1387/03/21بیانات در اولین دیدار با نمایندگان مجلس هشتم
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اولاً خیر مقدم عرض میکنیم به برادران و خواهران عزیزِ نمایندهی دورهی هشتم مجلس شورای اسلامی! به عرصهی بسیار حساس و پرشکوه تدبیر انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی خوش آمدید. و امیدواریم که در این صحنهی بسیار مهم و حساس و پر اجر در مدت دوران نمایندگی خودتان - در این چهار سالی که در پیش دارید - بتوانید کتاب ابرار را - که «انّ کتاب الابرار لفی علّیین» - انشاءالله برای خودتان تحصیل کنید و نزد کرام الکاتبین پروندهی پربار و افتخارآمیزی بهجا بگذارید. از جناب آقای دکتر لاریجانىِ ریاست محترم مجلس، که بیانات پخته و وزینی را بیان فرمودند، تشکر میکنیم.
آنچه که به نظر من در این دیدار و امثال این دیدار در درجهی اول اهمیت قرار دارد، این است که ما در این نقطهای که به عنوان مسئول حضور داریم، خودمان را در مقام عبودیت پروردگار و در محضر خداوند و مسئول در مقابل تکالیف الهی احساس کنیم؛ این اصل قضیه است.
همهی اختلاف نظرها و اختلاف سلیقهها و انگیزههای گوناگونِ معقولی که هر کسی آنها را داراست، ممکن است با انگیزههای معقول دیگری متفاوت باشد. این مثل جریانهای متفاوتی که وارد یک دریای آرام و مستقر، یک دریاچهی امن و امانی بشوند، در اینجا به هم میپیوندند. اگر بتوانیم این محیط امن و صفای معنوی را در عرصهی کارىِ خودمان به وجود بیاوریم، این بهشت معنوی را برای خودمان تدبیر کنیم و فراهم بیاوریم، بقیهی مسائل چندان اهمیتی ندارد، خیلی مشکلی درست نمیکند؛ اصل قضیه اینجاست؛ این را باید حل کرد.
نظام جمهوری اسلامی اساساً برای پاسخ به دعوت پیامبران تشکیل شده که محور اساسىِ آن عبارت است از رساندن انسان به تکامل معنوی، که این ممکن نخواهد شد جز در سایهی ایجاد یک دنیای برخوردار از حسنات و معروفهایی که برای انسانها زندگی را قابل تحمل و لذتبخش بکند، که از اساسیترین آنها هم عدالت است. بنابراین تشکیل جامعهی عادلانه یک هدف است؛ اما این هدف، هدف میانه است.
ما میخواهیم به جامعهی عادلانهی الهی، جامعهی اسلامی، دست پیدا کنیم برای اینکه در سایهی این نظام الهی بتوانیم خودمان را به تکامل برسانیم؛ خودمان را به نقطهی امن و امان برسانیم.
مسئلهی عالم پس از مرگ و حیات حقیقی - «و انّ الدّار الاخرة لهی الحیوان». حیات واقعی، حیاتِ بعد از عبور از این مرحلهی زندگی است - تأثیر زیادی در تنظیم اعمال و رفتار و کارهای ما دارد. همین آیاتی که الان تلاوت شد؛ «قل انّ الخاسرین الّذین خسروا أنفسهم و أهلیهم یوم القیامة الّا ذلک هو الخسران المبین». خسران واقعی این است.
از دست دادن مال، از دست دادن جان، از دست دادن عزیزان، از دست دادن لذات زندگی، خسارتهایی است که بر انسان در این دنیا وارد میشود، اما خسارتهای حقیقی اینها نیست. گاهی همین چیزها که به نظر ما خسارت و فقدان میآید، از دست دادن چیزی میآید، وسیلهای است که ما را از آن خسارت بزرگ، از آن خسارت حقیقی محفوظ نگه میدارد. لذاست که در دنیای مادی، در این زندگیای که ما مأمور به انجام کار و تلاش و مجاهدت در آن هستیم، مسئلهی بردن و باختن و جلو افتادن و عقب افتادن و وجهه پیدا کردن و وجهه پیدا نکردن و محبوب شدن و از چشمها افتادن و اینها، مسائل کاملاً درجهی دو و مسائل فرعی به حساب میآید؛ اصل قضیه آن امر حقیقی است، که آن هم با عمل به تکلیف الهی به وجود میآید.
بنده در دوران ریاست جمهوری از یکی از بزرگانی که مورد احترام و اعتقاد ما همیشه بود، درخواست کردم که یک نصیحتی به ما بکند، یک دستوری، سفارشی به ما بدهد. آنچه که ایشان برای من در جواب نوشتند، این بود که نگاه کنید، ببینید چه بر شما واجب است، آن را انجام بدهید؛ چه بر شما حرام است، آن را ترک کنید؛ چه چیزی مشتبه است، مراقبت کنید. خیلی به نظر مطلب عادی و سادهی همهکَسدان و همهکَسفهمی به حساب میآمد، ما هم اوّلی که نگاه کردیم، گفتیم خوب، اینها را که ما بلد بودیم. بعد که دقت کردیم، دیدیم نه، اصلاً حرفِ تمام همین است؛ سنگ تمام همین است.
نگاه کنیم سختترین کارها هم برای انسانی که نتواند مهار نفس را به دست بگیرد، نتواند بر خواهشها غلبه کند، همین است. نگاه کند ببیند تکلیف چیست، حقیقتاً تکلیف را جستجو کند. وقتی تکلیف را تشخیص داد، آن را با شجاعت، با قاطعیت، با روی باز، با رضایت خاطر، با عدم واهمهی از پیامدهای دنیوی - که اگر این را بگویم، اگر این موضع را بگیرم، اگر اینجور مشی کنم، فلان کس چه خواهد گفت، فلان کس چه موضعی خواهد گرفت، آیندهی من چه خواهد شد، بدون این ملاحظات - انجام دهد.
گر ما نتوانیم بر نفس خودمان، بر خواهشهای خودمان فائق بیاییم، سختترین کارهاست و همین سختترین کارهاست که ما را به برترین اوجها و قلهها میتواند برساند. اصل، این است؛ اساس، این است.
یک وقت انسان توی یک مدرسهای دارد تدریس میکند؛ مثل بنده طلبهای که توی یک حجرهای، توی یک مَدرسی، یا درس میخوانم یا درس میدهم، یا توی یک دانشگاهی یا توی یک کارگاهی یا در مدیریت یک شرکتی هستم؛ یا امامت یک مسجدی را دارم، که یکجور مسئولیت بر دوش انسان هست. یک وقت این است قضیه، و یک وقت هم این است که انسان در موضع بسیار حساس قانونگذاری برای یک کشور و برای یک ملت قرار میگیرد.
همانطور که عرض کردیم، این قانونی که شما دارید تنظیم میکنید، در واقع نرمافزار حرکت عظیم این کشور است؛ یک کشور، یک ملت، هفتاد میلیون جمعیت، که فی نفسه یک چیز بسیار خطیر و بسیار عظیمی است؛ در هر کجای دنیا که باشد، با هر جور مردمی که باشد، مسئولیت سنگینی است، لیکن در شرایط ما، مسئله از اینها بالاتر است؛ مسئله، این است که همین کشور شما، این انقلاب شما، این نظام جمهوری شما، راه نوی را در برابر پای بشرِ امروز گشوده است. اینها تعارف نیست، اینها عمق و متن تفکری است که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بر اساس او تشکیل شده.
دنیای امروز - نگاه کنید به اطراف دنیا، نگاه کنید به نظامهای اقتصادی - بر پایهی نجات انسان تشکیل نشده. این چیزی نیست که امروز احتیاج به برهان و استدلال داشته باشد. به قلههای رفیع تمدن امروز یا دمکراسیهای رایج و نامدار امروز نگاه کنید و ببینید دعواها در آنجا بر سر چیست. نظامها بر محور و بر روی کاکل چه کسانی و چه چیزهایی دارند حرکت میکنند و میچرخند؛ چقدر برای انسان، برای کرامت انسان، برای انسانِ بما هو انسان ارزش قائلند و دل میسوزانند؛ چقدر برایشان حقوق ملتها ارزش دارد و میتوان از حدود حقوق خود در تجاوز به حقوق دیگران کاست و مانع از تجاوز به حقوق دیگران شد. ببینید در دنیا این حرفها چقدر محور تحرک و فعالیت و فکر انسانهاست. خبری از این چیزها نیست.
امام یک وقتی فرمودند بعضی منتظرند که دنیا پر از ظلم و جور بشود، تا امام زمان بیاید. بعد ایشان فرمودند دنیا امروز پر از ظلم و جور است، مگر نمیبینید در دنیا چه میگذرد؟ مگر نمیبینید با ملتها چه میشود؟ مگر نمیبینید با انسانیت چه جوری دارد رفتار میشود؟ مگر نمیبینید عدالت چگونه بکلی در انزواست؟ نمونههای فراوانِ هرروزهىِ همیشگىِ همهجایىِ این ظلم و جور را انسان دارد در دنیا مشاهده میکند. نظام جمهوری اسلامی فریاد رسا و بلند و متکی به تفکری است که در قبال این حرکت عظیم و وحشیانه و کورانه بلند شده؛ یک چنین مسئلهای است.
این که گاهی از بعضی زبانها شنیده میشود - که درست است - که ما با نظام مسلطِ بر دنیا چالش داریم و مسئله داریم، یک واقعیت است. طبیعت اسلام این است؛ «فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی». این معنای اسلام است. یعنی ایمان بالله به تنهایی کافی نیست؛ کفر به طاغوت، مقدمهی صحت و صداقت و قبولی ایمان بالله است. کفر به طاغوت یعنی چه؟ یعنی همین نظامهای سلطهی موجود در دنیا.
این معنایش این نیست که جمهوری اسلامی ایران حالا تفنگ دست گرفته است که راه بیفتد این طرف و آن طرف، با نظامهای دنیا بجنگد؛ نه، این که خیلی سادهلوحانه است. بحث بر سر مطرح شدن یک فکر نو، یک راه نو در مقابل بشر است؛ مثل دعوت انبیاء. دعوت انبیاء همینجور است؛ «الّذین یبلّغون رسالات الله».
اصل قضیه در دعوت انبیاء، تبلیغ است؛ برسانند. این «رساندن»، راههای مختلفی دارد، یکی از بهترین راههایش این است که یک مجموعهی مبتنی بر این تفکر به وجود بیاید و بتواند نشانههای بارز این تفکر را در خودش جمع کند و آن را در مقابل جهانیان بر سر دست بلند کند. این کاری که جمهوری اسلامی در صدد است بکند، این است.
یک نظام اسلامىِ عادلانهی مبتنی بر تفکرات اسلامی به وجود بیاوریم، این را بلند کنیم سر دست بگیریم، به دنیا نشان بدهیم. هیچ لزومی ندارد که لشگرکشی به جایی انجام بگیرد، یا نسبت به نظامهای گوناگون با تحرک نظامىِ به شکلهای مختلف برخورد شود؛ مطلقاً لازم نیست. همین کافی است که این را نشان بدهیم.
و شما ببینید آن روزی که امام این فریاد رسا را بلند کرد، چنان این فریاد در اعماق دل ملتهای مسلمان و غیر مسلمان در موارد زیادی، نفوذ کرد و طرفدار پیدا کرد که هیچ تبلیغی از طرف ما نمیتوانست - تبلیغات کتابی و نوشتهای و سخنرانی - اینجور این پیام را به دنیا برساند؛ به دلها منتقل کند. طبیعت این فریاد، طبیعت این بیان و این عرضه این است که دلها را جذب میکند. ما این را میخواهیم.
آن وقت در این کار بزرگ، یعنی تشکیل چنین نظامی با این خصوصیات، قوای مختلف سهیماند؛ قوهی مجریه، قوهی مقننه، قوهی قضائیه. و قوهی مقننه - همانطور که عرض کردیم - تهیه کنندهی نرمافزار این حرکت عظیم است. ببینید چقدر مسئله مهم است.
قضیه این نیست که ما حالا توی فلان شهر با یک نفر دیگری مثل خودمان معارضهای انجام دادیم و ما تبلیغاتی کردیم و او تبلیغاتی کرد و ما بالاخره بر او غلبه کردیم، آمدیم توی این مجلس، توی این محوطه، روی این صندلی. قضیه اینها نیست، مسئله خیلی بالاتر از اینهاست.
انسانی که وارد این عرصه میشود، مسئولیتی را قبول میکند که این مسئولیت یک مسئولیت خدایی و یک مسئولیت عمیق است. به معنای حقیقی کلمه مسئولیت است؛ یعنی «لتسئلنّ یومئذ عن النّعیم»؛ از شما سئوال میشود. مسئولیت دارید. این، اصل عرض ما به برادران و خواهران عزیز است. و از خدا میخواهیم که شما را موفق بدارد.
ما برای اینکه همین معنا تحقق پیدا کند، توصیههایی در پیامی که خدمت شما دادیم، عرض کردیم که آن هم بر اساس تجربهی این سالهای طولانی با مجالس مختلف و با نمایندگان مختلف است. به نظر ما همین چند نکتهای که در آنجا عرض شد، نکات اساسی است که من حالا بعضی از آنها را در حدی که الان شما خسته نشوید و حوصله به خرج دهید، عرض میکنم.
یک نکته را ما قبلاً به صورت زیربنایی مشخص کنیم که این قضیهی نمایندگىِ از مردم در تفکر اسلامی، ریشهی بسیار عمیقی دارد. قضیهی این نمایندگی، قضیهی پیروی کردن از عرف متداول دنیا و چون حالا در دنیا انتخابات هست، دمکراسی هست، ما هم برای اینکه از دنیا عقب نمانیم، نیست؛ مثل بعضی از این کشورهایی که میبینید یک صورت دمکراسیای درست میکنند، یک چیزی به اسم مجلس تشکیل میدهند که هیچ حقیقتی هم ندارد، یا همان جاهایی هم که حالا انتخاباتی هم هست، همینطور است.
مبنای فکری ما از آن قبیل نیست. ما یک مبنای روشنی داریم. در بینش اسلامی، ولایت متعلق به خداست؛ یعنی هیچ احدی بر دیگری ولایت ندارد. این که زیدی که بنده باشم، به عمروی که شما باشید، بگوید آقا شما باید آنجور که من میگویم عمل کنید؛ نه، این را در اسلام نداریم.
هیچکس بر کس دیگری ولایت ندارد. ولایت مال خداست. اگر خدای متعال برای این ولایت مجرایی مشخص کرد و روشن کرد، این مجرا میشود همان مجرای الهی و مورد قبول و قابل اتّباع، که این مجرا را خدای متعال مشخص کرده است؛ در اسلام مشخص شده است.
قانون و اجرا بایستی با معیارهای خدایی و با مقررات الهی باشد؛ یعنی با احکام اسلامی یا با احکام مشخص یا با کلیات و آنچه که از اسلام دانسته شده و فهمیده شده است، منطبق باشد و معارض نباشد. افرادی هم که مجری هستند، مشخصات و خصوصیاتی دارند؛ باید عادل باشند، فاسق نباشند - خصوصیاتی که در قانون اساسىِ ما متجسد شده - و قانون اساسی هم همان شکل اجرایی و دالان عبور به سمت آن چیزی است که ولایت الهی برای ما ترسیم میکند.
خوب، مسئلهی اقلیت و اکثریت هم یک ضرورت است؛ اگر چه ما در اسلام به این صورت چیزی نداریم که آنجایی که آراء مختلف شد، اکثریت را بر اقلیت ترجیح دهیم، لکن یک چیز لا بدّ مِنهای است که در مسائل گوناگون بشری پیش میآید. وقتی پنج نفر دربارهی یک چیزی تصمیمگیری میکنند، اگر سه نفر بر این امری که به سرنوشت پنج نفر ارتباط دارد اتفاق نظر کردند، آن دو نفر قاعدتاً باید تسلیم بشوند؛ این هم یک چیز عقلایىِ روشنی است که اسلام اینها را تصویب و امضاء کرده است.
بنابراین ولایتی که امروز شما دارید - قانونگذاری، ولایت است - یک ولایت الهی است؛ ریشه در ولایت الهی دارد؛ برخاسته و پدید آمده از ولایت الهی است. این مردمسالاری دینی که ما میگوییم، معنایش این است؛ یعنی نمایندهی مجلس شورای اسلامی از این طریقی که در قانون اساسی برای مجاری اعمال ولایت الهی معین شده، یک ولایتی پیدا کرده است که این شد یک تکلیف. بنابراین آنچه که در مجلس شورای اسلامی تصویب میشود، برای منِ شخصی و نوعی واجبالاتّباع است و بایستی بر طبق او عمل کنم. این مبنا، مبنای اسلامی است.
در نگاه افرادی که از این مبنای اسلامی دورند، وقتی که به مسئله نگاه میکنید، میبینید تناقض و تهافت زیاد است. یک روز که آراء مردم به نفع یک جماعتی باشد، آراء مردم اهمیت پیدا میکند، جمهوریت اهمیت پیدا میکند. «و ان یکن لهم الحقّ یأتوا الیه مذعنین»؛ اگر حق به جانب آنها داده بشود، حق را قبول میکنند.
اگر یک روزی نگاه آن کسانی که صاحب حقند، یعنی آن مردمی که میخواهند این ولایت را طبق دستور قانون اساسی به یک شخصی تسلیم کنند - طبق همانچه که در قانون اساسی متخذ از کتاب و سنت تدوین شده - بر خلاف نظرشان بود، آن وقت اسم این آراء عمومی، اسم این جمهوریت، میشود عوامگرایی؛ تودهگرایی! و شرح مبسوطی دربارهی غلط بودن نظر توده داده میشود، که گاهی میبینید که در نوشتهها از فلان نویسندهی قرن سوم چهارم اسلامی گرفته، تا فلان نویسندهی مسلمان، تا زمان ما؛ برتراند راسل و نمیدانم گوستاو لوبون دربارهی خطرات آراء عامه و تسلط عامه مینویسند که فلان کس اینجور گفت که نظر عامه اصلاً غلط است؛ خطاست! یعنی بکلی برمیگردد. «و إذا دعوا إلی الله و رسوله لیحکم بینهم إذا فریق منهم معرضون. و إن یکن لهم الحقّ یأتوا إلیه مذعنین»؛ اگر بگویند بیایید طبق شاخص کتاب و سنت عمل کنید - همان مبنایی که عرض کردیم - رو برمیگردانند؛ اما اگر چنانچه به نفع خودشان باشد، آن وقت اذعان میکنند؛ قبول میکنند! بعد قرآن میفرماید: «أ فی قلوبهم مرض أم ارتابوا أم یخافون أن یحیف الله علیهم و رسوله»؛ مرض دارند. مرض در اصطلاح قرآن - «فی قلوبهم مرض» - یعنی همان اهواء نفسانی که ارادهی انسان را تحت تسلط خودش قرار میدهد. این غیر از نفاق است. «فی قلوبهم مرض» یک مقولهی دیگری است غیر از مقولهی نفاق که البته در مواردی به نفاق هم منتهی میشود. «أ فی قلوبهم مرض أم ارتابوا»؛ یا نه، شک کردند در مبانی اسلامی. «أم یخافون أن یحیف الله علیهم و رسوله»؛ میترسند خدا و رسول به آنها ظلم کنند. حالا چرا اصل حق و سخن حق را قبول نمیکنید؟
تفکر اسلامی این حرفها را ندارد. تفکر اسلامی بر مبنای یک پایهی محکم، برخاسته از ولایت الله، با شیوهی مشخص و تدوین شدهی در قانون اساسىِ جمهوری اسلامی که خدای متعال به انسانها حق داده که یک حقی را به کسی بسپرند، بنا شده که بگویند آقا! شما بیا برای ما این کارها را انجام بده. مردم هم این حق را در آراء خودشان در مجلس، در ریاست جمهوری، در آن چیزهایی که به آراء مردم وابسته است، به افراد میدهند. بنابراین پایهی مردمسالاری دینی این است؛ یعنی یک پایهی اصیل و عمیق که حقیقتاً مورد اعتقاد است.
آنچه که به نظرم میآید که خیلی مهم است، این است که روی قانون و روی نظارت - که این دو موضوع اساسىِ وظایف مجلس هست - دوستان خیلی بایستی وقت بگذارند. قانون باید جامع باشد، باید کامل باشد، باید ماندگار باشد، باید کارشناسی شده باشد، باید گرهگشا باشد، باید ناظر به مشکلات زندگی مردم باشد. نمیگوییم قانونی که برای کوتاهمدت یک گرهای را باز میکند، لازم نیست، چرا؛ بعضی از قوانین هست که یک گره کوتاهمدت را باز میکند، چارهای هم نیست، بایستی این قانون گذاشته شود - اینجور قوانین هم داریم - لیکن طبع اکثری و طبیعی قوانین این است که ماندگار، قابل تطبیق با شرایط گوناگون، مفید، صریح، شفاف و غیر قابل تأویل باشد؛ در چارچوب همان حدود و اختیاراتی که قانون اساسی برای مجلس شورای اسلامی معین کرده. اگر چنانچه در زمینهی این اختیارات و این حدود بحثی وجود دارد، این بحث باید بیرون از محیط مجلس و در یک محیط میانقوهای بحث شود. مواردی را ما دیدیم و پیش میآمد که مجلس آن را جزو حقوق خودش میدانست، قوهی مجریه آن را جزو حقوق مجلس نمیدانست. خیلی خوب، این راهحل دارد. ما هم قانون اساسی داریم، هم خود قانون اساسی مفسر قانون اساسی را مشخص کرده، هم صاحبنظران و خبرگان حقوقی داریم؛ بنشینند این چیزها را مشخص کنند. در این چارچوب قانون بایستی صادر بشود و ماندگار، که یکی از اهمیتهای قانون همین است که قانون هر روز با عوارض گوناگون تغییر پیدا نکند؛ یعنی قانونگذار ملاحظهی خاطرجمعىِ مخاطب خودش را که مردم هستند، بکند. کسی میخواهد اقدامی بکند، کسی میخواهد سرمایهگذاریای بکند، کسی میخواهد یک حرکتی انجام بدهد، کسی میخواهد یک رشتهی کاری را برای خودش انتخاب کند، خاطر جمع باشند که این قانون، قانونی نیست که امروز میآید، فردا با یک انگیزهی دیگری عوض میشود.
قانون تحت تأثیر نفوذ این و آن هم نباید قرار بگیرد. ما در مجالس قانونگذاری دنیا شنیدیم - شاید حالا یک مواردی هم در بین خودمان دیده شده است، نمیتوانیم بکلی بگوییم نبوده است - که گاهی برای اینکه منفعت یک کسی یا یک کسان معدودی تأمین بشود، با عجلهی تمام یک قانونی در یک مجلسی از مجالس دنیا گذشته است و بعد که آن غرض حاصل شده است، به فاصلهی مدت کوتاهی - چند ماه - آن قانون نسخ شده! از این قبیل موارد داشتهایم.
خیلی بایستی مراقبت کرد که قانون تحت نفوذ افراد متنفذ قرار نگیرد. این که گفته میشود که در جمهوری اسلامی خوب است نمایندگان محترم در تبلیغات و در تلاشها و فعالیتهای انتخاباتیشان کمک مالی از بعضی از مراکز دارای طمع قبول نکنند، به خاطر این است؛ چون بالاخره کمک کردنِ با طمع، مشکلات اینجوری را به دنبال سر میآورد. نمایندهی مجلس این استقلال را که قانون اساسی به او داده است، خدا به او داده است، این قدرت تصمیمگیری و انتخاب را خیلی باید اهمیت بدهد؛ این چیز مهمی است، چیز بزرگی است، این را نمیشود با چیزهای کوچک معامله کرد.
در مسئلهی نظارت هم عرض کردیم، نظارت مجلس چیز بسیار لازمی است. حالا یا با همین ابزارهای نظارتی مثل دیوان محاسبات و از این قبیل چیزها، یا خود نمایندگان مستقیماً؛ مثل سئوالها و تذکرها و از این چیزهایی که ابزارهای نظارت مجلس شورای اسلامی است؛ این چیز خیلی لازم و خیلی مهمی است. منتها این وسیلهای نباید بشود برای معارضهی دو نیرو با یکدیگر. و بدانید - البته شماها میدانید، این گفتن ندارد - خیلی هستند که همتشان این است که بین قوای کشور، بین جریانهای تصمیمگیری در کشور نزاع و اختلاف و دعوا ایجاد کنند. ایجاد شکاف و رخنه در بافت یکپارچهی فرماندهی کلی کشور - یعنی همین مجموعه قوای سهگانه که دارند بر امور کشور فرماندهی و حکمرانی میکنند - یکی از آرزوهای بزرگی است که سالهاست برای ضربه زدن و شکست دادن جمهوری اسلامی، دشمنان جمهوری اسلامی دارند این نقشهاش را تعقیب میکنند. البته یکوقت علناً این حرف را میگویند؛ مثل اینکه یک روز یادتان هست که بحث حاکمیت دوگانه را صریحاً مطرح میکردند. دیگران میگفتند، یک عدهای هم اینجا طوطیوار آنها را در داخل تکرار میکردند. اصل قضیه مال عناصر بیرون بود، داخل هم از روی غفلت - واقعاً باید گفت بیشترین چیزی که بود، غفلت بود - همانها را تکرار میکردند. یکوقت هم نمیگویند، به زبان نمیآورند؛ مثل حالا که تصریح نمیکنند به این معنا، اما هدف این هست. ما توی این گزارشهای خارجی، گزارشهای مربوط به سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی، کارهایی که در بعضی از محافل نخبهی سیاسی دنیا دارد میگذرد - که گزارشهایی میرسد - بخوبی رد پای این را داریم مشاهده میکنیم: بنا بر ایجاد اختلاف. نباید بگذارید.
و یکی از چیزهایی که من واقعاً باید از برادران مجلس هفتم، بخصوص جناب آقای دکتر حداد عادل تشکر کنم - حالا آنچه که در بیرون منعکس است، ممکن است در مواردی جور دیگری باشد؛ اما ما در متن قضایا بودیم و حرفها را از این طرف و از آن طرف میشنیدیم و تلاشها را میدیدیم - این است که حقاً و انصافاً تلاش زیادی در مجلس هفتم میشد برای اینکه نگذارند بین دولت و بین مجلس اختلاف به وجود بیاید. واقعاً تلاش و کار میشد.
حالا بعضی از رسانهها و مطبوعات و منبردارهای سیاسی بیانصافیهایی میکنند، لیکن حقیقت قضیه این است؛ اینکه ما میدیدیم و مشاهده میکردیم. البته از هر دوطرف - هم از طرف مجلس، هم از طرف دولت - واقعاً تلاش میشد که همکاری انجام بگیرد. بعضیها هم نمیخواستند و نمیخواهند. باید روی این خیلی تکیه کنید، خیلی بر همکاری با دولت به عنوان یک اصل باید تکیه کنید. دولت مال شماست، متعلق به شماست؛ همان کاری را که شما میخواهید انجام بدهید، کمربستهی آن کار قوهی مجریه و دولت است. انصافاً دولت، دولت پرکاری هم هست. من در این دورههای بعد از انقلاب تا امروز، کمتر دورهای را دیدم که این همه تلاش و کار و فعالیت متراکم در او وجود داشته باشد؛ با نیتهای خوب. حالا گاهی در زمینههای گوناگون نظرات مختلفی هست؛ در مسائل سیاسی، در مسائل اقتصادی، که این نظرات مختلف را باید حتیالمقدور سعی کرد در محیطی فارغ از هیاهو، فارغ از غوغاگری و غوغاسالاری، فارغ از تبلیغات، به هم نزدیکتر کرد.
حقیقتاً میتوان سمینارهای کوتاهمدت دو روزه، یک روزه، فشرده، متراکم بین مسئولین اساسی مجلس و دولت تشکیل داد و نقاط مشترکی را پیدا کرد، در نقاطی هم که مختلففیه باقی میماند، «کلّ یعمل علی شاکلته» اشکالی ندارد. عرض کردیم که این جریانهای خروشان گوناگون وقتی وارد آن دریاچهی امن و آرام ذکر الهی و ادای تکلیف شوند، آن جوش و خروشها از بین خواهد رفت و همه با هم سازگار میشوند.
یک نکتهی دیگری که من لازم میدانم به برادرها عرض کنم - توی آن پیامی هم که خدمت دوستان فرستادم، روی این نکته تکیه کردم - این است که آقایان و خانمهای نماینده سعی کنند مردمی بمانند. مردمی بودن هم فقط این نیست که انسان هر گاهی یک بار به محل انتخابات سر بزند. البته آن خیلی لازم است، باید رفت، سرزد، با مردم ملاقات کرد، منقطع از مردم نباید شد؛ در این شکی نیست؛ اما فقط این نیست! نباید ما در جمهوری اسلامی کمک کنیم به ایجاد یک طبقهی جدید، یک طبقهی برخوردارِ اشرافىِ جدید. نباید بگذاریم این کار انجام بگیرد. این هم با دستور و حکم و فرمان حاصل نمیشود، با دل، با ایمان، با انگیزه، شدنی است.
انسان گاهی اوقات وارد یک میدانی میشود، پاک وارد میشود، لیکن ممکن است خدای نکرده پاک از آنجا بیرون نیاید. انگیزههای مادی جذابند، خطرناکند. پول چیز خطرناکی است عزیزان من! ببینید امام سجاد (سلام الله علیه) در آن دعای مرزدارانِ صحیفهی سجادیه، که به مرزداران و سربازان و مجاهدان جبهه دعا میکند، از جملهی دعاهایش این است که پروردگارا! یاد مال فتون را از دل اینها ببر. این تعبیر «فتون»؛ فتنهانگیز، فقط در مورد مال در این دعا بهکار رفته؛ «المال الفتون». مال، فتنهانگیز است. فتنه همیشه به معنای فتنهی در عرصهی اجتماع نیست؛ بدتر از او، فتنه در عرصهی دل انسان است. اگر راه دلبستن به پول و به زندگی و به تشریفات و به جاه و جلال و اینها را بر روی دل باز کردید، دیگر واقعاً حد یقف ندارد.
و اصل قضیه هم همانطور که عرض کردیم، مراقبت از خود است. خودسازی و مراقبت از خود، اساس همهی این کارهاست که میتواند انشاءالله همهی ما را هدایت کند و خدای متعال بایستی کمک کند. از خدای متعال بایستی کمک خواست، باید استغاثه کرد، باید به قرآن و دعا و تضرع پناه برد. من از جملهی سفارشهایی که گاهی قبلاً هم به دوستانِ نمایندهی مجلس عرض کردم، به مسئولین دولت هم همینجور، این است که تلاوت قرآن را نگذارید از زندگیتان حذف شود. حتماً قرآن بخوانید؛ هر روز، ولو کم، ولو روزی یک صفحه؛ با تأمل و با دقت. اصرار ما بر این است که دوستان رابطهشان را با قرآن از دست ندهند. به آن ده دقیقهای هم که در اول مجلس قرآن خوانده میشود، اکتفا نکنید.
اگر چه حالا یک سنت خوبی هم در مجلس هفتم گذاشته شد که ترجمهی قرآن هم خوانده میشود که کار مفید و شایستهای است، لیکن به او اکتفا نکنید. قرآن درس است، قرآن موعظه است؛ ما همه به موعظه احتیاج داریم. موعظه معنایش این نیست که چیزی را که انسان نمیداند، همیشه به آدم بگویند؛ گاهی چیزهایی است که ما میدانیم، اما در شنیدن اثری است که در دانستن نیست؛ باید بشنویم و قرآن به ما میشنواند. «موعظة من ربّکم». تعبیر وعظ و موعظه در قرآن مکرر به کار رفته است. قرآن موعظه است.
و دعا! دعا هم خیلی چیز مهمی است و به نظر من صحیفهی سجادیهی مبارکه یکی از بهترین ذخایر معنوی ماست، اگر بتوانیم از این استفاده کنیم. با این دعاهای صحیفهی سجادیه که هر کدامی یک بابی است، هر کدامی یک دنیای خاصی است، یک دریایی است و معارف را به انسان تعلیم میدهد، دل انسان را نرم میکند، خشوع را به انسان تعلیم میدهد، مأنوس باشید.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال به شماها کمک کند. این دوران - همانطور که عرض کردیم - دوران کوتاهی است؛ امروز شروع شد، تا چشم به هم بزنید، تمام میشود. این چهار سال - مثل همهی زندگی همینجور است - دوران کوتاهی است و زود میگذرد. خوشا به حال آن کسانی که از این دوران برای بعد خودشان، برای پروندهی عمل خودشان و صحیفهی عمل خودشان، انشاءالله استفاده کنند. میبخشید از اینکه یکقدری صحبت ما طولانی شد. انشاءالله که خسته نشده باشید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
پیوندهای مرتبط: