عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ قالَ سَمِعتُ اَبا عَبدِ اللهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمَا السَّلام یَقولُ: لا یَکمُلُ ایمانُ العَبدِ حَتّى یَکونَ فیهِ خِصالٌ اَربَعٌ: یُحسِنُ خُلُقَهُ وَ تَسخُو نَفسُهُ وَ یُمسِکُ الفَضلَ مِن قَولِهِ وَ یُخرِجُ الفَضلَ مِن مالِه.(۱)
لا یَکمُلُ ایمانُ العَبدِ حَتّى یَکونَ فیهِ خِصالٌ اَربَع
[بر اساس محتوای این روایت:] اگرچه ایمان یک امر قلبی است، امّا همین امر قلبی با بعضی از اعمال جوارحی تکمیل میشود یا نقص پیدا میکند؛ حالا یا به خاطر اینکه این اعمالِ جوانحیِ مستحسَن، منبعث است از آن قلب مؤمن، ایمانِ او است که این صفات حسنه را و خصال حسنه را در او ایجاد میکند که [منظور روایت] ممکن است این باشد؛ یا ممکن هم هست که بگوییم با قطع نظر از این معنا، نفْسِ دارا بودن خصال حسَن و اعمال نیک و اعمال جوارحیِ خوب، موجب میشود که آن ایمانی که در قلب انسان هست، صفای بیشتری پیدا کند که هر دوی اینها در شرع، در آیات قرآن و روایات، نمونهها و نمودارهایی دارد؛ علیایّحال، چهار خصلت را [برای تکمیل ایمان] ذکر میفرمایند:
یُحسِنُ خُلُقَهُ
اوّل: اخلاق خوب؛ ما تا حالا چقدر روایات خواندهایم راجع به اخلاق خوب، خُلق خوب! اخلاق خوب در خانه، با همسر، با فرزندان، با پدر و مادر؛ در محیط کار، با همکاران؛ در محیط عمومی، با عامّهی مردم؛ اخلاق خوب، خوش اخلاقی؛ نقطهی مقابلش بداخلاقی و عبوسی و کجخُلقی و مانند اینها است. ببینید چقدر روایات متعدّدی در این جهت خوانده شده، این هم یکی از این روایات است. حُسنِ خُلق؛ بعضیها هستند از لحاظ عمل آدمهای خوبی هم هستند، [امّا] بداخلاقند؛ در خانه با زن و بچّه، با مردم بداخلاقند؛ اعمالشان خوب است امّا اخلاقشان بد است. بعضی از حضرات بانوان به بنده گاهی شکایت میکنند، نامه مینویسند به من که مثلاً فرض کنید همسر ما طلبهی خوبی هم هست، درسخوان هم هست، [امّا] بداخلاق است، در خانه بداخلاقی میکند؛ یا همسر ما پاسدار است که خب یک پاسدار بودن خصوصیّت مثبتی است دیگر، مجاهد فیسبیلﷲ است، امّا در خانه اخلاقش بد است؛ خب، این خیلی نقص بزرگی است. این بداخلاقی، آن کاری را که شما با ایمانتان، با عمل صالحتان انجام میدهید خراب میکند، ناقص میکند. خوشاخلاقی خیلی نعمت بزرگ و حسنهی بزرگی است.
وَ تَسخُو نَفسُه
[دوّم]: نفْس او باسخاوت باشد؛ از آن آدمهای بخیلِ ممسک یا از اینهایی که به قول معروف آب از دستشان نمیچکد نباشد؛ سخاوت داشته باشد، بتواند بذل و بخشش کند. حالا نمیگوییم بذل و بخشش زیاد؛ همه هم که تواناییاش را ندارند، از آن مقداری که میتواند، اهل بذل و بخشش [باشد]. بعضیها این جوری هستند: فقیرند، جزو مستضعفین جامعهاند، جزو فقرا و تنگدستهایند امّا مثلاً همان مقداری که دارند، سفرهای دارند، سفره باز میکنند، مهمان دعوت میکنند، تا آنجایی که میتوانند به این و آن کمک میکنند؛ این خیلی خوب است. این هم سخاوت.