پروندهی "نگاه ایرانی" / یادداشت دکتر محسن رضایی؛ حلقه گمشده
ذوب در هدف 2
حلقه گمشده
دکتر محسن رضایی
از سال 1378 متوجه شدیم که سیاستهای کلان اگر منسجم نباشند، یک نوع سرگردانی و پراکندگی در برنامهریزی کشور بهوجود خواهند آورد. ما سیاستهای اقتصادی و بعد سیاستهای فرهنگی و سیاستهای اجتماعی را ابلاغ میکنیم، اما وقتی اینها منسجم نباشند، یک نوع پراکندگی بهوجود میآید. در همان سال در دبیرخانهی مجمع به این نتیجه رسیدیم که باید افقی را برای آیندهی کشور ترسیم کنیم تا بر همهی سیاستها سایه بیندازد و شیرازهی اصلی سیاستهای کلان را ساماندهی کند.
وقتی این ایده را- در جلسهای که من بودم و آقا و آقای حجازی- خدمت رهبر انقلاب مطرح کردیم، بلافاصله- با وجود اینکه توضیح زیادی هم ندادیم- ایشان فرمودند: این یکی از حلقههای مفقودهی نظام جمهوری اسلامی ایران است. این «حلقهی مفقوده» تعبیر ایشان بود. بیش از ده دقیقه آقا صحبت کردند و این حرف کلیدیشان بود که اگر بتوانید آن حلقهی مفقوده را پیدا کنید، خیلی چیز خوبی است و فوقالعاده تاریخی است. اصل جرقهی کار آنجا زده شد.
پیشنهاد ما این بود که مجمع این کار را انجام بدهد. ایشان فرمودند فعلاً شما این را بنویسید و به من بدهید. ما وقتی گزارش را خدمتشان دادیم، تقریباً در کمتر از یکماه، ایشان به مجمع تشخیص ابلاغ کردند که شما چشمانداز آیندهی ایران را چه در افق دهساله و چه بیشتر از آن، به من پیشنهاد کنید. لذا مجمع تشخیص در حقیقت یک ابلاغ رسمی گرفت. هر ابلاغی هم که برای مجمع میآید، به گروههای کارشناسی دبیرخانه میرود و از آنجا پیگیریها شروع میشود. خب ما هم از خدا میخواستیم که آقا این درخواست را مکتوب بدهند تا ما بتوانیم رسماً کار را شروع کنیم و این سرآغاز کار شد.
جملهی رهبری که این یکی از حلقههای مفقودهی نظام جمهوری اسلامی است، نقطهی خیلی مهم و کلیدی است. باید دید چه روزی بوده، چه ماهی بوده، چه سالی بوده و صحبتهای آقا را کامل بیاوریم، زیرا فوقالعاده مهم است. ممکن است بعدها خیلیها پیدا بشوند که فکر کنند سند چشمانداز را ما به آقا پیشنهاد دادهایم و ایشان اصلاً توجیه نبودند و این چیزها را بلد نبودند. از این حرفها ممکن است زیاد در آینده زده بشود. اما نکتهی جالب هم این است که این موضوع بعداً پیدا شده؛ یعنی در آن صد و دو تا عنوانی که مجمع بر اساس آن کار را شروع کرده اصلاً نیست. اگر هم مربوط به دولتهای قبل بوده، جزو صد و دو عنوانی نبوده که به رهبری پیشنهاد شد و ایشان پذیرفتند که سیاستگذاری در چارچوب این عناوین صورت بگیرد.
چراغی که روشن نشد
بحث ایران 1400 و تحقیقات آن، در نقطهی آغاز سند چشمانداز هیچ تأثیری نداشته است، ولی در محتوای چشمانداز مؤثر بوده است. یکی از کارهایی که ما کردیم این بود که وقتی تصویب این را گرفتیم، آمدیم یک نگاه تاریخی پنجاه سالهای را به برنامهریزی کشور انجام دادیم تا ببینیم از زمانی که مثلاً در سال 1326 که برنامهریزی در ایران شروع شده، آیا افق و چشماندازی داشتهاند یا نه. مطالعه کردیم دیدیم قبل از انقلاب اصلاً چنین چیزی وجود خارجی در برنامهها نداشته است. البته شاه چیزهایی را تحت عنوان تمدن بزرگ میگفت، اما هیچگاه به عنوان یک اقدام جدی در برنامهریزی کشور و مدیریت راهبردی کشور ورود پیدا نکرده بود. بعد از انقلاب اولین تلاشی که در ایران صورت گرفته، همان بحث ایران 1400 است، اما به دلیل اینکه نتوانسته بودند ایدهی اصلی را از درون این مطالعات پیدا کنند، همین طور متوقف مانده بود. مطالعات خوبی انجام شده بود، اما ایده را نتوانسته بودند پیدا کنند.
البته نمیشود با یک برآورد دقیق گفت که پیروزی انقلاب چقدر در ناکامی برنامهی رژیم گذشته مؤثر بوده، اما نکتهی جدی این است که در دنیا ادبیات چشمانداز مربوط به این دو دههی اخیر است. شاید در یکی از رشتههای مهم علمی دنیا که تقریباً فاصلهمان را با پیشرفتها خیلی کم کردهایم، همین بحث چشمانداز باشد.
چشمانداز چراغی دارد که تا آن چراغ روشن نشود، سند چشمانداز حتی اگر ده هزار صفحه هم فراهم کرده باشید، خاصیتی نخواهد داشت. مهم این چراغ آخر است که روشنی بدهد به تمام ابعاد کشور. پیدا کردن این چراغ در ایران 1400 صورت نگرفت.
مطالعات اولیه
در روند مطالعات ایران 1400، محورهای خوبی درآورده بودند و تحقیقات خوبی صورت گرفته بود، اما نتوانسته بودند آن تصویر روشنی را ترسیم کنند که در آینده ما میخواهیم به آن برسیم؛ چرا که هر نوع تصویری هم نمیشود ارائه کرد. در چشمانداز دو تا نکتهی خیلی مهم هست؛ یکی اینکه باید شفاف باشد که ما دنبال چه هستیم و آن ایرانی که میگوییم ایران 1400، منظورمان چه ایرانی است؟ نکتهی دوم هم اینکه این را بتوانیم تحقق ببخشیم در این مدت. ممکن است خیلی چیزهای رؤیایی هم گفته بشود، اما هیچگاه ما به آن نرسیم. این نمیتواند چشمانداز ما باشد. فرق چشمانداز با آرمانها همین است که چشمانداز، آرمانهای قابل تحقق است که میشود به آنها رسید در مدت زمانی که ما میخواهیم. آرمانهایی که در طول یک دورهی معین میتوانیم به آن برسیم، میتوانند مبنای چشمانداز باشند. این اتفاق در طرح ایران 1400 نیفتاده بود. زحمات زیادی کشیده و محورهای خوبی درآورده بودند که بیشتر به عنوان الزامات یک چشمانداز بود، اما خود چشمانداز نمیتوانست باشد.
سند چشمانداز، سندی از توسعه
وقتی ما شروع کردیم به تدوین سند چشمانداز، شاید در کل دنیا حدود ده کشور، چشمانداز داشتند و آن را شروع کرده بودند. حتی در داخل خود کشورمان وقتی به دانشگاه میرفتیم، این حال و هوا نبود. در دانشگاه صنعتی شریف اولین تلاشها را انجام داده بودند در این ارتباط و یک سری همایش هم گذاشتند. ما را دعوت کردند برای صحبت. من دیدم با اینکه اساتید محترم، دوستانِ بهروزی هستند، ولی جز یکی دو نفرشان اکثراً از اینکه چنین رشتهی علمی در دنیا باز شده است، اصلاً اطلاع نداشتند.
همین امروز که ادبیات چشمانداز گسترده شده و حتی بنگاهها هم چشمانداز دارند و بهخصوص بنگاههای بزرگ، خودش بخشی از موفقیت است. الان دفتر تبلیغات اسلامی حوزهی علمیه هم برای خودش چشمانداز ترسیم کرده است. در حقیقت استفاده از چشمانداز با ابلاغ رهبر معظم انقلاب، موجب گسترش و توسعهی علمی کشور شد.
در بُعد مدیریت راهبردی و برنامهریزیهای استراتژیک هم این گام بلندی تا این بخش از دانش و معرفت مدیریتی را در کشور ارتقا دهد. آن موقع هیچ کسی چشمانداز نداشت. انگلیسیها برای اردن سندی تنظیم کرده بودند برای اینکه GNP اردن مثلاً در پانزده سال آینده دو برابر شود. این جزو سادهترین و کممایهترین چشماندازهایی است که میشود ترسیم کرد؛ فرهنگی درش نیست، بُعد سیاسی هم اصلاً ندارد.
چالشهای موجود
چشمانداز دو بخش مهم دارد؛ یکی آن ایدهای است که در آن تعبیه شده و دیگری مطالعاتی که این ایده را پرورش داده است. آن ایده در حقیقت بررسی و مطالعهی شش چالش بنیادین در انقلاب است که هرکدام یک فهرستی از تهدیدها و فرصتها دارند. مثلاً تداوم انقلاب اسلامی یکی از این شش چالش است که عدهای بعد از پیروزی انقلاب تاکنون میخواهند این انقلاب دیگر ادامه پیدا نکند؛ ولی نظام و نیروهای انقلاب مصمم هستند که انقلاب را در دو حوزه ادامه بدهند. یکی در بعد نگهداری دستاوردهایی که تاکنون بدست آوردهایم و دیگری در حوزههای جدیدی که هنوز انقلاب وارد آن حوزهها نشده است؛ مثل اقتصاد.
ما هنوز نتوانستهایم یک انقلاب اقتصادی را مثل انقلاب سیاسی که انجام دادیم، محقق کنیم. البته یک سری مقاومتهای جدی از داخل و خارج وجود دارد و افرادی که صاحب اعتقادات و تفکرات غیرانقلابی هستند، از ادامهی انقلاب در حوزههای دیگر تا حد توانشان جلوگیری میکنند، اما نیروهای انقلاب تلاش میکنند انقلاب را در حوزههای اقتصادی و اجتماعی هم وارد کنند. این چالش بسیاری از برنامهریزیها و فعالیتها و رفتارها را تحت تأثیر قرار میدهد.
چالش بیداری اسلامی هم مطرح است. رهبری بیداری اسلامی را ایران به عهده داشته است. آمریکا متوجه شد که نمیتواند جلوی این جریان را بگیرد. پس آمد یک سری انحرافات مثل طالبان و القائده را به وجود آورد. این به عنوان یک چالش خیلی جدی است که در درونش برای ما هم فرصتهایی دارد و هم تهدیداتی. مخالفان ما همیشه روی تهدیدات این چالشها دست میگذارند، هیچ وقت روی فرصتها دست نمیگذارند. اخیراً آقا به سفرای ایران فرمودند که ما هم باید چالش داشته باشیم. این حرف، بسیار منطقی و علمی است. درست است که ما در چالش تهدید داریم، ولی فرصتهای گرانبهایی هم داریم. نمیشود زندگی نکرد. بالاخره زندگی کردن هم تهدید دارد و هم فرصت. یک وقت آنها برای شما چالش درست میکنند و یک وقت هم شما برای دیگران چالش درست میکنید.
نکتهی مهم اینست که این چالش کجاست. چشمانداز مسیر این چالشها را مشخص کرده است. مشخص کرده است که ما باید کجا چالش درست کنیم و کجا نه. اینکه رهبر انقلاب آمدند در صحبت با هیأت دولت گفتند چشمانداز، نقشهی راه کشور است، یعنی ما چالشها را باید در این راه به وجود بیاوریم و نباید برویم چالشهای خارج از این مسیر را درست کنیم. ما چالشهای خارج از این راه را قبول نداریم، اما باید از چالشهایی که در درون این راه است، استقبال کنیم.
ایده مبنایی
این ایدهی مبنایی در درون چشمانداز آنقدر دقیق است که مناطق جغرافیایی خاصی را هم تعریف کرده است. نگفته در خاورمیانه یا در منطقه تا همه بگویند کدام جغرافیا را میگوید؟ چشمانداز تعریف جدیدی از منطقه دارد و گفته است منطقهی آسیای جنوب غربی. حتی نگفته که منطقهی جهان اسلام، بلکه چیز جدیدی گفته و این ایده را درون همان ایدهی اولیه آورده است.
این تفکیک منطقه از خاورمیانه و اینکه بگوییم آسیای جنوب غربی هم جزو آن داستان چالشها و استفاده از فرصتها است. چون در کشورهای منطقه کشورهایی داریم مثل فلسطین، اسرائیل و مصر که جزو همین منطقهی آسیای جنوبی غربی هستند و ما باید با کارشناسی و تلاش همگانی، همهی اینها را پشت سر بگذاریم.
ایدهها اگر با مسائل منطقی و تئوریک و علمی همراه نباشند، به شکل رؤیاهایی درمیآیند، اما این ایده با مسائل تئوریک کاملاً تطبیق داده شده است. یعنی مطالعات گذشته و گروههایی که در مباحث نزدیک به چشمانداز کار کردهاند، تزریق شده است. گروههایی در وزارت صنایع و معادن و ... با کمک دانشگاه شریف -آقای دکتر نیلی و دوستانشان- کارهایی را انجام داده بودند که در آن اصلاً بحثی از چشمانداز نشده بود، اما چون آن یک بحث مبنایی در صنعت بود، دعوتشان کردیم و از مطالعات و تحقیقاتشان استفاده کردیم.
هر گروهی را که داخل کشور روی مباحث نزدیک چشمانداز کار میکردند، خواستیم و بحثهاشان را گرفتیم. نگاهی هم به چشمانداز کشورهای دیگر کردیم. مثل چشمانداز ژاپن، مالزی، آمریکا و حتی بعضی از ایالتهایش مثل فلوریدا که برای خودشان چشمانداز دارند. بعد از این مطالعات و دیدنها، دستاوردها را با آن ایدهی اولیه ترکیب کردیم. ایدهی اولیه را با اینها تطبیق دادیم و سعی کردیم ایدهی نهایی در چشمانداز شکل بگیرد.
حساسیتها
ما حدس میزدیم که ممکن است «اول بودن جمهوری اسلامی ایران» ایجاد حساسیت کند؛ به همین دلیل گفتیم از نظر علمی و فناوری و اقتصادی؛ نگفتیم قدرت اول منطقه. اول بحث همین بود که ما تبدیل به قدرت اول منطقه شویم، اما بعد احساس کردیم که این جهتگیری ممکن است باعث سوء برداشت شود و دوستان ما را در منطقه فراری بدهد. تبدیل شد به اول شدن در علم و فناوری و اقتصاد.
در محافل آکادمیک از نظریهای صحبت میشود با عنوان منطقهگرایی. این نظریه فرقش با نظریات هژمونیک این است که دنیا را میشود با غیر امپراطوریها ساماندهی کرد. لازم نیست همیشه یک یا دو امپراطوری شکل بگیرد تا دنیا را اداره کنند، بلکه کشورهای هر منطقه میتوانند در روابط سیاسی یا اقتصادی خودشان، زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند.
خاورمیانه محصول درگیریهای نظام دوقطبی بود، اما فروپاشی شوروی باعث شد امکان جدیدی در منطقه به وجود بیاید و خودمان را دیگر در چهارچوب ادبیات سیاسی جهان دوقطبی نبینیم. بعد از فروپاشی شوروی احساس کردیم که یک منطقهای اینجا متولد میشود که مرزهایش بین هند و چین و روسیه و اروپا و اقیانوس هند خواهد بود. یعنی از این به بعد آسیای مرکزی و قفقاز و افغانستان و پاکستان هم به منطقهی ما اضافه میشوند. دیگر نباید خودمان را در چهارچوب خاورمیانه تعریف کنیم بلکه باید چهارچوب منطقهای جدیدی تعریف کنیم.
تمام این بحثها در مجمع و با امضای آقا قبل از یازده سپتامبر و حملهی آمریکا به افغانستان و عراق صورت گرفته است. آمریکاییها بعد از یازدهم سپتامبر 2001 دیدند طرح خاورمیانه دیگر جواب نمیدهد و از خاورمیانهی بزرگ یا خاورمیانهی نزدیک یا خاورمیانهی جدید سخن گفتند. در حالی که ما زودتر به این نتیجه رسیده بودیم که باید یک منطقهی سیاسی جدید به وجود بیاید.
ما آسیا را از منظر آسیاییها تعریف کردیم و از موضع آسیایی اسمگذاری کردیم. ادبیاتی که ساختیم، از موضع غرب نبود. اصطلاح خاورمیانه از نگاه غربیها مطرح شده است، اما ما از موضع آسیایی منطقه را تعریف کردیم و چون ایران در جنوب غربی آسیا قرار دارد، منطقهی آسیای جنوب غربی را ابداع کردیم. اما اینکه چرا مصر اضافه شده، تقریباً یک مقدار استثناست. البته ترکیه هم به خاطر اینکه ارتباط با اروپا دارد کمی استثناست. حضور آنها به این خاطر است که کشورهای هویتی هستند. مصر به خاطر ارتباط بنیادینی که با اسلام دارد، به نوعی داخل منطقه تلقی شده. ترکیه هم تقریباً همینطور است. ما هویت آسیایی و منطقهایشان را در نظر گرفتیم.
توصیههای رهبری
این سند شاید جزو نزدیکترین اسناد به اندیشههای رهبری بود. ما در جریان افکار مدیریتی ایشان بودیم و سند را متناسب با اندیشههای ایشان تنظیم کردیم. اگر پیشنویس اولیه مقایسه شود با آن چیزی که مجمع تصویب کرد، مشخص است که در مجمع هم کمترین تغییر داده شده است.
با همهی اینها در آن جملهی کلیدی غفلتی شده بود که فکر میکردیم چون در آن هشت بند بعدی به بحث مسائل فرهنگی و هویت پرداختهایم، دیگر لازم نیست در آن متن کلیدی هم بیاوریم. گفته بودیم کشور توسعهیافته است، بعد در بند اول آورده بودیم که این توسعهیافتگی باید بر اساس مقتضیات فرهنگی و اقلیمی و تاریخی و جغرافیایی باشد. فکر میکردیم چون بحث هویت و فرهنگی را ما در این توسعه یافتگی دیدهایم، دیگر لازم نیست در صدر سند ذکر کنیم، اما آقا یک کلمهی کلیدی اضافه کردند به متن و آن «هویت انقلابی اسلامی» بود.
چشمانداز و مهندسی فرهنگی
یکی از مشکلات ادارهی کشور، برنامهریزیها است؛ بهخصوص در بحث توسعه و اقتصاد که برخی میگویند فرهنگ و اجتماع باید از اقتصاد مجزا شود. در اقتصاد، بعد فرهنگی و اجتماعی نادیده گرفته شد، در حالی که در سیاست این بعد فرهنگی ورود پیدا کرد. یعنی سیاست ما فرهنگی و دینی شد، ولی اقتصاد هیچوقت فرهنگی نشد و به تعبیر دیگر مردمی نشد.
سند چشمانداز که در حقیقت سند انقلاب دوم کشور است، مهمترین کارش این است که دین و مردم را وارد اقتصاد کند؛ همانطور که انقلاب بیست و دوم بهمن کار مهمش این بود که دین و مردم را وارد سیاست کرد و این ورود منجر به واژگونی رژیم شاه شد. حالا سند چشمانداز میخواهد دین و مردم را وارد اقتصاد کند یا به تعبیر دیگر ابعاد فرهنگی و اجتماعی را در اقتصاد فعال کند. این نیاز به یک انقلاب دارد که هنوز صورت نگرفته و چون صورت نگرفته، فرهنگ مظلوم واقع میشود و وقتی فرهنگ در اقتصاد یعنی در زندگی ما ورود پیدا نکرد، کمکم مهجور میشود.
چشمانداز و بعضی سیاستهای اصل 44، سندی است که یک انقلاب اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در کشور ایجاد میکند. تا زمانی که اینها محقق نشود، مظلومیت فرهنگ را خواهیم دید؛ حتی اگر مدیران ما از آن افراد فرهنگی کشور باشند -مثلاً روحانی یا استاد دانشگاه- تا زمانی که به چنین انقلابی اعتقاد پیدا نکنند، در حیطهی اداره و مدیریت آنها هم فرهنگ همچنان مظلوم است. برای همین از بیست و هفت هشت بند الزامات سند، هفت هشت تا مربوط به مسائل فرهنگی و علمی و ارزشی است.
در راستای انقلاب اقتصادی هم سیاستهای اصل 44 وجود دارد که متولیش دولت و مجلس هستند. این بحث تحول اقتصادی که به راه افتاده، در حقیقت جزئی از این انقلاب اقتصادی است. اگر نواقصش برطرف شود و سه چهار محور دیگر به آن اضافه بشود تا جزئیاتش هم فنی شود، آن موقع این یک بخشی از آن انقلاب اقتصادی است. اگر آن انقلاب اقتصادی پنج بسته داشته باشد، این یکی از آن پنج بسته است.
شکوفاییها
بعد از این سه انقلابِ فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ما باید شاهد شکوفایی کامل ایران اسلامی باشیم در همهی ابعاد سیاست، اقتصاد، اجتماع، سیاست خارجی و بعد از این انقلابها دیگر انقلاب اسلامی کامل میشود. الان ما وسط راه انقلاب هستیم. این انقلاب قسمت اولش را خیلی سریع طی کرد. ده سال بیشتر طول نکشید. اگر پایان جنگ را در نظر بگیریم، وقتی جنگ تمام شد، انقلاب سیاسی هم پیروز شد و هم تثبیت.
بعد از جنگ در بیست سال اخیر، یک انقلاب فرهنگی اقتصادی آغاز شد. در این انقلاب فرهنگی اقتصادی اول پروژهی سازندگی مطرح شد و بعد جامعهی مدنی، الان هم عدالت مطرح میشود. این فضایی است که دولتیها سعی کردهاند با آن، انقلاب را ساماندهی کنند. رهبری با یک مطالعهی دهساله، آمدند این ساماندهی انقلاب را با یک سند چشمانداز و با عنوان آغاز موج این انقلاب، شروع کردند. سیاستهای اصل 44 هم مکمل این انقلاب شد. تمام مواضع این انقلاب دقیقاً مطالعه شده و با توجه به تجربهی دوستان انقلاب -مثل برنامهی سازندگی، برنامهی جامعهی مدنی و برنامهی عدالت- سندی کاملاً ملی تهیه شد. دولتها و مجلسهایی که از این به بعد میآیند، دیگر نباید ابداعات جدیدی در مورد مسائل کلان داشته باشند و ابداعات آنها باید درون این سند صورت بگیرد.
حوزههای تحول
در راستای سند، برخی نهادها باید متحول شوند؛ مثل نهاد بازار و نهاد علم و نهاد خانواده. همهی اینها باید متحول بشوند تا در راستای چشماندازی توسعه پیدا کنند که میگوید ایران کشوری است توسعه یافته. پس مسئلهی علم به طور جدی در درون این سند وجود دارد. تحول علمی یکی از مفروضات این سند است. کسب مقام اول فناوری در منطقه هم در این سند دیده شده است. در روابط بینالملل هم همان تعامل مؤثر و سازنده دیده شده تا ما در روابطمان در درجهی اول تأثیرگذار باشیم و در درجهی دوم سازنده. ما میتوانیم مؤثر باشیم از بعد سازنده بودن. این به معنی این است که ایران نباید طوری اداره شود که تأثیرگذار در روابط بینالملل نباشد یا تأثیرش تخریبی باشد.
ایران مقتدر
تبدیل کردن ایران به قدرت منطقهای، از درون سند برمیآید. اگر میخواهیم در دنیا مؤثر و سازنده شویم، در بیست سال نمیتوانیم یک امپراطوری بزرگ مثل آمریکا و شوروی تشکیل بدهیم، اما میتوانیم به یک قدرت منطقهای تبدیل شویم و در آسیای جنوب غربی محور بسیاری از تحولات باشیم؛ مثلاً در مسئلهی فلسطین یا لبنان و عراق و افغانستان.
در خلیج فارس هنوز ما با آنکه بیشترین ساحل را داریم، جایگاه شایستهمان را از دست دادهایم. شاید یک دلیلش هم اشغال خلیج فارس توسط آمریکاییهاست که بحثهای خاص خودش را دارد. اما لازمهی اینکه ما مؤثر و سازنده در روابط بینالملل بشویم، این است که تبدیل به کانون قدرت در خود منطقه بشویم تا بتوانیم روابط بینالملل را تحت تأثیر قرار دهیم؛ اگرچه امپراطوری نداشته باشیم یا به تعبیر درست، تبدیل به یک قدرت جهانی نشده باشیم.
شاید خیلی کم کشورهای دیگر بتوانند چنین فرمولی را درست کنند که با اینکه کشور جهانی نیستند بتوانند روی جهان اثر بگذارند. ما یک شرایطی در منطقه داریم که به خاطر انرژی، مسئلهی فلسطین و کشورهای دیگری که بغل گوش ما سوژههای مهم جهانی هستند، با تأثیرگذاری در منطقه میتوانیم نقش جهانی پیدا کنیم. البته بسیاری از سیاستمداران جهان متوجه این نکات کلیدی نشدهاند. اگر از اکثر دولتمردان ایران هم سؤال شود، این مفاهیم را هنوز شاید متوجه نشده باشند و توجه نکردهاند به این مفاهیم. در حالی که اینها وقتی در سند میآیند، باید مبنای طرحریزی و برنامهریزی در سیاست خارجی و اقتصاد و ... باشد.
بحث هویت که در سند آمده هم بحث فوقالعاده مهمی است. وقتی از موضع هویت نگاه کنیم، دیگر جوان ایرانی را یک جوان فعال میبینیم در صحنهی زندگی که برای خودش ایدئولوژی دارد، آینده دارد و حد و مرز دارد با دیگران، اما فعال است. اگر فرد را از موضع فرهنگ بینیم، این فرد آدم ارزشی و متدینی است، ولی ممکن است خیلی فعال در حیات اجتماعی خودش نباشد. برای آن که بدانیم چه تعداد از دولتمردان ما متوجه این نکتهی رهبری شدند، میتوان از آنها پرسید که آیا متوجه شدهاند هویت که در در متن سند آمده، اعم از فرهنگ و موضعگیریهای سیاسی و اعتقادی است؟ هویت هم شامل فرهنگ میشود که ارزشها و اخلاقها و اعتقادات است و هم شامل موضعگیریها و رفتارهای اجتماعی.
تیزبینیها
رهبر انقلاب یکبار در صحبتهایشان گفتند که عدهای فکر کردهاند یک سری کلمات همینطور کنار هم قرار گرفته و شده سند چشمانداز 1404. اینها نکات بسیار ظریفی هستند که درون چشمانداز تعبیه شدند. حُسن چشمانداز این است که تا بیست سال آینده هم هربار که این را میخوانند، میتوانند نکات دقیقی از درونش در بیاورند. اینها با مطالعهی عمیق کنار هم چیده شدهاند و هر کدام بار مهمی دارند. مثلاً گفته شده تعامل مؤثر، خب چرا مفید گفته نشده؟ اینجا بحثهای بسیار زیادی شد. گروهی از دوستان میگفتند شما تعامل ننویسید، بنویسید صدور انقلاب. بعضیها هم میگفتند ما در حدی نیستیم که تعامل داشته باشیم. ما چه داریم که بده و بستان کنیم؟ ما همهاش باید گیرنده باشیم، لذا بگذارید ادغام در نظام جهانی.
بین این دو جریان فکری که یک عده میگفتند صدور انقلاب، یک عده میگفتند ادغام در نظام جهانی، دیدیم هیچکدام از اینها قابلیت تطبیق بر آینده را ندارد. ما باید تعامل مؤثر و سازنده را در نظر بگیریم. پس همین یک جمله، پنج شش تا همایش میبَرد شاید. بیشتر از سیصد چهارصدتا مقاله هم اگر نوشته بشود و اگر همین تعامل مؤثر و سازنده را بتوانند تفسیر و معنی کنند، خیلی خوب است. بعد هم پیشنهادهایی برای تحقق این امر در روابط خارجی بدهند. تعامل مؤثر و سازنده در منطقه چه طوری است؟ در رابطه با غرب به چه صورت است؟ در رابطه با روسیه چطور؟ الان ابهاماتی در رابطه با روسیه است که این کشور، کشوری نامطمئن است؛ چرا ایران باید با او رابطه داشته باشد؟ عدهای هم میگویند اصلاً ما در شرایطی هستیم که باید با روسیه یک پیمان استراتژیک ببندیم. اما اگر از منظر تعامل مؤثر و سازنده نگاه کنیم، هیچ کدام از این افکار مورد تأیید قرار نمیگیرد. شاخصهایی است که به ما میگوید چطور حرکت کنید و این که هر قدر هم روسیه مؤثر بوده، همان مقدار رویش حساب کنید.
حرکتهای روزانه
شاخصهایی که ما میتوانیم بر اساس آن خودمان را سال به سال در راستای حرکت به سمت اهداف رصد کنیم، دارد ساخته میشود. الان داریم یک شاخصی را میسازیم در دبیرخانه که خود این شاخص از 9 شاخص ترکیبی ساخته شده و هر شاخص ترکیبی خودش پنج شش شاخص ساده دارد. هر سال میشود به دولت و به مجلس و ... نمره داد و عددهای شاخصهای ساده در میآید. بعد با یک فرمولهایی، شاخصهای ترکیبی هم به دست میآید. بعد در فرمول اصلی گذاشته میشوند که در نهایت یک درصدی در میآید. البته در یک سال خیلی سخت است. باید دو سالانه یا سه سالانه پیمایش بشود یا یک دوره پیمایش بشود. این نشان میدهد که آن دولت در این سه سال، چند درصد به آن چشمانداز نزدیک شده؟ دو درصد، سه درصد، پنج درصد؟ چقدر فاصله دارد با آن انتظاری که در برنامهی پنج ساله بود؟ جلوتر از آن است یا عقبتر؟ این شاخص دارد ساخته میشود. بحث علمی الزمات هم تقریباً در مجمع نهایی شده و الآن خدمت رهبر انقلاب است. در حوزهی شاخصها و فرمولها الان در دست بررسی کارشناسی و در حال ساخت است و هنوز ارسال نشده.
راهبردها
در الزامات متوجه شدیم که با ابلاغ و آگاهی نسبت به سند، به تنهایی نمیتوانیم سند را در کشور تحقق ببخشیم؛ باید یک گام دیگر هم جلوتر برویم. ابلاغ سند باعث میشود که یک حکم قانونی شکل بگیرد که صورت گرفت. آگاهی بخشی نسبت به سند چشمانداز هم در این سه سال شروع شده و مرتب هم ادامه میدهیم. امسال یازده همایش در سراسر کشور به صورت محلی داریم که موضوعش فقط چشمانداز است که این هم گام دوم است. اما گام سوم این است که یک سری الزامات و تعهدات برای دولت، مجلس و قوه قضائیه درست کنیم؛ حتی برای نهادهای زیر نظر رهبری.
پیشنهاد اول ما این است که رهبری یک دستگاهی را برای متولیگری سند چشمانداز در کشور و برای پیگیری آن به وجود بیاورند. بالاخره یک جایی به طور فعالانه باید سند را در درون حکومت مرتب پیگیری کند. آن کجاست؟ رهبر معظم انقلاب میتوانند به نهادهای اطراف خودشان ابلاغ و آنها را وادار کنند که یک ستادی، یک دستگاهی، یک نهادی درست کنند که آن نهاد، موضوع را در کل کشور مرتب پیگیری کند و این نهاد میتواند مجمع تشخیص باشد. برای اینکه محدودیتی برای رهبری درست نشود، پیشنهاد را باز گذاشتیم. این دیگر خود ایشان هستند که اگر به این ضرورت برسند، آن نهاد را تعیین میکنند.
نفت در کشور هم یک نعمت است، اما تبدیل به عامل اخلال در اقتصاد کشور شده. اگر بخواهیم به هدف چشمانداز برسیم، باید این قسمت اخلال نفت را حل کنیم، این حل نمیشود، مگر اینکه صندوق توسعهی پسانداز ملی در کشور شکل بگیرد. این یکی از الزامات سند چشمانداز است که ما پیشنهاد کردیم.
مسئلهی سوم مسائل محیط کسب و کار است. ما نمیتوانیم توسعه یافته بشویم، اما محیط کسب و کار ساخته نشود و سرمایهگذاریها به سرعت شکل نگیرند یا به سرعت وارد صحنه نشوند یا موانع متعددی سر راه مردم باشند. لذا خواسته شده که دولت و مجلس همت کنند تا هرچه سریعتر محیط کسب و کار را فراهم کنند. اینها الزاماتی هستند که کمک میکنند تا اهداف سند سریعتر تحقق پیدا کند یا در همان زمانی که میخواهیم، این اهداف تحقق بیابد؛ وگرنه ممکن است که روند کشور به سمت سند چشمانداز باشد، اما به جای بیست سال، پنجاه سال دیگر محقق شود.