Khamenei.ir

1393/11/12

درسى در حوزه دیپلماسى با غرب

نامه‌ی اول بهمن رهبر معظم انقلاب اسلامی دامت‌برکاته خطاب به عموم جوانان در اروپا و آمریکا شمالی، از جنبه‌های مختلف شایسته‌ی بررسی است. در این میان، یک مقایسه‌ی تطبیقی میان نحوه‌ی مواجهه با غرب می‌تواند درس‌های بدیعی را به‌همراه داشته باشد.

* مواجهه با غرب؛ مقاومت یا مدارا؟
غرب که در قول و فعل مقامات اروپایی و آمریکایی معنا و مفهوم پیدا می‌کند، در عین آنکه از عناصر متعددی برخوردار است، موضوع واحدی هم به حساب می‌آید. لااقل برای مسلمین و به‌خصوص ما ایرانیان وقتی از غرب سخن می‌گوییم، یک سلسله گزاره‌ها، نمادها و نمودهای مشخصی روبه‌رویمان گشوده می‌شود و ما آن‌ها را نامطلوب می‌یابیم. بنابراین طبیعی است که به اجماع نسبی درباره‌ی آن برسیم و از این رو، اندیشمندان مسلمان و ایرانی مواضع نسبتاً یکسانی درباره‌ی آن پیدا می‌کنند. تاریخ مسلمانان و از جمله مسلمانان اندیشمند ایرانی، شخصیت‌های نامداری را در طول یک‌صد سال اخیر، به یاد می‌آورد که غرب را همان‌گونه دیده‌اند که ما امروز می‌بینیم. سید جمال‌الدین اسدآبادی، محمد اقبال لاهوری، محمد عبده، سید حسن مدرس، میرزای شیرازی، شهید بلخی، جلال آل‌احمد، سید ابوالقاسم کاشانی، سید مجتبی نواب صفوی، محمدعلی جناح، دکتر علی شریعتی، حضرت امام خمینی قدس‌سره و ... اگرچه هرکدام دارای مشرب فکری متفاوتی بوده‌اند، در عین حال، درباره‌ی چیستی غرب و عملکرد آن، دیدگاه نسبتاً نزدیکی با یکدیگر داشته‌اند.

این سلسله‌ی متفکرین و آرای آنان در این‌باره نشان می‌دهد که سوءتفاهمی درباره‌ی غرب وجود ندارد. غرب واقعاً همین است که در این بیش از یک‌صد سال دیده‌ایم و تجربه کرده‌ایم. در عین حال، در این سال‌ها، درباره‌ی اینکه در مواجهه با غرب چه باید کرد، شاهد رویه‌های مختلف بوده‌ایم و به‌طور کلی، یک رویه بر مقاومت و دیگری بر مدارا استوار بوده است. عده‌ای در عین اینکه اذعان می‌کنند غرب فزون‌خواه و فاسد است، مدارای با غرب را توصیه می‌نمایند. این گروه معتقدند با گفت‌وگو می‌توان غرب را واداشت که به موجودیت متمایز، هویت دین‌مدار و منافع ملی ما احترام بگذارد و داوطلبانه و براساس مفاهمه، ستیز با ما را فراموش کند. این در حالی است که در طول این ده‌ها سال، مسلمانان به تجربه‌ای که این انگاره را اثبات کند، نرسیده‌اند.

* مبنای گفت‌وگو با طاغوتیان در اسلام
بعضی از شخصیت‌های مسلمان در کشورهای مختلف، تلاش زیادی کرده‌اند که به نوعی سازگاری میان اسلام و غرب دست پیدا کنند، ولی به اذعان تجربه‌ای که اندوخته‌اند، موفقیتی نداشته‌اند. اما موضوع گفت‌وگو بدون تردید، یک دستور کار اسلامی هم هست و قرآن کریم در آیات متعدد، به آن فراخوانده است. از جمله خداوند متعال، هنگام اعزام حضرت موسی و حضرت هارون علیهما‌السلام برای گفت‌وگو با فرعون، بر این موضوع تأکید کرده و قول سلیم را مدنظر قرار داده است: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا» (طه، آیه‌ی ۴۴)

پس معارف اسلامی نه تنها راه گفت‌وگو با غرب را باز کرده، بلکه به آن توصیه هم کرده است. اما قرآن کریم مبنای این گفت‌وگو را نه اعتماد، بلکه دعوت به خیر قرار داده است. یعنی تعالیم انبیا، جباران و طغیانگران را از دایره‌ی دعوت مصلحانه‌ی انبیا و مؤمنین خارج نکرده است؛ چراکه بدون تردید، مصلحت جباران و طغیانگران هم در گردن نهادن به تعالیم الهی است و باید آنان در معرض چنین دعوت مشفقانه و مصلحانه‌ای قرار گیرند. این البته نمی‌تواند به نتیجه‌ای منجر شود که کوتاه آمدن دو طرف یا کوتاه آمدن یک‌طرفه‌‌ی مؤمنین، زمینه‌ساز توافق باشد.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از طریق حضرت ابوطالب علیه‌السلام، به کفار و مشرکین قریش فرمودند: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهید، از رسالت خود که دعوت به توحید است دست برنمی‌دارم. بنابراین باز گذاشتن باب گفت‌وگو یک حرف است و دست کشیدن از اعتقادات و باورها، حرف دیگری است.

* نامه رهبر انقلاب بر مبنای «دعوت»
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دامت‌برکاته، در نامه‌ای که خطاب به جوانان غرب صادر فرمودند، نوعی از گفت‌وگو را به‌عنوان الگوی اسلامی مواجهه با غرب ارائه کردند و راه درست مواجهه را آموختند. مبنای نامه‌ی رهبری دعوت بود؛ دعوت به تفکر درباره‌ی آنچه دستگاه‌های غرب از آن بازمی‌دارند. دعوت به تفکر، بزرگ‌ترین پایه‌ی تعالیم انبیا و مأموریت اصلی دین و رهبران دینی است.

براساس آموزه‌های دینی، آن پذیرش و تسلیمی ارزش دارد که توأم با تفکر و به عبارتی، پذیرش قلبی باشد و اساساً ارزش اعمال با درجه‌ی تفکری که در متن اعمال قرار گرفته سنجیده می‌شود و لذا گفته شده است «تفکّر الساعة افضل مِن عبادة سبعین سنة». این دعوت برپایه‌‌ی فطرت انسان‌ها که به ودیعت در آنان قرار داده شده و البته می‌تواند رنگ تغییر و تبدیل هم به خود بگیرد قرار دارد؛ یعنی به انسان می‌گوید به خود خدایت برگرد و درباره‌ی ارزش‌های خود تأمل کن.

این دعوت البته لوازمی دارد. مهم‌ترین لازمه‌ی آن، این است که دعوت‌کننده خود گرفتار تفرعن، استکبار، ستیزه‌گری و استخفاف نباشد. از این رو فرموده است: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا». دعوت‌کننده در این میدان، باید از ادبیاتی عزت‌آفرین استفاده کند تا مخاطب خود را در جبهه‌ی مقابل ببیند. حضرت امام خمینی قدس‌سره در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، خطاب به فرماندهان ارتش شاهنشاهی فرمودند: آقای سرلشکر ما می‌خواهیم تو عزیز باشی، آیا تو نمی‌خواهی عزیز باشی؟ بر این اساس، در ادبیاتِ دعوت، جایی برای تحکم و تحقیر وجود ندارد.

رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامه‌ی خود، جوانان اروپا و آمریکای شمالی را به تفکر اولاً درباره‌ی تبلیغات گمراه‌کننده‌ای که آنان را احاطه کرده و مانع بینایی و شنوایی و تأمل آنان شده فراخوانده است: «خواسته‌ی اول من این است که درباره‌ی انگیزه‌های این سیاه‌نمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید» و «از شما می‌خواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیت، سد عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بی‌طرفانه را از شما سلب کنند.»

رکن دوم دعوتِ به تفکر در این نامه، جنبه‌ی ایجابی دارد و آن دعوت به حقیقتی است که از فهم درست آن بازداشته می‌شوند؛ یعنی اسلام. خود این تقدم و تأخر دعوت هم جنبه‌ی دینی دارد و از متن آموزه‌های دینی برآمده است: «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید». در این نامه، با نرمش حداکثری و خطابی توأم با احترام فراوان، از جوانان غرب خواسته شده است که خود درباره‌ی اسلام و تعالیم آن تأمل کنند و در این راه، مستقیماً به تعالیم اصیل و اصلی، یعنی قرآن کریم و شخصیت پیامبر اسلام، صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم مراجعه نمایند. از این رو، رهبر انقلاب با تواضعی کریمانه فرموده‌اند: «من اصرار نمی‌کنم که برداشت من یا هر تلقی دیگری از اسلام را بپذیرید.» و «با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آشنا شوید.»

پرسشگری یکی از ویژگی‌های اصلی دعوت مصلحانه است. از این رو، نامه‌ی رهبر انقلاب آکنده از سؤالاتی است که در برابر غرب و به‌خصوص جوانان آن قرار داده شده است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دامت‌برکاته، بدون اینکه خود پاسخی بدهند، جوانان اروپا و آمریکا را با انواعی از این سؤالات مواجه کرده‌اند که خود این، جنبه‌ی هوشمندانه‌ی نامه را اثبات می‌کند.

* تفاوت «دیپلماسی رسمی» با «دیپلماسی فرهنگی»
اما مواجهه‌ی رهبر معظم انقلاب اسلامی با رهبران غرب، پرسشگری و در عین حال، تبیین دقیق و مقتدرانه‌ی مواضع است. رهبر انقلاب در این مواجهه، امت اسلام را در مقام مطالبه‌گری می‌دانند. در همین نامه هم رهبر انقلاب ضمن دعوت جوانان به پرسشگری، سیاست‌های غرب را با استناد به اعتراف مکرر شخصیت‌های آن، به چالش کشیده‌اند. بنابراین رهبر انقلاب میان «دیپلماسی رسمی» که مخاطبان آن «دولت‌ها» است، با «دیپلماسی فرهنگی» که مخاطب آن «ملت‌ها» است، از نظر هدف‌گذاری، اسلوب و ادبیات، تفاوت بنیادی قائل‌اند.

در طول سال‌های گذشته، ما شاهد خلط مبحث در این موضوع بوده‌ایم. بعضی از سیاست‌مداران با استناد به سنت گفت‌وگو، جای دیپلماسی رسمی را -که البته امر کاملاً لازمی هم هست- با دیپلماسی فرهنگی عوض کرده‌اند. این در حالی است که طرف مقابل، که غرب است، همواره در مواجهه با نظام و دولت جمهوری اسلامی، از ادبیات تند مطالبه‌گرایانه استفاده کرده و با ترفندهای پیچیده که رکن اصلی آن رسانه بوده، تلاش کرده است تا مردم ایران را به دنبال خود بکشد. غرب در عین اینکه نظام و دولت جمهوری اسلامی را نفی کرده و آن را با انواعی از تهدیدها، فشارها و تحریم‌ها مواجه کرده، از این طریق تلاش نموده است تا مهم‌ترین سرمایه‌ی مردم را در مواجهه با غرب، از دست آنان برباید و خود را ریاکارانه، غمخوار مردم ایران معرفی کند. اما برخی از سیاست‌مداران ما، درحالی‌که بارها چوب خدعه و خیانت غرب خود را خورده‌اند، دیپلماسی تفاهمی را با غرب دنبال کرده‌اند. این در حالی است که به کار بردن نابجای این دیپلماسی، آتش کینه‌ی غرب علیه دولت و مردم ایران را شعله‌ورتر کرده است.

* «اقتدار» و نه «انفعال»
ادبیات قرآنی به ما می‌آموزد که وقتی دشمن عَلَم‌ ستیز را علیه مسلمین برافراشته است، باید با اقتدار تمام حرکت او را مهار کرد و البته زمانی که پرچم صلح بلند کرد و مشخص شد که کافران از تعرض علیه مسلمانان کناره گرفته‌اند، باید به دعوت آنان پاسخ داد؛ به شرط آنکه چنین دعوتی از روی ضعف و سستی کفار نباشد. آیات ۵۱، ۶۱، ۸۹ و ۹۰ سوره‌ی مبارکه‌ی «انفال» و نیز آیه‌ی ۳۵ سوره‌ی مبارکه‌ی «محمد» بر این موضوع دلالت دارند.

اصل دعوت که رهبر انقلاب از آن برای هدایت جوانان اروپا و آمریکای شمالی استفاده کرده‌اند، در عین آنکه نرم و سلم‌آمیز است، یک ابتکار مؤثر در جهت تضعیف جبهه‌ی استکبار دارد؛ چراکه بیداری جوانان در غرب کانون‌های توطئه علیه اسلام و مسلمین را در درون خانه با چالش مواجه می‌گرداند. بنابراین یک روی راهبرد دعوت، اقتدار است.

برخی از نحله‌های سیاسی، نظریه‌هایی را در تعامل بین ایران و دولت‌های غربی ارائه دادند. «نظریه‌ی گفت‌وگوی تمدن‌ها» و «نظریه‌ی اعتمادسازی» از این جمله هستند. این نظریات از آنجا که نه تنها چالشی علیه غرب نبودند، بلکه برمبنای تأیید اقتدار و بایستگی تمدن و سیاست‌های غرب قرار داشتند، از سوی خود غرب پذیرفته شدند. این نوع نظریه‌ها ضمن آنکه از عمق معنایی برخوردار نبودند و بیانگر هدف روشنی هم نبودند، از سوی غرب به‌عنوان نشانه‌هایی از انفعال هم تلقی شدند و لذا هم‌زمان با تصویب بعضی از این نظریه‌ها در سازمان ملل، ایران در «محور شرارت» علامت‌گذاری شد و صدور قطعنامه‌ها و بیانیه‌های ضدایرانی را در پی داشت. در واقع این نظریه‌های متساهلانه -شاید ناخواسته- عزم غرب را در دشمنی علیه اسلام و ایران، جزم‌تر کرد.

* استراتژی دو وجهی گفت‌وگو با غرب
نامه‌ی رهبر انقلاب به جوانان، ضمن آنکه چهره‌ی رحیمانه‌ی اسلام را از موضع یک رهبر دینی که صلاحیت او توسط اکثریت مسلمانان و غیرمسلمانان به رسمیت شناخته شده است، به جوانان و به‌طور کلی مردم غرب به‌وضوح نشان داد، که مسلمانان و جمهوری اسلامی هرگز در درستی راه و راهبرد خود، تردید ندارند؛ کمااینکه هرگز مشروعیتی برای اقدامات، نیات و راهبردهای غرب قائل نیستند. این بهترین نوع گفت‌وگویی بود که هر مسلمان و هر ایرانی در صحنه‌ی گفت‌وگو، خود را محق و مقتدر می‌یابد و از آنجا که غرب، زبان قدرت را به‌خوبی می‌شناسد، خود را ناگزیر به کوتاه کردن دست تعرض می‌بیند و ناچار به عقب‌نشینی می‌شود.

اگر واکنش‌های غرب را بعد از صدور این نامه، ملاک میزان تأثیر آن بدانیم، درمی‌یابیم آنجا که سردمداران غربی سکوت کرده‌اند، نامه را دارای تأثیرات بزرگ دیده‌اند و نخواسته‌اند به آن دامن بزنند. آنجا هم که در قالب مقالات، واکنشی نشان داده‌اند، به بدیع بودن و مؤثر بودن آن تأکید کرده‌اند. در یکی از مقالات که "دنیس راس" و "ری تکیه" دو روز پس از صدور نامه در سایت اندیشکده‌ی بنیاد واشنگتن منتشر کردند، به دولت آمریکا یادآور شدند که برخلاف آنچه می‌گوید، ایران ضعیف نشده و مذاکرات هسته‌ای به مهار ایران نینجامیده است و از این رو، باید به یک جنگ سیاسی روی آورد.

نامه‌ی رهبر معظم انقلاب اسلامی، راه روشن انقلاب و مردم در مواجهه‌ی کارآمد با غرب را نشان داد. غرب دو پیکره‌ دارد؛ یکی پیکره‌ی سیاسی که بر معیار توسعه‌طلبی و زورگویی و تفرعن قرار دارد و باید در برابر آن با اقتدار ایستاد و دیگری پیکره‌ای اجتماعی است که درگیر انواعی از محدودیت‌ها و نابسامانی‌ها است و باید با آن با ملاطفت و نرمی سخن گفت. این استراتژی دووجهی، تیغ غرب را علیه اسلام و ایران کُند می‌کند و راه را بر صدور انقلاب در بین ملت‌ها می‌گشاید.

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای