رحمت حق میتراود از خراسان شما / این من و این جان سرگردان به قربان شما !
پای تا سر آتشم در شعلههای اشتیاق/ چون شقایقهای سوزان در خیابان شما
دامن افشان کولهباری از گناه آوردهام / دردمندی، تشنه یک جرعه درمان شما
تا بگیرم مرقد عرش آشیانت در بغل / وای ! اگر کوته شود دستم ز دامان شما
در کویر نامرادی، ضامن آهو تویی / کز کمند آزاد شد، با دست احسان شما
بیقرارم در غریبستان غربت، رحمتی / بر غریبی، همدم شام غریبان شما
زائران در سایهسار عشق تو آموختند / راز پرواز از کبوترهای ایوان شما
پرتو توحید گیرد زآن فروغ ایزدی / صبح نیشابور از لعل در افشان شما
از فراسوی فلک تا کوی تو صف بستهاند / سربهسر خیل ملائک، برخیِ جان شما
سر برآرد هر سحر از معجز پیغمبری / شب شکن، خورشید خاور از گریبان شما
یوسف مصر ملاحت، چلچراغ افروز کرد / دیده یعقوب را در بیت احزان شما
دیده دل تا شود روشن به نور معرفت / مهر و مه شد روز و شب، آیینه گردان شما
هر جوانه کو برآرد سر ز خاک پاک توس / خورده آب از جنبش دریای جوشان شما
هفت بند هستی من، نینوای دیگری است / نغمهساز شور و مستی، در نیستان شما
در بهارستان حیرت با خزان، دمساز باد! / گر نباشد دیده انصاف، حیران شما