روایتی از دیدار رمضانی جمعی از قاریان و اساتید قرآن با حضرت آیتالله خامنهای
رسول محمدزاده، قاری قرآن و دانشآموختهی دکتری علوم قرآن و حدیث
اندک اندک جمع دوستان رسیدند به آخر فلسطین. نمیدانم چه کنایهی لطیفی است بین «بیت» و «فلسطین»، گوئی خانهی آخر ما فلسطین است. همانطور که یک موقعی راه قدس از کربلا میگذشت! البته الان سالهاست که این راه از کربلا گذشته و در مسیر مقصد بعدی است.
بازرسیها دیگر مثل سالهای قبل چندان برایمان تلخ و ملالتآور نبود، تجربهی تلخ ناامنیهای اخیر در منطقه و کمی هم تهران، مزهی امنیت را به خوبی به ذائقهمان چشانده است. مثل هر سال زیلوهای آبی و سفید حسینیه، حکم فرش سلیمان دارد و بهتر از هر فرش و دیبای زربافتی با دلمان بازی میکند. اینجا نه های و هوی است و نه ادعایی، پاک و مجرد است از هر غوغایی. انگاری حس و حال صدر اسلام را داریم که هر لحظه ممکن است آیهای نازل شود.
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد
که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
قاریان و حافظان و اساتید دسته دسته از راه میرسند. بسیاری از آنها از شهرها و استانهای دوردست به مهمانی آقا آمدهاند و گاه با لباسهای محلی و بومی خود. اینجا بهشت قاریان است که هر سال یکی دو بار، بارِ حضور به ایشان داده میشود. فضا آرام است جز زمزمهی احوالپرسی دوستانهی قاریان و حافظان و اساتید که شاید مدتها باشد همدیگر را ندیدهاند، صدایی به گوش نمیرسد که ناگاه عدهای در جلوی حسینیه شروع میکنند به شعار دادن: ای پسر فاطمه منتظر شمائیم!
بالاخره در ساعت ۵:۱۵ مجری برنامه، سید وحید مرتضوی پشت میکروفن نشسته و نکاتی مقدماتی بیان میکند، یکی از نکاتش تمرین کردن ذکر «سبحان الله و الحمدللّه ...» بود. جمعیت چقدر فوقالعاده میخواندند. انگار یک گروه تواشیح دو سه هزار نفره دارند یک برنامه از قبل تمرین شده را ارائه میدهند. دقایقی بعد ناگهان فریادهای «صل علی محمد، یاور مهدی(عج) آمد» از سالن بلند شد. گوئی شعارها داشتند ستونهای حسینیه را از جا میکندند و فوج فوج جمعیت بود که به طرف سِن هجوم میآوردند.
یک لحظه با خودم گفتم اگر خودش بیاید چه میشود؟ تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند؟ آقا وارد شدند و با لبخند محبتآمیز جمعیت را سیر لبخند کردند. شعارها هم کم کم داشت فرود میآمد تا جلسهی قرآن آقا شروع شود. چقدر خوب است که در جغرافیا و تاریخی به دنیا آمدیم که رهبرش سه ساعت پای رحل قرآن زانو میزند، کاری که از کمتر بزرگی سراغ داریم.
مجری، قاری اول را به جایگاه دعوت میکند، آقای حبیب صداقت از تهران بود. مثل هر سال که لااقل یکی از قاریان، آیات صیام را تلاوت میکرد، ایشان هم همان آیات یعنی ۱۸۳ تا ۱۸۶ سورهی بقره را تلاوت کرد. «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون»، روزه بر شما واجب شد... تلاوت حبیب آقای صداقت به آخر رسید. صدق الله العلی العظیم. خدا همیشه راست میگوید ... رفت با آقا مصافحهای کرد و برگشت در جمعیت نشست.
قاری بعدی امیرحسین رحمتی بود که از استان گلستان مهمان مجلس آقا شده بود. او نفر اول مسابقات دانشآموزی سال اخیر بود. روال هم همین است. معمولاً نفرات برگزیدهی کشوری همان سال در مجلس آقا تلاوت میکنند تا کرسی تلاوتِ آقا به نام کسی سند نخورد. اینجا با همه جا فرق میکند یک مجلس قرآنی کاملاً ملی است. از همهی شهرها و استانها، روی این کرسی تلاوت تکیه زدهاند و قرآن خواندهاند. نوجوان گلستانی از آیات ۲۹ تا ۳۵ سورهی مبارکهی فاطر تلاوت کرد. استعاذه اول تلاوتش بسیار مردانه و پخته بود و نوید یک تلاوت طوفانی را می داد. تشویقهای جمعیت هم جان بهتری داشت میگرفت.
«إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِیَةً یَرْجُونَ تجِارَةً لَّن تَبُور» تلاوت کتاب خدا، اقامهی نماز، انفاق آشکار و پنهان تجارتی است بس سودمند. این چیزی بود که ملت ما باور کرده بود. «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ...» و خداوند بیرق حقطلبی تاریح را اکنون به دست ملت ایران سپرده است. ما میراثدار امانت ابراهیمی و موسایی هستیم. بگذریم از آنکه در این چهل سال بعضی به خود و به این جبههی حقطلب ظلم کردند... و قاری همچنان دارد میخواند، بیات، حجاز، رست... ماشاءالله به این نوجوان! تلاوت طوفانی با قطعات نابی که آدم را یاد نسل طلایی قاریان مصری میاندازد. استوار و خوش طنین.
او هم بعد از تلاوت در آغوش آقا میرود و آقا از او میپرسند: «استاد شما چه کسی است؟» قاری نوجوان میگوید: «استاد من آقای محمدنژاد از شهر گرگان است ولی از اساتید برجسته تهران هم استفاده کردهام»، رحمتی ادامه میدهد: «آرزوی من این بود که جلوی شما تلاوت بکنم و آرزو دارم دوباره بتوانیم اینجا بیایم و قرآن تلاوت کنم»، حضرت آقا هم از او تشکر میکنند و تأکید میکنند که قرائتش خیلی عالی بود.
آقا سیدوحید مرتضوی قاری بعدی را اینطور دعوت میکند: قاری روشندل، جناب آقای محمد بهرامی که از استان لرستان، نفر اول مسابقات بینالمللی نابینایان... یکی از قاریان کمک میکند تا محمد آقا پشت تریبون مستقر شود. فدای دل روشنش، با دستش تلاش میکند میکروفن را دقیقاً پیدا کند. خدایا چه خبر است امشب؟ یک قرآن به خط بریل هم در دستش، طوری به سینه چسبانده که گویی قرار است آن را جرعه جرعه به سینهاش بنوشاند ... که ذره ذره با پوست و گوشت و خونش عجین شود. خدای من چه کار سختی است. این همه اعراب و حروف و علائم و این خط بریل خواندن! آن هم در یک تلاوت مجلسی با آن همه ظرافت صوتی و لحنی! آن هم پیش آقا و جلوی این همه قاری و استاد! او قرار است آیات ۳۸ تا ۴۸ سورهی مبارکهی احزاب را بخواند، آیاتی معروف و بسیار زیبا که اکثر قاریان بارها و بارها در تلاوتهای مجلسی خود آن را خواندهاند.
«الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسیباً» تقصیر ما چیست که جز امام خمینی و مردان مکتب او مصداقی برای این آیه نداریم. از کسی جز خدا نترسیدن چیزی نیست که در قوطی هر عطاری پیدا بشود. مرد کهن میخواهد، مردی مرد. و آقا محمد بهرامی همینطور دارد در اوج میخواند و مستعمین را به تشویقهای بلند وا میدارد. همه از تلاوت پرشور و حالش سر شوق آمدهاند. شاید چندان از تکنیکهای لحنی و ظرافتهای صوتی استفاده نمیکند ولی تلاوتش زنده و با حال است. آدم را یاد تلاوتهای شحات و غلوش و بسیونی در دهۀ ۶۰ و ۷۰ میاندازد که استادِ گرفتن تشویق از جمعیت بودند. گاهی بعضی بچهها ناخودآگاه از جا بلند میشوند و فریاد «الله» «الله» سر میدهند. چه میکند با دلهای بیدار این جوانان و نوجوانان، اوجهای خوب، تحریرهای جذاب و نفس خوبش ترکیبی زیبا از یک تلاوت مجلسی همهپسند آفریده است.
آن قدر جو مجلس قرآنی است که زمان از دستمان رفته. تا به خود آمدم دیدم آقا محمد بهرامی در کنار حضرت آقاست. ظاهراً این مرد روشن ضمیر راه را بهتر از بیناها پیدا کرده است. سلامی به آقا عرض میکند و آقا میگویند: «علیکم السلام، شما اهل کدام شهر هستید؟» بهرامی مگوید: «اهل خرمآباد و کوهدشت هستم». آقا ادامه میدهند: «خدا حفظتان کند، من تلاوت شما را دوست داشتم، خیلی تلاوتتان خوب بود.» قاری روشندل زرنگی میکند و میگوید: «آرزو دارم همین انگشتری که توی دست خودتان هست را به من بدهید! » حضرت آقا انگشتری را تقدیم میکنند و میگویند «موفق باشید.»
قاری بعدی قاسم مقدمی از خوزستان است. خوزستانیها هم برای خودشان مکتبی در تلاوت ایران دارند. مکتبی قرائتی-ابتهالی! تا داشت روی سن مستقر میشد، عدهای پیرمرد دشداشهپوش و عقال به سر آمدند از میان جمعیت بلند شدند، یکی از آنها خطبهای غرّا برای آقا خواند... یا شمس الشرف... دیگری خطبه را ادامه داد. گاهی هم بعضی از بخشها را دسته جمعی تکرار میکردند و آقا فقط لبخند میزد و با حالت سر تشکر میکرد. قاسم مقدمی میخواست آیات ۲۷ تا ۲۹ سورهی مبارکهی فتح را بخواند. «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه...» آری قرار است این حق مطلق بر همهی ادیان و مکاتب و مذاهب غلبه کند و الا زمین به این گستردگیها به چه کار میآید.
قاسم مقدمی هم تلاوتش تمام شد. قبل از آنکه به آقا برسد، آقا آغوششان را باز کرده بودند. آقا دستش را میفشارند و کنار خودش مینشانند و میگویند: «شما صدای خیلی خوبی دارید، خیلی مواظبت کنید از صدایتان. ذوقتان در انتخاب ملودیها خیلی خوب است، اما چرا کم خواندید؟» مقدمی میگوید: «وقت من این قدر بوده است.» سپس آقا نکتهای دقیق در مهندسی زمان قرائت را برای این قاری ترسیم میکنند و میگویند: «آیات ابتدایی تلاوت تا "وَ کَفی بالله شَهیداً" را دوبار میخواندید و اوجخوانی میکردید، در این صورت وقتتان هم بیشتر میشد.»
قاری بعدی آقا مهدی فروغی بود که با صدای مخملی و خش زیبا و دلنشینش آیات ۱ تا ۱۴ سورهی فتح را به روش ترتیل تلاوت کرد. نمیدانم همه قاریان را چه شده است امشب که آیات فتح و ظفر و پیروزی میخوانند... «إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا...»
بعد از ترتیل آقای فروغی، نوبت به آقا محمدرضا طاهری نوجوان تهرانی رسید که از سورهی انعام و حاقه آیاتی را به تقلید از مصطفی اسماعیل و عبدالعزیز حصان تلاوت میکرد. شروع با پردهی بالای تلاوت، حاکی از آن است که از همان اول برود سر اصل مطلب. تحریرهای ریز و به جا، انفجارهای صوتی و لحنی جذاب و قطعات کوتاهش در آیات سورهی انعام همگی مطابق تلاوت مرحوم عبدالعزیز حصانِ نابیناست. بعید است تاریخ دیگر مثل او را به خودش ببیند. انگار خدا هر چقدر چشمش را بسته، دلش را روشن کرده است. قاریان نوجوان ما مقلدان خوبی از تلاوتهای مصریان هستند آن قدر خوب میخوانند که مجلس را به هم میریزند.
«فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها» حق این طور است هر که ببیند برای خودش خوب میشود، و هر که کور باشد به ضرر خودش تمام خواهد شد. «بسم الله الرحمن الرحیم، الحاقة ... » قسم به حقیقت محض، قیامت عظیم... روح مصطفی اسماعیل شاد! این بخش را به سبک او میخواند، هر کس باید در زندگی لااقل چند تلاوت خوب از حصان و مصطفی شنیده باشد وگرنه چطور میتواند ادعا کند مزهی قرآن شنیدن را چشیده است.
«فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ» بالأخره روزی همه چیز تمام میشود. دوران پست و مسئولیت، حتی همهی دنیا! ما میمانیم و آنچه کردیم، ما و یک پروندهی ثبت شدهی محفوظ. باید پاسخ دهیم که چه بر سر امانات الهی آوردیم؟ پست و مسئولیت، نظام، کشور و هر آنچه خداوند در دنیا به ما داده. آری مرگ حق و بعث حق است. هر چند صفری که جلوی حسابهایمان باشد باز هم حساب حق است. میزان حق است و...
آقا، محمدرضا را در آغوش گرفتند، تفقد و لطف ایشان کمی بیشتر طول کشید... حضرت آقا میگویند: «شما خیلی خوب میخوانی، استاد شما چه کسی هست؟» قاری نوجوان میگوید: «آقای محرابی که در این مجلس هم هستند.» آقا درباره قرائت او میگویند: «صدای شما یکی از بهترین صداهایی هست که من شنیدم، خیلی هم خوب میخوانی.» اما حضرت آقا به این قاری نیز نکتهای فنی تذکر میدهند: «خودت را ملزم نکن به یکنفس خواندن، هر جا احساس کردی به صدایت فشار میآید، نفس بگیر یا کوتاه کوتاه بخوان.»
بعد از آن گروه تواشیحی از ترکیب سه گروه سبطین، معراج، و اَنوار الهدی از قم و خوزستان باید اجرای برنامه میکردند. جمعیتشان حدود ۲۰-۳۰ نفر بود. از آن کارهای باحالی است که میدانیم آقا دوست دارند. دورهمیهای بزرگ، طبعاً روی کرسی تلاوت جا نمیشدند، لذا رفتند و روی زمین به طوری که هم رو به آقا باشند و هم رو به جمعیت، نشستند.
صدای دیاپازونشان به گوش ما هم که جلو نشسته بودیم رسید. داشتند پردهی صوتی آغازشان را با هم هماهنگ میکردند. آری اگر قرار باشد صدای دلنوازی از یک جامعه بلند شود همه باید به یک پرده بخوانند. حال اینکه رنگ صدای هر کس منحصر به فرد است، چیز دیگری است ، ولی کسی نباید در جامعه اسلامی ساز ناکوک و صدای خارج داشته باشد. بالاخره شروع کردند... تواشیح در مدح پیامبر بود. زبیا ، هماهنگ و دلنشین! گاهی هم از قطعات فارسی استفاده میکردند. این هم یادم میآید از پیشنهادها و تشویقهای آقا به گروههای تواشیح بود. یادش به خیر یک موقعی گروهها فقط عربیخوان بودند. ولی قرآن هم به لسان قوم نازل شده است. وقتی کاری برای مردم است پس مردم باید آن را بفهمند. «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُم»
اجرا تمام شد. هر ۲۰-۳۰ نفرشان یکی یکی آمدند و دست و روی آقا را بوسیدند و آقا هم با نفر آخرشان همان برخورد گرم و صمیمانهای را داشتند که با نفر اولشان... ما که تماشا میکردیم خسته شدیم.
حسین پورکویر قاری بعدی بود که از محضر امام رئوف به امام دلها آمده بود. از آیات ۳۰ تا ۳۶ فصلت را تلاوت کرد. «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» بله. همین جوری که نیست شما یک بیرقی را بلند کنید و با فرعون و هامون و قارون و سامری در بیفتید و بعد کسی با شما کاری نداشته باشد. شما تا یک کلمه اسم خدای موسی را بیاورید، کرور کرور فرعونیان هستند که به سرت فرود میآیند. تازه! قارونها و سامریهای ظاهراً خودی هم جای خودشان را دارند. بله، استقامت است که ملائکهی بشارت را بر ما فرو میآورد. هیچ پیامبری با ساخت و پاخت کارش جلو نرفته است. حسین آقا همین طور دارد تلاوت میکند. معلوم است که منشاوی خوان قهاری است. لحنهای جذاب منشاوی با زنگ صدای خاص او ترکیبی بدیع از سبک آن مرحوم را پدید آورده است. او هم خواندنش تمام میشود و مثل بقیه به آغوش آقا میرود.
برنامهی بعدی ابتهال است. ابتهال یک برنامهی یک نفره است که خواننده، مضامین دینی را در قالب نغمات و مقامات عربی و با اشعارعربی اجرا میکند. تفاوت ساختارش با تلاوت قرآن عدم محدودیتهای تجویدی و چارچوبهای ویژه تلاوت است. حسن خانچی از خوزستان یک ابتهال بسیار زیبا را در فضیلت پیامبر و خاندان گرامیش اجرا میکند.
قاری بعدی یک طلبه است. با لباس شریف روحانیت. یک طلبهی اصفهانی که سالها در قم درس خوانده و اهل علم و فضیلت هم هست. حجتالاسلام حمیدرضا مقدسی قرار است از آیات ۵۵ تا ۶۶ سورهی مبارکهی انفال را تلاوت کند. چقدر فوقالعاده میخواند این طلبهی جوان! قطعات پرهیجان، تحریرهای ریز و دقیق و اوج و فرودهای ناگهانیاش ناخودآگاه باز هم ما را به فضای تلاوتهای مرحوم حصان میبرد. جمعیت که این اواخر از صدای تشویقهایشان کم شده بود، حالا به «الله» «الله» گفتنهای بلند و ممتد روی آوردهاند. صدای زیر، اوجهای قوی و مرکبخوانیهایش از مقامات و دستگاهها بینظیر بود. و همهی اینها باعث میشد کوتاهی نسبی نفسهایش اصلاً به چشم نیاید. درست مثل حصان! اما چه آیاتی را انتخاب کرده بود!
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُون.» بدترین جنبندگان خدا در زمین کافرانند! اما کدام کافران؟ «الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُون.» آنهایی که با تویِ پیامبر پیمان بستند و سپس آن را در هر بار شکستند و از چیزی هراس ندارند. اما تکلیف پیامبر و مؤمن چیست! «فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» اگر آنها را در میدان جنگ بیابى، آن چنان به آنها حمله کن که جمعیّتهایى که پشت سر آنها هستند، پراکنده شوند شاید متذکّر گردند! با چنین پیمان شکنانی باید مثل خودشان برخورد کرد.
بعداز تلاوت همانند سایر قراء نزد آقا میرود، و عرض میکند: «بنده از طلاب قم هستم و در مدرسه آیتالله شبیری زنجانی درس میخوانم.» سپس آقا فرمودند: «بسیار خوب بود، إنشاءالله موفق باشید.»
برنامهی بعدی کار زیبای گروه جمع خوانی فدک الزهرا
سلاماللهعلیها از خراسان رضوی بود. کاری ترکیبی که ابتدائاً با بخشهایی از مناجات التائبین و مناجات الخائفین شروع میشود و بعد گروه، اشعار بسیار زیبای مناجاتی را با نغمات سنتی ایرانی اجرا میکرد و بعد هم تکخوان، این اشعار را با آواز دلنشین فارسی اجرا میکرد. چقدر دل انسان به مناجات روشن میشود.
و بالاخره نوبت به خاتم قاریان امشب میرسد. قاری برجستهی کشورمان آقای حمیدرضا احمدی وفا، که از آیات ۱۷۱ تا آخر سورهی صافات و آیات ۱ تا ۱۱ سورهی مبارکهی صاد تلاوت میکند. «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ. وَ إِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ فَتَوَلَّ عَنهُمْ حَتىَ حِینٍ» لشکر خدا لشکر پیروز عالم است. آیات وعید و عذاب است. و آن هم وعدهی عذاب برای دشمنان خدا است. سنت خداوند یاری مؤمنان حقیقی است. آنها منصورون و غالبونِ عالم امکانند.
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق میشود
عاقبت غربیترین دل نیز عاشق میشود
آری پروردگار عالم رب العزّة است. عزت برای او و بندگان مخلص اوست. «بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ص وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّکْرِ»
آری آن قدر اقوام سرکش هلاک کرده است و جای گریز نداشتهاند که حسابش را فقط خودش دارد. او هم تلاوتش را با این آیه تمام میکند: «جُنْدٌ مَا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزَابِ».
بعد از تلاوت به دیدهبوسی رهبر میرود، حضرت آقا گویا از قبل با آقای احمدیوفا آشنایی داشته باشند، حضرت آقا میگویند: «حالتان خوبه؟ احسنت، صدای خیلی فاخری دارید.» رهبرانقلاب سپس وارد نکات قرائت میشوند: «اگر آیه "أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا" را یک بار میخواندید کفایت میکرد و باید به توسط خوانده میشد که شما دو بار خواندید و مقداری از توسط هم بالاتر بود، چون قول کفار بود لازم به تکرار نبود. ای کاش آیه "الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ" را تکرار میکردید که تا چهار بار هم جا داشت.» در آخر هم آقا احوالپرسی میکنند و میگویند: «حال آقا پسرتان چطور است؟ سلام برسانید به ایشان.»
نهایتاً به رسم جلسات قرآن دعای انتهای جلسه را استاد عبدالحسن محمدپور قاری و مؤذن پیشکسوت اردبیلی اجرا نمود. آن قدر زیبا خواند که میدانم حلاوتش تا سالها بر کامم باقی خواهد ماند. بلافاصله بعد از دعای ختم قرآن مجلس برای استماع فرمایشات آقا آماده شد. قاریان که همه صوت بودند و لحن، خودشان به یکباره گوش شدند و چشم... طبق معمول آقا خوش آمد گفتند و پیشرفت تلاوتها را مژده دادند. در آخر با چند دعا به استقبال نماز رفتیم. نمازی با صفا و با شکوه و خاطرهای بینظیر که برای همهی قاریان و حافظان و اساتید قرآن رقم خورد.