. گاهی در ضمن جلسات پوشهای به دست ایشان میدادند و خبر میرسید که مثلاً یک هواپیما سقوط کرده یا یک حملهای علیه ما شروع شده است. ایشان اینگونه اشتغالات ذهنی بسیار داشتند اما به آن مباحثهی فلسفی وارد شدند و من دیدم که کاملاً حاضرالذهن هستند و با استدلال خوب و روشن دیدگاهشان را مطرح کردند. انگار که هیچ کار دیگری غیر از آموزش فلسفه ندارند! این برای من خیلی تعجبآور بود و نشان میداد که ایشان فلسفهی اسلامی را خوب خوانده و فهمیدهاند و به آن اعتقاد دارند.
از نشانههای دیگر اهمیتی که ایشان به فلسفهی اسلامی میدهد، تشویق طلاب است نسبت به جدی گرفتن فلسفه و کلام اسلامی و نیز کمک به مؤسساتی که فلسفهی اسلامی را آموزش میدهند و یا در این حوزه پژوهش میکنند که یکی از آنها "بنیاد حکمت اسلامی صدرا"ست که با حمایت ایشان تأسیس و فعال شده است.
ایشان ضمن آنکه توجه دارند که در مواجه با تمدن غرب، صرفاً استناد به نقل کارساز نیست و باید در این میدان چهرهی عقلانی و استدلالی تمدن اسلامی به میدان بیاید، اعتقادشان به فلسفهی اسلامی، صرفاً از باب محاجه و احتجاج و رفع شبهه نیست و نگاه ابزاری به فلسفه و ترویج آن ندارند...
پیام رهبر انقلاب اسلامی به همایش جهانی بزرگداشت صدرالمتالهین