Khamenei.ir

1371/05/07

بیانات در دیدار جمعی از روحانیون

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

 اوّلاً به آقایان محترم، علما و روحانیون و خطبای محترمِ حاضر در جلسه، خوشامد عرض میکنم و این فرصت را برای طرح مسائلی که امروز به سرنوشت اسلام و انقلاب ارتباط پیدا میکند مغتنم میشمارم.

 در قضیه حرکت عاشورا، نکات بسیار زیادی هست که اگر دنیای اسلام و متفکّرین جهان اسلام درباره آنها، از ابعاد مختلف بررسی کنند، راههای زندگی اسلامی و تکلیف نسلهای مسلمان در شرایط مختلف، از این حادثه وآنچه‌که از مقدّمات و مؤخّرات، آن را احاطه کرده است، معلوم خواهد شد.

 یکی از این درسها، این نکته مهم است که حسین بن علی علیه‌الصّلاةوالسّلام، در یک فصل بسیار حسّاس تاریخ اسلام، وظیفه اصلی را از وظایف گوناگون و دارای مراتب مختلف اهمیت، تشخیص داد و این وظیفه را به انجام رساند. او در شناخت چیزی که آن روز دنیای اسلام به آن احتیاج داشت، دچار توهّم و اشتباه نشد. در حالی که این، یکی از نقاط آسیب‌پذیر در زندگی مسلمین، در دورانهای مختلف است؛ یعنی این‌که، آحاد ملت و راهنمایان آنها و برجستگان دنیای اسلام، در برهه‌ای از زمان، وظیفه اصلی را اشتباه کنند. ندانند چه چیز اصلیاست و باید به آن پرداخت و باید کارهای دیگر را - اگر لازم شد - فدای آن کرد؛ و چه چیز فرعی و درجه دوم است و هر حرکت و کاری را به قدر خودِ آن باید اهمیّت داد و برایش تلاش کرد.

درهمان زمانِ حرکت اباعبداللَّه علیه‌السّلام، کسانی بودند که اگر با آنها در باب این قضیه صحبت میشد که «اکنون وقت قیام است» و میفهمیدند که این کار، به دنبال خود مشکلات و دردسرهایی دارد، به تکالیف درجه دو میچسبیدند؛ کما این‌که دیدیم، عدّه‌ای همین کار را کردند. در میان آنهایی که با امام حسین علیه‌السّلام، حرکت نکردند و نرفتند، آدمهای مؤمن و متعهّد وجود داشت. این‌طور نبود که همه، اهل دنیا باشند. آن روز در بین سران و برگزیدگان دنیای اسلام، آدمهای مؤمن و کسانی که میخواستند طبق وظیفه عمل کنند، بودند؛ امّا تکلیف را نمیفهمیدند؛ وضعیت زمان را تشخیص نمیدادند؛ دشمن اصلی را نمیشناختند و کار اصلی و محوری را با کارهای درجه دو و درجه سه، اشتباه میکردند. این، یکی از ابتلائات بزرگ دنیای اسلام بوده است. امروز هم ممکن است ما دچار آن شویم، و آنچه را که مهم است، با چیز کم اهمیّت‌تر اشتباه کنیم. باید وظیفه اساسی را که قوام و حیات جامعه به آن است، پیدا کرد.

 روزی در همین کشور ما، مبارزات ضدّ استعماری و ضدّ استبدادی و ضدّ دستگاه کفر و طاغوت، مطرح بود؛ اما بعضی، این تکلیف را تشخیص نمیدادند و به کارهای دیگر چسبیده بودند. احیاناً اگر کسی تدریسی داشت، اگر تألیفی داشت، اگر یک حوزه کوچک تبلیغی داشت، اگر هدایت جمع محدودی از مردم در کارهای دینی برعهده او بود، فکر میکرد اگر به آن مبارزه بپردازد، آن کارها معطل خواهد ماند! مبارزه به آن عظمت و به آن اهمیت را ترک میکرد، برای این‌که از این کارها باز نماند! یعنی اشتباه در شناختنِ آنچه لازم بود، آنچه مهم بود و آنچه اهمّ بود.

حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، در بیانات خود فهماند که برای دنیای اسلام در چنین شرایطی، مبارزه با اصل قدرت طاغوتی و اقدام برای نجات انسانها از سلطه شیطانی و اهریمنی این قدرت، واجبترین کارهاست. بدیهی است که حسین بن علی علیه‌السّلام، اگر در مدینه میماند و احکام الهی را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت رابیان میکرد، عدّه‌ای را پرورش میداد. اما وقتی برای انجام کاری به سمت عراق حرکت میکرد، از همه این کارها باز میماند: نماز مردم را نمیتوانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر را نمیتوانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل میشد و از کمک به ایتام و مستمندان و فقرایی که در مدینه بودند، میماند. اینها هر کدام وظیفه‌ای بود که آن حضرت انجام میداد. اما همه این وظایف را، فدای وظیفه مهمتر کرد. حتّی آنچنان که در زبان همه مبلّغین و گویندگان هست، زمان حجّ بیت‌اللَّه و در هنگامی که مردم برای حج میرفتند، این، فدای آن تکلیف بالاتر شد.

آن تکلیف چیست؟ همان‌طور که فرمود، مبارزه با دستگاهی که منشأ فساد بود: «اُریدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهی عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیرة جَدّی(۱).» یا آن‌چنان که در خطبه دیگری در بین راه فرمود: «اَیهاالنّاس! اِنَّ رَسول‌اللَّه، صلّیاللَّه‌علیه‌وآله، قال مَنْ رأی سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرَمِ اللَّه، ناکِثاً لِعَهْداللَّه [تا آخر] فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و َلا قَولٍ کانَ حَقاً عَلَیاللَّه اَنْ یَدخل یُدْخِلَهُ مُدْخِلَه(۲).» یعنی اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتیکه فساد میپراکند و دستگاهی که انسانها را به‌سمت نابودی و فنای مادّی و معنوی میکشاند. این، دلیل حرکت حسین بن علی علیه‌السّلام است که البته این را، مصداق امر به معروف و نهی از منکر هم دانسته‌اند؛ که در باب گرایش به تکلیف امر به معروف و نهی از منکر، به این نکات هم باید توجّه شود. لذاست که برای تکلیف اهمّ، حرکت میکند و تکالیف دیگر را - ولو مهم - فدای این تکلیف اهمّ میکند. تشخیص میدهد که امروز، کار واجب چیست؟ هر زمانی، یک حرکت برای جامعه اسلامی متعیّن است. یک دشمن و یک جبهه خصم، جهان اسلام و مسلمین را تهدید میکند. آن را باید شناخت. اگر در شناخت دشمن اشتباه کردیم، در جهتی که از آن جهت، اسلام و مسلمین خسارت میبینند و به آنها حمله میشود، دچار اشتباه شده‌ایم. خسارتی که پیدا خواهد شد، جبران‌ناپذیر است. فرصتهای بزرگ از دست میرود. امروز ما در دنیای اسلام، مکلَّفیم که همین هشیاری و توجّه و دشمن‌شناسی و تکلیف‌شناسی را به اعلا درجه ممکن، برای امّت اسلام، جهان اسلام و ملت خودمان تدارک ببینیم. امروز با توجّه به تشکیل حکومت اسلامی و برافراشته شدن پرچم اسلام - چیزی که در طول تاریخ اسلام، بعد از صدرِ اوّل تا امروز سابقه ندارد - چنین امکانی در اختیار مسلمانان است. امروز ما دیگر حق نداریم در شناخت دشمن اشتباه کنیم. حق نداریم در آگاهی نسبت به جهت و حمله تهاجم، دچار اشتباه شویم. لذا، از اوّل پیروزی انقلاب تا امروز، همه تلاش امام بزرگوار و دیگر کسانیکه در راه آن بزرگوار حرکت کردند - عَلی اِخْتِلافِ مَراتِبِهْم: بر حسب امکان وتوانایی وبینششان - این بوده است که معلوم شود در دنیای امروز، برای مسلمانان، برای جامعه اسلامی در ایران و برای پایه‌های عدل و حق، چه تهدیدی از همه بالاتر و چه دشمنی از همه خطرناکتر است؟ امروز هم، مثل تمام این سالهای متمادی، دشمنی اساسی، حمله بزرگ و خطر بنیان کن از سوی سلطه جهانی و سلطه کفر و استکبار جهانی است. این، بزرگترین خطری است که اسلام و مسلمین را تهدید میکند.

 درست است که ضعفهای درونی یک جامعه، زمینه‌ساز حمله دشمن است؛ اما همین ضعفها را هم، دشمن با ابزارها و امکانات خود بر یک جامعه سالم تحمیل میکند. نباید دچار اشتباه شویم. جهت حرکت جامعه اسلامی، امروز باید همان جهتِ ضدّ استکباری و ضدّ سلطه جهانی باشد که متأسفانه پنجه بر همه دنیای اسلام افکنده است. با اسلام دشمنند؛ با بیداری مسلمین دشمنند؛ باایران اسلامی، به خاطر اسلامی بودنش دشمنند. همه تلاش آنها این است که حرکت اسلامی در دنیا زنده نشود. در رأس این خصومت - البته - دولت متجبّر و متجاوز امریکاست و پشت سرِ او، همه قدرتهای کوچک وبزرگی که نسبت به اسلام، خصومت دیرین دارند، یا اصطکاک منافع دارند، یا از اسلام میترسند. با ایران اسلامی هم که دشمنند، به سبب همین است که بیداری اسلامی، از این‌جا جوشید و امروز ملتهای مسلمان در هرجای دنیا که هستند، امیدشان را از این حرکت و این انقلابِ پیروز میگیرند و گامهایشان را محکم میکنند و به پیش میروند. اگر بتوانند، اسلام را در این نقطه، العیاذباللَّه، شکست دهند، بزرگترین پیروزی خود را در مقابل موج اسلامی در سرتاسر عالم به دست آورده‌اند. این، آن حقیقتی است که امروز وجود دارد.

نباید در شناخت دشمن اشتباه کرد. نباید این گمان و تصوّر را پیدا کرد که دشمن از دشمنی با اسلام و مسلمین دست برداشته است. ببینید امروز با مسلمانان اروپا، با این کشور مسلمان کوچک در قلب اروپا - مسلمانان بوسنی هرزگوین - چه میکنند! هزاران انسان و هزاران غیرنظامی، در داخل خانه خودشان دچار سخت‌ترین شرایط و بلایا هستند. اگر نگوییم که دشمنانِ آنها، متجاوزین صرب را تشویق و کمک میکنند، حدّاقل این است که نشسته‌اند و تماشا میکنند، تا آن دستِ قویتر و مجهّز به انواع سلاحها و آن ارتشِ منظّم و آن همه تسلیحات و تجهیزات، این یک عدّه مسلمان را در آن منطقه به کلّی از بین ببرد و نابود کند. قصدشان این است. میخواهند این جامعه مسلمان در قلب اروپا، به صورت یک کشور مسلمان نماند. میخواهند آنها را وادار کنند به مهاجرت؛ به تشتّت و به کلّی نابودشان سازند. میخواهند مجموعه مسلمان، در اروپا باقی نماند.

 من قبلاً هم عرض کردم: اگر امروز، جهان اسلام در مورد این مسلمانان مظلوم حرکتی نکند، در آینده، هر مجموعه مسلمانی که در داخل اروپا، یا به شکل یک کشور، یا به شکل یک جمعیت بزرگ دریک کشور وجود داشته باشند، این خطر وجود دارد که در معرض چنین فشارهایی قرار گیرند. ما نسبت به مسلمانان بوسنی هرزگوین، به‌شدّت نگرانیم. آنها مسلمانند و برادران ما هستند. یک اقلیّت مظلوم، در میان مجموعه مخالف با اسلام در کشورهای گوناگون و در مقابل آنها، یک جمعیت مسلّح، متّکی به یک ارتش نیرومند، دارای سلاحهای پیشرفته و مدرن؛ همانهایی که سالهای متمادی، عراق را هم از لحاظ تجهیزات نظامی، علیه ما تجهیز میکردند؛ همین صربها، درمرکز یوگسلاوی سابق. ما البته در مورد این مسلمانان، وظایف خودمان را تا آن‌جا که توانستیم عمل کردیم. از طرف جمهوری اسلامی، از آنها پشتیبانیهای همه جانبه و همه نوع پشتیبانی شده است. ولی این کافی نیست. مسلمانانِ سراسر جهانِ اسلام باید کمک کنند. دشمنی با اسلام، یکی از مظاهرش این است و بالاترین مظاهرش، فشار بر جمهوری اسلامی است. همان‌طور که قرآن کریم بیان فرموده؛ و این حقیقتاً از معجزات قرآن است که فرمود: «وَلَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتُهُم(۳).» تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارند، اینها راضی نمیشوند. مقصود این است که دشمن میخواهد آن روح اسلامی، آن احکام زنده اسلام و آن نیروی حیاتی اسلام در میان مسلمانان نباشد. البته آنها با یک عدّه مسلمانِ مرده بی‌اطّلاع از مبانی عالیه اسلام، ولو عامل به ظواهر مختصری از اسلام هم باشند، چندان کاری ندارند؛ دشمنی هم با آن ندارند. اما این‌که اسلام نیست! اسلامی اسلام است که پیغمبر آورد و قرآن فرمود که «کُنْتُم خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَت للنّاس(۴).» آن اسلام نیست که عدّه‌ای بنشینند و تماشاگر حوادث عالم، یا تماشاگر مسائل درون جامعه خودشان باشند. مسلمانان بیدار، مسلمانان آگاه، مسلمانانی که نیروی خودشان رابرای بنای عالم، به شکل صحیح به کار میگیرند و مسلمانانی که از هیچ مانعی نمیترسند؛ این اسلام و این‌گونه مسلمانان مورد حداکثر بغض استکبار جهانیاند و ما در این چند سال، اِعمال این بغض را به انواع مختلف دیده‌ایم و امروز هم، بیشترین شکلش را در زمینه‌های مختلف فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و تبلیغاتی، مشاهده میکنیم.

امروز علیه ما، تهاجم نظامی نیست. درهشت سال جنگ تحمیلی، دشمن علناً با ما صف‌آرایی داشت. ظاهر قضیه، عراق بود؛ اما پشتِ سرِ عراق، امریکا بود؛ پشت سرِ عراق، ناتو بود؛ پشت سرِ عراق، همه مرتجعین بودند. این را ما در تمام طول هشت سال جنگ، بارها و بارها گفتیم. خیلیها حاضر نبودند باور کنند؛ ولی همان کسانی که عراق را در این مدّت تجهیز کردند، امروز اعتراف میکنند. جنگ، جنگی نظامی بود. در حقیقت همه دنیای استکبار و کفر، با اسلام در جمهوری اسلامی مبارزه میکرد. امروز فقط جنگ نظامی نیست؛ اما همه تهاجمهای دیگر، باشدّت کم سابقه‌ای وجود دارد. در مقابل این تهاجم، این جامعه اسلامی، باید زنده، هوشیار، آسیب‌ناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربه‌زدن و به صورتِ یک موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت کند. این، چگونه ممکن است؟ این است که بنده موضوع امربه‌معروف ونهیازمنکر را مطرح کردم. موضوع امر به معروف که موضوع جدیدی نیست. این، تکلیف همیشگی مسلمانان است. جامعه اسلامی، با انجام این تکلیف زنده میماند. قوام حکومت اسلامی، با امربه‌معروف و نهیازمنکر است، که فرمود: اگر این کار نشود، آن وقت «لَیُسلِّطُنَّ اللَّه عَلَیْکم شِرارُکم فَیَدْعُوا خِیارُکُم فلا یُسْتَجابُ لَهُم(۵)». قوام حکومت اسلامی و بقای حاکمیت اخیار، به این است که در جامعه امربه‌معروف ونهیازمنکر باشد. امربه‌معروف فقط این نیست که ما، برای اسقاط تکلیف، دو کلمه بگوییم. آن هم در مقابل منکراتی که معلوم نیست از مهمترین منکرات باشند. وقتی یک جامعه را موظّف میکنند که آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منکر نهی کنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممکن است آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهی از منکر باشند؟ وقتی که همه، به معنای واقعی در متن مسائل کشور حضور داشته باشند؛ همه کار داشته باشند به کارهای جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منکر شناس باشند. این، به معنای یک نظارت عمومی است؛ یک حضور عمومی است؛ یک همکاری عمومی است؛ یک معرفت بالا در همه است.

 امربه‌معروف، اینهاست. والّا اگر ما امربه‌معروف را در یک دایره محدود، آن هم به وسیله افراد معلومی، زندانی کنیم، دشمن هم در تبلیغات خودش بنا میکند سمپاشی کردن؛ که در ایران بناست از این به بعد، نسبت به زنهای بدحجاب، این‌طور عمل شود! این واجبِ به این عظمت را، که قوام همه چیز به آن است، بیاورند در دایره‌ای محدود، در خیابانهای تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنی که وضع حجابشان مثلاً درست نیست. این است معنای امر به معروف!؟ این است معنای حضور نیروهای مؤمن در صحنه‌های گوناگون جامعه!؟ قضیه، بالاتر از این حرفهاست. تخلّفها یک اندازه و یک نوع نیست. تخلّفها، تخلّفهای فردی نیست. بالاترین تخلّفها، آن تخلّفها و جرایمی است که پایه‌های نظام را سست میکند. نومید کردن مردم، نومید کردن دلهای امیدوار، کج‌نشان دادنِ راه راست، گمراه کردن انسانهای مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده کردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامی، کمک کردن به دشمن، مخالفت کردن با احکام اسلامی و تلاش برای به فساد کشاندن نسل مؤمن. امروز دستهایی تلاش میکنند تا فساد را به صورت نامحسوس - نه آن طوری که شما در خیابان آن را ببینید و بفهمید و مشاهده کنید - به شکلهای گروهکی، ترویج کنند و جوانان را به فساد بکشانند؛ پسرها را به فساد بکشانند؛ مردم را به بیاعتنایی بکشانند. منکرات اینهاست؛ منکرات اخلاقی، منکرات سیاسی، منکرات اقتصادی. همه‌جا، جای نهی از منکر است. یک دانشجو هم، در محیط درس میتواند نهی از منکر کند. یک کارمند شریف هم، در محیط کار خود میتواند نهی از منکر کند. یک کاسب مؤمن هم، در محیط کار خود میتواند نهی از منکر کند. یک هنرمند هم، با وسایل هنری خود، میتواند نهی از منکر کند. روحانیون در محیطهای مختلف، یکی از مهمترین عوامل نهی از منکر و امر به معروفند. نمیشود این واجبِ بزرگ الهی را در دایره‌های کوچک، محدود کرد. کار هم کار همه است. این‌طور نیست که مخصوص عدّه خاصی باشد. البته هرکس وظیفه‌ای دارد. من در پیام تشکّری که منتشر شد، عرض کردم: قشرهای مختلف، باید جایگاه خود را در امربه معروف و نهی از منکر، پیدا کنند. هر کس جایگاهی دارد. کجا باید نهی از منکر کنید؟ شما در مقابل کدام منکر میتوانید مقاومت کنید و بایستید؟ کدام رامیشناسید؟ کار، کار مردمی است. البته، علمای دین باید مردم را هدایت و راهنمایی کنند؛ کیفیّت نهیازمنکر را بیان کنند و منکر را برای آنها شرح دهند.

 باید خطر را بشناسیم. باید نقاطی را که خطر، از آن نقاط جامعه اسلامی را تهدید میکند، درست بشناسیم. آن عبرتهای قضایای صدر اسلام را برای مردم و برای خودمان، باز کنیم. مهمترین وظیفه‌ای که در صراطِ امربه معروف ونهیازمنکر وجود دارد، این است که نیروهای مؤمن وآمربه‌معروف و ناهیازمنکر و آنهایی که در نظام اسلامی انگیزه دارند، باید در صحنه باشند. همه‌جا باید حضور داشته باشند. حزب‌الّلهی بودن، یعنی آماده کار بودن برای انجام تکلیف الهی. این، یک ارزش است؛ یک ارزش انقلابی است. در نظام اسلامی، همه جا، کسی که دارای روحیه حزب الّلهی است بر کسی که دارای روحیه حزب الّلهی نیست، ترجیح دارد. از جمله، یک مدیر حزب الّلهی، یک استاد حزب الّلهی، یک صاحب منصب حزب الّلهی، یک فرمانده حزب الّلهی، یک هنرمند حزب الّلهی، یک نویسنده حزب اللهی... مبادا گمان شود که حزب الّلهی، یعنی جوان پر سر و صدا و پر هیاهویی که نه سواد درستی دارد، نه معلومات درستی! این‌طور نیست. درمیان متخصّصین ما، درمیان برگزیدگان ما، در میان مدیران ما، درمیان علما و اساتید ما، انسانهای حزب‌الّلهی، زیادند. مفهوم حزب‌الّلهی را در ذهن خودمان، غلط تصوّر نکنیم. در محیطهای مختلف، حضور عناصر حزب‌الّلهی، باید حضور بر جسته‌ای باشد. دستگاههای اجرایی، اعمّ ازدستگاههای قضایی یا دستگاههای دولتی، باید به طور عملی، این ارزش را در مأموران وکارگزاران خودشان، مورد توجّه قرار دهند. یک دستگاه اداری سالم، چه وقت میتواند کارآیی بیشتری داشته باشد؟ وقتی که عناصر مؤمن، عناصر خالص، عناصری که به معنای حقیقی کلمه حزب‌الّلهی هستند، در آن‌جا مؤثّر باشند. مدیران خوب، مسؤولین خوب و متخصّصین خوب، بر سرِ کار باشند. این‌طور نباشد که همان بحثهای سالهای پیش، که دشمنان آن روزها تعقیب میکردند، رایج شود. بین عناصر مؤمن و متخصّص، تفکیک کنیم! «آیا مؤمنین سرِ کار باشند یا متخصّصین!؟» کانَّه بین مؤمن و متخصّص، یک تضاد طبیعی وجود دارد! این چه حرفی است!؟ عناصر مؤمن، باگذشت سیزده سال از انقلاب، بحمداللَّه در همه سطوح فراوانند؛ در سطوح تصمیم گیری، در سطوح مدیریّت بالای جامعه، در سطوح مسؤولان نظامی؛ از سپاه و ارتش و بسیج. آحاد مردم هم که معلوم است. مردم ما، مردم مؤمنی هستند. مردم امتحان داده‌ای هستند. مردم ما مردمی نیستند که حاضر باشند بین آنها و اسلام و دین و قرآن، فاصله بیفتد؛ بین آنها و اهل بیت فاصله بیفتد. ملت ما اوّلین ملتی است که به اتّکای قرآن و با شعار قرآن و اسلام توانست یک نظام سیاسی با آن عظمت را شکست دهد، امریکا را شکست دهد، و دنیای استکبار را شکست دهد.

 از خدای متعال تقاضا میکنیم ما را در راههای دشوار جهاد فی‌سبیل‌اللَّه و در همه صحنه‌ها هدایت کند، تا بتوانیم تکلیف و وظیفه را بشناسیم و بفهمیم و همان راه انبیاء و ائمّه علیهم‌السّلام و راه حسین‌بن علی علیه السّلام و راه انقلاب را، ان‌شاءاللَّه، با قوّت و قدرت ادامه دهیم و ان‌شاءاللَّه مردم مسلمان ما و ملتهای مسلمان دیگر، در سایه اسلام آینده‌های شیرین‌تر و روشنتری را شاهد باشند.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.

 

 

۱) بحار الانوار: ج ۴۴، ص ۲۹.

۲) بحار الانوار: ج ۴۴، ص ۳۸۲.

۳) بقره: ۱۲۰.

۴) آل عمران: ۱۱۰.

۵) بحارالانوار / ج ۷۳ / ص ۳۷۲

پیوندهای مرتبط:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای