|
یادداشتی از حجتالاسلام و المسلمین سید سجاد ایزدهی، استادیار و مدیر گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی دربارهی نسبت پیشوایی دینی و رهبری سیاسی در اندیشهی اسلامی|
در خصوص غایات دین و گسترهی حضور آن در عرصهی جامعه دو تلقی متفاوت ارائه شده است. بر اساس برداشتی از دین، برخی بر این باور شدند که هدف پیامبران از دین چیزی جز دعوت به خدا و آخرت نبوده است
۱ و از این روی معتقدند دین هیچگونه رسالتی در خصوص ادارهی دنیا و دخالت در سیاست و امثال آن ندارد.
۲ لذا گسترهی دخالت دین را در معنویت و اخلاق، محدود میدانند. بر اساس این مدعا که به جدایی نظری عرصهی دینداری از گسترهی سیاستورزی محدود نشده بلکه به تفکیک عملی دین از سیاست خواهد انجامید، جایگاه پیشوایان راستین اسلامی به ادارهی امور جامعه و ولایت و سرپرستی همه جانبهی آن ارتباط نیافته بلکه آنان فقط الگوهای عملی مردم در رویکرد اخلاقی و معنوی خواهند بود.
داعیهداران سکولاریسم، تلاش بسیاری در تبیین مدعای
جدایی دین از سیاست و اجتماع نموده و رویکردهای متفاوتی در این خصوص ارائه کردهاند. با وجود تنوع در قرائتهای موجود در سکولارسیم، آنچه در همهی این قرائتها مورد پذیرش قرار میگیرد، نفی حاکمیت پیشوایان دینی در منصب رهبری سیاسی جامعه است. بر این اساس، پیشوایان دینی (اعم از پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم، ائمهی اطهار
علیهمالسلام و فقیهان شیعه در عصر غیبت) تنها الگوهای معنوی مردم محسوب شده و پیشوایی سیاسی آنان مورد انکار قرار میگیرد. مطابق همین مدعا هرچند برخی از این پیشوایان مانند پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم، حضرت علی
علیهالسلام و امام حسن
علیهالسلام در برههای از تاریخ در جایگاه رهبری سیاسی قرار گرفته و عملاً ریاست و سیاست یک جامعه و کشور را برعهده گرفتهاند، لکن این امر موجب نمیشود سیاستورزی و ادارهی حکومت، امری دینی تلقی شود؛ بلکه آنان چون انسانهای شایستهای بوده و توانایی ادارهی جامعه را دارا بودند در مرحلهای از تاریخ با اقبال مردم مواجه شده و از سوی مردم بدین منصب گمارده شدهاند. علی عبدالرازق، اندیشمند مصری از جمله افرادی است که بر این مدعا استدلال کرده و ضمن استناد به برخی آیات قرآن، حاکمیت سیاسی پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم را مورد انکار قرار داده و ایشان را در نهایت اسوهای معنوی و اخلاقی معرفی مینماید.
در پاسخ به این مدعا باید گفت:
حضرت علی
علیهالسلام ضمن مفروض انگاشتن ولایت الهی خود، مقبولیت مردمی را شرط به فعلیت رسیدن این ولایت اعلام داشتهاند: «رسول خدا مرا متعهد به پیمانی کرد و فرمود: ای پسر ابوطالب، ولایت امت من حق تو است. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود کردند و با رضایت دربارهی تو به وحدت نظر رسیدند امر ایشان را بر عهده گیر و بپذیر. اما اگر دربارهی تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خودشان واگذار؛ زیرا خدا گشایشی به روی تو باز خواهد کرد.»
یکم: حکومت متعلق به خداست
بر اساس مبانی قرآنی و مطابق آیاتی از قرآن، حکومت در اصل متعلق به خداست و هیچ کسی شریک خداوند در حاکمیت نیست.
۳ و کسانی که خودشان را دارای حکومت مستقل از خدا میدانند یا به شکلی تفکیکی، حکومت بر دلهای مردم را متعلق به خدا و حکومت بر جامعه را متعلق به خودشان میدانستند، شرکاء الله هستند که خدا آنها را رد میکند: «و لایشرک فی حکمه احدا».
۴ مطابق منطق توحید، هیچکس با خداوند در مقولهی حکومت شریک نخواهد بود: «و ما لکم من دون الله من ولی».
۵ بلکه هیچ ولیای غیر از خدا برای انسانها وجود ندارد.
۶
طبیعی است حاکمیت خدا وقتی در زمین تحقق مییابد که انسانی از طرف خدای متعال عملاً و در واقعیت جامعه زمام قدرت مردم را بهدست بگیرد. بر اساس همین منطق حضرت علی
علیهالسلام در پاسخ به خوارج که با شعار «لاحکم إلا لله» حکمیت را پیشنهاد داده بودند، میفرمایند گرچه منطق حاکمیت انحصاری خداوند درست است، لکن این بدان معنا نیست که «لا امرة الا لله» یعنی امارت و فروانروایی بدون واسطه هم از آنِ خداوند باشد؛ بلکه حاکمیت الهی در جامعه باید ذیل حکومت و ولایت یک انسان مجسم شود که مورد رضایت و تنفیذ خداوند قرار گرفته باشد. چنانکه در قرآن از قول مؤمنین خطاب به خدای متعال آمده است «و اجعل لنا من لدنک ولیاً»
۷ برای ما از سوی خود، ولی و حاکم قرار بده. و در آیهی دیگر میفرماید که «انما ولیکم الله و رسوله»؛
۸ ولی شما خدا و رسولاند؛ طبیعی است همراهی پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم با خداوند به معنای شراکت ایشان با خداوند نیست. زیرا خدا شریکپذیری ندارد. بلکه پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم نایب، جانشین و مظهر حاکمیت و ولایت خدا در زمین است.
برخلاف دینهایی مانند مسیحیت که بیاعتنایی به دنیا و شئون زندگی را ترغیب کرده و سویهای آخرتمدار به دین دادهاند، دین اسلام به عنوان دین خاتم که ادلهی بسیار عقلی و نقلی بر جامعیت آن (برای همهی افراد، همهی زمانها و مکانها و همهی شئون زندگی) گواهی میدهد، با نفی سکولاریسم، دین را در همهی ارکان و عرصههای جامعه حاضر دانسته و در هر شرایط و موقعیتی، حکم و توصیهای مشخص ارائه مینماید. اگرچه موارد بسیاری از آموزههای دین به آخرتگرایی اختصاص دارد، اما این، یک روی سکه بوده و آخرتگرایی اسلام به عنوان سویهی دیگر دین
۹ از متن زندگی و مسئولیتهای دنیوی میگذرد. این آموزهها حجم وسیعی از دین اسلام را شامل میشود:
وظایف اجتماعی مؤمنین
در آیات قرآن، هدف پروردگار از ارسال رسل، اقامهی قسط فرض شده و علاوه بر کتاب، به «میزان» و «حدید» نیز بدین جهت اشاره میشود،
۱۰ مؤمنان به قیام برای خدا و برای قسط
۱۱ دعوت شده و آنان به اجتناب از طواغیت،
۱۲ اطاعت از اولیالامر به عنوان جانشینانی که دنبالهروی خدا و رسولاند،
۱۳ جهاد در راه خدا
۱۴ و تجهیز قوا برای مقابله با دشمنان
۱۵ دعوت میشوند، به حفظ وحدت و جلوگیری از تفرقه در جامعهی اسلامی،
۱۶ شفقت نسبت به مسلمانان و دشمنی و شدت با کفار،
۱۷ تعاون،
۱۸ مشورت در امور عمومی و حکومتی توصیه شده
۱۹ و از مسلمانان به عنوان بهترین امت به جهت انجام وظیفهی اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر یاد شده است.
۲۰
ظرفیت سیاسی فقه شیعه
آیات، روایات و کتب فقه شیعه پُر است از مباحث و ابوابی مانند «بیعت و اطاعت نسبت به حاکم مشروع»، «سربرتافتن از فرامین نامشروع حاکمان»، «جهاد در راه تحقق حاکمیت اسلام»، «دفاع از کیان اسلامی»، «نصیحت نسبت به ائمهی مسلمین»، «اقامهی حدود شرعی نسبت به متخلفان از شرع» و «دریافت خمس و زکات به عنوان مالیات حکومتی» که یا خود امری سیاسی ـ اجتماعی هستند و یا این که پیآمدهای کاملاً سیاسی ـ اجتماعی دارند.
نکتهی قابل توجه در خصوص این موارد این است که نه فقط آموزههای دینی، اینگونه مسائل سیاسی و حکومتی را مورد توجه و عنایت قرار دادهاند، بلکه تصدی این امور که غالباً مستلزم تشکیل یا ادارهی حکومت است در فقه شیعه به حاکم مشروع منصوب از جانب خداوند (امام معصوم
علیهالسلام و نائبان ایشان در عصر غیبت یعنی ولی فقیه) واگذار شده است.
سوم: عدم جدایی حاکمان دینی و سیاسی در صدر اسلام
سیر تاریخی تأسیس، تبیین و تثبیت اسلام از زمان بعثت پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم در صدر اسلام تا زمان خلفا و حضرت علی
علیهالسلام نیز بر عدم جدایی حاکمان دینی و سیاسی و مداخلهی فعالانهی حاکمان و متولیان دین در عرصهی سیاست گواهی میدهد. در این قضیه اختلافی میان شیعه و سنی نیز وجود ندارد. از این روی، سیرهی سیاسی اهل سنت به رویکرد خلفا در صدر اسلام مستند است. اهل سنت با محور قراردادن رفتار پیامبر
صلیاللهعلیهوآلهوسلم و خلفا و ضرورت الگوگیری از آنها در رفتار سیاسی، اموری چون خاستگاه مشرعیت و شیوهی حکمرانی در حکومت مطلوب را به عملکرد خلفا مستند میسازند. شواهد تاریخی نیز حاکی از آن است که اولین زمزمهها در تفکیک حاکمیت سیاسی و پیشوایی دینی به سلطنت معاویه بازمیگردد که پس از وی مورد تبعیت قرار گرفته و خلافت خلفای بنیامیه و بنیعباس نیز بدین صورت بوده است. این در حالی است که پیش از آن، کوچکترین تردید و ظنی در میان مسلمانان در این باره وجود نداشته است.
برترین شاهد الگوی پیشوایی امامان معصوم، منصوب شدن حضرت علی
علیهالسلام در ماجرای غدیر خم است. حضرت رسول
صلواتاللهعلیه، حضرت علی
علیهالسلام را با استناد به وحی، به عنوان جانشین خویش در جامعه معرفی کرده و از مردم بدین خاطر بیعت گرفتند: «همانگونه که من بر شما، از خودتان ولایت و اختیار بیشتری دارم، علی هم چنین رهبری و ولایتی بر شما دارد.»
چهارم: احادیثی از امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره خاستگاه مشروعیت حاکمان
برخلاف آنچه در خصوص رویکرد حضرت علی
علیهالسلام در خصوص حکومت ارائه شد، روایات بسیاری از آن حضرت وجود دارد که ایشان، خاستگاه مشروعیت حاکمان (به صورت عام) و حاکمیت خویش (به صورت خاص) را به انتصاب الهی مستند کردهاند. برخی از این روایات از نظر میگذرد:
۱. حضرت در خطبهی شقشقیه یکی از علل عمدهی بهدست گرفتن حکومت را پیمانی معرفی مینمایند که خداوند از عالمان و پیشوایان دینی گرفته است که مطابق آن، آنان نمیبایست بر ظلم ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نمایند: «اگر به خاطر حضور تودههای مشتاق بیعتکننده و اتمام حجت بر من به خاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان و علمای (هر امت) گرفته که: «در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده و مظلوم سکوت نکنند»، مهار شتر خلافت را بر پشتش میافکندم (و رهایش مینمودم)»
۲۱
۲. مجموعه روایاتی از آن حضرت نقل شده است که مطابق آن، حاکمیت سیاسی، حق ایشان بوده است. ابن ابیالحدید این روایات را متواتر اعلام کرده و برخی از آنها را ذکر مینماید؛ از جمله آنکه حضرت میفرمایند: «برای ما حقی است. اگر آن را به ما بدهند، میگیریم و اگر از ما منع کنند، از آن چشم میپوشیم»
۲۲
۳. برترین شاهد در خصوص الگوی پیشوایی امامان معصوم
علیهمالسلام، منصوب شدن حضرت علی
علیهالسلام در ماجرای غدیر خم است. حضرت رسول
صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس از آن که ولایت و سرپرستی خویش بر جامعه را بر مردم متذکر شدند، حضرت علی
علیهالسلام را با استناد به وحی، به عنوان جانشین خویش در جامعه معرفی کرده و از مردم بدین خاطر بیعت گرفتند: «ألَسْتُ أوْلَی بِکمْ مِنْ أَنْفُسِکم. مَنْ کنْتُ مَولَاهُ فَهذَا عَلِیٌّ مَوْلاهُ؛
۲۳ همانگونه که من بر شما، از خودتان ولایت و اختیار بیشتری دارم، علی
علیهالسلام هم چنین رهبری و ولایتی بر شما دارد.»
استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزهها مأیوس شد، دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربۀ ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههای نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازهای کارگر شد... (امام خمینی رحمهالله، منشور روحانیت)
ناگفته نماند این دسته از روایات که امامان معصوم
علیهمالسلام را پیشوایان سیاسی جامعه فرض کرده و بر خاستگاه مشروعیت سیاسی حضرت علی
علیهالسلام عنایت دارد، در نقطه مقابل روایاتی که بر جایگاه مردمی ولایت ایشان دلالت دارند قرار ندارد، بلکه این روایات بر مقبولیت مردمی در کنار خاستگاه مشروعیت الهی تأکید مینماید. در روایتی که از حضرت علی
علیهالسلام نقل شده است ضمن مفروض انگاشتن ولایت الهی خود، مقبولیت مردمی را شرط به فعلیت رسیدن این ولایت اعلام داشتهاند: «رسول خدا مرا متعهد به پیمانی کرد و فرمود: ای پسر ابوطالب، ولایت امت من حق تو است. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود کردند و با رضایت دربارهی تو به وحدت نظر رسیدند امر ایشان را بر عهده گیر و بپذیر. اما اگر دربارهی تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خودشان واگذار؛ زیرا خدا گشایشی به روی تو باز خواهد کرد.»
۲۴
بنابراین مروری به مبانی دینی و آموزههای روایی و سیرهی ثابت اهل بیت
علیهمالسلام، مفید این معناست که ایشان نه فقط الگوی معرفتی، اخلاقی و معنوی مردم محسوب میشوند، بلکه حکمت الهی و جامعیت شخصیت ایشان مقتضی است آن ذوات مقدسه حاکمیت سیاسی جامعه را نیز عهدهدار شده و از این روی، سیرهی حکومتی آنان نیز الگوی دینی مسلمانان محسوب میشود.
پینوشتها:
۱. بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، ص ۳۶.
۲. سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، ص۱۸۱ـ۱۹۱ با تلخیص.
۳. و لم یکن له شریک فی الملک، سوره اسراء، آیهی ۱۱۱
۴. سورهی مبارکهی کهف، آیهی ۲۶
۵. سورهی مبارکهی بقره، آیهی ۱۰۷
۶. قل اغیرالله اتخذ ولیاً فاطر السموات و الارض، سورهی مبارکهی انعام، آیهی ۱۴
۷. سورهی مبارکهی نساء، آیهی ۷۵
۸. سورهی مبارکهی مائدة، آیهی ۵۵
۹. حرِّ عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴۹، باب ۲۸ من ابواب التجارة و مقدماتها، ح۲
۱۰. سورهی مبارکهی حدید، آیهی ۲۵
۱۱. سورهی مبارکهی نساء، آیهی ۱۳۵
۱۲. سورهی مبارکهی نحل، آیهی ۳۶
۱۳. سورهی مبارکهی نساء، آیهی ۵۹
۱۴. سورهی مبارکهی نساء، آیهی ۷۵
۱۵. سورهی مبارکهی انفال، آیهی ۶۰
۱۶. سورهی مبارکهی آل عمران، آیهی ۱۰۳ و ۱۰۵ ؛ سورهی مبارکهی انفال، آیهی ۴۶
۱۷. سورهی مبارکهی حجرات، آیهی ۲۹
۱۸. سورهی مبارکهی مائده، آیهی ۲
۱۹. سورهی مبارکهی آل عمران، آیهی ۱۵۹
۲۰. سورهی مبارکهی آل عمران، آیهی ۱۱۰
۲۱. نهجالبلاغه، خطبهی ۳ (شقشقیه)
۲۲. شرح نهجالبلاغه ابن أبی الحدید، ج۹، ص ۳۰۷ـ ۳۰۶
۲۳. حسین بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج۲۳، ص۷۴۲
۲۴. مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۷۸