Khamenei.ir

1393/11/26

آن روزها

مروری بر مبارزات و فعالیت‌های انقلابی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پنج ماه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif سال ۱۳۵۶ مبارزات مردم علیه رژیم شاه آهنگ تندتری گرفته بود، اما شهادت حجت‌الاسلام‌ والمسلمین حاج‌آقا مصطفی خمینی در مهرماه همان سال شتاب بیشتری به مبارزات بخشید. فرزند رهبر نهضت در تبعید شهید شده بود و برگزاری مراسم مختلف به مناسبت شهادت حاج‌آقا مصطفی از طرف علمای شهرها و مردم هوادار حضرت امام رحمه‌الله موج جدید و عظیمی را ایجاد کرده بود. رژیم شاه در عکس‌العمل به تجلیل مردم و حوزه‌های علمیه از فرزند امام رحمه‌الله، جمعی از روحانیون بلاد را دستگیر و عده‌ای را تبعید کرد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در ۲۳ آذرماه در خانه‌شان دستگیر و به ایرانشهر تبعید شدند. پس از نقش پررنگ روحانیون در کمک‌رسانی به مردم در سیل ایرانشهر، ساواک تصمیم گرفت محل تبعید تعدادی از آنها را تغییر دهد و آیت‌الله خامنه‌ای به جیرفت منتقل شدند. دوران ۲۸۵ روزه‌ی تبعید در یکم مهرماه ۵۷ به پایان رسید. طی این مدت خبرهای خوب و بدی از شهرهای مختلف به آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسید. از انتشار مقاله‌ی توهین آمیز به حضرت امام رحمه‌الله و  قیام مردم قم در ۱۹ دی و چهلم‌های سلسله‌ای پس از آن تا تعطیلی بازارها در اعتراض به سرکوب تجمعات مردم توسط رژیم شاه. آخرین خبر همان روز یکم مهر می‌رسد: «خانه‌ی امام‌ خمینی در نجف توسط رژیم صدام محاصره شده است»؛ مردم و کسبه‌ی بازار در اعتراض به این اقدام رژیم صدام، همه‌ی مغازه‌ها و بازارها را تعطیل کردند. آیت‌الله خامنه‌ای نیز پس از توقفی چند روزه در کرمان، یزد و تهران راهی مشهد شدند.

فضای مبارزاتی سراسر کشور و مشهد پس از شهادت حاج‌آقا مصطفی در مهرماه ۵۶ تغییر زیادی کرده بود. انتشار مقاله‌ی توهین‌آمیز به حضرت امام رحمه‌الله در روزنامه‌ی اطلاعات و آفتاب‌ شرق –چاپ مشهد- با اعتراض شدید مردم و روحانیون شهرها مواجه شده بود. آنچه در ادامه می‌آید مروری بر فعالیت‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پس از رهایی از تبعید تا روز پیروزی انقلاب اسلامی است.


* مسجد‌ کرامت، مرکز مبارزه
اعتصاب گسترده‌ی کارکنان شرکت نفت از شهریورماه آغاز شده و مورد حمایت حضرت امام رحمه‌الله، علما و مردم قرار گرفته بود. پاییز ۵۷ فصل راهپیمایی و تظاهرات روزانه بود. شدت گرفتن مبارزات مردم و بازگشت آیت‌الله خامنه‌ای از تبعید همه چیز را فراهم می‌کند تا «مسجد کرامت» مجدداً به قلب مبارزات مشهد تبدیل شود. مسجد کرامت و مثلث آیت‌الله خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و حجت‌الاسلام واعظ طبسی و شاگردانشان، مدیریت میدانی فعالیت‌های انقلابی مشهد را بر عهده‌ دارند و تجمعات اقشار مختلف مردم با هماهنگی و سخنرانی آنها هدایت می‌شود. اقدامات و فعالیت‌های آنها نیز با هماهنگی دو عالم انقلابی مشهد یعنی آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی و سیدحسن قمی صورت می‌گیرد.

«یک ستادى تشکیل شد در مسجد کرامت براى هدایت کارهاى مشهد و مبارزات. در آن مرحوم شهید هاشمى‌نژاد و برادرمان جناب آقاى طبسى و من و یک مشت از برادران طلبه‌ى جوانى که همیشه با ما همراه بودند که دو نفرشان از آنها هم الان شهید شدند؛ یکى شهید موسوى قوچانى، یکى هم شهید کامیاب. این دو نفر هم جزو آن طلبه‌هایى بودند که دائماً در کارهاى ما با ما همراه بودند. در آن‌جا جمع مى‌شدیم و مردم هم در رفت و آمد دائمى بودند و آن‌جا شد ستاد کارهاى مشهد و عجیب این است که نظامی‌ها و پلیس از چهارراه نادرى که مسجد هم سر چهارراه بود جرأت نمى‌کردند این طرف‌تر بیایند از هیجان مردم. لذا ما توى این مسجد روز را با امنیت مى‌گذراندیم و هیچ واهمه‌اى که بریزند این مسجد را تصرف کنند یا ماها را بگیرند نداشتیم؛ ولیکن شب که مى‌شد آهسته از تاریکى شب استفاده مى‌کردیم و مى‌آمدیم بیرون و در یک منزلى غیر از منازل خودمان مى‌رفتیم شب را هر چند نفرى مى‌ماندیم و خیلى شب و روزهاى پرهیجان و پرشورى بود.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۱]

تجمعات و راهپیمایی‌ها همچنان ادامه می‌یابد. آیت‌الله خامنه‌ای و روحانیون انقلابی هر روز در یک گوشه از شهر برای مردم سخنرانی کرده و راهپیمایی‌ها و تجمعات را هدایت‌ می‌کنند. آیت‌الله خامنه‌ای چهارم آبان‌ماه در تجمع اعتراضی مردم به مناسبت سالروز تولد شاه در خانه‌ی آیت‌الله سیدحسن قمی و پنجم ‌آبان برای مردم در صحن عتیق حرم امام‌ رضا علیه‌السلام سخنرانی می‌کنند. محور سخنرانی‌ها تبیین ظلم و ستم‌ و خیانت‌های رژیم شاه بود. هفته‌‌ی دوم آبان «هفته‌ی همبستگی ملت ایران» نام می‌گیرد. به همین مناسبت اساتید دانشگاه و پزشکان بیمارستان شهناز مشهد دست به اعتصاب غذای ۴۸ ساعته در بیمارستان می‌زنند. آیت‌الله خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد از سخنرانان این مراسم هستند و در پایان اعتصاب، نام بیمارستان توسط مردم به بیمارستان مصدق تغییر می‌کند.

برخی گروه‌های التقاطی چپ‌گرا در همان ایام می‌کوشیدند حرکت‌های اسلامی مردم را مصادره کرده و در حد یک حرکت‌ صنفی تقلیل دهند. آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی خود در دانشگاه فردوسی مشهد با اشاره به تحلیل‌های اینچنینی می‌گویند: «اینى که بعضى‌ها هِى فریاد مى‌زنند، زحمتکشان، کارگران، کشاورزان؛ اینى که بعضى سعى مى‌کنند انقلاب را فقط به یک دسته‌ى خاصى منحصر کنند؛ این یک غلط واضح و بیّن است. آنها خیال مى‌کنند چون کارگر و چون کشاورز بیشترین کسى است که بر او ستم مى‌رود و هر کسى که بر او ستم مى‌رود مبارزه مى‌کند، پس بنابراین کارگر و کشاورزند که مبارزه مى‌کنند و مبارزه‌ى آنها تداوم پیدا مى‌کند. و اما مردم دیگر چون آنقدر مورد ستم نیستند، لذاست مبارزه نمى‌کنند یا مبارزه‌ى آنها دوام پیدا نمى‌کند، پس بنابراین باید روى کارگر و کشاورز تکیه کرد و این اشتباه بزرگى دارد.

مبارزه‌ى مردم ایران را چگونه و توى چه قالبى توجیه مى‌کنند این آقایان؟ در این مبارزه‌هاى بزرگ تاریخى، در نهضت صدر اسلام، در نهضت‌هاى قبل از اسلام، - نهضت انبیاء الهى - در تمام جنبش‌هاى بزرگ شیعه در طول تاریخ سیاه اموى و عباسى، کارگرها و کشاورزها کجا بودند؟ آنها هم قشرى مانند دیگر قشرهاى مردم. آنها نمى‌توانند بفهمند - آن کسانى که اینجور تحلیل مى‌کنند - نمى‌توانند بفهمند که آنچه انسان را به یک مبارزه‌ى سخت وادار مى‌کند فقط این نیست که از لحاظ مادى مورد ستم قرار گرفته باشند؛ وقتى شرف کسى را پایمان مى‌کنند، وقتى ایمان و عقیده‌ى انسانى و جامعه‌اى را بر خاک مى‌گذارند و لگدکوب مى‌کنند، وقتى به حیثیت ذاتى انسان‌ها اعتنا نمى‌کنند، انسان همان‌طور مبارزه مى‌کند که گویا مالش را برده‌اند و گاهى بیشتر و گاهى بیشتر. چقدرها حاضرند مال را صرف کنند تا حیثیتشان محفوظ بماند؛ تا تحقیر نشوند. این رژیم منحطِ دیکتاتورى استبدادى ایران و همه‌ى رژیم‌هاى منحط طاغوتى با مردم خود چه کردند؟ آیا فقط مال را از اینها گرفته؟ آیا فقط ظلم مالى به آنها کرده؟ البته ظلم مالى خیلى کرده، اما نه فقط به دهقان و کشاورز، نه فقط به کارگر و دهقان، به همه‌ى قشرهاى مردم، به همه‌ى مردم ظلم شد در طول این چندین سال حکومت جبار این خاندان پلید و خبیث، به همه. فقط کسانى که دُمشان را به دُم آنها بستند برخوردار شدند و بهره‌مند شدند، بقیه همه مظلوم واقع شدند. این اولاً؛ ثانیاً آیا فقط مال را از مردم گرفتند؟ این‌که عقیده‌ى مردم را پایمال کردند، این‌که مقدسات مردم را مورد اهانت قرار دادند، این‌که حیثیت ذاتى انسان را در این مملکت پایمال کردند، این‌که تمام دوستان و هم‌پیاله‌گان و هم‌کاسه‌گان خود را بر دوش این مردم مسلط کردند، اینى‌که یک جوان نظامىِ ارتشىِ برادر مسلمان ما را وادار کردند که از مستشار آمریکائى اطاعت بکند؛ چه ننگى بالاتر از این؟» ۱۳۵۷/۸/۸ [۲]

۱۵ آبان‌ماه یعنی دو روز پس از سرکوب تظاهرات مردم در کشور به مناسبت سالگرد تبعید حضرت امام رحمه‌الله، ارتشبد ازهاری به نخست‌وزیری منصوب می‌شود. «جامعه‌‌ی فرهنگیان مشهد» در اعتراض به این انتصاب در میدان سعد‌آباد مشهد دست به اعتصاب غذای ۴۸ ساعته می‌زنند. سایر اقشار مردم نیز با این اقدام اعلام همبستگی کرده و در میدان سعدآباد جمع می‌شوند. آیت‌الله خامنه‌ای سخنران روز دوم بودند. ایشان با اشاره به سخنرانی چند روز پیش شاه که گفته بود «من صدای انقلاب شما را شنیدم» می‌گوید: «این یک انقلاب است، این یک جنبش انقلابى است، این را باور کنید. و البته باور کردید و گفتید، گفتید ما هم آهنگ و صداى انقلاب شما را شنیدیم؛ باید مى‌شنیدید، باید مى‌شنیدید. خیلى گوشِ‌تان سنگین بود که تا حالا نشنیده بودید. انقلاب است، نه هرج و مرج. جنبش است، قیام است، نه آشوب؛ آشوب نیست. مردمى قیام کردند، مردمى حقشان را مى‌گویند، حقشان را مى‌خواهند. این اسمش آشوب نیست. این اسمش هرج و مرج نیست. هرج و مرج را تاکنون شما در این مملکت به وجود آورده بودید؛ این اختناقى که شما به وجود آورده بودید. هنوز هم با همه‌ى این نشانه‌ها و بشارت‌هاى جنبش انقلابى خلق مسلمان ایران درس نمى‌گیرید. هنوز در زندان‌هاى شما شکنجه است، هنوز کارهاى غیرانسانى به شدت دارد انجام مى‌گیرد.» ۱۳۵۷/۹/۱۶ [۳]

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پایان تجمع ۳۰ هزارنفری مردم با اشاره به پیشنهاد ورزشکاران و خصوصاً کشتی‌گیران مبنی بر تغییر نام ورزشگاه، این پیشنهاد را مطرح کرده و مردم با شعار «صحیح است صحیح است» موافقت خود را اعلام می‌کنند و به این ترتیب نام ورزشگاه «سعدآباد» به «غلامرضا تختی» تغییر می‌کند.

* دیداری که انجام نشد...
۲۳ آبان‌ماه، آیت‌الله صدوقی -که در ایام تبعیدِ آیت‌الله خامنه‌ای، با ایشان مراوده و آشنایی بیشتری پیدا کرده بود- برای دیدن حضرت امام رحمه‌الله به پاریس می‌رود. این سفر قرار بود در مهرماه انجام شود ولی به دلایلی به تعویق افتاد. پس از عقب‌افتادن این سفر حجت‌الاسلام‌ والمسلمین حاج‌‌ احمد خمینی طی تماس تلفنی با آیت‌الله صدوقی خواستار سفر ایشان به همراه آیت‌الله خامنه‌ای به پاریس ‌می‌شود. ساواک در گزارشی از این مکالمه‌ی تلفنی از قول «حاج احمدآقا» نوشته بود: «آقای خمینی دلش می‌خواهد شما [صدوقی] و آقای خامنه‌ای را ملاقات کند.»[۴]

آیت‌الله صدوقی می‌گویند: «گفتند امام مایلند که شما به پاریس بیایید و در ضمن، آقای خامنه‌ای را هم به همراه بیاورید. بعد از تلفن پشت ما دیگر گرم شد.»[۵] آقای خامنه‌ای که ممنوع‌الخروج بود، پس از شنیدن نقل قول حضرت امام رحمه‌الله، شناسنامه‌شان را به یکی از آشنایان سپردند تا برایشان گذرنامه بگیرد؛ اما در یکی از راهپیمایی‌های تهران کیف او را دزدیدند و شناسنامه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای هم گم و گرفتن گذرنامه هم منتفی شد. بعد از انقلاب بود که شناسنامه‌ی ایشان در یکی از ادارات پیدا شده بود و دزد آن مشخص شد. «بعد فهمیدم که شهربانی، دزد کیف و شناسنامه‌ی من بوده و فقط به منظور بدنام کردن تظاهرکنندگان دست به چنین کاری زده است!»[۶]
 
* تبعید روی کاغذ
با اوج‌گرفتن مبارزه در سال ۵۷ شبکه‌ای از روحانیون و علمای شهرهای مختلف برای هماهنگی امور تشکیل می‌شود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز مسئول هماهنگ‌کننده‌ی بین شهرهای مشهد و تهران شدند. ساواک خراسان از سویی از قوت گرفتن نبض انقلاب در مشهد و مسجد کرامت خشمگین است، اما از سویی آنقدر ضعیف شده که نمی‌تواند اقدام قابل توجهی برای مقابله با آن انجام دهد. ۲۷ آبان‌ماه شورای تأمین استان تبعید ۸ تن از روحانیون مشهد از جمله آیت‌الله خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و حجت‌الاسلام واعظ طبسی را تصویب می‌کند. مصوبه‌ای که حتی اعضای جلسه نیز به بی‌فایده بودن و عدم امکان اجرایی شدنش اعتراف می‌کنند.

* محرم؛ ماه مبارزات مردمی
آیت‌الله خامنه‌ای اواخر آبان‌ماه و چند روز مانده به محرم برای تکمیل کارهای اعلام تشکیلاتی که از سال ۵۶ درصدد راه‌اندازی‌اش بودند به تهران می‌روند. طرح مدنظر ایجاد یک گروه جهادی ۲۰ نفره بود که رهبری تشکیلاتی جنبش مبارزه را عهده‌دار شود. به خاطر احتمال دستگیری و برخورد با اعضا، تشکیلات به دو گروه ۱۰ نفری تقسیم می‌شود که در صورت برخورد با گروه اول، گروه دوم جایگزین آنها شوند. تصمیم بر این است که ایجاد تشکیلات همزمان با ماه محرم اعلام شود، اما بیانیه‌ی امام رحمه‌الله به مناسبت حلول ماه محرم و تأکید بر مردمی‌شدن و گسترش مبارزه، آنها را منصرف می‌کند:
«در همین صحبت‌ها بودیم که اعلامیه‌ى معروف امام قبل از محرم رسید. آن اعلامیه‌اى که راجع به محرم گفتند «ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد.» وقتى آن اعلامیه رسید با آن دستوراتى که امام توى آن اعلامیه داده بودند که اجتماعات را تشکیل بدهید توى مساجد، توى میدان‌ها، به دستگاه‌ها تعهد ندهید، تسلیم تعطیل مجالس و محافل روضه‌خوانى نشوید، وقتى این اعلامیه با این همه دستورات زیاد و واقعاً خونین رسید، ما احساس کردیم که ما وظیفه‌مان تغییر کرد، یعنى باید کار ادامه‌ى تشکیلات را بگذاریم براى بعد از محرم، و فعلاً تمام نیرویمان را در راه زنده کردن مضمون این اعلامیه به کار ببندیم... آن‌جا این صحبت را کردیم و گفتیم که نه، دهه‌ى محرم را مى‌گذاریم براى این اعلامیه، منتها بعد باز دور هم جمع مى‌شویم در تهران و تصمیم مى‌گیریم که کار خودمان را و همان تصمیمى که قبلاً پیش‌بینى شده بود ادامه بدهیم. این بود که متفرق شدیم؛ من با این‌که مدتى بود آمده بودم تهران مانده بودم؛ برگشتم مشهد که کارها را در مشهد سامان بدهم و دوستان هم هر کدام در قم، در تهران به تهیه‌ى مقدمات محرم مشغول بودند. خب دیدید دیگر، محرم آن راهپیمایى تاسوعا و عاشورا و آن کارهایى که در محرم انجام گرفت نشان مى‌داد که حضور برادران ما بسیار هم مؤثر بوده و لازم بوده که اینها در صحنه‌ى این کار مردمى و عام باشند. والّا اگر ما اعلام مى‌کردیم و زندان مى‌رفتیم به احتمال زیاد بسیارى از این کارها انجام یا به این خوبى انجام نمى‌گرفت..» ۱۳۶۰/۹/۲۴ [۷] پس از اعلامیه‌ی حضرت امام رحمه‌الله، روحانیون شهرهای مختلف  برای مردمی کردن مبارزه برنامه‌ریزی کردند. تشکیلات مدنظر هم نهایتاً چند روز پس از پیروزی انقلاب با عنوان «حزب جمهوری اسلامی» اعلام موجودیت کرد.

۲۹ آبان‌ماه در حالی که مردم مشهد خود را برای استقبال از ماه محرم آماده می‌کردند، در حرم مطهر امام‌ رضا علیه‌السلام بین مأموران و تعدادی از مردم درگیری رخ می‌دهد و طی آن، مأمورین داخل حرم اقدام به تیراندازی می‌کنند و برخی نقاط حرم بر اثر آن آسیب می‌بیند. خبر این اتفاق به سرعت در شهر می‌پیچد و احساسات مردم را جریحه‌دار می‌کند. چند ساعت بعد استاندار خراسان و نایب‌التولیه‌ی آستان قدس با صدور اعلامیه‌ای که از رادیو پخش شد، این واقعه‌ی تأسف‌بار را محکوم و از مردم عذرخواهی می‌کند. او همچنین قول می‌دهد مرتکبین این واقعه را که اشتباهاً دست به تیراندازی زده‌اند مجازات کند. این بیانیه‌ی شتابزده اما نمی‌تواند جلوی غیرت مردم و علما را بگیرد. پنجم آذرماه به مناسبت هفتمین روز حادثه‌ی تیراندازی در حرم‌ مطهر از جانب علمای مشهد روز عزا و تعطیل عمومی اعلام شد و راهپیمایی بزرگی توسط مردم به راه افتاد.

روز یکم محرم حضرت امام رحمه‌الله در پیامی ضمن تأکید بر این‌که محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر است، از مردم و وعاظ می‌خواهند در این ماه از فرصت استفاده کرده و «مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان که مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خیانت و حکومت اسلامى بر حکومت طاغوت است، هر چه باشکوه‌تر و فشرده‌تر برپا شود، و بیرق‌هاى خونین عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم، هر چه بیشتر افراشته شود. خطباى محترم و گویندگان عزیز، بیش از پیش به تکلیف الهى خود که افشاگرى جرایم رژیم است عمل فرمایند، و خود را در پیشگاه خداوند تعالى و ولى عصر- عجل‌اللَّه‌تعالى‌فرجه‌الشریف- سرافراز و رو سفید نمایند.»[۸]

پس از صدور پیام امام خمینی رحمه‌الله، آیت‌الله خامنه‌ای به همراه شهید هاشمی‌نژاد به بجنورد، شیروان و قوچان سفر کرده و هماهنگی‌های لازم با مبارزین و روحانیون مبارز این شهرها را انجام می‌دهند. با آغاز ماه محرم، آقایان خامنه‌ای، هاشمی‌نژاد و طبسی هر شب در مدرسه‌ی نواب منبر می‌رفتند. «راهپیمایی‌ها هر روز از اطراف مدرسه‌ی نواب و مسجد کرامت شروع می‌شد. در این مسجد هم مراسمی منعقد می‌شد. [در تظاهرات] هر پارچه‌نوشته‌ای را دو نفر در دست می‌گرفتند و پشت آن انبوهی از مردم ... [حرکت می‌کرد.] در پایان راهپیمایی‌ها من، آقای طبسی و آقای هاشمی‌نژاد سخنرانی می‌کردیم؛ و گاهی یکی یا دو نفر از ما سه نفر. سخن‌هایی که بر زبانم جاری می‌شد، خودم را مبهوت می‌کرد. [انگار] هر چیزی از اراده‌ی ما خارج است.»[۹]

بیانیه‌ی حضرت امام رحمه‌الله کارِ خود را کرده بود؛ مردم ۱۰ شب محرم در شهرهای مختلف نیم ساعت بالای پشت‌بام‌ها فریاد الله‌اکبر سردادند و با تلاش علما آیین عزاداری این سال پرشورتر و مردمی‌تر از سال‌های قبل برگزار شد. حلقه‌ی روحانیون مبارز مشهد به‌خصوص روحانیون مسجد‌ کرامت نقش فعالی در ساماندهی راهپیمایی‌ها و تحصن‌های مشهد ایفا نمودند.

اعتصاب‌های سلسله‌ای کارکنان شرکت نفت که از ۱۸ شهریور شروع شده بود و در روزهای پایانی مهرماه با اعتصاب کارکنان پالایشگاه نفت آبادان و تهران به اوج خود می‌رسد، تأثیر مهمی بر روند مبارزات می‌گذارد و الگویی برای سایر اقشار مبارز مثل پزشکان، معلمان و فرهنگیان، کارمندان نهادهای دولتی و وزارتخانه‌ها، دادگستری و امثالهم می‌شود.

۱۳ آذرماه همزمان با سوم محرم، جامعه‌ی فرهنگیان مشهد در اعتراض به دستگیری ۲۴ نفر از دانش‌آموزان مشهد در ساختمان استانداری متحصن می‌شوند. طی ماه‌های اخیر اقدامات انقلابیون مسالمت‌آمیز و آرام بود، اما حدود یک ماهی بود که در مشهد و خراسان به طرز مشکوکی حرکت‌های خشن و تندی مثل حمله به بانک‌ها و سرقت و آتش‌زدن وسایل صورت می‌گرفت و به نام انقلابیون نوشته می‌شد. از سوی دیگر گاهی جماعتی به هواداری از شاه با لباس روستاییان دست به اقداماتی مثل حمله به انقلابیون و ضرب و شتم آنها می‌زدند. در همین روزها جماعتی با لباس روستاییان به تحصن معلمان قوچان حمله و تعدادی از آنها را مجروح کردند. مشابه این اقدام چند روز قبل هم در کرمان، گز و شیروان اتفاق افتاده بود. در نتیجه تعدادی از روحانیون و مردم مشهد برای جلوگیری از بروز مشکلات احتمالی و همدردی با متحصنین راهی قوچان می‌شوند. تحصن فرهنگیان مشهد نیز با آزادی دانش‌آموزان پس از پنج روز پایان می‌یابد. حمله به تحصن قوچان همزمان با پایان تحصن فرهنگیان مشهد است که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سخنران آن است. ایشان در سخنرانی خود با اشاره به حضور دو تن از دبیران قوچانی در اجتماع مردم و این‌که حملات اینچنینی اقدامی برای القای دودستگی و با هدف تقابل بین مردم است می‌گویند: «از مدتى پیش این تهدید را براى برادران و خواهران مشهدى ما هم به صورت زمزمه و شایعات به‌وجود آوردند؛ گاهى مى‌گویند ۱۰ هزار نفر، گاهى مى‌گویند چهار هزار نفر طرفدار و وقتى که خودشان فکر مى‌کنند و مى‌بینند چگونه ممکن است این رژیم در این شرائط قابل قبول باشد که چهار هزار طرفدار دارد و وقتى مى‌بینند که هیچ کسى حاضر نیست این تهمت را نسبت به برادران روستایى یا برادران بلوچ یا برادران کُرد و یا دیگر برادران بپذیرد تعداد را کم مى‌کنند مى‌گویند ۴۰۰ نفر، تعدادى قرار هست بیایند و به مجالس و محافل و محل اجتماعات و محل تظاهرات وارد بشوند و چنین و چنان بکنند. اولاً ما از پیش مى‌دانیم آن کسانى که این جنایت‌ها ممکن است با آنها مطرح بشود و در میان گذاشته بشود و آنها قبول بکنند جز مأموران جلاد خود شما و مزدور خود شما کس دیگرى نیست. ما مى‌دانیم که موج این جنبش انقلابى عظیم آنچنان دامن گسترده است که ممکن نیست احدى از آحاد این مملکت بدون این‌که جزو مزدوران شما باشد، آماده باشد تا در مقابل برادران و خواهران خود این میلیون‌ها مظلوم بایستد و قرار بگیرد. ما اینها را مى‌دانیم و همه‌ى ملت ما این را مى‌دانند.»

* خطبه‌خوانی شب عاشورا در حرم مطهر امام‌رضا علیه‌السلام به نام امام‌ خمینی رحمه‌الله
در این ایام، راهپیمایی‌ها و تظاهرات، هم تجمعات ضدحکومتی بود و هم مراسم عزاداری. از این روز، انتظامات شهر به دست مردم و انقلابیون افتاد. در ۱۹ آذرماه، روز تاسوعا، راهپیمایی عظیم چندصدهزارنفری با شعارهای «مرگ بر شاه» و «این شاه آمریکایی اعدام باید گردد» توسط مردم برگزار می‌شود. ساعت سه بعد‌ازظهر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد برای جمعیت سخنرانی می‌کنند و حجت‌الاسلام واعظ ‌طبسی قطعنامه‌ی پایانی را قرائت می‌کند. در پایان تجمع اعلام می‌شود که امشب مراسم خطبه‌خوانی در حرم‌ مطهر توسط آیت‌الله خامنه‌ای برگزار می‌شود و قرار است امشب به نام امام‌ خمینی رحمه‌الله خطبه خوانده شود.

«خطبه‌خوانی» مراسمی تشریفاتی و حکومتی بود که هرسال دوبار برگزار می‌شد: یکی شب عاشورا و یکی شب شهادت امام‌ رضا علیه‌السلام. در این مراسم که مقامات دولتی استان نیز حضور داشتند، خطبه‌خوان می‌ایستاد و با ذکر اسم شاه و رژیم سلطنتی خطبه‌ای قرائت می‌کرد. آن سال نیز مثل هرسال استاندار و نائب‌التولیه‌ی آستان قدس از مقامات دولتی استان دعوت کرده بود در این مراسم حضور یایند. پیشنهاد خطبه‌خوانی به نام امام خمینی رحمه‌الله، همان روز توسط آیت‌الله خامنه‌ای به‌طور محدود با چندتن از دوستانشان مطرح می‌شود. «پیش از راهپیمایی چیزی به ذهنم رسید که آن را برای برخی برادرانم گفتم و خواستم اگر موافق هستید خبرش را پوشیده بدارید تا زمان آن برسد... فکر کردم که چنین خطبه‌ی رسمی آن هم با یادکرد شاه متناسب جو انقلابی مشهد نیست. باید زمام امور را به دست بگیرم و موضوع باید پنهان می‌ماند. زیرا اگر آشکار می‌شد درهای حرم را روی ما می‌بستند.»[۱۰]

با هماهنگی جمع محدودی از اطرافیان، قرار می‌شود آیت‌‌الله خامنه‌ای نه در جای همیشگی خطبه‌خوان، بلکه در فضای جلوی طبقه‌ی دوم که مشرف به صحن است سخنرانی کنند. جایی که کمتر کسی از وجود درگاه ورودی سیستم صوت در آنجا خبر داشت. «در راه‌پله بودیم که سیدغفوری از روبرو آمد و یک دوشاخه را گذاشت کف دست من و گفت آنجا یک پریز است. این را به آنجا بزنید.»[۱۱] مقامات استانی در اطاق‌های موزه نشسته‌اند و انتظار دارند طبق رسم همه‌ساله خطبه به نام شاه خوانده شود. آیت‌الله خامنه‌ای خطبه‌ را با نام حضرت امام رحمه‌الله شروع می‌کنند و در ادامه به انتقاد از رژیم شاه و اقدامات سرکوبگرانه‌ی رژیم در سراسر کشور و حوادث اخیر مشهد می‌پردازند. «با عدوان عمل مى‌کند یعنى چه؟ دشمنى مى‌کند یعنى چه؟ یعنى در مقابل شعار مردم و مشت گره‌کرده‌ى مردم، رگبار مسلسل به روى آنان مى‌گشاید. مردمى که در صحن على‌بن‌موسى‌الرضا جمع شده بودند، کدامیک از سلاح‌هاى گرم را با خود داشتند، کدام نظامى یا مأمور انتظامى را هدف قرار داده بودند؟ چرا به روى مردم مسلمان رگبار گشودید اى نامسلمان‌ها!؛ مردمى که در قم تظاهرات آرام به راه انداختند مگر چه مى‌گفتند و چه مى‌کردند که در یک حمله ده‌ها نفر از آنها را به خاک هلاک افکندید بى‌وجدان‌ها!؛ مردمى که در میدان شهداى تهران جمع شده بودند مگر چه گناهى کرده بودند که از هلیکوپتر به روى آنان آتش مسلسل گشودید اى ددمنش‌هاى فطرى!؛ چرا چندین هزار نفر را به خاک هلاک افکندید؟ کودک شیرخواره را در میان گاهواره کشتید، اى بى‌شرم‌ها!؛ مادران را داغدار کردید، زن‌هاى مظلوم را در خانه‌ها کشتید، زن از روى پشت‌بام دارد منظره‌ى تظاهرات میدان شهداى تهران را تماشا مى‌کند، کودک و فرزند معصوم و مظلوم و بى‌دفاعش در کنارش دارند نگاه مى‌کنند از تظاهرات مردم، از هیجان مردم لذت مى‌برند، اما خبر ندارند که دژخیمان با هلیکوپترها و با مسلسل‌ها در کمین جان بى‌گناهانند. ناگهان رگبار مسلسل، رگبار آتش رها مى‌شود، کودک را در کنار مادر، مادر را در کنار کودک به خون مى‌غلطاند.»

آیت‌الله خامنه‌ای که صدایشان از بلندگوهای سراسری حرم در حال پخش بود، مسئولان دولتی حاضر در حرم را مورد خطاب قرار داده و می‌گویند: «بگذار از میان شما ده‌ها هزار جمعیت، این حقیقت روشن را در مقابل امام على‌بن‌موسى‌الرضا به آنان بگویم. آقایانى که جزو مهره‌هاى این رژیم در خراسان و در مشهدید، بدانید، بدانید که این رژیم نابودشدنى و از بین رفتنى است... بدانید این دستگاه، این نظام، دیگر با این قیام ملت قابل بقا و دوام نیست. بدانید که دروغ‌هایى که در رسانه‌هاى گروهى به خورد این مردم مى‌دهید، هرگز به خورد آنها نمى‌رود. بدانید مردم حالا دیگر اگر شما اتفاقاً و استثنائاً راست هم بگوئید از شما چیزى را باور نمى‌کنند. دروغ‌هاى شما امروز براى مردم شناخته شده است. مسلم است که شما حاضر نیستید فردا در رادیوتان بگوئید که چهل پنجاه هزار جمعیت در صحن مطهر عظیم على‌بن‌موسى‌الرضا، در شب عاشورا اظهار بیزارى خود را از رژیم بیان کردند. حاضرید بگوئید در رادیو این مجلس را؟ مردم مى‌بینند که این اجتماع آنها را که یک واقعیت است به چشم خود مشاهده مى‌کنند؛ شما نمى‌گوئید. اما وقتى که سه نفر، چهار نفر، سى نفر، چهل نفر از مزدورانتان، از مأمورانتان، با ترس و لرز راه مى‌افتند توى خیابان، دو بار، سه بار، یک کلمه‌اى را که شما نام آن را شعار میهنى مى‌گذارید، تکرار مى‌کنند، بعد هم از ترس جوانان ما مى‌گریزند، این را با آب و تاب در رادیو تکرار مى‌کنید. خب مردم اینها را مى‌بینند، مردم کور و کر که نیستند.» ۱۳۵۷/۹/۱۹ ۱۲

همزمان با این اتفاق تعدادی از مردم در نقاط مختلف شهر مجسمه‌‌های شاه را پایین می‌کشند. مجسمه‌ی شاه در میدان شهدا را می‌آورند جلوی مسجد کرامت و رویش بنزین می‌ریزند و به آتش می‌کشند.

روز عاشورا هم تظاهرات گسترده‌ای برگزار می‌شود. آیت‌الله خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد برای مردم سخنرانی می‌کنند و قطعنامه‌ی روز قبل قرائت شده و با شعارهای «صحیح است» مردم مورد تأیید قرار می‌گیرد.

* ابتکاری که در ایران پخش شد
در یازدهم محرم، حضرت امام خمینی رحمه‌الله پیامی صادر می‌کنند که در آن ضمن تأکید بر تداوم اعتصاب‌ها، مبارزه را وارد فاز جدیدی می‌کنند: «من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانه‌ها فرار کنند، این وظیفه‌اى است شرعى که در خدمت ستمکار نباید بود. من از پدرها و مادرها و عائله صاحب‌منصبان تقاضا دارم که آنان را از کمک به شاه خائن و اطاعت از صاحب‌منصبان خدمتگزار به شاه و اجانب، باز دارند و از درجه‌داران خواستارم که به ملت خود بپیوندند و افتخار خدمت به مسلمین را احراز کنند.»

همزمان شایعه‌ای در شهر می‌پیچد که سربازانی که فرار کرده و به مردم بپیوندند توسط مأمورین مخفی و دژبانی دستگیر می‌شوند. همان ایام آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از سخنرانی‌های خود در مسجد گوهرشاد از جوانان می‌خواهند موی سرشان را به مدل سربازی کوتاه کنند تا سربازان فراری شناسایی نشوند. پیشنهادی که با استقبال آیت‌الله بهشتی روبرو می‌شود و پیشنهاد می‌کند این ابتکار در سایر شهرها هم عملی شود.[۱۳]
 
* تحصن بیمارستان امام رضا علیه‌السلام
در ۲۲ آذرماه جمعی از چماق‌بدستان حامی رژیم همراه با تعدادی از ارتشیان وارد بیمارستان ۱۷ شهریور –که مدتی قبل اسمش از «۶ بهمن» تغییر کرده بود- شدند و با پاره‌کردن عکس حضرت امام رحمه‌الله، افراد حاضر در آنجا را با چوب و سنگ مضروب کرده و شیشه‌ها را شکستند.

صبح روز بعد همین اتفاق برای بیمارستان امام‌ رضا علیه‌السلام می‌افتد. چماقداران باز هم شیشه‌ها را شکسته و حاضرین را مضروب می‌کنند. بخش کودکان بیمارستان هم توسط آنها مورد حمله قرار می‌گیرد و در این واقعه دو نفر از کودکان به شهادت می‌رسند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که همراه با سایر روحانیون و مبارزین در جلسه‌ی روضه در منزل یکی از علما حضور داشتند، تلفنی از ماجرا مطلع شده و ضمن مشورت با سایر علما، تصمیم گرفته می‌شود تا به صورت دسته‌جمعی برای متوقف کردن حملات به بیمارستان عزیمت کنند؛ حرکتی که در نهایت به تحصن در بیمارستان امام‌رضا علیه‌السلام می‌انجامد: «ما در مجلس روضه بودیم و من را پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم و دیدم از بیمارستان است و چند نفر از دوست و آشنا و غیرآشنا از آن طرف خط دارند با کمال دستپاچگى و سراسیمگى مى‌گویند حمله کردند، زدند، کشتند و به داد برسید ... بچه‌هاى شیرخوار را زده بودند. من آمدم آقاى طبسى را صدا زدم آمدیم این اطاق، عده‌اى از علما در آن اطاق جمع بودند، یک چند نفر از معاریف مشهد هم بودند و روضه هم در منزل یکى از معاریف علماى مشهد بود. من رو کردم به این آقایان گفتم که وضع در بیمارستان اینجورى است و رفتن ما به این صحنه احتمال زیاد دارد که مانع از ادامه‌ى تهاجم و حمله‌ى به بیماران و اطباء و پرستارها و اینها بشود و من قطعاً خواهم رفت و آقاى طبسى هم قطعاً خواهند آمد. ما با ایشان قرار هم نگذاشته بودیم اما خب مى‌دانستم که آقاى طبسى پهلوى هم نشسته بودیم، گفتم ما قطعاً خواهیم رفت؛ اگر آقایان هم بیایید خیلى بهتر خواهد شد و اگر هم نیایید ما به‌هرحال مى‌رویم. لحن توأم با عزم و تصمیمى که ما داشتیم موجب شد که چند نفر از علماى معروف و محترم مشهد گفتند که ما هم مى‌آییم؛ از جمله آقاى حاج میرزاجواد آقاى تهرانى و آقاى مروارید و بعضى دیگر. ما گفتیم پس حرکت کنیم؛ حرکت کردیم و راه افتادیم به طرف بیمارستان و گفتیم هم پیاده مى‌رویم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۱۴]

* واقعه ۹ دی مشهد و فتح استانداری
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در طول ۱۳ روز تحصن به جز یک بار از بیمارستان خارج نشدند، ولی شهید هاشمی‌نژاد به دلیل لزوم ساماندهی تجمعات و حرکت‌های انقلابی به خارج از بیمارستان رفت و آمد داشت.

دوم دی‌ماه جمعیت تظاهرکنندگان در صحن حرم مطهر تجمع کرده و شهید هاشمی‌نژاد برای آنها سخنرانی می‌کند و جمعیت پس از سخنرانی به سمت منزل آیت‌الله عبدالله شیرازی حرکت می‌کنند. عصر همان روز مجدداً تجمعی در مقابل بیت ایشان شکل می‌گیرد. همزمان تعدادی از تانک‌های ارتش به سمت منزل آیت‌الله شیرازی حرکت می‌کنند. مردم با تجمع در مسیر، مانع رسیدن تانک‌ها به بیت ایشان می‌شوند و این مسأله منجر به درگیری بین تانک‌ها و مردم می‌شود و در این درگیری تعداد قابل توجهی از مردم به شهادت می‌رسند.

پس از این کشتار آیت‌الله شیرازی طی تلگرافی به نخست‌وزیر وقت -ارتشبد ازهاری- برای خروج فرماندار نظامی مشهد ضرب‌الاجل تعیین می‌کند. «اگر میرهادی را زنده می‌خواهید باید ظرف ۴۸ ساعت مشهد را ترک کند وگرنه جنازه او را به تهران حمل خواهند کرد.»[۱۵] دو روز پس از این تلگراف، میرهادی مشهد را به مقصد تهران ترک می‌کند. اقشار مختلف مردم در اعتراض به کشتار دوم دی دست به تحصن و راهپیمایی می‌‌زنند. تکبیرهای شبانه‌ی بالای پشت‌بام‌ها هم از سر گرفته می‌شود. حضرت امام خمینی رحمه‌الله نیز ۹ دی‌ماه را عزای عمومی اعلام می‌کنند: «و پس از آنکه شاه خود را رفتنی دانست، دست جنایتکار خود را از آستین درآورد و کشتارهای پی‌درپی جمعه سیاه به بعد را آغاز کرد و خود را در تمام جوامع رسوا نمود و اخیراً در مشهد مقدس جنایتکاری‌ها را به حد اعلا رساند و ما را بر آن داشت که روز ۲۹ ماه محرم را عزای عمومی اعلام کنیم برای سالگرد کشتار بیرحمانه قم و چهلم کشتار در صحن مطهر مشهد مقدس و نیز هفته کشتار مشهد مقدس و نیز کشتار شهرستان‌های دیگر. و با کمال تأسف در این سال تمام وقت ما صرف فاتحه و عزای ملی شد و در صورت بقای شاه در مقام مغصوب، وضع همین است.»[۱۶]

شب نهم‌ دی، مجلس هفتم شهدای واقعه‌ی دوم دی از جانب علمای مشهد در مسجد گوهرشاد با سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برگزار می‌شود. گزارش ساواک سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای را چنین توصیف می‌کند: «در ساعت ۱۶ سیدعلی خامنه‌ای به منبر رفته مطالبی پیرامون واقعه‌ی اخیر و طرز پیشرفت نهضت اسلامی بیان کرد و این‌که ما به مقصود رسیده‌ایم و آنقدر باید مبارزه کنیم تا به نتیجه برسیم. سپس کارهای انجام‌شده که به قول آنان خلاف بود عنوان کرد و اضافه نمود: درود بر کارکنان و کارگران شرکت نفت که جواب مثبت به رهبرشان خمینی دادند و از کار خودداری و دولت و شاه خائن را به زانو درآوردند که امروز یا فردا ان‌شاءالله سقوط خواهد کرد.»[۱۷]

پس از تحصن ۱۳روزه‌ی بیمارستان امام رضا علیه‌السلام که منجر به تعویض فرماندار نظامی شهر شده بود، سست‌شدن پایه‌های رژیم شاهنشاهی حس می‌شد. اقشار مختلف با برگزاری تحصن و تجمع با انقلابیون اعلام همبستگی می‌کردند. هشتم‌ دی‌ماه در حالی که استاندار -که همزمان نائب‌التولیه‌ی آستان قدس نیز بود-  نه در ساختمان استانداری بلکه در باغ ملک آباد در حاشیه‌ی شهر مستقر بود؛ کارکنان استانداری نیز تصمیم به اعلام همبستگی با انقلاب می‌گیرند. اما بین آنها در این‌باره اختلاف وجود دارد. مخالفین معتقدند اعلام همبستگی استانداری یعنی تسلیم مرکز سیاست دولت به مردم، و این کاری خلاف سیاست دولت مرکزی است. در همین حال ارتش نیز با حضور نیروها و نفربرهای خود در اطراف استانداری می‌کوشد جلوی اعلام همبستگی و راهپیمایی آنها را بگیرد. در نهایت تعداد زیادی از کارکنان استانداری از استانداری به سمت منزل آیت‌الله شیرازی راهپیمایی کرده و همبستگی خود را با انقلاب اعلام می‌کنند.

مقصد راهپیمایی روز نهم دی‌ماه مردم برخلاف همیشه که به حرم مطهر منتهی می‌شد، این‌بار چهارراه لشکر و استانداری بود. جمعیت عظیمی از فلکه‌ی حرم به سمت استانداری حرکت می‌کنند که پیشاپیش آن علمای مشهد -حتی چهره‌هایی که تا پیش از این خیلی همراه نهضت نبودند- نیز حضور دارند. عکس بزرگ ۱۵ متری از حضرت امام رحمه‌الله نیز پیشاپیش جمعیت حرکت داده می‌شد. در بین راه خبر می‌رسد که شاه احتمالاً بختیار را به نخست وزیری منصوب می‌کند. «استاندارى طبعاً آخرین سنگر بود؛ چون مرکز حکومت بود و اعلام همبستگى کرده بودند. ما براى این‌که آن جمعى را که اعلام همبستگى کرده بودند تقویت بکنیم و قضیه‌ى به‌اصطلاح حضور نیروهاى مبارز در استاندارى را تثبیت بکنیم که به معناى فتح استاندارى محسوب مى‌شد، هدف راهپیمائى را آن‌جا قرار دادیم. البته لازم است بگویم که استاندار بود در مشهد، لکن در استاندارى نبود، بلکه در باغ ملک آباد و تقریباً خارج از شهر بود. چون استاندار و نائب‌التولیه آن وقت یک نفر بودند و او رفته بود در دستگاه باغ ملک آباد اصلاً حضور داشت ... و جرأت نمى‌کرد که بیاید توى استاندارى.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۱۸]

راهپیمایان بدون هیچ تنشی وارد استانداری شدند. جمعیت در باغ استانداری موج می‌زد و دست‌اندرکاران راهپیمایی مشغول تدارک سیستم صوتی بودند. آیت‌الله خامنه‌ای قرار بود تا دقایقی بعد سخنرانی‌اش را آغاز کند که ناگهان سر و صدایی از بیرون توجه جمعیت را به خود جلب کرد. یک جیپ و یک تانک ارتش به میان مردم آمده بود و مردم گرد آنها جمع شده بودند. برخی می‌گفتند برای همبستگی آمده‌اند و برخی دیگر به آنها بدبین بودند. هم شعار «ما به شما گل دادیم؛ شما به ما گلوله» شنیده می‌شد و هم شعار «ارتشی‌ها خمینی؛ سلامتان رسانده». آیت‌الله خامنه‌ای به سمت جیپ می‌روند تا ببینند قضیه از چه قرار است: «من جمعیت را شکافتم آمدم آن قسمتى که جیپ ارتشى وارد شده بود، سرم را کردم داخل جیپ ارتشى؛ دیدم بله، دو سه نفر نشستند بى‌سیم خیلى قوى‌اى هم عقب جیپ گذاشتند، یکى دو نفر دور و بر بى‌سیم‌اند، یکى پشت فرمان است، یک افسرى هم جلو است. گفتم شماها چرا آمدید این‌جا؟ البته صداى جمعیت هم بلند بود، شعارهاى مختلف مى‌دادند، هر کس یک چیزى مى‌گفت، بعضى از جیپ بالا مى‌رفتند. در بین مردم یک حالت سردرگمى و اختلاف‌نظر نسبت به اینها وجود داشت، بعضى با چشم خوش‌بینى، بعضى با چشم بدبینى، بعضى تهدیدآمیز به اینها نگاه مى‌کردند و با اینها برخورد مى‌کردند. من گفتم شماها چرا آمدید این‌جا؟ گفتند که ما نیت سوئى نداریم، ما کارى نداریم با مردم، شاید یکى‌شان حالا درست یادم نیست احتمالاً گفت ما آمدیم اعلام همبستگى کنیم. من دیدم که این سه نفر - به شدت اینها ترسیدند. یعنى اول شجاعت کردند و آمدند توى مردم، اما حالا که وسط مردم قرار گرفتند احساس مى‌کنند که خطر جدى است و شدیداً متزلزل و ناراحتند. من گفتم: شماها اگر نیت بدى ندارید خاطرتان جمع باشد ما نمى‌گذاریم که به شما آسیبى برسد. خیلى آن افسر از من ممنون شد؛ گفت: خواهش مى‌کنم یک کارى بکنید که ما بتوانیم برویم، برگردیم، برویم. گفتم: مانعى ندارد من آمدم بالا رفتم روى جیپ، بلندگو دستى را گرفتم و آن افرادى که دور و بر من بودند مخاطب قرار دادم با آنها صحبت کردم، گفتم آقایان من خواهش مى‌کنم شما اجازه بدهید که ما حادثه‌اى را به‌وجود نیاوریم. و آن‌طور که من فهمیدم اینها نیت سوئى ندارند و کارى هم نمى‌توانند بکنند. حقیقتش هم همین بود سه تا نظامى با یک جیپ توى این جمعیت کارى نمى‌توانست بکند، و بگذارید اینها برگردند بروند، بگذارید بروند خارج بشوند. مردم طبق معمول آن روزها تو راهپیمائى که هرچى مى‌گفتیم بهشان واقعاً با جان و دل گوش مى‌کردند، گوش کردند. با این‌که خیلى جمعیت فشرده بود راه دادند، من مجدداً سرم را آوردم داخل ماشین و گفتم که شما سریع هرجور که مى‌توانید خودتان را از جمعیت بکشید بیرون و بروید و نمانید این‌جا چون هر آن خطر تهدید مى‌کرد آنها را.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۱۹]

در همین هنگام ناگهان صدای تیری در بین جمعیت می‌پیچد و یک نفر را به زمین می‌اندازد. ارتشی تازه‌پیوسته به مردم می‌گوید فشار جمعیت باعث شده گلوله اشتباهاً شلیک شود. آیت‌الله خامنه‌ای این صحنه را این‌گونه توصیف می‌کنند: «ناگهان صداى تیراندازى به گوش رسید. ما دیدیم که از یک نقطه‌ى دوردستى صداى شلیک آمد و چند تیر پیاپى رها شد. مردم فوراً به نظرشان رسید که هدف این تیراندازى من هستم؛ چون به‌طور مشخص وسط جمعیت ایستادم، ممکن است از یک نقطه‌ى دوردستى من را هدف گرفته‌اند. ریختند و بعضى از جوان‌ها آمدند بالا و التماس، درخواست از من که شما بیا از ماشین پائین.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۲۰]

ناگهان صدای تیراندازی از بیرون استانداری بیشتر می‌شود؛ تعدادی تانک و نفربر به سمت استانداری می‌آمدند و به همه چیز شلیک می‌کردند و مردم را زیر می‌گرفتند. مسلسل‌ها به کار افتاده و نارنجک‌های اشک‌آور به سمت مردم پرتاب می‌شود. یکی از شاهدان این صحنه را این‌گونه روایت می‌کند: «ناگهان دیدیم از طرف استانداری یک گروه نظامی وارد خیابان شدند و با مسلسل و تیربار به صورت زمینی و هوایی شروع به تیراندازی کردند. وحشت عجیبی بین مردم افتاد. عده‌ی زیادی روی هم افتادند و گروهی هم پایمال شدند. چندنفر به شهادت رسیدند و تعدادی مجروح شدند. جوی‌ها پر از جمعیت شده بود و مردم توی کوچه‌ها فرار می‌کردند. حالت عجیب و غریبی پیش آمده بود.»[۲۱] در ادامه تانک‌ها به سمت بیمارستان امام رضا علیه‌السلام می‌روند و آنجا نیز دست به کشتار مردم می‌زنند. مردم به تلافی این کشتار وحشیانه به فروشگاه لشکر، کارخانه‌ی پپسی، انجمن ایران آمریکا، انجمن ایران انگلیس و اداره‌ی آگاهی حمله کرده و آنها را به آتش کشیده یا تسخیر می‌کنند. دود آتش‌سوزی‌ها و بوی باروت شهر را فرا می‌گیرد. مردم در کوچه‌ها و خیابان‌ها در حال انتقال مجروحین و شهدا به بیمارستان‌ها هستند که خبر می‌رسد چند نفر از ساواکی‌ها طی یک اقدام مشکوک، به طرز فجیعی کشته شده و جنازه‌ی مثله‌شده‌ی آنها در یکی از میدان‌های شهر آویزان شده است.

اوضاع بحرانی شهر باعث می‌شود جلسه‌ای با حضور علما و روحانیون مبارز مشهد از جمله آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی، آیت‌الله فلسفی، آیت‌الله میرزاجوادآقا تهرانی، سیدمحمود قمی -به نمایندگی از پدرش-، آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد، سیدکاظم مرعشی، عباس واعظ طبسی، عزالدین زنجانی، ابوالحسن شیرازی، محمدرضا محامی و دکتر محمود روحانی در منزل آیت‌الله شیرازی برگزار شود. در این جلسه اخبار اتفاقات شهر نقل و بررسی می‌شود. همچنین مکالمه‌ی تلفنی بین فرزند آیت‌الله شیرازی و ارتشبد اویسی برقرار می‌شود که او وعده‌ی کشتار بیشتر در صورت ادامه‌ی مبارزات می‌دهد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این تماس را این‌گونه روایت می‌کنند: «ما در منزل آقاى شیرازى که بودیم، پسر ایشان با اویسى تماس گرفت. چون آقاى شیرازى روحانى برجسته و معروفى بود و جزو مراجع بود. گفته شد به اویسى که از مشهد و منزل آقاى آسیدعبداللَّه است؛ پسر ایشان که پشت خط بود؛ اویسى گوشى را برداشت و صحبت کردند با هم؛ این از این‌جا گفت که آقا خیلى ناراحتند از شدت عمل‌هایى که فرماندارى نظامى در این‌جا دارد انجام مى‌دهد. او از آن طرف با لحن بسیار تندى گفت که من شدت عمل را بیشتر خواهم کرد و مى‌گویم همه را بکشند، قتل عام مى‌کنم، چنین مى‌کنم، چنان مى‌کنم، با کمال وقاحت! به جاى این‌که عذرخواهى‌اى بکند یا وعده‌اى بدهد یا ملایمتى نشان بدهد گفت که من شدت عمل به‌خرج خواهم داد و تهدید کرد.» ۱۳۶۶/۱۰/۱۰ [۲۲]

پس از بحث و بررسی‌های چندساعته تصمیم نهایی این می‌شود که فضای شهر باید آرام شود و برای محقق شدن این مسأله باید جمعی از اعضای حاضر در جلسه که در بین مردم نفوذ کلام دارند به نقاط مختلف شهر بروند. فرزند آیت‌الله شیرازی در این‌باره می‌گوید: «پس از تبادل نظر رهبران بنا شد که شهر را آرام کنیم. فکر کردیم مصلحت خودمان و مصلحت نهضت و شهر و امنیت شهر این نیست که شهر این‌طور باشد. قرار گذاشتیم هر یک از این آقایان متشخص به همراه عده‌ای به یک نقطه از شهر بروند تا بتوانند بر اوضاع مسلط شوند. چون کلانتری سه، چهار و شش و هتل هایت (هما) آتش گرفته بود. قرار شد آقای خامنه‌ای یک عده‌ای همراهشان باشند، آقای هاشمی‌نژاد یک‌طرف، آقای مروارید همین‌طور، آقای مرعشی یک‌طرف با یک عده‌ای راه افتادند.»[۲۳]

آقای محمد خجسته از همراهان آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: «آخر شب آقای خامنه‌ای، آقای هاشمی‌نژاد، آقای طبسی و دکتر روحانی و یک نفر دیگر را از خانه‌ی آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی سوار کردم. دور فلکه‌ی میدان شهدا که دور می‌زدیم دیدیم جنازه‌ی چهار تا سرباز را آویزان کرده بودند. که فردا همین‌ها را به‌عنوان سرباز مثله‌شده به سربازهای پادگان نشان دادند که این روزگار شما هم هست. آنها هم فردایش ریختند توی خیابان و مردم را می‌زدند و می‌کشتند و می‌رفتند. صف نفت، صف نان و...»[۲۴]

صبح روز یکشنبه دهم دی‌ماه اجساد مثله‌شده‌ی ارتشیان کشته‌شده در پادگان لشکر ۷۷ به نمایش گذاشته شد و ارتشیان از جلوی آنها رژه رفتند. سپس فرماندار نظامی شهر سخنرانی می‌کند و می‌گوید: «این بود رفتار مردم با برادران سرباز ما که اینک جنازه‌ی متلاشی‌شده‌ی آنها را دیدید. اگر تیراندازی نکنید آنها شما را خواهند کشت و اگر فرار کنید ما شما را دستگیر و تیرباران خواهیم کرد. پس بکشید تا کشته نشوید.» ارتشیان پس از خروج از پادگان در پناه تانک‌ها و نفربرها به مردم حاضر در کوچه و خیابان تیراندازی کردند. ارتشیان شاه آمده بودند تا از مردم انتقام بگیرند. شیشه‌های مغازه‌هایی که عکس حضرت امام رحمه‌الله را نصب کرده بودند به رگبار می‌بستند و حتی مردم حاضر در صف نفت و نان را نیز از گلوله‌های خود بی‌نصیب نگذاشتند. خانه‌ی آیت‌الله شیرازی نیز که مردم در حیاط آن پناه گرفته بودند مورد حمله قرار گرفت و ارتشیان شاه از بالای بام آن مردم را به رگبار بستند. عصر یکشنبه خیابان‌ها جولانگاه نفربرها و تانک‌ها بود و بیمارستان‌ها پر از مجروحین شده بود. چون بهشت‌ رضا در تصرف ارتشیان بود جنازه‌ها روی دست مردم مانده بود و روز بعد آنها را برای دفن به آنجا منتقل کردند. چهار روز پس از این اتفاق، سپهبد عزیزی استاندار خراسان و نائب‌التولیه‌ی آستان قدس استعفا داده و مشهد را ترک می‌کند. همان ایام ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش نیز استعفا داده و از ایران می‌گریزد.

* راهپیمایی اربعین؛ آخرین حضور در مشهد
تظاهرات و راهپیمایی مردم همچنان ادامه می‌یابد و رژیم شاه که دیگر در سراشیبی سقوط افتاده، عکس‌العمل چندانی در قبال اعتراضات مردم نمی‌تواند نشان دهد. چهار پنج ماه است که پیام‌ها و رهنمودهای حضرت امام رحمه‌الله در سرتاسر مملکت توسط مردم پیاده می‌شود. اعتصابات با حمایت و پشتیبانی او ادامه دارد، بازارها و مغازه‌ها با حرف او باز و بسته می‌شوند، پزشکان به دستور او از پذیرفتن دفترچه‌ بیمه‌ی ارتشیان امتناع می‌کنند و مدتی بعد با موج پیوستن ارتشیان به انقلاب به دستور او دفترچه بیمه‌ی ارتشیان و نظامیان را می‌پذیرند.

در ۲۲ دی‌ماه امام خمینی رحمه‌الله فرمان تشکیل شورای انقلاب را صادر کردند. این شورا موظف بود «شرایط تأسیس دولت انتقالى را مورد بررسى و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه‌ی آن را فراهم سازد.» حضرت امام رحمه‌الله همچنین تأکید کرده بودند «دولت کنونى، که منصوب شاه مخلوع و مجلسینْ غیرقانونى مى‌باشد، هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود. همکارى با این دولت غاصب به هر شکل و به هر نحوى شرعاً حرام و قانوناً جرم است. همان‌طورى که کارمندان محترم و مبارز بعضى از وزارتخانه‌ها و ادارات دولتى عمل کرده‌اند باید از اطاعت وزراى غاصب سرپیچى نموده و در صورت امکان آنان را به وزارتخانه‌ها راه ندهند.»[۲۵] یک روز بعد شورای سلطنت نیز به دستور شاه تشکیل می‌شود. سیدجلال‌الدین تهرانی رئیس شورای سلطنت راهی پاریس می‌شود تا با امام رحمه‌الله دیدار کند. اما امام رحمه‌الله اعلام می‌کنند با نماینده‌ای از جانب حکومت سلطنتی ملاقات نخواهند کرد و شرط دیدار را اعلام استعفای او از شورای سلطنت اعلام می‌کنند. استعفای تهرانی یکم بهمن تقدیم امام رحمه‌الله می‌شود.

۲۹ دی‌ماه مصادف با اربعین حسینی، یکی از بزرگترین راهپیمایی‌ها در مشهد و سرتاسر ایران به فرمان حضرت امام رحمه‌الله و برای اعتراض به حکومت بختیار و استقرار جمهوری اسلامی برگزار می‌شود. جمعیت آن‌قدر زیاد بود که هیچ کاری از دست مزدوران رژیم شاهنشاهی برنمی‌آمد. مشت بر گلوله پیروز شده بود. انتظامات راهپیمایی را فرهنگیان و دانشگاهیان بر عهده داشتند؛ عکس‌های حضرت امام رحمه‌الله در دست مردم بود و شعار می‌دادند: «نه سازشِ سیاسی، نه قانون اساسی، ادامه‌ی انقلاب، جمهوری اسلامی» و «مرگ بر بختیار، نوکر بی اختیار»

آیت‌الله خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد درباره‌ی ادامه‌ی نهضت و اهداف حکومت جمهوری اسلامی سخنرانی می‌کنند. این آخرین حضور آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد است.

* با شورای انقلاب در تهران
چند روزی است که آیت‌الله مطهری از چند کانال مختلف-تلفنی و حضوری- از آیت‌الله خامنه‌ای خواسته بود تا برای امر مهمی به تهران بیاید. اما شتاب رخدادهای مشهد و لزوم رسیدگی به آنها و نقش پررنگ آیت‌الله خامنه‌ای در آنها مانع رفتن بود. «تعجب کردم. زیرا او از بار سنگین مسئولیت من[در مشهد] آگاهی داشت. به فرستاده‌ی او گفتم که نمی‌توانم. حتی برای لحظه‌ای نمی‌توانم مشهد را ترک کنم. دو روز بعد پیام دیگری داد که باید به تهران بروم. بار دیگر پاسخ دادم که امکان ترک مشهد غیرممکن است.»[۲۶] آخرین پیام لحن صریحی داشت: «نیامدنت به تهران مخالفت با امر امام است.» آیت‌الله خامنه‌ای تصمیم گرفت راهی تهران شود.

یکی از همراهان آیت‌الله خامنه‌ای آخرین لحظات حضور ایشان در مشهد را این‌گونه توصیف می‌کند: «ما حدود تقریباً ده دوازده نفر بدرقه‌کننده‌ی ایشان بودیم. ورودی فرودگاه همان وسط صندلی‌هایی بود که آنجا نشسته بودند و ما هم دورشان حلقه زدیم. آنجا سفارش‌هایی به ما کردند و دیگر رفتند تهران.»[۲۷] حضرت آیت‌الله خامنه‌ای خود در توصیف این ایام می‌گویند: «از تهران آقاى مرحوم شهید مطهرى بارها براى من پیغام فرستادند که براى یک کار مهمى من باید بیایم تهران و من دوستان مشهد را راضى کردم که بیایم تهران و آمدم، که آن کار مهم هم عبارت از این بود که امام من را به عنوان عضو شوراى انقلاب معین کرده بودند و من خبر نداشتم از این قضیه و اینها مى‌خواستند به من ابلاغ کنند و این طبعاً ایجاب مى‌کرد که من در تهران بمانم، تا این‌که آمدم تهران. تهران خب در کمیته‌ى پیشواز استقبال در مدرسه‌ى رفاه بودیم تا آن روزهاى بسیار حساس قبل از ۱۲ بهمن، قبل از آمدن امام.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۲۸]

رصد شرایط موجود و ارائه‌ی تحلیل به رهبری انقلاب، تشکیل دولت موقت، زمینه‌سازی برای بازگشت حضرت امام رحمه‌الله به ایران، تشکیل کمیته‌‌ی استقبال و رهبری و مدیریت راهپیمایی‌های مردمی از مهمترین اقدامات شورای انقلاب در آن ایام بود.
 
* کمیته تبلیغات ستاد استقبال از امام
 خبرهایی می‌رسید که امام خمینی رحمه‌الله قصد دارند طی چند روز آینده وارد ایران شوند. «ستاد استقبال از امام» توسط شورای انقلاب تشکیل می‌شود و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مسئولیت «کمیته‌ی تبلیغات ستاد استقبال» را عهده ‌دار می‌شوند. «جمعى از رفقاى نزدیکى که با هم کار مى‌کردیم و همه‌شان در طول مدت انقلاب، نام و نشان‌هایى پیدا کردند و بعضى از آنها هم به شهادت رسیدند - مثل شهید بهشتى، شهید مطهرى، شهید باهنر، برادر عزیزمان آقاى هاشمى، مرحوم ربانى شیرازى، مرحوم ربانى املشى - با هم مى‌نشستیم و در مورد قضایاى گوناگون مشورت مى‌کردیم. گفتیم که امام، دو سه روز دیگر یا مثلاً فردا وارد تهران مى‌شوند و ما آمادگى لازم را نداریم. بیاییم سازماندهى کنیم که وقتى ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد و کارها از همه طرف به این‌جا ارجاع گردید، معطل نمانیم. صحبت دولت هم در میان نبود.» ۱۳۶۵/۵/۱۸ [۲۹]

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دست به انتشار نشریه‌ای می‌زنند که در آن روزها از جانب «کمیته‌ی تبلیغات ستاد استقبال» منتشر می‌شود. «قبل از آن‌که امام وارد بشوند ما نشسته بودیم با برادرانمان و روى برنامه‌ى اقامتگاه امام و ترتیباتى که بعد از ورود امام باید انجام بگیرد یک مقدارى مذاکره کرده بودیم، یک برنامه‌ریزی‌هایى شده بود. آن روزها یک نشریه‌اى ما درمى‌آوردیم که بعضى از اخبار و مثلاً اینها در آن نشریه چاپ مى‌شد، از همان رفاه این نشریه بیرون مى‌آمد.» ۱۳۶۲/۱۰/۲۴ [۳۰]
 
* تحصن در مسجد دانشگاه تهران
ششم بهمن‌ماه به عنوان تاریخ ورود حضرت امام رحمه‌الله به ایران اعلام می‌شود، اما بختیار با بستن فرودگاه سفر را به تعویق می‌اندازد. اعضای شورای انقلاب راهی بهشت زهرا شده و برای مردم سخنرانی کرده و شرایط را توضیح می‌دهند. قطعنامه‌ای نیز تهیه می‌شود که توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قرائت می‌شود. با افزایش نگرانی‌ها شورای انقلاب و جامعه‌ی روحانیت ‌مبارز به این جمع‌بندی می‌رسند که در اعتراض به بستن فرودگاه از سوی بختیار دست به تحصن بزنند. پیشنهادات حول مسجد بازار و مسجد دانشگاه بود. در نهایت تحصن در مسجد دانشگاه که توسط آیت‌الله مطهری پیشنهاد شده بود رأی می‌آورد.

صبح روز هفتم بهمن‌ روحانیون به‌طور متفرقه وارد دانشگاه تهران می‌شوند و با تجمع در مسجد دانشگاه اعلام تحصن می‌کنند. آیت‌الله خامنه‌ای نیز همراه با آیت‌الله بهشتی راهی دانشگاه می‌شود و طی پنج روز تحصن، نشریه‌ی «تحصن» را که منعکس‌کننده‌ی خواسته‌های روحانیون متحصن بود منتشر می‌کنند.

طی پنج روز تحصن هر روز افراد مختلفی به مسجد دانشگاه آمده و ضمن اعلام همبستگی با روحانیون متحصن، سخنرانی می‌کردند. شهید محلاتی رابط بین متحصنین و بیرون بود. «آن روزى بود که امام قرار بود بیایند، نیامدند و ما رفتیم در بهشت زهرا و شهید بهشتى سخنرانى کردند و بنده قطعنامه را خواندم، آن روز بهشت زهرا این جورى بود دیگر. یک سخنرانى شهید بهشتى کردند بعد هم یک قطعنامه‌اى تهیه کرده بودیم. من هم رفتم قطعنامه را خواندم و برگشتیم. وقتى که برگشتیم صحبت شد که حالا قدم بعدى چى باشد؟ فکر تحصن در تهران بى‌ارتباط به تجربه‌ى تحصن در مشهد نبود، یعنى تجربه‌ى موفق تحصن بیمارستان مشهد تشویق‌کننده بود به این تحصنى که در تهران انجام گرفت. مدتى بحث شد که کجا تحصن انجام بگیرد، بعضى مى‌گفتند در مسجد بازار مسجد امام که آن وقت اسمش مسجد شاه بود آن‌جا تحصن انجام بگیرد، بعضى جاهاى دیگر را پیشنهاد مى‌کردند. یک وقت پیشنهاد دانشگاه هم شد که دیدیم بسیار جالب و از همه جهت این خوب هست. لذا بود که حرکت کردند صبح، برادرها صبح زود رفتند دانشگاه ... ما رفتیم داخل مسجد و فوراً آن اطاقک سر مسجد را آن‌جا را ستاد کارها قرار دادیم و بلافاصله یک اعلامیه منتشر کردیم؛ یعنى اولین کارى که کردیم یک اعلامیه نوشتیم گفتیم که این اعلامیه پخش بشود و ما حضورمان در این‌جا آن وقتى فایده خواهد داشت که زبان و بیان همراهش باشد و این کار را کردیم و این سیاست را ما تا آخر هم ادامه دادیم و همین بود که اثر کرد، زیرا که اگر سخنرانى‌ها و اعلامیه‌ها نبود مفهوم نمى‌شد که چکارى انجام گرفته، نه مردم در جریان قرار مى‌گرفتند و تبلیغات دستگاه هم مى‌توانست شاید آن را جور دیگرى جلوه بدهد. لذا بود که چند تا برنامه در دانشگاه بود یکى سخنرانی‌هایى بود که مستمراً در مسجد دانشگاه انجام مى‌گرفت که همه‌ى ماها هر کدام یک برنامه‌ى سخنرانى را این‌جا گذاشتیم و دیگران سخنرانى مى‌کردند، یکى اعلامیه‌ها بود، یکى هم یک نشریه، یک بولتن روزانه ما منتشر مى‌کردیم، الان درست یادم نیست، دو تا بولتن ما منتشر کردیم یکى در دانشگاه، گمانم اسمش تحصن بود.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۳۱]

همان روزها در خیابان‌های اطراف دانشگاه هم درگیری‌های پراکنده‌ای بین دانشجویان و ارتش شکل می‌گیرد که روحانیون متحصن نیز می‌خواهند به هواداری از دانشجویان وارد درگیری شوند، اما دانشجویان مانع می‌شوند. «فراموش نمى‌کنم که در مسجد دانشگاه یا آن جلوى پله‌هاى دانشگاه، غالباً دائماً سخنرانى بود. گاهى هم مى‌آمدیم توى دانشگاه جمعیتى حرکت مى‌کردیم. یک روز توى همین خیابان این‌جا جلوى در دانشگاه نیروهاى رژیم پهلوى حمله کرده بودند، به یک عده‌اى از جوان‌ها و از مردم و کشتار مى‌کردند، به ما خبر دادند، ما راه افتادیم. از آن کسانى که آن روز بودند من یادم هست مرحوم آیت‌الله ربانى شیرازى رحمةالله‌علیه است. دوستان دیگر هم بودند من یادم از آنها نیست. راه افتادیم آمدیم؛ این جوان‌هاى دانشجو آمدند مانع شدند، گفتند ما نمى‌گذاریم شما بروید توى این خطر و در مقابل تیرهاى دشمن. ما گفتیم ما باید برویم با جان خودمان از این جوان‌ها دفاع کنیم، بالأخره آنها نگذاشتند، ما را برگرداندند.» ۱۳۶۳/۱۱/۷ [۳۲]

* دیدار با امام رحمه‌الله پس از ۱۵ سال
۱۲ بهمن‌ماه به عنوان روز ورود حضرت امام رحمه‌الله اعلام می‌شود. اعضای شورای انقلاب از مسجد دانشگاه راهی فرودگاه می‌شوند. احتمال هر اتفاقی می‌رفت و شایعاتی مبنی بر زدن هواپیما در آسمان ایران نیز شنیده شده بود. اضطراب و دلواپسی در چهره‌ی همه موج می‌زد؛ اما ورود شکوهمندانه‌ی امام رحمه‌الله و پایین آمدن از پله‌های هواپیما خیال همه را راحت کرد. «توى ماشین من یک وقتى خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، مى‌خندیدند، بنده از نگرانى بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بى‌اختیار اشک مى‌ریختم و نمى‌دانستم که براى امام چى ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت. بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد این‌که آرامش امام ظاهر شد، نگرانی‌ها و اضطراب ما به کلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلى‌هاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند. وقتى که بعد از سال‌هاى متمادى امام را من زیارت مى‌کردم آن‌جا، ناگهان خستگى این چندساله مثل این‌که از تن آدم خارج مى‌شد. احساس مى‌شد که همه‌ى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه این‌جا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده.» ۱۳۶۲/۱۰/۲۴ [۳۳]

با ورود حضرت امام رحمه‌الله به پاویون فرودگاه، همه گرداگرد ایشان حلقه می‌زنند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اما کمی دورتر از امام رحمه‌الله جای می‌گیرد، چرا که نمی‌خواهد بر شلوغی اطراف ایشان افزوده و باعث اذیت شدن ایشان شود. «احساس خطر کردیم و با صدای بلند از مردم خواستیم که از امام دور شوند؛ بر احساسات خود غلبه کنند. من و شماری از نزدیکان امام خود را عقب کشیدیم. جز آقای مطهری که داخل هواپیما رفته و هنگام خروج امام را همراهی کرده بود، کسی از خواص، کنار ایشان نبود. آقای بهشتی هم جای معینی نداشت و در آن محیط در حرکت بود.»[۳۴]
 
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که مسئول کمیته‌ی تبلیغات ستاد استقبال بود، همزمان با رفتن امام رحمه‌الله به بهشت زهرا راهی ستاد استقبال می‌شوند تا مسائل مربوط به تبلیغات و انتشار نشریه را پیگیری کنند. حضرت امام رحمه‌الله نیز پس از سخنرانی بهشت‌ زهرا به منزلی رفته بودند تا کمی استراحت کنند. ساعت ۱۰ شب امام رحمه‌الله بدون اطلاع قبلی  وارد مدرسه‌ی علوی می‌شوند.

«ما در ستاد استقبال، در دبستان علوى نشسته بودیم. من داشتم یک روزنامه‌اى را که آن روزها به مناسبت ورود امام منتشر مى‌کرد همان ستاد، تنظیم مى‌کردم، سر مقاله و صفحه‌بندى و این کارها را داشتیم انجام مى‌دادیم، ساعت ۱۰ شب بود که ناگهان گفتند که امام دارند تشریف مى‌آورند این جا. ما هیچ انتظار نداشتیم که این‌جور امام را به این آسانى در یک مترى، دو مترى خودمان مشاهده کنیم. یک وقت امام از در پشت دبستان علوى وارد دبستان شدند. حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب بود. چند ساعتى ایشان در منزل یکى از بستگانشان استراحت کرده بودند و برگشته بودند به این‌جا و شب را در آن‌جا گذراند. من با این‌که در فرودگاه امام را زیارت کرده بودم، اما نزدیک نرفته بودم، چون خیلى شلوغ بود و ایشان هم خسته بودند، نمى‌خواستم کمک به مزاحمت ایشان کرده باشم. آن‌جا از نزدیک امام را زیارت کردیم.» ۱۳۶۶/۱۱/۱۲ [۳۵]
 
* گفتم امام با مردم است
با ورود حضرت امام رحمه‌الله مدرسه‌ی رفاه و مدرسه‌ی علوی کانون انقلاب ایران می‌شود. ستاد استقبال و شورای انقلاب با هدایت و راهنمایی امام رحمه‌الله مشغول رتق و فتق امور هستند و  اخبار و اطلاعات متعددی از نقاط مختلف کشور می‌رسد. از سویی رژیم هنوز به‌طور کامل سقوط نکرده و از سویی امام رحمه‌الله تأکید دارند تا چند روز آینده باید دولت موقت اعلام شود. به همین منظور جلسات شورای انقلاب در حضور حضرت امام رحمه‌الله برگزار می‌شود.

هر روز تعداد زیادی از مردم و چهره‌های مختلف سیاسی می‌آیند تا امام رحمه‌الله را ببینند. اهمیتی که امام رحمه‌الله برای مردم قائل بود برای برخی چهره‌ها قابل فهم نبود. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این‌باره می‌گویند: «یک آقایى از همین چهره‌هاى مدعى مبارزه، مدعى مردمى بودن، همان روز دوم یا اول، دوم ورود امام در مدرسه‌ى رفاه که ما مشغول بودیم هر لحظه‌اى به ده تا کار، بعد از مدتى معطلى که مى‌خواست من را ببیند من هم بین این اتاق و آن اتاق این جلسه واقعاً هر دقیقه‌اى یک کار یک مشغله یک مشکل وجود داشت، امام آمدند. خبر مى‌آمد که سربازها فلان جا حمله کردند. مردم در فلان جا تظاهرات راه انداختند. چهار نفر کشته شدند، عده‌اى آمدند که امام را ببینند از فلان پایگاه یا از فلان اداره یا از فلان جا اعلام همبستگى شده، دائماً مسأله بود، مسائل روزمره. بعد اینها در سطح عام، در سطح خاص که شورای انقلاب که آن وقت جلسات پنهانى داشت در حضور امام، مسأله‌ى تشکیل دولت، مسأله‌ى معرفى دولت، کى معرفى بشود؟ چه جورى معرفى بشود؟ چه جورى اعلام بشود؟ آن دولت چه کار کند؟ هزاران مسأله، واقعاً هزاران مسأله. در بین این شلوغ و پلوغى این آقا مچ من را گرفت آقا من ده دقیقه با تو کار دارم، رفیق قدیمى من. حرفش این بود: به امام بگو، این همه خودش را به مردم نده، صبح تا ظهر با مردم هى دست تکان دادن به مردم، باز یک خورده استراحت، باز عصرى باز با مردم، زنها مى‌آیند، باز دست تکان دادن. من گفتم چطور؟ منظور چیه؟ گفت که آخر این همه رجال سیاسى این آدم‌هاى متفکر، خوش‌فکر، با مغز، بیایند بنشینند با امام، مشورت کند امام با اینها، ببینیم چه کار باید بکنیم؟ بنده گفتم امام به این مغزهاى متفکرى که شما مى‌گوئید چندان ایمانى ندارد. امام قبول ندارد اینها را؛ اوقاتش تلخ شد و رفت» ۱۳۵۸/۲/۱۵ [۳۶]

* اساسنامه حزب جمهوری
تابستان سال ۵۶ اولین رایزنی‌ها برای تأسیس یک تشکل منسجم از مشهد آغاز شد. تشکلی که همزمان بتواند فاز فکری_عقیدتی مبارزه و انقلاب و جریان‌ روشنفکری مذهبی مثل شهید‌ مطهری و شهید بهشتی را با فاز سیاسی و عملیاتی مبارزه جمع کند. آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله ربانی املشی، آیت‌الله موحدی کرمانی و حجت‌الاسلام حجتی کرمانی جمع اولیه‌ای هستند که با اضافه شدن شهید باهنر و شهید بهشتی اولین ایده‌پردازان و دنبال‌کنندگان تأسیس حزب هستند. «آقاى بهشتى خیلى استقبال کرد و به جاى ذهنیات، پرداخت به این‌که از کجا وارد بشویم، به کجا وارد نشویم، اول کى‌ها باید باشیم مشخصاً، چون کار معلوم است چیست. کى‌ها را ما مى‌توانیم به عنوان همکار در سطح ایران داشته باشیم؟ و گفت من پیشنهاد مى‌کنم کسى را انتخاب کنید، کسى را بیاورید به عنوان عضو قبول کنید که همه آن را به عنوان یک فردى که متعهد به اخلاق و خلقیات اسلامى هست و خودخواهى ندارد و توى جمع حل مى‌شود قبول داشته باشیم. و این جمله خیلى براى ما راهگشا بود. بنده قلم دستم گرفتم و کاغذ و یکى یکى بنا کردیم افراد را شمردن و نوشتن. ایشان گفت که از همین جمع خودمان، شش نفرى که نشستیم شروع کنیم، آیا همه‌ى ما همدیگر را قبول داریم به این عنوان یا نه؟ و اسم ایشان، اسم بنده، اسم دوستان، یکى یکى را نوشتیم، عده‌اى دیگر را هم نوشتیم، قرار شد از آنها دعوت کنیم به کار، به این وسیله شروع شد.» ۱۳۶۰/۱۱/۲۷ [۳۷]

کم‌کم جلسات منظمی برای پیگیری راه‌اندازی حزب با حضور تعدادی از روحانیون مبارز تهران، مشهد و قم تشکیل شد که با دستگیری همزمان تعدادی از آنها در زمستان ۵۶ متوقف شد. تابستان ۵۷ با رهایی آیت‌الله خامنه‌ای و سایر همفکران از تبعید و زندان، آنها دور هم جمع می‌شوند و تصمیم می‌گیرند که همزمان با اول محرم، تشکیل حزب را با عنوان یک تشکل اسلامی اعلام کنند، اما با صدور پیام حضرت امام رحمه‌الله مبنی بر لزوم ساماندهی برای مردمی‌شدن مبارزه در محرم، آنها راهی شهرهایشان شده و این کار به تعویق می‌افتد. این افراد پیش از این چندبار موضوع تشکیل و اعلام حزب را با حضرت امام رحمه‌الله در میان گذاشته و می‌دانستند ایشان نیز نگاه مثبتی به اعلام آن دارند: «امام شخصاً مطلع بودند؛ ما از زمانى که امام در پاریس اقامت داشتند، برادران ما رفتند و با امام در میان گذاشتند، حتى قبل از آنى که امام به پاریس بروند در نجف، ما یکى از برادران را فرستادیم نجف تا در زمینه‌ى تشکیل گروهى و حزبى با این خصوصیات با امام مذاکره کنند و این مذاکرات ادامه پیدا کرد تا وقتى که ایشان در پاریس تشریف داشتند، و ادامه پیدا کرد تا وقتى ایشان تشریف آوردند ایران... وقتى که ایشان تشریف آوردند، بعد از چند روزى که گذشت بیشتر احساس کردند ضرورت تشکیل چنین حزبى را؛ لذا قبل از آنى که ما اعلام کنیم، - آن سه چهار، روزى که فاصله شد - ایشان چند مرتبه - شاید دو یا سه مرتبه - پرسیدند که چه کردید؟ اقدام کردید؟ مى‌کنید؟ چه کردید؟» ۱۳۵۸/۲/۱۷ [۳۸]

پس از ورود حضرت امام رحمه‌الله و با توجه به پیگیری امام رحمه‌الله از تأسیس حزب، نوشتن اساسنامه توسط شهید باهنر و آیت‌الله خامنه‌ای تکمیل شده و به پایان می‌رسد. «کارهاى شدیدِ نفس‌گیر شبانه‌روزى کمیته‌ى استقبال و اینها واقعاً به انسان مجال سر خاراندن نمى‌داد، درعین‌حال ما چند نفر تا به هم مى‌رسیدیم فرصتى که همچین مى‌شد مى‌گفتیم که کار حزب چى شد؟ یعنى احساس مى‌کردیم که دارد وقت مى‌گذرد و ما لازم است که هر چه سریع‌تر این کار را انجام بدهیم. تا این‌که بالاخره در همان اوقات شلوغى کمیته‌ى استقبال به من و مرحوم باهنر مأموریت دادند بقیه‌ى دوستان که ما بیائیم اساسنامه و مرامنامه را تمام کنیم، چون طرح اساسنامه و مرامنامه ریخته شده بود و تنظیم هم شده بود، لکن یک بازبینى نهایى لازم داشت. این مأموریت به من و مرحوم باهنر داده شد و باید بگویم که بیشترین کارش را مرحوم باهنر کرد. ایشان بسیار آدم پرکار و خستگى‌ناپذیرى بود؛ گاهى ایشان ۱۰ ساعت، ۱۵ ساعت، ۱۲ ساعت پشت سر هم کار شخصى، تک، مى‌کرد. حالا کار آدم گاهى ۱۸ ساعت هم شبانه‌روز ممکن است کار کند اما شخصاً خودش یک جا بنشیند مثلاً یک کار را ۱۰ ساعت، ۱۲ ساعت پشت سر هم خیلى کار مشکلى است. فراموش نمى‌کنم که اطراف کمیته‌ى استقبال لازم بود توى یک خانه‌اى باشیم که نزدیک به کمیته‌ى استقبال باشیم.» ۱۳۶۰/۹/۲۴ [۳۹]

* فتنه کارخانه جنرال
پس از تشکیل دولت موقت به دستور حضرت امام رحمه‌الله، آخرین سنگرهای رژیم شاه نیز در حال فروریختن بود. در این ایام جریانات کمونیستی نیز با به راه‌انداختن اعتصاب‌هایی در برخی کارخانه‌ها می‌کوشیدند خود را احیا کنند. مسأله آن‌قدر بالا گرفته بود که ستاد تبلیغات مستقر در مدرسه‌ی علوی اعزام سخنران به این کارخانه‌ها را در دسور کار قرار می‌دهد. کارخانه‌ی جنرال یکی از همین کارخانه‌ها بود. چند سخنران به آنجا رفته بودند ولی موفق نشدند غائله را خاتمه دهند. در نهایت آیت‌الله خامنه‌ای راهی آنجا می‌شوند. اسدالله بادامچیان در این‌باره می‌گوید: «من در آن‌جا پیشنهاد کردم کسی که می‌تواند این کار را انجام دهد، آقاسیدعلی آقای خامنه‌ای است. اگر ایشان بروند می‌توانند از عهده‌ی آن بربیایند. از طرفی دیدیم که هیچ راهی نیست و فتنه‌‌ی آن‌جا در حال گسترش است. در نهایت گویا آقای باهنر یا روحانی دیگری خواهش کردند که آیت‌الله خامنه‌ای به آن‌جا بروند. همراه با ایشان شهید حسن اجاره‌دار و شهید اسلامی و همین‌طور یک گروه برای پشتیبانی آن‌ها فرستادیم؛ چون احتمال درگیری بود و می‌بایست از آقا حفاظت شود.»[۴۰]

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روزهای ۱۸ تا ۲۱ بهمن هر روز چند ساعت به کارخانه‌ی جنرال رفته و ضمن سخنرانی به پرسش‌ها و ابهامات حاضران پاسخ می‌دهند. اما همه‌ی افراد حاضر در آنجا کارگران نبودند، بلکه کمونیست‌ها، هوادارانشان را بسیج کرده بودند تا در قالب کارگران معترض، جمعیت را تحریک کنند: «ما یک ستاد جدید هم تشکیل دادیم در دبیرستان علوى اسلامى براى کارهاى تبلیغات و مسائل همین اعزام افرادى به کارخانه‌ها براى این‌که کارگرها را توجیه بکنند و از نفوذ بعضى از عناصر در کارخانه‌ها که داشت انجام مى‌گرفت جلوگیرى کنند و کارهاى تبلیغاتى گوناگون دیگر -که آن مادر دفتر تبلیغات امام هست- که سازمان تبلیغات اسلامى و مدرسه‌ى شهید مطهرى و دفتر تبلیغات امام همه از همان تشکیلات کوچولوى آن روز سرچشمه گرفت و منشعب شد. یک روز من داشتم بین این دو سه تا مقر را براى یک کارى با سرعت با عجله مى‌رفتم؛ یکى از دوستان من را نگه داشت گفت شماها این‌جا مشغول کارهاى خودتان هستید، توى این کارخانه‌ها عوامل کمونیست رفتند دارند کارگرها را تحریک مى‌کنند، دارند تخریب مى‌کنند. من خیلى به نظرم جدى نیامد، اصلاً حساس نشدم نسبت به این مسأله، از بس کار زیاد بود. مى‌دانید آن روزها لحظات آن‌قدر پرحادثه بود که قدرت ذهنى و حتى چشم انسان قادر نبود که همه‌ى این حوادث را ببیند، تمام مشکلات و فتوحات و حوادث و تازه‌هاى کشور در این محدوده‌ى مکانى کوچک و در آن چند روز داشت خودش را نشان مى‌داد و بر یک عده‌ى معدودى تحمیل مى‌شد که اینها باید اینها را حل و فصل مى‌کردند، لااقل مى‌دیدند و واقعاً چنین قدرتى وجود نداشت براى هیچ کس. خیلى مشکل بود، خیلى روزهاى دشوار و پرحادثه‌اى بود. من خیلى برایم این مطلب حساس نیامد، رفتم در آن محلى که داشتیم توى همان دبیرستان علوى، یک نفر دیگر یا همان برادر آمد یک گزارش مفصل‌ترى داد. من احساس کردم که یک حادثه‌اى است و بروم ببینم، پرسیدیم کجا بیشتر حساس است، یک کارخانه‌اى را اسم آوردند گفتند توى این کارخانه عده‌اى هستند و اینها، من گفتم من خودم بروم ببینم که چه خبر است. رفتم توى کارخانه دیدم بله کارگران این کارخانه ۸۰۰ نفر بودند، ۵۰۰ دختر و پسر کمونیست بر اینها اضافه شده بودند.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۴۱]

روز آخر با فرارسیدن وقت نماز مغرب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اقدام به برگزاری نماز جماعت می‌کنند. جمعی از کارگران مسلمان نیز به ایشان اقتدا می‌کنند. «نماز و تقید به اسلام» جبهه‌ی جدیدی بین کارگران و کمونیست‌ها به‌وجود می‌آورد که در نهایت به اخراج کمونیست‌ها توسط کارگران از کارخانه می‌انجامد. «وقتی نماز ایشان شروع شد، کارگرهای مسلمان آمدند و پشت‌سر آقا نماز خواندند اما طرفداران کمونیست‌ها نیامدند که نماز بخوانند. این دو موج با هم دعوا کردند. همین دعوای آن‌ها با کارگرهای نمازخوان و اقامه‌ی نماز جماعت به امامت آیت‌الله خامنه‌ای موجب شد که جمع آن‌ها به‌هم بخورد. بعد از نماز، تقریباً دو صف تشکیل شد؛ یکی صف کارگران مسلمان و دیگری صف کمونیست‌ها. همین موضوع باعث ایجاد درگیری در آن‌جا شد. کمونیست‌ها نتوانستند قضیه را جمع کنند و نیروهای دیگرشان هم که می‌آمدند دیگر نمی‌توانستند با آن‌ها همدل شوند. کارگران مسلمان هم که متوجه حقایق شدند با آن‌ها برخورد کردند و تقریباً توطئه‌ی کمونیست‌ها در آستانه‌ی ۲۲ بهمن در هم شکست.»[۴۲]
 
* قاب ماندگار با امام
روز نوزدهم بهمن‌ماه تعدادی از افسران نیروی هوایی برای بیعت به محل سکونت حضرت امام رحمه‌الله آمدند. آنها در مدرسه‌‌ی دخترانه لباس‌های فرم ارتش را به تن کرده و با شعارهای منظم برای دیدار با امام رحمه‌الله وارد مدرسه‌ی پسرانه شدند. آیت‌الله خامنه‌ای که در کمیته‌ی تبلیغات مشغول بود از پنجره آنها را می‌بیند و راهی اقامتگاه حضرت امام رحمه‌الله می‌شود. «کارم را رها کرده و با شتاب به مدرسه‌ی [پسرانه‌ی] علوی رفتم ببینم چه خواهد شد. افراد نیروی هوایی داخل مدرسه به صف شدند. از راه مخصوصی که به اقامتگاه امام می‌رسید به آنجا رفتم. دیدم امام به طرف پنجره‌ای که به حیاط مدرسه باز می‌شود رفت- همان پنجره‌ای که به ابراز احساسات هر روزه‌ی مردم پاسخ می‌گفت. رفتم و کنار امام ایستادم. یکباره افراد نیروی هوایی ادای احترام نظامی کردند-همان‌گونه که در برابر فرمانده‌شان می‌کنند- امام نیز به شکل نظامی دست خود را بالا برد و جواب آنها را داد. خدایا چه می‌بینم؟»[۴۳] عکس دیدار حضرت امام رحمه‌الله و همافران عصر همان‌روز در روزنامه‌ها منتشر می‌شود.

* سجده شکر
چند روز از تشکیل دولت موقت به دستور امام می‌گذشت اما هنوز رژیم به‌طور کامل ساقط نشده بود. از سویی شایعاتی مثل کودتا علیه انقلاب و بمباران مقر حضرت امام رحمه‌الله نیز پخش شده بود. امام رحمه‌الله دستور داده بودند اعضای شورای انقلاب و روحانیون فعال در ستاد شب‌ها در آنجا نمانند و در خانه‌های اطراف و خانه‌ی آشنایان بخوابند. «شبها که مى‌شد مُصراً از ما مى‌خواستند که ما برویم و در جاهاى مختلفى قرار بگیریم، در یک‌جا نباشیم براى این‌که اگر چنان‌چه یک حادثه‌اى پیشامد کرد همه با هم از بین نروند و چند نفرى بمانند. ما البته خودمان ترجیح مى‌دادیم برویم مدرسه‌ى علوى و در همان جایى که امام اقامت دارند ما هم همان جاها باشیم. دوست مى‌داشتیم. شنیدیم خبر آوردند براى ما که امام گفتند نه، این‌جا جمع نشوند همه و متفرق بشوند. دو تا از آن شب‌هاى جدا جدا در منازل گوناگون خوابیدن را من با مرحوم شهید بهشتى و شهید باهنر بودم؛ یعنى دو شب را با هم بودیم. منزل حاج معینى برادرهاى دیگر بودند. ما منزل حاجى لبانى بودیم، حاج محسن لبانى، من و مرحوم شهید بهشتى و شهید باهنر دو شب را در منزل ایشان که همان نزدیک بود، چون خانه‌هایى را انتخاب مى‌کردیم که نزدیک به آن‌جا باشد و هر جمعى توى یک خانه‌اى زندگى مى‌کردند.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ [۴۴]

اخبار رادیویی ساعت ۱۴ روز بیست‌ویکم بهمن، اعلامیه‌ی فرمانداری نظامی تهران مبنی بر برقراری حکومت نظامی از ساعت ۱۶:۳۰ به بعد را قرائت کرد. ساعاتی بعد پیام حضرت امام رحمه‌الله خطاب به مردم مبنی بر نادیده‌گرفتن حکومت نظامی و حضور در خیابان‌ها منتشر شد. مردم به خیابان‌ها ریختند. نقاط مختلف شهر درگیری بود. شب بیست‌ودوم بهمن درگیری بین نیروهای گارد و همافران ارتش شدید شده بود و مردم به کمک همافران شتافته بودند. «آن وقت شب ساعت مثلاً شاید ۱۰:۳۰ - ۱۱ بود؛ این لحظه‌اى که من اَزش یاد مى‌کنم، وقتى که ما آمدیم از خانه بیرون من دیدم که از همه‌ى این خانه‌ها، توى این کوچه و سر خیابان زن‌ها، جوان‌ها، مردها آمدند بیرون و منتظر هستند ببینند چه کار باید انجام بدهند، آنها انجام بدهند، یک عده‌اى هم بلند شدند و رفتند دنبال این کار. البته خب همیشه این احتمال هم وجود داشت که یک عناصرى هم بخواهند شلوغى راه بیندازند و مردم را بی‌خود متوحش کنند، با این‌که این احتمالات هم بود، در عین‌حال کسى به این احتمالات توجه نمى‌کرد. آن شب تا صبح ... از خیابان پیروزى و از آن ناحیه تا صبح صداى انفجار و شلیک و این حرف‌ها مى‌آمد که بالاخره به پیروزى انقلابیون بحمداللَّه منتهى شد.» ۱۳۶۱/۱۱/۱۹ [۴۵]

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روز ۲۲ بهمن را هم با کارگران کارخانه‌ی جنرال گذراندند، با این تفاوت که کارگران، کمونیست‌ها را بیرون کرده بودند و غائله تمام شده بود. ایشان هنگام عصر کارخانه را به سمت مدرسه‌ی علوی ترک کردند. رادیوی ماشین روشن بود که ناگهان صدای آشنایی شنیده شد؛ صدای حجت‌الاسلام فضل‌الله محلاتی بود. موج را دقیق تنظیم کرد. صدا گفت: «توجه بفرمایید! توجه بفرمایید! اینجا طهران است، صدای راستین ملت ایران؛ صدای انقلاب است!» آرزو‌یی که سال‌ها برایش مبارزه کرده بودند، زندان رفته و تبعید شده بودند محقق شده بود. رژیم شاهنشاهی ساقط شده بود و همه‌ی اینها ممکن نبود مگر با لطف و توفیق الهی. پس باید فقط از او تشکر می‌کرد و سر بر آستان او می‌سایید. «در راه بازگشت از آن کارخانه بود که دیدم که رادیو گفت که صداى انقلاب اسلامى ایران؛ ماشین را نگه داشتم، از ماشین آمدم پایین روى زمین خیابان افتادم زمین و سجده کردم، یعنى به‌قدرى براى من عجیب بود این حادثه. اگرچه بعد از آمدن امام خب معلوم بود که حادثه اتفاق افتاده، اما این‌که از صداى ایران، از فرستنده‌ى رسمى کشور این صدا به گوش من برسد، این براى من یک چیز اصلاً باورنکردنى بود» ۱۳۶۱/۱۱/۱۹ [۴۶]


[۱] - مصاحبه‌ی تلویزیونی آیت‌الله خامنه‌ای، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۲] - سخنرانی در دانشگاه فردوسی، ۱۳۵۷/۸/۸
[۳] - سخنرانی در جمع مردم در استادیوم غلامرضا تختی، ۱۳۵۷/۹/۱۶
[۴] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص ۶۲۲
[۵] - زندگی‌نامه آیت‌الله صدوقی به روایت خودشان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[۶] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی،ص ۶۴۴
[۷] - مصاحبه آیت‌الله خامنه‌ای با روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳۶۰/۹/۲۴
[۸] - صحیفه‌ی امام، ج‌۵، ص۷۶
[۹] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی،ص ۶۲۶
[۱۰] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص۶۲۷
[۱۱] - «ماجرای بیمارستان امام رضای مشهد»؛ گفتاری از آقای محمد خجسته، از همراهان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ماجرای تحصن در بیمارستان امام رضای مشهد که در پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.
[۱۲]. سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، خطبه‌خوانی شب عاشورا در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام، ۱۳۵۷/۹/۱۹
[۱۳] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص ۶۲۶
[۱۴]مصاحبه‌ی تلویزیونی آیت‌الله خامنه‌ای، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۱۵] - روزنامه‌ی محلی «آفتاب شرق»، ۱۳۵۷/۱۱/۱۵
[۱۶] - صحیفه‌ی امام، ج‌۵، ص۲۸۴
[۱۷] - آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی خراسان، کد بازیابی ۱۹۷ ص۵۶
[۱۸] - مصاحبه با روزنامه‌ی قدس، ۱۳۶۶/۱۰/۱۰
[۱۹] - همان 
[۲۰] - همان
[۲۱] - خاطرات حجت‌الاسلام سیدرضا جوادی، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد بازیابی ۱۴۵۷۲
[۲۲] - مصاحبه با روزنامه قدس، ۱۳۶۶/۱۰/۱۰
[۲۳] - آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[۲۴] - «ماجرای بیمارستان امام رضای مشهد»؛ گفتاری از آقای محمد خجسته، از همراهان آیت‌الله خامنه‌ای در ماجرای تحصن در بیمارستان امام رضای مشهد که در پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.
[۲۵] -صحیفه‌ی امام، ج‌۵، ص۴۲۶[۲۶] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص ۶۴۵
[۲۷] - گفتگوی KHAMENEI.IR با آقای نعیم‌آبادی
[۲۸] - مصاحبه‌ی تلویزیونی، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۲۹] -  سخنرانی در مراسم تودیع کارکنان نهاد ریاست جمهوری، ۱۳۶۵/۵/۱۸
[۳۰] - مصاحبه‌ی مطبوعاتی، ۱۳۶۲/۱۰/۲۴
[۳۱] - مصاحبه‌ی تلویزیونی، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۳۲] - خطبه‌های نماز جمعه، ۱۳۶۳/۱۱/۷
[۳۳] - مصاحبه‌ی مطبوعاتی، ۱۳۶۲/۱۰/۲۴
[۳۴] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص ۶۵۵
[۳۵] - مصاحبه‌ی رادیویی به مناسبت دهه‌ی فجر،۱۳۶۶/۱۱/۱۲
[۳۶] - سخنرانی در بزرگداشت شهدای قم، ۱۳۵۸/۲/۱۵
[۳۷] -مصاحبه با روزنامه‌ی اطلاعات، ۱۳۶۰/۱۱/۲۷
[۳۸] -سخنرانی مورخ ۱۳۵۸/۲/۱۷
[۳۹] - مصاحبه با روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، ۱۳۶۰/۹/۲۴
[۴۰] - «فتنه کارخانه جنرال!» گفتاری از آقای اسدالله بادامچیان، فعال و مبارز انقلابی درباره‌ی نقش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در برهم خوردن غائله‌ی کمونیست‌ها در کارخانه‌ی جنرال که در پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.
[۴۱] - مصاحبه‌ی تلویزیونی، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۴۲] - «فتنه کارخانه جنرال!» گفتاری از آقای اسدالله بادامچیان، فعال و مبارز انقلابی درباره‌ی نقش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در برهم خوردن غائله‌ی کمونیست‌ها در کارخانه‌ی جنرال که در پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR منتشر شده است.
[۴۳] - بهبودی، هدایت‌الله. ۱۳۹۰. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سیدعلی حسینی خامنه‌ای، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص ۶۶۳
[۴۴] - مصاحبه‌ی تلویزیونی، ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
[۴۵] -مصاحبه پیرامون خاطرات ۲۲ بهمن، ۱۳۶۱/۱۱/۱۹
[۴۶] - همان

پیوندهای مرتبط:

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای