بسم الله الرّحمن الرّحیم
(۱)
اگر بخواهیم با یک اولویّت
بندى به مسائل عمومى نظام جمهورى اسلامى نگاه کنیم، بلاشک مسئله
ى زمین و حلّ صحیح آن شاید بشود گفت در ردیف اوّل قرار میگیرد. حالا یا این است که در ردیف اوّل، مسئله
ى دیگرى هم در کنار این مسئله قرار میگیرد، یا اینکه انحصاراً این مسئله، مسئله
ى اوّل است. مشکل زمین فقط مشکل کشور ما نبوده، بلکه مشکل همه
ى کشورهایى بوده است که در آن، نظامهاى غیر عادلانه
اى و طغیان
گرى حاکمیّت داشتهاند. وجه قضیّه هم واضح است؛ کارآمدترین وسیله
ى تولید و منبع برکات بدون کمترین حفاظتى همینطور در دسترس کسانى است که قدرت داشته باشند و بتوانند آن را تصرّف کنند. لذا رفتند زمینها را گرفتند و این مایه
ى ارتزاق روز و شب یک خانواده یا یک انسان فقیر را، قدرتمندان زیر سلطه
ى خود درآوردند؛ خودشان از آن اصطفا
(۲) کردند و هرچه خواستند، برداشتند و مردم را در فقر و فلاکت باقى گذاشتند.
البتّه در یک مناطقى این معنا واضح
تر هست؛ مثل مناطقى که خیلى از آبِ در دسترسى برخوردار نبوده؛ مناطق مثلاً فرض بفرمایید که جنوب خراسان یا مناطق کم
آب کشور، یا بعضى از مناطق سیستان و بلوچستان و کرمان و مانند اینها، و در یک مناطقى کمتر، مثل مناطق شمال کشور، آنجاهایى که جوّ طبیعى مناسبى داشته. ولیکن در همه
جا این ظلم بزرگ بر مردم رفته.
جمهورى اسلامى بایستى این کار را در درجه
ى اوّل قرار میداد و خب داد؛ اگرچه به شکلى نهچندان کامل در آغاز کار، لکن الحمدلله
بتدریج کار خوب شد. شما آقایان محترم که این مسئولیّت مهم را بر دوش گرفتهاید، مطمئنّاً کار بزرگى را متعهّد شدهاید: کار تقسیم عادلانه
ى این سرمایه
ى اوّلى و اصلى و تراز اوّل را که خب حالا ان
شاءالله
گزارش جناب آقاى فاضلهرندى مى
آید، من بیشتر هم در آن غور
(۳) خواهم کرد و آن مقدارى هم که از گزارشهاى قبلى ایشان من اطّلاع پیدا کردم یا حتّى از آنچه در اخبار و تلویزیون و رادیو گفته شده مسبوق شدم، یا آنچه از خود ایشان شنیدم، بحمدالله
والمنّة، کار مفیدى انجام گرفته.
حالا «کشت موقّت»ها البتّه یک مسئله است؛ عمده همان زمینهاى موات
(۴) است. خیلى از این زمینهاى مواتى که شما تقسیم کردید، صاحبهاى ادّعایى داشته، یعنى کسانى آمدهاند از این کوه تا آن کوه را یک زمانى به اسم خودشان ثبت دادهاند و مالک شدهاند و خب شما حالا میفرمایید اینها را تقسیم کردهاید. ششصد هزار هکتار زمین بین دوازده هزار تعاونى تقسیم شدن، بسیار چیز بااهمّیّت و باارزشى است؛ انصافاً رقم خیلى بالایى است، منتها باید رها نکرد این قضیّه را؛ چون طبیعت زمین در کشور ما این است که باز به هم وصل میشود؛ یعنى اگر یک قدرتمندى الان بخواهد برود صد تا از این تعاونى
ها را ببیند، زمینهایشان را بگیرد، میتواند؛ باید نگذاشت که اینجورى بشود. یعنى راه فریب را و راه برگشتن به آن شکل اوّلیّه را باید از همه
طرف بست تا ولو روستایى و کشاورز مایل هم نیست [آن را نگه دارد] ــ ممکن است یک وقتهایى مایل نباشد ــ یعنى دلش بخواهد که این زمین را پول کند، برود فرضاً یک موتور سهچرخه بخرد، مشغول باربرى بشود، نباید گذاشت که یک چنین حادثه
اى اتّفاق بیفتد. یعنى بایستى سعى کرد که این زمین دست مردم بماند.
البتّه در آینده طرحهاى دیگرى ما باید داشته باشیم. اینها طرحهاى بسیار مقدّماتى است. از این یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربّعى که در کشورمان زمین وجود دارد، به احتمال زیاد بخش عمده
اش قابل کشت است؛ یعنى ما هنوز آب کویر را تجربه نکردهایم. کسى نمیتواند بگوید که در کویر امکان کشت نیست. مثلاً فرض کنید بلوچستان حالا یک قلم است. بلوچستان بزرگترین استان کشور است بعد از خراسان ــ دوّمین استان کشور است از لحاظ طول و عرض ــ تصوّر عمومى هم این است که بلوچستان یک منطقه
ى خشک و بى
آب
وعلف است و حال آنکه بلوچستان منطقه
ى خشک و بى
آب
وعلفى نیست. البتّه بى
علف هست امّا بى
آب نیست. در بلوچستان آبهاى سطحىِ بسیار زیادى هست، آبهاى نزدیک به سطح زمین بسیار هست و قاعدتاً اگر چنانچه چاه
هاى عمیق بزنند، آنجا ممکن است که آبهاى تحت
الارضى خیلى زیادى هم داشته باشد که من از آن اطّلاعى ندارم؛ امّا آنچه من اطّلاع دارم، آبهاى نزدیک به سطح زمین، آنجا فراوان هست. یعنى مثلاً فرض کنید که در یک مناطقى یک متر که بکَنند، آب فراوانى پیدا خواهد شد. در یک مناطقى سه متر که بکنند آب فراوانى [پیدا خواهد شد].
من یادم نمیرود در خاش یک وقتى رفتیم بالاى سر یک چاهى؛ آن
چنان آب این چاه میجوشید، واقعاً مثل یک رودخانه
ى عظیم. سه متر کنده بودند و داشتند با موتور و با لوله آب میکشیدند، و یک رودخانه راه انداخته بود؛ این را من دیدم. در منطقه
ى ایرانشهر هم که خود ما رفتیم، اینجور بود. متأسّفانه کارِ باید در آنجا نشده. البتّه خیلى کار شده و من منکر کارهایى که در بلوچستان [شده] ــ چه دستگاه
هاى رسمى دولت کردند؛ چه جهاد سازندگى کرده؛ چه گروه
هاى کوچکى که اوّل انقلاب، خود ما در جریانش بودیم که میرفتند ــ نیستم و میدانم که خیلى کار انجام شده، امّا آن کارى که باید بشود نشده.
من فراموش نمیکنم یک وقتى ــ وقتى که ایرانشهر بودم ــ از ایرانشهر میرفتیم به زاهدان به طور قاچاق ــ من مجاز نبودم که این راه را بروم ــ میرفتم که مسافرى را که براى ما در زاهدان آمده بود از خانواده
مان، بیاورم از زاهدان. با ماشین میرفتم با لباس بلوچى. یک تبعیدىِ دیگر از اهل نقده هم آنجا پهلوى من سوار بود. او را هم با خودم میبردم. وقتى که میرفتیم بین راه، من یک نگاهى کردم به این دشتهاى همینطور افتاده ــ میدانید آن منطقه یک مقدار کوهستانى است و یک مقدار هم دشتهاى بازى است که به آن خوبى، کمتر دشتى هست؛ دشتهاى صاف و کفى، که واقعاً براى زراعت خیلى خیلى مناسب و مساعد است، یک دشتهاى پُر از بوته
هاى علف، یعنى کاملاً حاکى از وجود رطوبت در زمینها که بوته
هاى علف زیادى رشد کرده بود ــ به شوخى که آنوقتها از این شوخى
ها میکردیم بین دوستان و رفقا و معمول بود، با اینکه هیچ امیدى هم نداشتیم، امّا در عین حال ــ امیدِ واقعاً نقدى نبود در دلهایمان ــ همینطورى در حال تبعید، گفتم ان
شاءالله
در تشکیلات آینده، تو را میکنیم استاندار بلوچستان! به شرط اینکه این زمینها را بکنى مثل ریکه
پوت. ریکهپوت یک باغى است در نزدیک ایرانشهر؛ باغى است که یک وقتى ایتالیایى
ها آمدند در مثلاً سى سال، چهل سال قبل از این، آنجا را سرسبز کردند، که وقتى انسان وارد ریکهپوت میشود، خیال میکند شمال است، مازندران است. یعنى واقعاً آن منطقه، مثل مازندران [است]؛ درخت اکالیپتوس با بیست متر ارتفاع. یعنى اکالیپتوس را که ما دیدهایم همیشه، دو متر، سه متر، چهار متر، مثلاً؛ درخت کوچکى است دیگر. بله، یک چیز عجیبى است از لحاظ عظمت استعداد. مثلاً آنجا گوجه فرنگى درمى
آمد به قدر یک گرمک، به قدر طالبى! البتّه دور میریختند؛ یعنى نمیتوانستند استحصال کنند آنوقت
ها و دور میریختند. یک مقدارش را آب میگرفت و بِزور به ماها و دیگران، دوست و آشناهایش میداد آن بنده
خدا که مسئول آنجا بود، به مردم شیعه و مانند اینها میداد، غالب آن را هم دور میریخت. بله، اصلاً چیز عجیبى است. پیازهاى محصول آنجا را براى ما آوردند به قدر یک طالبى [بود]! مبالغه نیست، یعنى واقعاً پیاز به قدر یک طالبى. گفتم اینجاها را باید وقتى استاندار این منطقه شدى، بکنى مثل ریکه
پوت، و میشود. متأسّفانه نه او ــ که توان این کارها را نداشت ــ و نه آن استاندارهایى هم که واقعاً بعد از تشکیلات جدید گذاشتیم، هیچکدام نتوانستند یک ریکه
پوتِ دیگر درست کنند.
میخواهم عرض بکنم آنجاها مسئله
ى زمین با این کارها حل نمیشود. حالا شما یک قدمى برداشتید که البتّه قدم بسیار مهمّى است؛ قدم اوّل بود، قدم باارزشى است امّا این نیست عاقبت آنچه ما انتظار داریم در جمهورى اسلامى. ما بایستى یک بلوچستانِ به آن عظمت را تبدیل کنیم به یک باغستان. یعنى بلوچستان میتواند مثل جیرفت باشد. آقایان هر کدام رفته باشند، [میدانند] جیرفت یک باغ است. شهر جیرفت تماماً یک دانه باغ است؛ یک باغ بزرگ. اصلاً از اوّلى که انسان وارد شهر میشود، مثل اینکه وارد یک باغى شده. منطقه
ی بلوچستان میتواند آنجور بشود. بایست این کارها بشود و این نخواهد شد مگر اینکه زمین دست مردم باشد و مردم به این زمین دل ببندند، بفهمند که زمین مال آنها است، بایستى این زمین را آباد کنند و باید زندگى خود و دیگران را از این زمین درست کنند. البتّه در گذشته اینجورى نبوده. زمینهاى بزرگ، مال [مردم نبوده].
حالا عجیب این است که من در این نزدیکى تهران، صبحها که گاهى میروم به این ارتفاعات، به یک نقطه
اى رفتم رسیدم، با کمال تعجّب دیدم یک کوهى را آمده
اند علامت
گذارى کرده
اند. یک نفر محلّى همراه ما بود، گفتم این چیست؟ گفت این یک صاحب باغى است، باغش تا آنجاها است. نشان داد آن پایینها را، گفت باغش آنجا است. این [فرد] دیده کسى به کسى نیست، آمده اینجا را علامت
گذارى کرده، کرده مال خودش؛ نباید اینجورى بشود؛ که آن را گفتیم دنبال کنند، ببینند این کیست، چیست. یک مورد را حالا ما به چشم دیدیم؛ وقتى در جمهورى اسلامى با اینهمه انگیزه
ى مقابله
ى با زورگویى و قلدرى و سوءاستفاده یک چنین کارى انجام میگیرد، شما ببینید در دوران قدیم چه جور بوده؛ این زمینها و مانند اینها چگونه بوده.
به هر حال کار آقایان کار بسیار باارزشى بوده، کار مهمّى بوده. آن نکته
اى که در ذهن من است، همان نکته
اى است که اتّفاقاً جنابعالى
(۵) به آن اشاره کردید؛ گفتید آقایان کار دوّمشان است. اتّفاقاً آقاى اراکى
(۶) را شما مثال زدید که من کثرت اشتغالات ایشان را چون میدانم، به ذهنم رسید که قطعاً کار دوّمشان نبوده؛ کار سوّمى، چهارمى [است]! یعنى این کارها واقعاً رسیدن میخواهد. میدانید این کار به این عظمت، جا دارد اگر چنانچه همین تعداد از آقایان علما از داخل حوزه
ها، از پاى درسها، از روى منبرهاى تدریس بیایند پایین و بروند به این کار بچسبند و این کار را تمام بکنند؛ خودشان مباشرتاً
(۷) این کار را بکنند؛ مى
ارزد. ما در جمهورى اسلامى خیال میکنیم که [این کارها تضییع عمر است]. اگر الان مثلاً فرض کنید که بنده
ى نوعى را از قم دعوت کنند، بگویند شما ماه رمضان بیایید فلان دهِ فلان شهر، یک ماه اینجا بمانید و فرض بفرمایید آخر ماه رمضان هم یک صد هزار تومانى، هشتاد هزار تومانى به شما خواهند داد، ما میرویم. روزى یکى دو منبر میرویم، یک مقدار هم مطالعه
ى جنبى میکنیم، آخر ماه هم صد هزار تومان میگیریم، مى
آییم. این را تضییع عمر به حساب نمى
آوریم. خب دیگر بالاخره منبرى رفتیم و کارى کردیم و پولى هم درآمده؛ امّا اگر همین یک ماه را ما دنبال تقسیم اراضى مستحقّ للنّاس، مستحقّ للغیر ــ که حالا دست دیگران است یا افتاده همینجورى ــ برویم، خیال میکنیم تضییع شده. من گمان میکنم این فرهنگ، فرهنگ خیلى قابل دفاعى نباشد. به نظر من ما باید وقت صرف کنیم براى این کار. خب اگر وقت صرف کردیم، کار متقن
تر هم درمى
آید. یعنى از این آقایان، این چهره
هاى موجّه، به حسبِ عادت، خیلى مستبعدِ نزدیک به محال است که یک کارِ خلاف شرعى صادر بشود. یعنى یک موردى که یک زمینى است، موات نیست به قرائنى، ادّعا بشود که این موات است و داده بشود به کسى، چنین چیزى على
القاعده اگر محال نباشد، دیگر قریب به محال است از مثل این آقایان؛ امّا وقتى کار به دیگرى سپرده شد، آدم دیگر آن قسم حضرت عبّاسى را که حالا میخورَد، نمیتواند بخورد؛ [مهم این است:] حضور خود آقایان، رسیدن خود آقایان، رفتن به این کار. بگذارید وقت درس و بحث و مانند اینها یک مقدار تضییع بشود؛ صرف کردن [وقت] در این کارها تضییع نیست. [اینها] خیلى کارهاى مهمّى است.
بنده خودم یادم مى
آید اوایل انقلاب، قبل از اینکه مجلس شوراى اسلامى تشکیل بشود، در این دانشگاه
(۸) هفته
اى یک
بار براى این جوانها صحبت میکردم؛ پاسخ به سؤالات و از این حرفها. گفتم که الحمدلله
نزدیک است که مجلس شوراى اسلامى تشکیل بشود تا یکى دو ماه دیگر و شوراى انقلاب تمام میشود و ما هم میرویم سراغ کارهایمان و ان
شاءالله
یک درس نهج
البلاغه براى شما میگذاریم و یک درس قرآن میگذاریم و مانند اینها؛ یعنى الان هم شوقِ من در دلم همین است، امّا این غفلتاً از این است که آن کارى که انسان میتواند در یک صحنه
ى اجتماعى بکند، به
هیچ
وجه کمتر از کار درس قرآن براى پانصد دانشجو نیست. ببینید، واقعاً ما این را عادت نکردهایم که خیال کنیم که حالا این کار هم اهمّیّت آن کار را دارد. لذاست که به نظر من، رسیدن خود آقایان خیلى مهم است؛ واقعاً برسند به کارها؛ دست هر کسى ندهند کار را؛ با کسى که مسئله
دان است، کار بکنند، و بعد هم دقیق بر طبق موازین فقهى [عمل کنند].
انصافاً موازین فقهى ما خیلى موازین خوبى است؛ بخصوص در باب زمین بسیار حرفهاى قرص، غیر قابل ایراد فکرى و اجتماعى، منطقى و متین است، یعنى ما هیچ مشکلى واقعاً در باب زمین نداریم؛ خیلى حرفهاى قرص و محکمى است. دور از احساسات و دور از تأثّر از حرفِ زید و عمرو، آدم بایستى همان [حکمى] که طبق فقه شرعى هست، بدهد. البتّه عرض کردم کشت موقّت جور دیگر است و به حکم حاکم بود؛ چون کشت موقّت زمینهایى بود که افتاده بود، گفتند که بروند موقّتاً کشت کنند تا ببینیم چه میشود؛ و یادم هست که امام یکى دو مرتبه به آقاى موسوىاردبیلى
(۹) اجازه میدادند که ایشان برود قضایا را حل بکند. در یکى از دفعات هم خود من از ایشان براى آقاى موسوى اجازه گرفتم این معنا را، لکن موات، نه دیگر، موات اصلاً جور دیگر است؛ حکم موات واضح است و بایستى بروند و حل بکنند. غرض این است که این کار، کار مهمّى است.
حالا آن مسئله
ى ادارى هم که جنابعالى فرمودید،
(۱۰) به نظر من مسئله
ى مهمّى نیست؛ آن حل است. حالا اگر آقاى وزیر اشکال قانونى هم بر فرض داشته باشد، راه آن این نیست که کار شما معوّق بماند. کارِ به این اهمّیّت را که معوّق [نمیگذارند]. اگر بخواهند اینجور ریزه
کارى
هاى قانونى را دخالت بدهند در امر، اى بسا که خیلى از کارهاى آقایانى که الان مسئولین کارهاى مختلف هستند، معوّق خواهد ماند. معوّق که نباید بگذارند کار شما را. اشکالى اگر هست، اشکال را باید یک جایى حل کنند. حالا من به حسب نظر ابتدائى ــ که ملاک نیست ــ به نظرم میرسد که اشکالى هم ندارد آن
چیزى که جنابعالى سؤال فرمودید.
(۱۱) امّا حالا براى اینکه دقّت بیشترى در این کار شده باشد که مثلاً هیچ خلاف قانونى یا چیزى در آن نباشد ــ که ما مقیّدیم به مسئله
ى قانون ــ این را میشود بررسى کنید. در دفتر ما مثلاً دعوت بکنند از آن طرف و از جنابعالى، بنشینید و حل کنید قضیّه را. کار شما نباید معوّق بماند؛ حیف است.
به هرحال ما از جنابعالى
(۱۲) شخصاً به خاطر این زحمات طولانى
اى که در این مدّت کشیدید و واقعاً دلسوزى کردید و از یکایک آقایان محترم صمیمانه تشکّر میکنیم. امیدواریم که ان
شاءالله
کار شما تا همین مدّتى که تمدید شده، ادامه پیدا کند و کار را تمام بکنید و ترتیبى بدهید که همانطورى که عرض شد، ان
شاءالله
پایه
ى محکمى باشد براى مسئله
ى زمین در کشور، و جورى باشد که ان
شاءالله
مسئله
ى زمین حل بشود.