جمعیت ناگهان بلند شدند، صلوات فرستادند و شعار دادند؛ اما پس از چند ثانیه ساکت شدند؛ آقا نیامده بودند!
همه روی زمین نشستند، همهمه کردند و به حرکت عجولانه خود خندیدند؛ شاید فریب ورود دسته جمعی بعضی از مسئولین به حسینیه را خوردند. معلوم است مهمانان امروز حسینیه، زیاد با این رویه آشنا نیستند. مهمانان، نخبگان علمی هستند؛ قیافههایشان داد میزد که بیشتر عمرشان را در آزمایشگاهها و کتابخانهها و مراکز علمی گذراندهاند. رتبههای برتر المپیادها، آزمونهای سراسری، جشنواره خوارزمی و دانشجویان برتر تحصیلات تکمیلی.
چند دقیقه بعد آقا آمدند. میهمانان، اینبار با احتیاط بیشتری از جا بلند شدند. معمولا کسانی که اولین بار به حسینیه میآیند، موقع ورود رهبر انقلاب ترجیح میدهند بیشتر آقا را نگاه کنند تا شعار بدهند. در میان جمعیت، اینگونه افراد کم نبودند. با این حال آنهایی که سالهای پیش هم آمده بودند، محکم و باقدرت شعار میدادند: خونی که در رگ ماست/هدیه به رهبر ماست.
برخلاف دیدارهای دانشجویی، مجری و سخنرانها، طولانی صحبت نکردند. در طول یک ساعت ۹ نفر صحبت کردند؛ یعنی میانگین شش دقیقه برای هر نفر. مقایسه کنید با دیدارهای دانشجویی که اگر کسی کمتر از ۱۵ دقیقه صحبت کند، یعنی در وقت صرفه جویی کرده است! صحبتهای سخنرانها یک سر و گردن از صحبتهای دیگر دیدارهای جوانان با رهبر انقلاب بالاتر بود: کوتاه، پرعمق، پر از نکات پیشنهادی و کاربردی و بدون مقدمههای کم حاصل.
سخنران اول در کمال ناباوری، تمام بحث خود را فقط در پنج دقیقه ارائه کرد! سخنران دوم -خانم کرمی- اولین کسی است که پس از صحبتهایش،
چفیه آقا را گرفت. دومین درخواست چفیه توسط چهارمین سخنران، خانم فهیمیپور انجام شد. آقا رضایت خود را از پنجمین سخنران، آقای حمیدرضا لورک آقا، با گفتن یک «آفرین» رسا اعلام کردند. چفیه سوم را سخنران ششم و چهارمین چفیه را، هشتمین سخنران درخواست کرد. پس از اتمام سخنرانیها، خانمی با هماهنگی مسئولین برنامه روی سکو رفت و چند کاغذ به آقا داد و پنجمین چفیه را گرفت! شاید به علت کمبود وقت نتوانسته بود صحبت کند. بعد از او، یک پسر بالای سکو رفت برای دستبوسی، بدون صحبت چندانی یا ارائه طرحی. در همین حین بود که مجری پشت تریبون رفت و پس از تشکر از حضار و اعلام پایان سخنرانی ها، اعلام کرد که خدمت حضرت آقا میرسند تا به نمایندگی از جمع، انگشتری را به ایشان هدیه بدهند و چند صلوات ختم شد تا این هدیه هم تقدیم شود.
به طور خلاصه میتوان گفت که نمایندگان نخبگان جوان پیرامون این موضوعات به بیان انتقادات و پیشنهادهای خود پرداختند:
۱.محمدحسین نورانیان: لزوم تجدید ساختار در سازمانهای مرتبط با پژوهش
۲.مدینه کرمی: ایجاد پژوهشکدههای فرهنگی و هنری معتبر برای پژوهش بر اساس نیازهای جامعه
۳.محمدحسین دهقانی فیروزآبادی: رفع موانع و مشکلات اداری و غیراداری برای بازگشت بیشتر فارغ التحصیلان خارج از کشور
۴.فرحناز فهیمی پور: انتقاد از موازی کاری و نبود هماهنگی میان نخبگان به دلیل ضعف در کار گروهی
۵.حمیدرضا لورک آقا: دیپلماسی علم و فناوری و پیشنهاد تشکیل شبکه ارتباطاتی جوانان نخبه جهان اسلام
۶.حسین پیرحسین لو: شروع کارآموزی از مقطع دبیرستان برای اصلاح فرهنگ کار
۷.علی رجب لو: شرکتهای داده بنیان، پارکهای علم و فناوری و مراکز رشد و لزوم اجرای کامل قانون درباره این مراکز
۸.حجت الاسلام حسین جمالزاده: گلایه از مدیریت مهندسان بر نهادهای علوم انسانی و پیامدهای منفی کوچ علمی از علوم پایه و مهندسی به علوم انسانی
۹.محمد مسعود عندلیب: لزوم شفاف سازی در نظام سلامت و پایش دائم عملکرد متصدیان و مجریان بخشهای دولتی
همه منتظر سخنرانی رهبر انقلاب بودند. آقا به کسی در میان جمعیت اشاره کردند و گفتند: «یکی از آقایون این جلو، اول جلسه بلند شدند... شما بودید؟! چی میخواستید بگید؟!»
پسر جوانی پس از چند ثانیه مکث بلند شد و گفت: «اجازه میدید خدمت تون برسم؟» آقا گفتند «تشریف بیارید.»
هیجان را میشد در چهره او دید. به سختی از میان جمعیت عبور کرد، رفت بالای سکو و با آقا صحبت کرد. پس از چند ثانیه صدای رهبر انقلاب از پشت بلندگوها شنیده شد که: «همین؟! یک انگشتر میگم بهتون بدن» و سپس آقا و جمعیت با هم خندیدند و بعد هم صلواتی فرستاده شد.
این بار آقا شروع کردند: «بسم الله...» اما بلند شدن چند نفر از میان جمعیت باعث شد که رهبر انقلاب سخن خود را قطع کنند. ایشان نگاهی به جمعیت کردند و با خنده گفتند: «دیگر اگر دانه دانه شما بخواهید بیایید اینجا، تا شب هم تمام نمیشه!» و دوباره جمعیت خندید. اما یکی از افراد مُصر بود که صحبت کند. آقا به او گفت از همانجایی که ایستاده، حرف خود را بزند. جوان نخبه از عدم پیگیری برخی تعهدات و جوایز مسابقات علمی گفت و کمکم داشت وارد جزئیات مصداقی میشد که آقا به او جواب دادند: «حالا بالاخره به نظر شما، رهبری باید به این جزئیات و مسائل رسیدگی کند؟ یعنی فکر میکنید من باید دنبال کنم؟»
جوان گفت: «من میگم مسئولین وقتی یه وعدهای میدن، چرا بعدش عمل نمیکنند؟» و آقا گقتند «بله راست میگید شما بله». و دوباره آن فرد درباره وعدههای محقق نشده صحبت کرد که این بار آقا صحبتهایش را قطع کردند و با مزاح و کنایه گفتند:
«مشهدیها میگن که یه پسری آمد پیش پدرش با همان لهجه مشهدی گفت: یِه کلنگ طِلا یافتُم! پدرش گفت: کو؟ پسر گفت: گم کِردم!»
حسینیه پر از صدای خنده شد. بالاخره آقا صحبتهایشان را شروع کردند. اگر بخواهیم لب بیانات رهبر انقلاب را در چند خط خلاصه کنیم، شاید بتوان اینگونه گفت: انقلاب اسلامی که در سی و پنج سال پیش، باعث تغییرات گستردهای در جهان و بیداری ملتها شد، اکنون نیاز به پیشرفت واقعی دارد و امروز این پیشرفت، بدون علم امکانپذیر نیست و بار این امر سنگین هم، امروز بر روی شانههای جوانهاست.
دوباره همان موضوع همیشگی خودشان را تکرار کردند که اگر زمینه برای جوان ایرانی فراهم باشد، از پس هر کاری برخواهد آمد. صحبتهای حضرت آقا بعد از حدود نیم ساعت و چند دقیقه قبل از اذان ظهر به پایان رسید و نخبگان به توصیه رهبر انقلاب در پایان دیدار -که فرمودند تقوا و معنویت را جدی بگیرید- برای اقامه نماز ظهر و عصر آماده شدند.