Khamenei.ir

1369/03/10

پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اَّللهُ نورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ الاَرضِ مَثَلُ نورِها کَمِشکْوةٍ فیها مِصباحٌ اَّلمِصباحُ فی زُجاجَةٍ اَّلزُّجاجَةُ کَـاَنَّها کَوکَبٌ دُرِّیٌّ یوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبّْرَکَةٍ زَیتونَةٍ لاشَرقِیَّةٍ وَلاغَربِیَّةٍ یَکادُ زَیتُها یُضیٓءُ وَ لَو لَم تَمسَسهُ نارٌ نورٌ عَلیّْ نورٍ یَهدِی اللهُ لِنورِها مَن یَشآءُ وَ یَضرِبُ اللهُ الاَمثالَ لِلنّاسِ وَ اللهُ بِکـُلِّ شَیءٍ عَلیـمٌ  * فی بُیوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فیهَا اسمُه‌و یُسَبِّحُ لَهو فیها بِالغُدُوِّ وَالأصالِ * رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجارَةٌ وَلا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللهِ وَ اِقامِ الصَّلٰوةِ وَایتآءِ الزَّکـْـوةِ یَخافونَ یَومًا تَتَقَلَّبُ فیهِ القُلوبُ وَالاَبصارُ * لِیَجزِیَهُمُ اللهُ اَحسَنَ ما عَمِلوا وَ یَزیدَهُم مِن فَضلِه‌ا وَ اللهُ یَرزُقُ مَن یَشاّْءُ بِغَیرِ حِساب.(۱)

در تاریخ پُرماجراى انقلاب، هیچ روزى مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردى از دودمان پیامبران و بر شیوهى آنان، با دستى پُرمعجزه و دلى به عمق و وسعت دریا، در میان مردمى شایسته و چشمبهراه، چون آیهى رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگانِ قدرت حق نشانید و تا عرش عزّت و عظمت برکشید؛ و هیچ روزى چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا بر این مردم تازیانهى غم و اندوه فرود آورد؛ ایران یک دل شد و آن دل در حسرتى گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتى عظیم گریست. در آن روز خورشیدى غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمهى نور در زندگى ملّت ایران جوشیده بود؛ روحى عروج کرد که با نفَس روحاللهىاش، پیکر ملّت را جان بخشیده بود؛ حنجرهاى خاموش شد که نفَس گرمش، سردى و افسردگى از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانى بسته شد که آیات الهى عزّت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسونِ یأس و ذلّت را در روح آنان باطل ساخته بود. آن روز، روز عزاى بزرگ عالم اسلام شد. سوزشِ آن غم به ملّت ایران منحصر نماند؛ در سراسر جهان، هر جا دل روشن و جان بیدارى بود، مصیبتزده شد؛ هر جا مسلمانى آگاه از انقلاب و مسائل آن بود، خود را صاحبعزا شمرد. پس در روى زمین جایى نماند که در آن، دلهایى از این حادثهى عظیم، از اندوه لبریز نشود و انسانهایى از این فقدان بىجبران به عزا ننشینند.

و امّا ایران یکسر عزاخانهاى شد که در هر شهر و روستایش، شیون حسرتبار از یکایک خانهها سرریز شد و کوى و میدان و خیابان را پُر کرد. هیچ کس نتوانست این جرعهى درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران میدانهاى نبرد، تا مادران و پدرانى که غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گره عجز و اندوه بر جبینشان بیفکند، تا بزرگمردان عرصهى علم و عرفان و سیاست، و تا یکایک آحاد این ملّت عظیمالقدر، همه و همه در این مصیبت عظمىٰ زارزار گریستند، یا صدا به فغان بلند کردند، یا بىصبرانه بر سر و سینه زدند. مصیبت فقدان امام، همان به بزرگى امام بود و جز خدا و اولیائش کیست که حد و مرز این عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهاى بزرگ بىتاب میشوند، آنجا که انسانهاى بزرگ دست و پا گم میکنند، آنجا که صحنه از بیقرارى میلیونها و میلیونها انسان پُر است، کدام زبان و قلم انسانى است که بتواند نمایشگر و صحنهپرداز گردد؟ من که خود قطرهى بىتابى در اقیانوس متلاطمِ آن روز و آن روزها بودهام، چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم؟

و امّا روى دیگر صحنه، یعنى فضاى ملکوت جهان در آن روز، تنها براى اصحاب بصیرت و معرفت مشهود بوده است. شاید چشمهاى نافذى که حجاب مُلک را میگشایند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز میدهند، شگفتىهاى بیشتر و صحنههاى تماشایىترى را آن روز در آن عاشوراى خمینى دیده باشند: عروج نفْس مطمئنّهاى را به قرارگاه لطف و رحمت خدا؛ صعود کلمهى طیّبهاى و نفْس راضیه و مرضیّهاى را به سوى حق؛ رجوع جویبارى را به دریا و وصال عاشقى را به معشوق؛ استقبال خیل عظیم شهدا را از آن روح مطهّر و خیرمقدم ارواح طیّبهى اولیا را به آن میهمان تازهوارد؛ فوز و فلاحِ جان مزکّایى را که بر بال ملائک رحمت نشسته و شمیم حسنات بیشمارش، مشام فرشتگان و خَزَنهى(۲) بهشت نعیم حق را معطّر ساخته؛ عمل صالحى را که ردائى از نور گشته و بر پیکر ملکوتى آن روح مجرّد پوشانیده شده و باران غفران و فضل خداوندى گشته و بر سراپاى آن عبد صالح فرو ریخته و دارالسّلام ابدى شده و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاى داده است.

افسوس که براى ما خاکیان، از آن آئینهبندان جشن ملکوتى، بارقهى تسلّایى نمیدرخشید و جز اشک دیدگان، نَمى بر آتش هجران آن قبلهى دلها افشانده نمیشد. شور عزا در غم پدر مهربان، معلّم دلسوز و مرشد حکیم و دیدهبان همیشه بیدار و طبیب درد و درمانشناس و سروش رحمت خدا بر امّت و یادگار انبیا و اولیا در زمین، اهل زمین را میگداخت و غمى بىتسلّا بر آنان فرو میریخت. زمان، یگانهى خود را از دست داد و زمین گوهرى یکدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام پس از عمرى مبارک که در راه اعتلای اسلام سپرى شده بود، دنیا را وداع کرد و قطب عالم امکان و ولىّاللهالاعظم (ارواحنا فداه) در مصیبت خلیفهى خود سوگوار شد.

اکنون یک سال از آن روزهاى مالامال درد و رنج میگذرد؛ سالى که در آن، یاد و حضور امام لحظهاى ملّت ما را ترک نگفته و زنده و برجسته و درخشان در ذهن و زندگى آنان و دیگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان بر جا مانده است. آنچه پس از حیات پُربرکت امام و در این یک سال براى ما و همهى دلسوزان امّت اسلام بیشترین اهمّیّت را داشته، میراث عظیم و تاریخى و بىنظیر او، جمهورى اسلامى و سلامت و توان و شتاب و جهتگیرى صحیح آن در راه و خطّ امام بوده است؛ این همان چیزى است که در دوران زندگى آن بزرگوار نیز مسئلهى اوّل براى ملّت ایران و دوستان آن در سراسر جهان بلکه براى هر مسلمانى به حساب مىآمده که به مجد و عظمت اسلام دل بسته بوده است؛ و حق نیز همین است.

جمهورى اسلامى که با پیدایش خود، راه نوینى در مقابله با زورگویان طراز اوّل عالم باز کرد و به ملّتهاى مستضعف، مخصوصاً مسلمانان امیدى تازه بخشیده و در مدّت ده سال و اندى رهبرىِ امام راحل عظیم، بارها قلدران زمان را عملاً تحقیر کرده و دروغ شکستناپذیرى آنان را باطل ساخته است، باید هم بیشترین اهتمام امّت اسلام و ملّت ستمکشیدهى ما را به خود جلب کند؛ همچنان که آن پیشواى صالحان نیز همیشه بیشترین همّت خود را به همین دو مسئله میگماشت: پاسدارى از جمهورى اسلامى، و مراقبت از جهتگیرى راست و درست آن. و آن فقیه عظیمالقدر و اسلامشناس بىبدیل، حفظ جمهورى اسلامى را برتر و بااهمّیّتتر از هر واجبى میدانست.

با رحلت امام خمینى (ره)، طیف وسیع دشمنان اسلام که در صفوف مقدّم معارضه با جمهورى اسلامى بودند، این امید را پنهان نکردند که جمهورى اسلامى در غیاب پدیدآورنده و پرورانندهى خود، نیروى دفاع و رشد را از دست بدهد و چون کودک بىصاحبى، احساس ضعف و درماندگى کند؛ یا بکلّى از پاى درآید و یا بناچار به زیر دامان این و آن پناه گیرد! در محاسبات تنگنظرانهى دشمنان که همه بىاستثنا اسیر محاسبات صد درصد مادّى و از فهم روابط معنوى و برکات ایمان و تقوا بىنصیبند، نمیگنجید که معجزهى الهى در طلیعهى قرن پانزدهم هجرى ــ یعنى حکومت صلاح و دین و حیات دوبارهى ارزشهاى اسلامى ــ آن قلّهى مرتفعى باشد که دست آلودهى بندگان هوا و هوس به آن نرسد و دیپلماسى زر و زور از به دام افکندن آن عاجز بماند. امّا ارادهى الهى این بود، و همان شد که ارادهى الهى بود.

نظام اسلامى، رشد و کارایى خود را در این مصیبت و ابتلاء عظیم الهى نشان داد و ملّت عالیقدر و مسئولان دلسوز و اهل حلّ و عقد، به پاداش صبر بر این مصیبت عظمىٰ، استحقاق درود و رحمت حق را یافتند و به کمک خداوند و توجّهات حضرت ولىّاللهالاعظم (ارواحنا فداه) توانستند با گشودن گرههایى که به طور طبیعى در صورت ارتحال امام پدید مىآمد، از امتحانى بزرگ سربلند بیرون آیند. نظام اسلامى که قلب تپندهى خود را از دست داده بود، به برکت ایمان و توکلّش و به برکت درسهاى جاودانى که مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته بودند، نه فقط از حرکت و حیات و نشاط باز نماند بلکه با نشان دادن کارآزمودگى و حکمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت.

ابراز وفادارى ملّت در آن عزادارى بىنظیر که در مقیاس جهان و تاریخ فوقالعاده بود، حلّ مسئلهى رهبرى، اعلام حضور عاشقانهى همهجایى و همگانى مردم در دفاع از راه امام و از میراث معنوى امام در برابر رهزنان کمینگرفته، و رستاخیز شگفتانگیز و بهیادماندنى چهلروزهى ایران و آنگاه تصویب ملّى اصلاحات قانون اساسى و شرکت در انتخاب رئیسجمهور گزیده و تشکیل دولت و جریان یافتن همهى امور کشور در عین تازگى و جاودانگىِ داغ رحلت امام و یاد ماندگار او، همه و همه اعتبارى افزونتر از پیش به ایران و ایرانى و انقلاب و نظام اسلامى بخشید.

درست در آن هنگام که از حادثهى ارتحال امام، نفَس دنیا در سینهاش حبس شده و خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود، ایران اسلامى نمایشى قهرمانانه داد و با عنایات خداوندى، سنگینترین آزمون خود را به سرافرازى طى کرد و کشتى انقلاب از گردابى خطیر، با آرامش و اطمینان عبور کرد؛ و این خود آیت دیگرى از شمول الطاف الهى بر ملّتى شد که قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قیام کرده است. دوستان، یعنى تودههاى مسلمان و مستضعفانِ بسیارى از مناطق عالم، جانى و امیدى دوباره گرفتند و به پایههاى نظام سلطهى جهانى ضربهاى دوباره ــ پس از ضربهى آغاز پیروزى انقلاب ــ وارد آمد. یعنى حادثهاى که میپنداشتند انقلاب را در هم خواهد پیچید، به انقلابْ اوج و حیات بخشید و امام ما ــ آن برافروزندهى مشعل انقلاب ــ با رحلت خود، یک بار دیگر شعلهى انقلاب را برافروخته کرد؛ فرحمه الله حیّاً و میّتاً و السّلام علیه یوم ولد و یوم قاد الأمّة و یوم ارتحل و یوم یبعث حیّا.(۳)

در همهى این حوادث، و با نگاهى وسیعتر در سرگذشت یازدهسالهى نظام اسلامى و اساساً در پیدایش این نظام و مقدّمات آن و مبارزاتى که به آن منتهى شد، صحنهپرداز اصلى و عامل حقیقى، همانا اسلام و عقیده و ایمان و تربیت اسلامى است؛ هم ملّت ایران که با قیام شجاعانهاش در برابر نظام سلطهى جهانى و بر ضدّ ابرقدرتهاى شرق و غرب کارى عظیم و بىسابقه انجام داد، هم رهبر و قائد عظیمالشّأن این انقلاب که مثل کوه در برابر همهى بادهاى مخالف ایستاد و هجوم طوفانها را شکست امّا خود کمترین تکانى نخورد، هم نظام نوین اسلامى که توانست کشور را بدون اندکتکیهاى به بیگانگان اداره کند و جنگى را که محلّ تلاقى نیروهاى شرق و غرب بر ضدّ او بود و نزدیک به سه چهارم سالیان پس از پیروزى را فرا گرفت، بدون گرایش به هیچ طرف و فقط با تکیه بر خود، شرافتمندانه و با عزّت و پیروزى به پایان بَرَد، همه و همه توان خود را از اسلام گرفتهاند و اسلام جوهر اصلى این حوادث شگفتآور و مایهى حقیقى قدرت و صلابت و عزّتى است که ایران و ایرانى و ملّت و رهبر و انقلاب و نظام ما در تاریخ معاصر از خود بُروز دادهاند.

اسلام دین توحید است و توحید یعنى رهایى انسان از عبودیّت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هر کس بهجز خدا؛ یعنى گسستن بندهاى سلطهى نظامهاى بشرى؛ یعنى شکستن طلسم ترس از قدرتهاى شیطانى و مادّى؛ یعنى تکیه بر اقتدارات بىنهایتى که خداوند در نهاد انسان قرار داده و از او بهکارگیرى آنها را همچون فریضهاى تخلّفناپذیر طلب کرده است؛ یعنى اعتماد به وعدهى الهى در پیروزى مستضعفین بر ستمگران و مستکبرین، به شرط قیام و مبارزه و استقامت؛ یعنى دل بستن به رحمت خدا و نهراسیدن از احتمال شکست؛ یعنى استقبال از زحمات و خطراتى که در راه تحقّق وعدهى الهى، آدمى را تهدید میکند؛ یعنى مشکلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پیروزى حتمى و نهایى امیدوار داشتن؛ یعنى در مبارزه، چشم به هدف عالى که نجات جامعه از هر گونه ستم و تبعیض و جهل و شرک است دوختن و عوض ناکامىهاى شخصى و میانراهى را نزد خدا جستن؛ و خلاصه یعنى خود را مرتبط و متّصل به اقیانوس لایزال قدرت و حکمت الهى دیدن و به سَمت هدف اعلیٰ با امید و بىتشویش شتافتن. همهى عزّت و اعتلائى که به مسلمین وعده داده شده، در سایهى چنین ایمان و درک روشن و عمیقى از توحید است. بدون فهم درست و پایبندى عقیدتى و عملى به توحید، هیچکدام از وعدههاى الهى دربارهى مسلمانان عملى نخواهد شد.

در دوران سلطهى استکبار، غفلت از توحید ناب اسلامى و مفهوم زندگىشمولِ آن بود که صحنه را براى بتهاى استعمار باز گذارْد و به خداوندان زر و زور فرصت تاخت و تاز داد. دشمنان با نقشههاى از پیش آماده شده، دین را در کشورهاى اسلامى از صحنهى زندگى راندند و شعار جدایى دین از سیاست را در این کشورها تحقّق بخشیدند. نتیجه این شد که پیشرفت علمى غرب بتواند این کشورها را یکباره بهصورت تابعى از کشورهاى صنعتى درآوَرد و سرنوشت سیاسى و اقتصادى آنها را براى مدّتهاى طولانى و جبرانناپذیر، به دست غارتگران غربى بدهد.

امروزه غالب کشورهاى اسلامى پس از ده سال که جیب کمپانىها و دولتهاى غربى از منابع آنها پُر شده، هنوز در وادى عقبماندگى سرگردانند و هنوز محتاج صنعت و علم و کالاى غربى و هنوز در عالم سیاست، طفیلى(۴) و پیرو ناگزیر آنان. این همان خسران عظیمى است که از روز اوّل بر اثر عدم توجّه به اصل بنیادین اسلام یعنى توحید اسلامى پیش آمده و هر چه زمان پیشتر رفته و علم کاملتر شده و دولتها و کشورهایى را مجهّزتر کرده، کشورهاى اسلامى ناتوانتر، وابستهتر، کمجرئتتر و بىابتکارتر شدهاند.

راه علاج آن است که مسلمانان به اسلام ناب که در آن، توحید و نفى عبودیّت غیر خدا، از هر چیز برجستهتر و درخشندهتر است برگردند و عزّت و قدرت خود را در اسلام بجویند؛ و این چیزى است که طرّاحان توطئههاى ضدّ اسلامى، همیشه از آن بیمناک بوده و در راه پیدایش آن، موانع جدّى مینهادهاند.

هنگامى که انقلاب اسلامى در ایران پیروز شد، از آنجا که پیشبینى میشد که جاذبه و محبوبیّت انقلاب، ملّتهاى مسلمان و حتّى بعضى غیر مسلمانها را شیفتهى اسلام کند، همهى دستهاى استعمارى به کار افتاد تا از نفوذ معنوى اسلام جلوگیرى کند. تلاش وسیع و همهجانبهى استکبار در برابر نفوذ اسلام، هیچ موجبى جز این ندارد که گسترش اسلام و مفاهیم اسلامى در هر نقطهى جهان، به معناى جمع شدن بساط استکبار و ایادى آن در آن نقطه است.

همانطور که همه میدانند، بلافاصله پس از پیروزى انقلاب ــ که معناى درست توحید و نفى عبودیّت غیر خدا و عزّت در برابر هر کس و هر چیز غیر از خدا را در عمل و واقعیّت به همه نشان داد ــ مسلمانان در نقاط بسیارى از جهان، احساس شخصیّت و عزّت نموده، در مقابل قدرتمندان و زورگویان ایستادند و سرفصل جدیدى در مبارزات ملل مسلمان به وجود آمد؛ از جمله حرکت عظیم مردم مسلمان در افغانستان، و شروع مبارزات مردمى در سرزمین فلسطین، و ایستادن مردم مسلمان و مبارز فلسطین در برابر احزاب معاملهگر، و شروع نهضتهاى اسلامىِ زیادى در کشورهاى مسلمان آفریقایى و آسیایى و حتّى در اروپا، که همه بر اساس جاذبهى اسلام و شوق به تحقّق احکام الهى به وجود آمده و اسلام را رهایىبخش و عزّتبخش خود میدانند.

تا پیش از پیدایش جمهورى اسلامى، به تودههاى عظیم مسلمان عالم تفهیم شده بود که اسلام قادر نیست براى آنان عزّت و عظمت بیافریند و آنان در جستجوى سعادت باید یا به دنبال الگوى غربى و فرهنگ اروپا و آمریکا بروند و یا به سمت تئورىهاى خیالى و پوچ مارکسیسم گرایش یابند؛ امّا پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل جمهورى اسلامى در ایران و عزّت و عظمتى که تحقّق اسلام به ملّت ایران بخشید، همهى بافتههاى دیرینهى استعمارگران غربى را باطل کرد و در عمل نشان داد که اسلام میتواند ملّتى را از ضعف و بىحالى و انظلام(۵) نجات بدهد و به اوج عزّت و شجاعت و اعتماد به نفس برساند، و هم میتواند نظامى استوار و قادر بر زورآزمایى با قدرتهاى مادّى جهان به آنان ببخشد و دست قدرتهاى ظالمانه و تحقیرکنندهى استعمار و استکبار را از سر آنان کوتاه کند. و چنین بود که جمهورى اسلامى به برکت اسلام از پشتوانهى مردمىِ نیرومندى در مقیاس جهانى برخوردار گشت؛ و این به نوبهى خود بر توانایى و آسیبناپذیرى جمهورى اسلامى که همهى سلطههاى بزرگ جهانى با آن سرِ ناسازگارى دارند، افزوده است.

آثار پیروزى ملّت ایران در زورآزمایى قدرتهاى جهانى با آن، به جهان اسلام منحصر نماند؛ بلکه در کشورهاى غیر مسلمان و در نظامهایى که قفس آهنین استبداد حزبى یا ستم قومى اجازه نداده بود که مسلمانانِ آن کشورها حتّى مسلمانىِ خود را احساس کنند، نسیم هویّت اسلامى وزیدن گرفت و ایمانهاى خفته به جوش آمد و گلبانگ مسلمانى، خواب اهریمنان را برآشفت؛ وَ تَ‌رَى الاَرضَ هامِدَةً فَاِذاِّ اَنزَلنا عَلَیهَ‌ـا الم‌ـاّْءَ اه‌ـتَزَّت وَ رَبَت وَ اَنبَتَت مِن کُـلِّ زَوجٍ بَهیج.(۶) پس در ماجراى عظیم این ده سال گذشته، قهرمان اصلى، اسلام است. و این رستاخیزى اسلامى است که جانهاى مرده را بیدار کرده و زمینه را براى روزى آماده میسازد که در پاسخ به سؤالِ «لِمَنِ المُلک» در بسیط زمین، از چهارگوشهى عالم گفته شود: لِله الواحِدِ القَهّار.(۷)

امروزه گر چه مغزهاى علیل تحلیلگران مادّى هنوز عاجز از فهم و تحلیل حوادث اسلامى در ده سال اخیر است و آنان بدرستى نمیتوانند بفهمند که چه شد که پس از تلاش دویستسالهى استعمار در کشورهاى اسلامى و پس از هزاران شیوهى موفّق براى راندن اسلام از صحنهى زندگى و حتّى از صفحهى ذهن و دل مردم در این کشورها، و مهمتر از آن، پس از قرنها بدآموزىِ قدرتهاى استبدادى و ایادى آنان و پس از تحریفهاى بىشمارى که به وسیلهى وعّاظالسّلاطین و آخوندهاى دربارى در دین پدید آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته و به دارویى بىاثر و جسمى بىجان بدل کرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب میهن اسلامى پَر و بال گشوده و سایهى رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده و چون خورشیدى روشنگر در دل همهى مسلمین تافته و به آنان روح و نشاط و امید بخشیده است و چگونه اسلام که بتدریج به دست فراموشى سپرده میشد و هرگز هیچ امیدى را در دل جستجوگر انسانهاى دردمند و بىتاب برنمىانگیخت، اکنون به یگانه امید روشن ملّتهاى مسلمان، مخصوصاً جوانان و بیداردلان و دردمندان تبدیل یافته است. آرى، فهم و تحلیل درست این حوادث شگفتآور اگرچه براى مغزها و ذهنهاى بیگانه از حقیقت اسلام و بىخبر از سرگذشت واقعى اسلام ناممکن است، لیکن براى صاحبان بصیرت، پاسخ در یک کلمه است: معجزهى انقلاب.

نهضت اسلامى در ایران به رهبرى منجى بزرگ دوران، حضرت امام خمینى (رضوان الله علیه) به پیروى از شیوهى نبىّ اعظم و رسول خاتم و قلّهى آفرینش عالم و آدم، حضرت محمّد مصطفىٰ (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در قالب یک انقلابِ تمامعیار ظاهر شد؛ و این طبیعت انقلاب است که اگر بر پایهاى درست و منطقى استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام ارکان محیط پدید مىآورد و همه چیز و همه جا و همه کس را از گرمى و اشتعال خود متأثّر میسازد.

مصلحان اسلامى و متفکّرانى که در ۱۵۰ سال گذشته تحت تأثیر عوامل گوناگون قیام کرده و پرچم دعوت اسلامى و احیای تفکّر اسلامى را بر دوش گرفتند ــ از قبیل سیّدجمالالدّین و محمّد اقبال و دیگران ــ با همهى خدمات ارجمند و گرانبهایشان، همگى این نقص بزرگ را در کار خود داشتند که به جاى بر پا کردن یک انقلاب اسلامى، به یک دعوت اسلامى اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوّت و قدرت انقلاب، که با تلاش روشنفکرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جستجو کردند. این شیوه، البتّه ممدوح و مأجور بوده و هست، امّا هرگز از آن، توقّع نتایجى همچون نتیجهى عمل پیامبران اولوالعزم را ــ که سازندگان مقاطع اصلى تاریخ بودهاند ـ نباید داشت. کار آنان در صورت صحّت و مبرّا ماندن از عیوب سیاسى و نفسانى، تنها میتوانست زمینهساز یک حرکت انقلابى باشد و نه بیشتر. و لذا مشاهده میشود که سعى و تلاش بى حدّ و حصر مخلصان این گروه هرگز نتوانسته حرکت معکوس و رو به انحطاط ملل مسلمان را متوقّف کند، یا عزّت و عظمتى را که آنان از آن نام مىآورده و در آرزویش آه و اشک مىافشاندهاند، به مسلمانان برگرداند، و یا حتّى اعتقاد و باور اسلامى را در تودههاى مردم مسلمان تقویت کرده و نیروى آنان را در خدمت آن به کار گیرد و یا دامنهى جغرافیایى اسلام را گسترش دهد؛ و این بکلّى از روش پیامبر عظیمالشّأن اسلام (صلّى الله علیه و آله و سلّم) جدا است و این بر هر کس که اندکى تاریخ بعثت و هجرت رسول معظّم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) را بداند، آشکار است.

امام ما براى حیات دوبارهى اسلام، درست همان راهى را پیمود که رسول معظّم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) پیموده بود؛ یعنى راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حرکت است؛ حرکتى هدفدار، سنجیده، پیوسته، خستگىناپذیر و سرشار از ایمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبیین اکتفا نمیشود؛ بلکه پیمودن و سنگربهسنگر پیش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار میگیرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همین حرکت درمىآید و تا رسیدن به هدف یعنى حاکمیّت بخشیدن به دین خدا و متلاشى ساختن قدرت شیطانى طاغوت ادامه مىیابد: هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرسَلَ رَسُولَهُ ۥ بِٱلهُدىٰ وَدینِ ٱلحَقِّ لِیُظهِرَهُ ۥ عَلَى الدِّینِ کُلِّه وَلَو کَرِهَ المُشرِکون.(۸)

در انقلاب اسلامى ایران چند خصوصیّت مهم وجود داشت که همه منطبق بر حرکت اسلامى صدر اوّل بود:
نخست، هدفگیرى سیاسى؛ یعنى ارادهى قاطع بر حاکمیّت دین خدا و اینکه قدرت از دست شیطانهاى ظالم و فاسد گرفته شود و حاکمیّت و قدرت سیاسى جامعه بر اساس ارزشهاى اسلامى شکل گیرد.

دوّم آنکه براى تحقّق این هدف، از تودههاى مؤمن و آگاه و دردمند و فداکار ــ و نه از احزاب و گروهها و سازمانهاى سیاسى ــ نیروى انسانىِ لازم گرفته شد و رهبر حکیم نصرت را پس از توکّل به خدا، از نیروى لایزال مردم جستجو کرد و در سایهى مجاهدت پانزدهساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حرکت درآورد؛ هُوَ الَّذِیٓ اَیَّدَکَ بِنَصرِهِ وَبِالمُؤمِنین.(۹)

سوّم آنکه خطوط اصلى جامعهى مطلوب، یعنى استقرار شریعت اسلامى که متضمّن عدل اجتماعى و استقلال سیاسى و استغناء اقتصادى و رشد علمى و اخلاقى است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى» که به معناى تبدیل واقعى و همهجانبهى بنیانهاى زندگى جاهلى به بنیانهاى اسلامى است، مطرح گردید.

چهارم آنکه رهبر حکیم و فقیه که عبد صالح و الگوى مسلمانى بود، خود پیشاهنگ این حرکت در ایمان و عمل شد و این ایمان، جان او را چنان لبریز کرده بود که توانست دلهاى بىایمان و ظرفهاى تهى را از فَیَضان(۱۰) ایمان خود در صحنهى عمل لبریز و سیراب کند و فروغ ایمان و امید او دیوارهاى قطور یأس و بىایمانى را بشکافد و فضاى مبارزه و عمل را پُر کند؛ ءامَنَ الرَّسولُ بِم‌ـآ اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّه.(۱۱)

پنجم آنکه صدق و صفا و هوشیارى رهبر، هر گونه کجرَوى و سازش و معامله با دشمن را، و خلاصه هر آن چیزى را که موجب انحراف از هدف شود، ناممکن ساخت و صراط مستقیم انقلاب به سمت هدفها، استوار و بىاعوجاج باقى ماند.

این، آن چیزى بود که در ایران اتّفاق افتاد و رهبرى که با تقوا و صدق عمل توانسته بود تأیید و هدایت الهى را جلب کند، حرکت خود را شروع کرد و در ظرف پانزده سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست تودههاى عظیم مردم را بتدریج در خدمت هدف ــ که همان حکومت اسلامى، تشکیل نظام اسلامى و اجراى احکام اسلامى بود ــ به حرکت درآورَد، و حکومت طاغوتى و فاسد و وابستهى حاکم بر ایران را که از سوى قدرتهاى استکبارى و غارتگرِ ثروتهاى کشور ما حمایت هم میشد، ساقط کرد و در ظرف یازده سال پس از پیروزى، با مجموعهى پیچیده و بىنظیرى از توطئه و خصومت و خیانت و تهاجم و تحریم و حملهى نظامى و غوغاى تبلیغاتى و غیره دست و پنجه نرم کرد و از این مصاف تاریخى، مظفّر و منصور بیرون آمد و اکنون نظام جمهورى اسلامى که محصول تلاش عظیم امام و امّت است، در اوج اقتدارى که ناشى از مقاومت و سرسختى در برابر زورگویان و استغناء از غارتگران است، چشم دوست و دشمن را به خود جلب و دلهاى مستضعفان و زجردیدگانِ همهى مناطق عالم را مجذوب کرده است.

آرى، راز بزرگ در اعتلای امروزین اسلام و بیدارى عمومى مسلمین این بود که در کانون این حرکت یعنى ایران اسلامى، مولود مبارک انقلاب بار دیگر از شجرهى طیّبهى اسلام به وجود آمد و محصول آن یعنى جمهورى اسلامى با بنیهى مستحکمى که از ایمان اسلامى رهبر و ملّت یافته بود، در راه و جهت درست پایدار ماند و وسوسهى شیطانها و تیغ خشم و کین آنان بر او کارگر نشد و با مظلومیّتى قدرتمندانه و سرافراز، چهرهى منوّر خود را در برابر چشم جهانیان قرار داد و با وجود و بقا و استقامت و صلابت خود، مبلّغ اسلام شد.

طبیعت اسلام ناب، طبیعتى پُرجاذبه است و دلهایى را که آلودهى غرضورزى و کینهتوزى نباشد، به خود جلب میکند؛ و این همان است که انقلاب ما و امام ما دوباره در جهان مطرح کردند و بر دلها و چشمهاى نیازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسهى انقلاب که امام ما بنیان گذارد، بساط اسلامِ سفیانى و مروانى، اسلامِ مراسم و مناسک میانتهى، اسلامِ در خدمت زر و زور و خلاصه اسلامِ آلت دست قدرتها و آفت جان ملّتها برچیده شده و اسلامِ قرآنى و محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، اسلامِ عقیده و جهاد، اسلامِ خصم ظالم و عون مظلوم، اسلامِ ستیزنده با فرعونها و قارونها، و خلاصه اسلامِ کوبندهى جبّاران و برپاکنندهى حکومت مستضعفان، سر برکشیده است.

در انقلاب اسلامى، اسلامِ کتاب و سنّت، جایگزین اسلامِ خرافه و بدعت؛ اسلامِ جهاد و شهادت، جایگزین اسلامِ قعود و اسارت و ذلّت؛ اسلامِ تعبّد و تعقّل، جایگزین اسلامِ التقاط و جهالت؛ اسلامِ دنیا و آخرت، جایگزین اسلامِ دنیاپرستى یا رهبانیّت؛ اسلامِ علم و معرفت، جایگزین اسلامِ تحجّر و غفلت؛ اسلامِ دیانت و سیاست، جایگزین اسلامِ بىبندوبارى و بىتفاوتى؛ اسلامِ قیام و عمل، جایگزین اسلامِ بىحالى و افسردگى؛ اسلامِ فرد و جامعه، جایگزین اسلامِ تشریفاتى و بىخاصیّت؛ اسلامِ نجاتبخش محرومین، جایگزین اسلامِ بازیچهى دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم)، جایگزین اسلامِ آمریکایى گردید؛ و مطرح شدن اسلام بدین صورت و با این واقعیّت و جدّیّت است که موجب خشم سراسیمه و دیوانهوار کسانى شده است که دل به زوال اسلام در ایران و در همهى کشورهاى اسلامى بسته بودند و یا از اسلام فقط نامى بىمحتوا و وسیلهاى براى تحمیق(۱۲) و اغفال مردم را مىپسندیدند. و لذا از روز اوّل پیروزى انقلاب تا امروز، هیچ فرصتى را براى تهاجم و ضربه زدن و توطئه و بدخواهى نسبت به جمهورى اسلامى و کانون حرکت جهانى اسلام ــ یعنى ایران ــ از دست ندادهاند.

ملّت ایران بخوبى دانسته است که نقطهى قوّت و پایدارى او، درست همان است که دشمن، همهى نیروى خود را در مقابله با آن مصروف میکند؛ یعنى توکّل به خدا و تمسّک به اصول اساسى انقلاب، که همه از مبانى اسلام سرچشمه گرفته و در کلمات رهبر کبیر انقلاب (رضوان الله علیه) بر آن تأکید شده است. خشم و غیظ عنادآمیزى که در به کار بردنِ واژهى «بنیادگرایى» در اظهارات خصمانهى رسانههاى دشمن، از اوّل انقلاب تا امروز محسوس است، ناشى از درماندگى و سراسیمگى آنان در برابر پایبندى رهبر و ملّت و نظام ما به اصول اساسى انقلاب است.

چقدر سادهلوح و سطحىاند کسانى که گمان میکنند دشمنىِ آمریکا و جبههى استکبار و دار و دستهى وسیع صهیونیستى که اکثر خبرگزارىها و رسانههاى خبرى و تبلیغى جهان را در اختیار دارند، ناشى از آن است که جمهورى اسلامى بموقع، تلاش لازم را براى کسب دوستان انجام نداده و یا در مسائل جهانى دچار تندروى شده است. این گمان، حاکى از عدم تعمّق در حوادث و جریانات داخلى و جهانى و عدم بصیرت در دشمنشناسى است.

ابرقدرتها که دشمنان سوگندخوردهى انقلاب اسلامىاند، هرگز علّت دشمنى خود با جمهورى اسلامى را بصراحت بیان نکردهاند و نخواهند کرد. اگر آمریکا اعتراف کند که انگیزهى دشمنى او با ایران، دشمنى با اسلام است، یک میلیارد مسلمان جهان را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف کند که انگیزهى او از این دشمنى، آن است که ایران اسلامى خواسته است مستقل و آزاد و به دور از دخالت آمریکا زندگى کند، همهى آزادگان و آزادىخواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف کند که دلیل خصومت خباثتآمیزش با ایران و مسدود کردن اموال ایران و توطئهى دائمىاش نسبت به جمهورى اسلامى آن است که انقلاب ایران دست او را از منابع غنىّ این کشور قطع کرده و جلوى ادامهى غارت اقتصادى ملّت را که از سوى رژیم خائن پهلوى، سخاوتمندانه به آمریکایىها واگذار شده بود، گرفته است، همهى ملّتهاى مظلوم جهان و ستمدیدگان غارتهاى استعمارى، در کنار ملّت ایران قرار گرفته و به مبارزهى با آمریکا خواهند پیوست.

بنابراین بسیار طبیعى و بدیهى است که آمریکا و دیگر دولتهاى جبههى استکبار و همهى دار و دستهى خبرى و تبلیغى و رسانههاى دستنشاندهى آنان ناگزیر باشند که تمام همّ خود را به تحریف حقایق ایران و انحراف افکار عمومى جهان مصروف بکنند و گاه به نام حقوق بشر و گاه با تهمت نقض آزادى و گاه به دشنام ارتجاع و واپسگرایى و امثال آن، ملّت شجاع و آگاه و آزادهى ایران و نظام مترقّى و انقلابى جمهورى اسلامى و مسئولان صالح و لایق آن را مورد اتّهام قرار دهند و نفرت عمومى ملّت ایران از سلطهگران مستکبر و خبیث، مخصوصاً شیطان بزرگ را بدین گونه تلافى کنند.

اگرچه تجربهى یازدهسالهى جمهورى اسلامى ثابت کرده است که استکبار و ارتجاع و ایادى آنان در این ترفند نیز موفّقیّتى کسب نکرده و نتوانستهاند نام نیک و چهرهى روشن ملّت بزرگوار ما را با این گونه تلاشها در جهان و بخصوص در میان تودههاى مستضعف عالم مخدوش سازند و سرمایهگذارى گزاف آنان در استخدام قلمها و زبانهاى مزدور و به کار افکندن صدها رسانهى صوتى و تصویرى و مطبوعاتى براى منزوى یا منفعل یا بدنام کردن انقلاب اسلامى، دچار خسران شده است و هماکنون علىرغم خواستِ آنان در بسیارى از مناطق عالم، ملّتها با الگو ساختنِ حرکت نجاتبخش ملّت ایران، به مبارزات مردمى با سلطههاى شیطانى روى آورده و خواب از چشم ستمگران ربودهاند و قشرهاى بیدار مسلمان در همه جا بخوبى تشخیص دادهاند که علّت دشمنى رأس استکبار ــ یعنى آمریکا ــ و ایادى آن با ملّت ایران، دشمنى آنان با اسلام است: وَ ما نَقَموا مِن‌هُم اِلّآ اَن یُؤمِنوا بِاللهِ العَ‌زی‌زِ الحَمید؛(۱۳) ولى ملّت ایران باید بدانند که حفظ انقلاب و برپا نگاه داشتن پرچم عزّت و شرف و ادامهى راه پُرافتخارى که مجاهدات این ملّت شریف در برابر ملّتهاى جهان، مخصوصاً مسلمانان گشود و به عنوان تنها راه غلبه بر فشار و ظلم قلدران شناخته شد، و تنها باطلالسّحر توطئههاى دشمنان علیه انقلاب و جمهورى اسلامى، همانا حراست از اصول بنیانى انقلاب و پاسدارى از ارزشهاى انقلاب است. این، آن نقطهى روشنى است که شعار ضدّیّت با سلطهى جهانىِ استکبار را عالمگیر ساخته و ارکان نظام سلطهى جهانى را متزلزل کرده است و همین است که از این پس نیز ملّت ایران را بر همهى توطئههاى دشمنان فائق خواهد ساخت. و این همان وصیّت جاودانى است که امام راحل عظیمالقدر (اعلى الله کلمته) در بیانیّهها و اخیراً در وصیّتنامهى خود، همهى ما را بدان توصیه فرموده است.

اکنون یک سال پس از رحلت آن پدر دلسوز و مرشد و معلّم آگاه و حکیم، اینجانب لازم میدانم اساسىترین معارف انقلاب را که همه در شمار بیّنات مکتب انقلاب و برخاسته از اصول و احکام اسلام است، یک بار دیگر به برادران و خواهران خود تذکّر داده، همهى ملّت انقلابى و شجاعمان را به توجّه و اهتمامِ روزافزون نسبت به آنها دعوت کنم:

۱) پیش از هر چیز، زنده داشتن یاد و راه و درس جاودانهى امام خمینى (اعلى الله کلمته) است، که مشعل راه و ترسیمکنندهى خطّ اساسى حرکت و تعیینکنندهى شاخصهاى اصلى و حیاتى این جادّهى مبارک و فرجام تابناک آن است. حیات و شخصیّت خمینى کبیر، تجسّم اسلام ناب محمّدى (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و تبلور انقلاب اسلامى بوده و او خود و سخنش و انگشت اشارهاش، خضر راه این حرکت الهى و روشنگرِ نقاط مبهم و برطرفکنندهى همهى تردیدها بوده و همچنان خواهد بود. ملّت ایران و از همه بیشتر مسئولان کشور باید این درس بزرگ را هرگز از یاد نبرند.

۲) این نهضت مردمى و انقلاب بىنظیرى که در منتهاى مبارزات پانزدهسالهى آن پدید آمد و حماسهى عظیمى که در عمر یازدهسالهى این نظام به ظهور رسید و شهادت نفوس طیّبه و تحمّل آن همه دشوارىها و شکنجهها و مصیبتها از سوى ملّت مؤمن و مبارز ما، همهوهمه به خاطر اسلام بود. این ملّت بزرگ و امام بزرگوارش، سعادت را در پیروى حقیقى از اسلام دانستند و حاکمیّت اسلام را وسیلهى نجات از سلطهى شیطانها و طاغوتها و ستمگران دیدند و رضاى خدا را در پیگیرى از حاکمیّت اسلام جستجو کردند. ملّتهاى مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نیز به خاطر اسلام بوده و هست که این انقلاب و این نظام را متعلّق به خود دانسته و از آن حمایت و دفاع کردند و میکنند. از این رو، جمهورى اسلامى بزرگترین وظیفهاش آن است که اسلام را در زندگى مردم تحقّق بخشد و جامعه را به صورت یک جامعهى نمونهى اسلامى درآورد.

براى عملى شدن این هدف که گامهاى اساسى و بلند آن، از آغاز پیروزى به وسیلهى همهى دستاندرکاران و با اِشراف و اهتمام شدید امام (رضوان الله علیه) برداشته شده، باید قواى سهگانهى کشور هماهنگ و پیگیر عمل کنند و حوزههاى علمیّه و مراکز فرهنگى و پژوهشى اسلامى به تلاش وسیع دست زنند و سرچشمهى پایانناپذیر تفقّه و اجتهاد آگاهانه و بصیر را در خدمت عمق و گسترش معارف اسلامى به کار گیرند و دستگاه فکرى و عملى نظام جمهورى اسلامى با هم و در کنار هم، جامعه را در راه اسلامى شدنِ روزافزون و به سَمت هدفهاى اسلامى پیش ببرند.

تمامى آحاد ملّت مسلمان در حفظ و حراست از احکام نورانى آن و سعى در گسترش و تعمیق آن در جامعه، داراى وظیفهاى بزرگند. امر به معروف و نهى از منکر که یکى از ارکان اساسى اسلام و ضامن بر پا داشتن همهى فرایض اسلامى است، باید در جامعهى ما احیا شود و هر فردى از آحاد مردم، خود را در گسترش نیکى و صلاح و برچیده شدن زشتى و گمراهى و فساد، مسئول احساس کند.

ما هنوز تا یک جامعهى کاملاً اسلامى که نیکبختى دنیا و آخرت مردم را به طور کامل تأمین کند و تباهى و کجرَوى و ظلم و انحطاط را ریشهکن سازد، فاصلهى زیادى داریم. این فاصله باید با همّت مردم و تلاش مسئولان طى شود و پیمودن آن، با همگانى شدن امر به معروف و نهى از منکر آسان گردد؛ مساجد به عنوان پایگاههاى معنویّت و تزکیه و هدایت، روزبهروز گرمتر و پُررونقتر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه و کنار جامعه، از جمله در مراکز دولتى و ادارات و دانشگاهها، همه را به پیروى از تعالیم نورانى قرآن تشویق نماید؛ کتاب خدا در میان مردم حضور واقعى بیابد و آموختن و تدبّر و تعمّق در آن، براى همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امرى رایج و دایر گردد. در این مورد، مسئولیّت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانههاى عمومى، بسى مهم و خطیر است.

۳) فورىترین هدف تشکیل نظام اسلامى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى است. قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و میزان الهى براى همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته، در سایهى قسط و عدل زندگى کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات انسانى نائل آیند. دعوت به نظام اسلامى، منهاى اعتقادى راسخ و عملى پیگیر در راه عدالت اجتماعى، دعوتى ناقص، بلکه غلط و دروغ است و هر نظامى هر چند با آرایش اسلامى، اگر تأمین قسط و عدل و نجات ضعفا و محرومین در سرلوحهى برنامههاى آن نباشد، غیر اسلامى و منافقانه است. و از همین جا است که ادّعاى سلاطین و حکّامى که با وجود داعیهى مسلمانى و شعار پیروى از قرآن، راه دیگر جبّاران را پیموده و فاصلهى فقیر و غنى را بیشتر کرده و خود در صف اغنیا قرار گرفته و از درد فقرا و پابرهنگان غافل ماندهاند، چه در تاریخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوى هوشمندانِ آشنا به معارف قرآن و اسلام، مردود دانسته شده است.

در نظام اسلامى باید همهى افراد جامعه در برابر قانون و در استفاده از امکانات خداداد میهن اسلامى یکسان و در بهرهمندى از مواهب حیات، متعادل باشند؛ هیچ صاحبقدرتى قادر به زورگویى نباشد و هیچ کس نتواند بر خلاف قانون، میل و ارادهى خود را به دیگران تحمیل کند؛ طبقات محروم و پابرهنگان جامعه، مورد عنایت خاصّ حکومت باشند و رفع محرومیّت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظیفهى بزرگ دولت و دستگاه قضائى محسوب شود؛ هیچ کس به خاطر تمکّن مالى، قدرت آن را نیابد که در امور سیاسى کشور و در مدیریّت جامعه دخالت و نفوذ کند و هیچ تدبیر و حرکتى در جامعه، به افزایش شکاف میان فقرا و اغنیا نینجامد؛ پابرهنگان، حکومت اسلامى را پشتیبان و حامى خود حس کنند و برنامههاى آن را در جهت رفاه و رفع محرومیّت خود بیابند.

امام بزرگوار ما این را یکى از اساسىترین مسائل جمهورى اسلامى دانسته و قوىترین بیانات را در این باره ایراد نمودهاند و این، خصوصیّت غیر قابل تفکیک جمهورى اسلامى است. هیچ حائلى نباید بتواند مسئولین نظام و مدیران بخشهاى مختلف آن را از این هدف اساسى غافل کند. پابرهنگان و کوخنشینان و اکثریّت مردم ما که بر اثر سیاستهاى خائنانه و خانهبرانداز رژیم ستمشاهى در فقر و محرومیّت به سر میبرند، همواره صادقترین و بااخلاصترین یاوران این انقلاب و این نظام بودهاند و هستند و نظام اسلامى باید رفع محرومیّت از آنان را در صدر برنامههاى سازندهى خود قرار دهد.

۴) وحدت کلمه، رمز پیروزى ملّت ایران در مراحل مختلف بوده و امروزه نیز مهمترین وسیلهى ملّت ما براى مقابله با تحریکها و توطئهها است. با توجّه به سرگذشت دوران دهساله و تأمّل در حوادث آن، که حاکى از آسیبناپذیرى جمهورى اسلامى در برابر انواع توطئههاى دشمنان داخلى و خارجى است، اهمّیّت وحدت و یکپارچگى ملّت و مسئولان بیشتر آشکار میشود.

ملّت ایران و مدیران و گردانندگان کشور باید بر گِرد اصول اساسى نظام جمهورى اسلامى مجتمع گشته و همهى توان و نیروى خود را براى تحقّق و حراست از آن متمرکز کنند و هیچ خواسته و شعار و هیچ انگیزهى فردى و گروهى و قومى و فرقهاى نتواند فرد و یا جمعى را از تلاش براى آن اصول و رسیدن به هدفهاى نظام جمهورى اسلامى بازدارد.

همهى ملّت رشید ایران، مخصوصاً آنان که سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجّه دیگران است، باید صفوف خود را متّحد و مرصوص(۱۴) ساخته، با وحدت و همکارى و با گامهاى استوار، به سوى اهداف عالیهى اسلام، قدرتمندانه حرکت کنند و دشمنان کمینگرفته را که مترصّد فرصتند، مأیوس سازند.

رسانههاى خبرى بیگانه که مظهر تمایلات و سیاستها و نیّات خصمانه و اغراض خبیث سردمداران سیاستهاى جهانىاند، بر روى هر کلمه و هر اشارهاى که از آن، بوى اختلاف و دودستگى استشمام شود و یا بتوان چنین وانمود کرد، شدیداً حسّاسیّت نشان داده و با بزرگ کردن نکتههاى ریز و مطرح ساختن استنباطهاى دروغین از گفتهها و نوشتهها در ایران، به طور دائم در تلاشند که شاید بتوانند تصویرى مشوّش و آلوده به اختلافات و زد و خورد داخلى از ایران اسلامى ــ که بحمدالله برخوردار از وحدت و یکپارچگى کمنظیرى است ــ به مردم ایران و جهان ارائه دهند و زمینهى دودستگى و نفاق را با این وسوسهها به وجود آورند. اینها همه نشانهى آن است که امروزه دشمن از همهى راهها براى تضعیف جمهورى اسلامى عاجز مانده و بدخواهانه در کمین اختلافات داخلى و شکست وحدت عمومى نشسته است.

ملّت رشید ایران و مسئولان و متصدّیان امور کشور و نمایندگان محترم مجلس، گویندگان و نویسندگان، باید مانند همیشه به این طمع خام دشمن پاسخ مناسب را بدهند و وحدتى را که صنع(۱۵) الهى و رحمت شاملهى حق بر ملّت ایران است، با همهى وجود پاسدارى کنند.

۵) حفظ عزّت و کرامت انقلابى جمهورى اسلامى و ملّت ایران در مناسبات بینالمللى، یکى دیگر از نقاط اصلى است. پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، تحوّلى ژرف در ارتباطات بینالمللى از دو نظر به وجود آورد:
اوّل اینکه هیمنهى دو ابرقدرتِ آن روز دنیا را در رابطهشان با دولتهاى ضعیف جهان، شکستى سخت داد و ابّهتى را که بمرور در چشم ملّتها و دولتها به دست آورده بودند، بشدّت تضعیف کرد.

دوّم آنکه به ملّتها دلگرمى و شجاعت بخشید و جرئت و گستاخى در مقابله با دولتهاى دستنشانده را به آنان تزریق کرد. گر چه این تأثیرات عمیق بتدریج در جهان ظاهر شد و امروز پس از یازده سال چهرهى سیاسى عالم را دگرگون کرده است امّا همهى چشمهاى تیزبین از همان آغاز تشخیص دادند که با پیروزى این انقلاب عظیم، عصر جدیدى در مناسبات عالم پدید آمده است. این عصر را باید «عصر امام خمینى» نامید و ویژگى آن، عبارت است از بیدارى و جرئت و اعتماد به نفْس ملّتها در برابر زورگویى ابرقدرتها و شکستن بتهاى قدرت ظالمانه، و بالندگى نهال قدرت واقعى انسانها و سر برآوردن ارزشهاى معنوى و الهى.

امروز که با دفن مارکسیسم و تلاشىِ بلوکِ شرق و قیامهاى مردمى بر ضدّ حکومتهاى استبدادى کمونیست، پیشبینىهاى امام بزرگوار(۱۶) تحقّق یافت و یکى از دو ابرقدرت از صحنهى سیاست عالم حذف و به قدرت درجهى دوّم تبدیل گردیده و ابرقدرت دیگر هم از سویى با اوجگیرى مقاومتهاى مردمى در بسیارى از نقاط عالم، از جنوب و شمال آفریقا و فلسطین اشغالى تا اقصىٰ نقاط شرق آسیا، و از سوى دیگر با گسترش روزافزون فساد و بىایمانى و بىبندوبارى، خلأ معنویّت و تفکّر مکتبى در داخل جامعهى آمریکایى و گسسته شدن رشتهى مبارزه با کمونیسم که همواره سردمداران آمریکا میخواستند با آن، خلأ یک عقیدهى وحدتبخش را در میان ملّت خود پُر کنند، و نیز از سوى دیگر بر هم ریختن محاسباتى که بر روابط اروپا و آمریکا حاکم بود و موجب نفوذ دولت آمریکا حتّى بر کشورهاى اروپایى میشد، بشدّت احساس خطر میکند و موقعیّت خود را در جهان متزلزل میبیند.

براى حفظ این روندِ رو به اشتعال و تقویت روحیهى ملّتهاى اصیل و مظلوم، جمهورى اسلامى موظّف است کوچکترین تغییرى در چهرهى باصلابت و موضع باعزّت خود در مناسبات بینالمللى ایجاد نکند؛ با قلدران از موضع قدرت، و با دولتهاى ضعیف از موضع حمایت، و با ملّتهاى بهپاخاسته از موضع رعایت و هدایت سخن بگوید و عمل کند؛ دولت آمریکا را به مثابهى رأس فتنه و استکبار و رمز غدّارى و شیطنت و به خاطر ستمش به کشورهاى ضعیف و حمایتش از صهیونیسم غاصب و دشمنىاش با بیدارى و آزادى ملّتها و خصومت عمیق و جنایتبارش با ملّت ایران، محکوم و منفور و مطرود دانسته، هیچ فرصتى را براى افشاى چهرهى تزویرآلود و رسوا کردن آن مدّعیان آزادى و غیره و بیان این حقایق از دست ندهد.

مسئلهى فلسطین، مسئلهى اوّل بینالملل اسلامى است. امروز که مبارزات ملّت فلسطین در زیر پرچم اسلام، خواب از چشم دولت غاصب صهیونیست و حامیانش ربوده است، بزرگترین وظیفهى ملّت و دولت ما و همهى ملّتها و دولتهاى مسلمان، حمایت از این مبارزات است. غدّهى سرطانى اسرائیل را تنها از طریق همین مبارزات میتوان ریشهکن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلک آن نجات داد. سکوت و سازش خیانتآلودِ بسیارى از دولتهاى عربى و حتّى تظاهر بعضى از آنان به بىتفاوتى و عدم حسّاسیّت نسبت به سرنوشت فلسطین، کار را به جایى رسانده است که دولت غاصب صهیونیست پس از سالها کتمان و حتّى انکار، اکنون دوباره داعیهى «اسرائیل بزرگ» را علناً بر زبان مىآورد و با بىشرمى و وقاحت، نیّت پلیدِ غصبِ سرزمینهاى جدیدى از میهن اسلامى را تکرار میکند.

بعضى از پادشاهان و رؤساى عرب به خاطر جلب نظر معبودشان آمریکا، حتّى انگیزههاى عربى و عِرق قومیّت را که دائماً از آن دم میزنند، در برابر اسرائیل به فراموشى میسپارند و به جاى آن، میدان مسابقه با اسرائیل در گرفتن کمک از آمریکا را هر چه بیشتر گرم میکنند. این داغ ننگ را چه کسى از پیشانى ملّت عرب خواهد زدود؟ و آیا جوانان مسلمانِ بیدار در کشورهاى عربى، این خیانت را بر خودفروختگان خواهند بخشید؟

در نظر این زمامداران خائن، قومیّت و وحدت عربى فقط هنگامى باید مورد استفاده قرار گیرد که آمریکا بخواهد از آن در برابر ایران اسلامى و اسلام ناب محمّدى (صلّى الله علیه و آله) بهرهبردارى کند. اُف بر وجدانهاى خفته و دلهاى ناپاکى که لطف و عنایت آمریکا را به قیمت از دست دادن همهچیز ــ هم ثروتهاى خداداد طبیعى، هم شأن و کرامت انسانى و ایمان اسلامى و آبرو و اعتبار و تشخّص(۱۷) ملّت خود ــ طلب کردند و با کفران نعمتهاى خدا، خود و ملّتهایشان را در سراشیب انحطاط و ابتلاء به غضب الهى دچار ساختند؛ اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ * جَهَنَّمَ یَصلَونَها وَ بِئسَ القَرار.(۱۸)

چه شد آن شور و هیجانى که در برابر اسرائیل غاصب ابراز میشد؟ و چه شد تعهّدى که رؤساى عرب با ملّتهاى خود دربارهى مبارزه با اسرائیل بستند؟ لعنت خدا و بندگان صالحش بر آن دستى که اوّلین معاهدهى سازش با اسرائیل(۱۹) را امضا کرد و زندگى سیاه دنیوى و سرنوشت اخروى خود را با فرعون قرین ساخت. و نفرین بندگان صالح و فرشتگان و انبیا و اولیا بر آنان که آن راه را ادامه دادهاند و میدهند؛ مخصوصاً آنان که امید کاذبى به ملّت مظلوم فلسطین داده و آنگاه به بهاى سیهروزى آنان، عیش ناپایدارى براى خود فراهم کردند.

ملّت فلسطین نباید و نمیتواند آزادى و حقوق حقّهى خود را در کنفرانس و گردهمایىهاى سران عرب جستجو کند. این نشست و برخاستها اگر براى فلسطینىهاى مظلوم، شوم و بدفرجام نباشد، حدّاقل بىفایده و بىخاصیّت است. رؤسایى که در این ایّام به عنوان فلسطین گرد هم آمدند، اگر صادقانه در اندیشهى نجات فلسطین بودند، باید در برابر پیشنهاد مزوّرانهى رئیس جمهورى آمریکا(۲۰) موضعى سخت و قاطع گرفته، براى کمک مالى و تسلیحاتى و سیاسى به مبارزان داخل فلسطین اشغالى، تصمیمهاى عاجل و واقعى میگرفتند و به شعارهاى پوچ اکتفا نمیکردند؛ و اگر چنین نشود ــ که نشده است و با وضع فعلى جهان عرب و حکّامِ آن نخواهد هم شد ــ مبارزان داخل باید به خدا و به نیروى مردمى و اسلامى تکیه کنند و بدانند: کَم مِن فِئَةٍ قَلیـلَةٍ غَلَبَت فِئَـةً کَثیرَةً بِ‌ـاِذنِ‌ اللهِ وَ اللهُ‌ مَعَ‌ الصُّبِرین.(۲۱)

۶) تکیه بر مردم و حاکمیّت اراده و خواست و تشخیص آنان، رکن مهمّ دیگرى است که روزبهروز باید تحکیم و تقویت شود. مردم آزادهى ما با ارادهى قاطع خود که از ایمان عمیق آنان به اسلام ناشى میشود، مبارزات را تا پیروزى ادامه داده و جمهورى اسلامى را به وجود آورده و با فداکارى و ایثارى بىنظیر، از آن حراست نمودهاند و از این پس هم در همه حال، نظام اسلامى متّکى به مردم و متعلّق به مردم و در اختیار مردم خواهد بود. مجلس شوراى اسلامى که در آزادى و استقلال رأى در جهان بىنظیر است، مظهر ارادهى مردم؛ و رئیسجمهور، وکیل و برگزیدهى مردم؛ و مدیران کشور، آحادى از مردمند و مردم داراى حقّ رأى و بیان و تصمیم در کلّیّهى امور سیاسى، اقتصادى و اجتماعىاند. و این، یکى از برکات بزرگ اسلام و طرح منحصر به فردى است که نظامهاى شرق و غرب از ارائهى آن ناتوان بودهاند و در هیچ یک از سیستمهاى حکومتى عالم نمیتوان نظیر آن را یافت.

علاوه بر نظامهاى ورشکسته و متلاشىشدهى کمونیستى که در آن، حزب منحصر به فرد کمونیست به جاى مردم تصمیم میگرفت و علاوه بر نظامهاى ارتجاعىِ مستبدّانه که در آن، سلطنتهاى موروثى و ریاستهاى ناشى از کودتاى نظامى، با آن زندگىهاى قارونى و دیکتاتورىهاى فرعونى، وبال جان و زندگى مردم محسوب میشوند، در کشورهایى هم که اسماً داراى نظام دموکراسىاند و حکومتها علىالظّاهر با رأى و انتخاب مردم بر سر کار مىآیند، باطن کار چیز دیگرى است و زمام همهى کار در دست کمپانىها و سرمایهداران استثمارگر است و این قدرت پول و سرمایه است که با در دست داشتن رسانهها و قدرت تبلیغات، امر را بر خود مردم هم مشتبه میکند.

در همه جاى عالم فاصلهى میان زندگى رؤساى کشور با مردم کوچه و بازار، فاصلهى شاه و گدا است؛ و حتّى حکومتهایى هم که داعیهى تودهاى داشتند، نتوانستند از زندگى مسرفانهى شاهان براى خود صرف نظر کنند. افتخار نظام اسلامى آن است که امام عظیمالشّأنش تا پایان عمر در زىّ(۲۲) طلبگى زندگى کرد و مسئولان کشور بدون استثنا، دامان خود را از طرز زندگىهاى رایج مسئولان در سایر کشورها پاکیزه نگه داشتند و مانند قشرهاى متوسّط مردمِ خود زندگى کردهاند. مردم میان خود و مسئولان، آن فاصلهى عمیقى را که در همه جاى دنیا میان مردم و مسئولان هست، مشاهده نکردند؛ حرف خود را بىمحابا زده و اگر انتقادى داشتهاند، براحتى مطرح ساختهاند و مطبوعات، حتّى رادیو و تلویزیون، همواره نظرات گوناگون را در مسائل کشور منعکس کرده و مردم را در معرض افکار و سلیقههاى گوناگون قرار دادهاند؛ و این موضوعى روشن و مشهود است. حتّى ورشکستگان سیاسى و دستهجاتى نیز که در امتحانات متعدّدى از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم سرافکنده و به وسیلهى آنان مطرود شدهاند، هنگامى که به تحریک اجانب، مقالات زهرآگین و کینهتوزانه علیه نظام اسلامى و مسئولان کشور مینویسند، انواع اتّهام را به آنان میزنند، این نوشته را بدون هیچ مانع و رادعى(۲۳) به چاپ رسانده، تا هر جا که خوانندهاى بیابند، منتشر میکنند و علىرغم میل خود، عملاً وجود آزادى را اثبات میکنند.

بعضى از این نویسندگان و گویندگان که عمر باطل خود را غرقه در فساد و آلودگىهاى اخلاقى و سیاسى و انواع هرزگىها گذرانیدهاند، با حکومت اسلامى که راه را بر این تباهىها و هرزگىها بسته است و اربابان خارجى آنها را بیرون رانده مخالفند و آنگاه این مخالفت و عناد را که مخالفت با اسلام و استقلال و آزادگى ملّى و طهارت اخلاقى است، به حساب خردهگیرى و انتقاد از اوضاع سیاسى و اقتصادى میگذارند و در حالى که آزادانه هر چه خواستهاند، گفتهاند، با وقاحت و بىشرمى، مطالبهى آزادى میکنند! خواست حقیقى اینها باز شدن پاى آمریکا و فروختن کشور به دشمنان است و خصم آنان ملّت رشید و آگاه است. ملّت ما حسرت بازگشت به دوران بردگى آمریکا را بر دل آنان خواهد گذاشت و با همهى وجود، دستاورد بزرگ خود یعنى نظام اسلامى و حاکمیّت اراده و ایمان انسانها را حراست خواهد کرد.

نظام اسلامى هرگز نخواسته آزادى را که پرچمدار آن اسلام و قرآن است، از مدّعیان دروغگوى آزادى در نظامهاى غربى بیاموزد. ما آزادىِ فساد و بىبندوبارى و هرزگى و آزادىِ دروغ و تزویر و فریب و آزادىِ ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملّتها را که غرب پرچمدار و مرتکب آن بوده است، صریحاً و قاطعاً رد میکنیم. ما آن آزادى را که به سلمان رشدى مرتدّ نابکار اجازهى اهانت به مقدّسات یک میلیارد انسان را میدهد امّا به مسلمانان انگلیس حتّى حقّ شکایت از او را هم نمیدهد، یا به دولت آمریکا حقّ تحریک و سردستگى اوباش مخالف با یک حکومت مردمى را میدهد امّا به آن حکومت مردمى حقّ مقابله با آن اوباش را نمیدهد، یا به سرمایهداران غارتگر حقّ ورود نامشروع به کشورهاى ضعیف و چپاولِ هست و نیستِ آن ملّتها را میدهد و به آن ملّتها حقّ مبارزهى با آنان را نمیدهد، مردود و منفور میشماریم و آن را ننگ بشریّت میدانیم.

آزادى در منطق ما، آزادىاى است که اسلام به ملّتها میبخشد و آنان را به کوه استوارى در برابر سلطهگران ظالم و غاصب تبدیل میکند؛ همان طور که در مورد ملّت ایران اتّفاق افتاد و این معجزه پدید آمد. و این آزادى در کشور ما همواره هست و خواهد بود و همهى آحاد ملّت باید آن را حفظ کنند. مسئولان کشور باید مانند همیشه، پاس حضور مردمى و تأثیر تعیینکنندهى آن در استقلال کشور را بدارند و به طور روزافزون مردم را به حضور و فعّالیّت در صحنههاى سیاسى و اقتصادى، فرهنگى و دفاعى و امنیّتى تشویق نمایند.

۷) همکارى دولت و ملّت و پیوند عاطفى و عقیدتى مردم با مسئولان کشور، یکى از مظاهر اساسى حکومت مردمى است و تا کنون گرهگشاى مسائل بسیار مهمّى بوده است و باید همیشه با همان قوّت و استحکام باقى بماند. امام بزرگوار ما (رضوان الله علیه) در دورههاى مختلف و نسبت به دولتهاى همهى دوران دهساله، همواره مردم را توصیه به همکارى و کمک نمودهاند و امروز که دولت جمهورى اسلامى با مدیریّت یکى از چهرههاى شاخص انقلاب و یکى از شاگردان و یاران دیرین امام امّت،(۲۴) با مجموعهاى از کارهاى بزرگ براى پیشرفت کشور و رشد و توسعهى ملّى و دفاع از ارزشهاى انقلاب در سطح جهان روبهرو است، این پیوند و صمیمیّت از همیشه باید مستحکمتر باشد و بحمدالله همینطور نیز هست.

وقتى مدیران اصلى کشور مورد اعتماد مردمند و مردم در کار آنان نشانههاى لیاقت و صداقت را مىبینند، همهى کارها آسانتر و روانتر انجام میگیرد و وسوسهها موجب کارشکنى و عدم همکارى نمیشود. ممکن است بدخواهانى براى جلوگیرى از پیشرفت کارها، دست به شایعهپراکنى زده و دولت یا دستگاه قضائى را زیر سؤال ببرند. ملّت عزیز باید بدانند این گونه تلاشها ناشى از حسن نیّت نیست و انتقاد نابجا از مسئولان زحمتکش و مخلص و ناسپاسى در برابر تلاشهاى توانفرساى آنان، هرگز کمکى به پیشرفت امور کشور نکرده و نخواهد کرد.

دولت و دستگاه قضائى نیز باید خود را به تمام معنا خدمتگزار مردم دانسته، هدفى جز کسب رضاى خدا از راه خدمت به ملّت، مخصوصاً قشرهاى محروم و زحمتکش و احقاق حقّ آنان و رفع ظلم از آنان و بریدن دست متجاوزان به حقوق عمومى و سوءاستفادهکنندگان و زراندوزانِ از خدا بىخبر نداشته باشند. ملّت وفادار ما در راه اسلام و انقلاب از هیچ گونه فداکارى دریغ نکرده است و جا دارد که هر کس در هر مسئولیّتى، همهى همّت خود را به گشودن گرهها و رفع مشکلاتى که از سوى دشمنان کشور تحمیل شده است بگمارد.

۸) سازندگى کشور و آبادسازى این سرزمین پُربرکت و مستعد و جبران عقبماندگىهاى تأسّفبارى که در دوران حکومت طواغیت بر این ملّت بااستعداد تحمیل شده است، یکى از هدفهاى اصلى جمهورى اسلامى است. ملّت ما در بهترین فرصتهاى تاریخى، یعنى در دورانى که جهان، تازه به جادّهى دانش و صنعت قدم نهاده بود و ایران میتوانست با بیدارى و تحرّک مناسب، سهم خود را در پیشرفت علمى و صنعتى بشریّت ایفا کند و از نتایج آن بهرهمند شود، در اسارت حکّام ظالم و مستبد و بىخبر و وابسته، از قافله عقب ماند. پادشاهان پهلوى و قاجار به جاى سازندگى کشور و زنده کردن استعدادهاى خدادادى بشرى و طبیعى آن، ایران را به خارجیانِ سوداگر و چپاولگر فروختند و منابع را به غارت بیگانگان دادند و یا راکد و معطّل گذاردند و استعدادهاى انسانى را به هدر دادند و به جاى مصلحت ملّت، مصالح دولتها و کمپانىهاى خارجى را مقصد خود ساختند؛ به طورى که خطّ آهن وقتى با صد سال تأخیر به کشور ما وارد شد، در تعیین مسیر آن، به جاى رعایت مصالح ملّت و نیازهاى بازرگانى، مصلحت نظامى دشمنان در نظر گرفته شد.

سیاست وابسته و سوء تدبیر و ضعف نفْس و استبداد در رژیم پهلوى و قاجار، در ظرف دویست سال ایران را که روزى به برکت اسلام پرچمدار دانش جهان بود، به ویرانهاى محتاج بیگانگان و تحت سلطهى آنان بدل ساخت. روستاها متروک، شهرها مصرفزده، مزارعْ بىثمر، صنعتْ مونتاژ و مغزها معطّل شدند.

پس از پیروزى اسلام و تشکیل نظام مردمى و انقلابى جمهورى اسلامى، دشمنان خارجى بخوبى تشخیص دادند که این نظام انقلابى با پشتوانهى مردمىِ نیرومند خود و با اعتقاد راسخى که به نیروى ملّى و مردمى خود دارد، خواهد توانست کشور را در جادّهى رشد و پیشرفت مادّى بیندازد و عقبماندگىها را با برنامهریزى جبران نماید و دست بیگانگان سودجو و بدنیّت را براى همیشه کوتاه کند. لذا از هر وسیلهاى براى جلوگیرى از سازندگى کشور استفاده کردند، که یکى از آنها جنگ ویرانگرى بود که بر مردم ما تحمیل نموده و موجب شدند که همّت مردم و مسئولان به جاى سازندگى و پیشرفت علمى و عملى، صرف دفاع از تمامیّت و استقلال کشور شود.

امروز که آتش جنگ فرونشسته و برنامهى سازندگى به وسیلهى دولت و مجلس تنظیم شده و نیروهاى مخلص آستین همّت بالا زدهاند، بر همگان واجب است که سازندگى کشور را بسیار جدّى بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند. امروز آبروى اسلام در گرو آن است که ایران اسلامى به کشورى آباد تبدیل شود؛ کار و ابتکار در آن همهگیر شود؛ زندگى مردم سر و سامان یابد؛ فقر و محرومیّت ریشهکن شود؛ تولید داخلى با نیازهاى مردم متعادل گردد؛ کشور در صنعت و کشاورزى به خودکفایى برسد؛ دشمن از طریق احتیاجات زندگى مردم، راهى به اِعمال فشار نداشته باشد؛ و خلاصه دین در کنار معنویّت، زندگى مادّى مردم را نیز سامان بخشد.

بعضى از رسانههاى مغرض خارجى اصرار دارند وانمود کنند که پایبندى به اصول انقلاب، به معناى دورى از رفاه عمومى و علاج نکردن مشکلات طبقات ضعیف و مستمند است. این حرف از کسانى صادر میشود که دهها سال جوامع خود را در سایهى سنگین تفکّر کمونیستى، به راهى بدبختىزا سوق دادهاند. در حالى که سران آن کشورها مانند کشورهاى سرمایهدارى، غرق در زندگى اشرافى بودند، طبقات پایین جامعه در انواع سختىهاى مادّى و معنوى به سر میبردند. در نظام اسلامى، رفع فقر و محرومیّت در شمار هدفهاى طراز اوّل است و پایبندى به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخنى بىمعنى و ادّعایى پوچ است.

دولت و ملّت باید سازندگى کشور را وظیفهاى انقلابى بدانند؛ با همکارى و با بسیج همهى نیروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ایران را چنان آباد و پیشرفته بسازند که امید را در دل ملّتهاى مظلوم زنده کند و راه آسایش مادّى و تعالى معنوى را به آنان ارائه نماید.

۹) گسترش دانش و تحقیق و رشد علمى و شکوفایى استعدادهاى انسانى و گسترش آگاهى و معرفت عمومى، یکى دیگر از نقاط اساسى انقلاب است. جامعهى مطلوب اسلام، جامعهاى است که در آن، گنجینههاى فکر و ذهن انسانها که گرانبهاترین ثروت ملّى هر جامعهاى است، استخراج و به کار گرفته شود؛ بیسوادى ریشهکن گردد؛ مدارس، دربرگیرندهى همهى کودکان و نونهالان؛ دانشگاهها و حوزههاى علمیّه، پُررونق؛ مراکز تحقیق، فعّال و پیشرو؛ کتاب، همه جا و نزد همه کس رایج؛ مطبوعات، پُرمغز و آگاهىبخش؛ دانشمندان و اساتید، بانشاط و پُرانگیزه؛ مبتکران و نوآوران و نویسندگان و هنرمندان، دلگرم و فیضبخش باشند.

فاصلهى امروزین ما با وضعى که مطلوب و مقبول اسلام میباشد، فاصلهاى زیاد امّا پیمودنى است. ایران اسلامى باید ثابت کند که امروز هم پرورشگاه نبوغها و استعدادهاى علمىِ منحصر به فرد است و دو قرن سلطهى استبداد و استعمار نتوانسته است جوهر ذاتى این ملّت را نابود کند. اگر در دو قرن گذشته، تسلّط استعمار و استبداد مانع شکوفایى استعدادها شده، امروز در دوران آزادى و بیدارى ملّت و به برکت انقلاب اسلامى باید عقبماندگى جبران شود.

دانشگاهها باید تلاش علمى و تحقیقى خود را با روحیهى انقلابى و نشاط اسلامى دنبال کنند؛ وگرنه سرنوشت آنها بهتر از دانشگاههاى دوران طاغوت نخواهد بود که در آن، خودباختگى علمى در برابر بیگانگان و تحقیر ارزشهاى خودى، راه را بر جوشش استعدادها مىبست و مغزهاى مستعد را هم به گریز از مرز و بوم خود تشویق میکرد. اساتید عالىقدر و دلسوز باید فضاى انقلابى را براى تربیت نیروهاى مستعد مغتنم بشمارند و دانشجویان ضمن تکریم و احترام به اساتید ــ که فریضهاى اسلامى است ــ نباید اجازه دهند احیاناً کسى بدخواهانه، از علم و تخصّص، وسیلهاى براى هموار کردن راه فرهنگ استعمارى در دانشگاهها درست کند و مانند دوران سلطهى بیگانگان، دانشگاه را پرورشگاه مغزهاى ازخودبیگانه و بیگانهپرست سازد. روشنفکران دلسوز و صادق بدانند که امروز روز آزمایشى بزرگ است و تاریخ دربارهى آنان و رفتار امروزىشان قضاوتى دقیق و افشاگر خواهد داشت.

اگر کسانى از وابستگان به قشر روشنفکر کشور در دوران سلطهى بیگانگان و حکومت خودفروختگان توفیق آن را نیافتهاند که به اقتضاى مسئولیّت روشنفکران، در صفوف ملّت قرار گرفته و در جایگاه خود در جبههى مبارزه با آمریکا و رژیم دستنشاندهاش قرار گیرند، امروز که روز حکومت مردم و حاکمیّت ارزشهاى اسلامى و انسانى و روز مبارزه با بیگانگان کینهورز و خدعهگر است، باید گذشته را جبران و صفوف مبارزهى ملّت ایران را با آمریکا و استکبار و امپراتورىِ خبیث زر و زور جهانى، به سهم خود و به قدر نیرو و توان خود مدد برسانند و زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد عظیم اسلامىِ این ملّت قرار دهند.

زندگى در نظامى که بر پایهى معرفت و فرهنگ و ارزشهاى الهى بنیان نهاده شده، براى همه افتخارانگیز است؛ نظامى که در رأس آن امام خمینى است؛ آن عظیمالقدرى که حتّى دشمنانش او را بزرگ و خارقالعاده میشمارند و به عظمتش کینه میورزند. هیچ کس اعتلای معنوى او و زهد و پارسایى او و دانش و معرفت او و صفاى روح بزرگ او را انکار نمیکند. هیچ کس در او کمترین شائبهاى از ضعف و تسلیم در برابر دشمنان ملّت نمیشناسد و قلّهاى برتر از او در عظمت روحى، گمان نمیبرد.

چقدر کوچک و زبون و بىمقدارند کسانى که خود را دلبسته به نظامى بدانند که در رأس آن، مردمى فاسد و فاسق و خائن، مانند پادشاهان صد سال اخیر قرار داشته باشند و گردانندگان آن، امثال رضاخان و محمّدرضا و عَلَم و اقبال و هویدا و زاهدى و منصور و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و آمریکا و انگلیس، ارباب این همه و صاحباختیار مُلک و ملّت باشند.

آیا روشنفکرنمایانى که در سایهى آزادى اسلامى، فرصت و امکان آن را یافتهاند که صفحاتى را به داعیهى روشنفکرى، از سخنانى خوشایند بیگانگانِ مطرود پُر و منتشر کنند، شهامت آن را دارند که بصراحت اقرار کنند که داغ و غصّهى آنان نه براى علم یا آزادى بلکه به خاطر جمع شدن سفرهى ننگین فسق و فساد و کوتاه شدن دست مروّجان فرهنگ تباهگر غربى است و دشمنى آنان با نظام، نه به دلیل وجود عیب و نقیصهاى در آن، بلکه به انگیزهى بازگشت به همان دنیاى شرمآورى است که بیگانگان براى آنان به وجود آورده و از خود آنان در راه آن کمک گرفته بودند؟ از مسخشدگان فرهنگ استعمارى غرب هیچ انتظارى نیست؛ امید و انتظار از روشنفکران صادق و دلسوزى است که تعالى و عزّت و پیشرفت معنوى و مادّى ملّت و کشور خود را میجویند و سلطهى بیگانه را در همهى اَشکالش مردود میشمارند. شایسته است که اینان نظام اسلامى را ــ که مایهى عزّت ایران و حیات دوبارهى ملّت است ــ قدر بدانند و مسئولیّت خود را در آن بشناسند.

۱۰) روحانیّت، عنصر اصلى در مبارزات پانزدهسالهى منتهى به پیروزى انقلاب و سپس در تشکیل نظام مقدّس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پُرشور ملّت ایران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان و پیش از اینها و در طول قرنهاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ایمان عمیق و صادقانهى ملّت ایران به مکتب حیاتبخش اسلام و رشد تفکّرات دینى در همه جا بوده است. حضور روحانیّون متعهّد و مبارز در مرکز مبارزه با رژیم دستنشاندهى آمریکا بود که قشرهاى گوناگون مردم را به صحنهى مبارزه کشانید و مبارزه را شکل عمومى و مردمى بخشید. در همهى حوادث بزرگى نیز که ملّت ایران یکپارچه در آن شرکت جستهاند ــ مانند نهضت مشروطیّت و قیام تنباکو ــ حضور علماى دین در پیشاپیش صفوف، تنها عامل این حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگلیسى با درک همین حقیقت بود که انهدام جامعهى روحانیّت را مقدّمهى لازم براى ادامهى حضور استعمارى خود در ایران دانستند و به وسیلهى عامل دستنشاندهشان ــ رضاخان ــ در سالهاى ۱۳۱۳ به بعد، نقشهى محو روحانیّت را شروع کردند و در آن سالها دست به فجایعى نسبت به علماى عالىمقام و حوزههاى علمیّه زدند که در تاریخ ایران، پیش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسّفانه شرح این فجایع و ماجراى مقاومت مظلومانهى علما و طلّاب در آخرین سالهاى حکومت رضاخان قلدر، به طور کامل تدوین نشده و در معرض اطّلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطّلاع شاهدان عینى ــ که بحمدالله هنوز تعداد آنان کم نیست ــ به وسیلهى افراد و مؤسّسات مسئول، با همّتى مردانه گردآورى شود.

آزادگى روحانیّون و علماى دین و عدم نفوذ قدرتهاى داخلى و جهانى در آنان، موجب آن بوده است که قلدران و حکمرانان خودسر هیچ گاه نتوانند این مجموعهى ربّانى را از سر راه مفسدهجویىها و خیانتهاى خود بردارند و اگر جمعى از معمّمینِ سرسپرده و آخوندهاى دربارى به طمع حُطام(۲۵) ناپایدار دنیا بر سر سفرهى ستمگران نشسته و قولاً و عملاً آنان را تأیید کردند، اکثریّت علما و روحانیّون و فضلا و طلّاب جوان در حصار مناعت(۲۶) و پرهیزکارى و پاکدامنى باقى مانده و اراده و توان مبارزهى صادقانه و قدرتمندانه را حفظ کردند و اعتقاد راسخ به روحانیّت شیعه را در دل آحاد مردم، زوالناپذیر ساختند.

جامعهى روحانیّت به همین دلیل همواره آماج تیرهاى زهرآلود خصومت و غرضورزى دشمنان گوناگون و استعمارگران و بیگانگان و بیگانهپرستان بوده و به مثابهى دشمن درجهى یک آنان تلقّى شده است. تبلیغات خصمانه و برنامهریزىشدهى حکومت پهلوى و سیاستهاى ذىنفوذ در ایران در طول پنجاه سال بر ضدّ قشر روحانى که ماهیّتى صد درصد استعمارى داشت، در دوران رضاخان و نیمهى اوّل دوران محمّدرضا، آزمایش سختى براى علماى دین بود و جامعهى روحانیّت بحمدالله از این آزمایش سربلند بیرون آمد.

در دوران مبارزات پانزدهساله نیز حوزههاى علمیّهى قم و دیگر حوزههاى علمیّه و چهرههاى سرشناس روحانیّت، کانونهاى اصلى مبارزه و بالطّبع هدفهاى اصلى حملات وحشیانهى دشمن بودند؛ لیکن این شدّتعملهاى بىحدوحساب، به ارادهى الهى، موجب آن نشد که روحانیّت از راه پُرافتخار خود ــ که پیمودن آن، وظیفهى تخلّفناپذیر اسلامى او بود ــ قدم باز پس نهد بلکه در این دوران، فکر اسلامى شکوفاتر و صیقلخوردهتر، و فقه قرآن پُربارتر، و شخصیّت روحانیّون مبارز آبدیدهتر شد و زمینه براى تشکیل حکومت اسلامى فراهم آمد.

پس از انقلاب تا کنون نیز روحانیّت، بخصوص عناصر برجستهى آن که مستقیماً در خدمت نظام جمهورى اسلامى بودهاند، بىوقفه آماج حملات مسموم دشمن بودهاند ــ چه در عرصهى تبلیغات و چه در عرصهى تروریسم خائنانه و آلت دست دشمن ــ و شهداى گرانقدرى، هم در جبههى جنگ تحمیلى و هم در جبهههاى فعّالیّتهاى جهادىِ خود تقدیم داشتهاند و محراب نماز جمعه و عرصهى علم و سیاست و تبلیغ دین را با خون مطهّر خود رنگین ساختهاند.

ملّت عزیز ما میدانند که انگیزهى دشمن از این حملات همهجانبه به علماى دین، جز این نیست که بوضوح میدانند روحانیّت نقش تعیینکننده و بىبدیلى داشته و دارد و آنان حمله به روحانیّت را با هدف تضعیف و محو انقلاب انجام میدهند.

امروزه قلمهاى مزدور و دستهاى فروختهشده به دشمن در کار آنند که این پشتوانهى معنوى انقلاب را در چشم مردم تضعیف کنند. دشمن انقلاب، جامعهى روحانیّت را در صورتى تحمّل میکند که روحانیّون از دخالت در امور سیاست و حضور در صحنههاى انقلاب کنار بکشند و مانند جمعى از روحانیّونِ بىخبر و متحجّرِ گذشته و حال، به کنج مدارس و مساجد اکتفا کنند و کشور و زندگى مردم را به آنان بسپارند و از جملهى پدیدههاى پُرمعنى آن است که در تمام مدّت مبارزات و نیز سالهاى پس از پیروزى، علماى متحجّر و بىخبر از حوادث کشور و دور از جریانهاى سیاسى، هیچ گاه در معرض تهاجم دشمنان قرار نگرفتند؛ بلکه حتّى گاه مورد ستایش و تمجید نیز واقع شدند و حملات جسمى و تبلیغى و حتّى تهمت ارتجاع و واپسگرایى از سوى روشنفکرنمایانِ عامل بیگانه، تنها متوجّه علما و روحانیّونى شد که از لحاظ اندیشهى سیاسى و نوآورىهاى عرصهى علم و عمل، درخشیده و به عنوان قشرى پیشرو و مترقّى و آگاه شناخته شدهاند.

موضعگیرىهاى دشمنان، بدرستى همان حقیقتى را براى مردم آگاه و جامعهى روحانیّت متعهّد و انقلابى آشکار میسازد که امام حکیم و روشنبین ما بارها آن را بیان کردهاند؛ یعنى اوّلاً اینکه قدرشناسى از روحانیّون بزرگوار و تبعیّت از آنان، وظیفهاى دینى و ملّى و انقلابى است که هیچ گونه غفلت از آن جایز نیست؛ ثانیاً اینکه تحجّر و واپسگرایى در میان روحانیّون و یا خداى نخواسته توجّه به منافع شخصى و دنیاطلبى و روى آوردن به زیورهاى مادّى و سوء استفاده از مکانت اجتماعى، خطرش براى روحانیّت کمتر از حملات دشمن نیست؛ بلکه بمراتب از آن بیشتر است؛ و ثالثاً وضعیّت دوران انقلاب و توجّه روزافزون به اسلام در خارج از مرزهاى کشور اسلامى ایجاب میکند که علماى دین با بینشى کاملاً نو و با استفاده از ذخیرهى بىپایان معارف دین و با اسلوب فقاهت سنّتى و اجتهاد زنده و پویا، راه جامعهى اسلامى را هموار نمایند و حوزههاى علمیّه با تحوّلى اساسى، خود را با نیازهاى امروز جهان تطبیق دهند و نوآورى را جهت و سَمت برنامههاى خود قرار دهند و البتّه با اِعمال دقّت لازم و برجسته کردن اصول و مبانى فقاهت، راه را بر التقاط و کجرَوى ببندند؛ رابعاً انزوا و دورى از فعّالیّت سیاسى را ــ که خواستِ دشمنان و خلاف وظیفهى اسلامى است ــ به هیچ وجه در زندگى خود و حوزههاى علمیّه راه ندهند و همواره، مخصوصاً در مواقع خطر، پیشاپیش صفوف مردم، به تلاشى مخلصانه و خستگىناپذیر مشغول باشند و علم را با عمل، و تفقّه را با جهاد، و معرفت را با تبلیغِ قولى و عملى همراه سازند و هر سه سنگرِ «مدرسه، مسجد، و جبهه» را پُر کنند.

۱۱) در این مقال لازم است بزرگداشت وفاداران فداکار نیز به عنوان یکى از نقاط عمدهى معارف انقلاب ذکر شود. مقصود از وفاداران انقلاب، آنهایند که با نثار جان خود یا عزیزان خود یا سلامتى خود، پایههاى انقلاب را استحکام بخشیدند و دست دشمنان را از کشور و نظام اسلامى کوتاه کردند: خانوادههاى مکرّم شهیدان، دلیرمردان جانباز و اسیر و مفقود و خانوادههاى بزرگوار آنان، رزمندگان نیروهاى مسلّح و عناصر پاکباز بسیج که عمر خود را در جبههها گذرانیدهاند، جهادگرانى که نیروى خود را در دو جبههى جنگ و سازندگى صرف کردند ... و همهى کسانى که در این امتحان الهى، با سختىها و ابتلائات بزرگش دستوپنجه نرم کردند، باید مورد تکریم و قدرشناسىِ همیشگى ملّت باشند.

۱۲) ختام سخن آن است که دوران دهسالهى حیات مبارک امام خمینى (رضوان الله تعالى علیه) الگو و نمونهى حیات جامعهى انقلابى ما است و خطوط اصلى انقلاب، همان است که امام ترسیم فرموده است. دشمنان خامطمع و کوردل که گمان کردند با فقدان امام خمینى، دوران جدید با مشخّصاتى متمایز از دوران امام خمینى (قدّس سرّه) آغاز شده است، سخت در اشتباهند. امام خمینى یک حقیقت همیشهزنده است؛ نام او پرچم این انقلاب، و راه او راه این انقلاب، و اهداف او اهداف این انقلاب است. امّت امام و شاگردان او که از سرچشمهى فیّاض آن موجود ملکوتى سیراب شده و عزّت و کرامت اسلامى و انسانى خود را در آن جستهاند، اکنون شاهد آنند که ملّتهاى دیگر، حتّى ملّتهاى غیر مسلمان، نسخهى تعالیم انقلابى آن قائد عظیم را مایهى نجات خود دانسته و آزادى و عزّت خویش را در آن یافتهاند. امروز به برکت نهضت آن یگانهى دوران، مسلمانان در همه جا بیدار شدهاند و کاخ امپراتورىهاى سلطهى ظالمانه رو به ویرانى نهاده است. ملّتها ارزش قیام ملّى را دریافته و غلبهى خون بر شمشیر را تجربه میکنند و همه در همه جا چشم به ملّت مقاوم و نستوه ایران دوختهاند.

بدیهى است که براى آمریکا و دیگر سردمداران استکبار، چیزى مهمتر از این نیست که ملّت ایران از راه دهسالهى خود برگردد یا در آن تردید کند؛ زیرا در این صورت، نقطهى درخشان امید ملّتها کور خواهد شد و غلبهى خون بر شمشیر، مورد تردید قرار خواهد گرفت. ما صریحاً به همهى ملّتهاى جهان اعلام میکنیم که تفکّر «خاتمه یافتن دوران امام خمینى» که دشمن با صد زبان سعى در القاى آن دارد، خدعه و نیرنگى استکبارى بیش نیست و علىرغم آمریکا و همکارانش، امام خمینى در میان ملّت خود و جامعهى خود حاضر است و دوران امام خمینى ادامه دارد و خواهد داشت. راه او راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزندهى ما است.

همهى ملّت و مخصوصاً جوانان عزیز و نوجوانان، خود را سربازان امام محبوبشان بدانند و با اتّکال(۲۷) به خدا و استمداد از حضرت ولىّاللهالاعظم (ارواحنا فداه) با قوّت و قدرت به سَمت هدفهاى عالى امامشان حرکت کنند و بدانند که پیروزى نهایى از آنِ ما است؛ کَتَبَ اللهُ لَاَغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی.(۲۸)
 
دهم خرداد ۱۳۶۹
برابر با ششم ذىالقعده ۱۴۱۰
علىّ الحسینىّ الخامنهاى


سورهى نور، آیات ۳۵ تا ۳۸؛ «خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَلِ نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى، و آن چراغ در شیشهاى است. آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت خجستهی زیتونى که نه شرقى است و نه غربى، افروخته مىشود. نزدیک است که روغنش ــ هر چند بدان آتشى نرسیده باشد ــ روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر که را بخواهد، با نور خویش هدایت مىکند. و این مَثَلها را خدا براى مردم مىزند و خدا به هر چیزى دانا است. در خانههایى که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش مىکنند: مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمیدارد و از روزى که دلها و دیدهها در آن زیر و رو میشود، میهراسند؛ تا خدا بهتر از آنچه انجام میدادند، به ایشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بیفزاید و خدا [است که] هر که را بخواهد، بىحساب روزى میدهد.»
خزانهدارها
رحمت خداوند بر زنده و بیجانِ او، و سلام بر او روزی که زاده شد، روزی که امّت را رهبری کرد، روزی که از دنیا رفت و روز رستاخیز که برانگیخته خواهد شد.
وابسته
ستمپذیرى
سورهى حج، بخشى از آیهى ۵؛ «... و زمین را خشکیده مىبینى، و[لى] چون آب بر آن فرود آوریم، به جنبش درمىآید و نمو میکند و از هر نوع [رُستنىهاى] نیکو میرویاند.»
سورهى غافر، بخشى از آیهى ۱۶؛ «... فرمانروایى از آنِ کیست؟ از آنِ خداوند یکتاى قهّار است.»
سورهى توبه، آیهى ۳۳؛ «او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دینِ درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین است، پیروز گرداند؛ هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.»
سورهى انفال، بخشى از آیهى ۶۲؛ «... همو بود که تو را با یارى خود و مؤمنان، نیرومند گردانید.»
(۱۰ جوشش
(۱۱ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۲۸۵؛ «پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است ...»
(۱۲ احمق دانستن کسی، یا نسبت حماقت دادن به او، یا سعی در بیاطّلاع و احمق نگاه داشتن او
(۱۳ سورهى بروج، آیهى ۸؛ «و بر آنان عیبى نگرفته بودند، جز اینکه به خداى ارجمند ستوده ایمان آورده بودند.»
(۱۴ محکم، استوار
(۱۵ آفرینش
(۱۶ امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) در ۱۱ دى ۱۳۶۷ در پیامى به میخائیل گورباچف (صدر هیئترئیسهى اتّحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى) فرمودند: «جناب آقاى گورباچف! براى همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوى هیچ نیازى از نیازهاى واقعى انسان نیست؛ چرا که مکتبى است مادّى، و با مادّیّت نمیتوان بشریّت را از بحران عدم اعتقاد به معنویّت ــ که اساسىترین درد جامعهى بشرى در غرب و شرق است ــ به در آورد. ... امروز دیگر چیزى به نام «کمونیسم» در جهان نداریم. ... امروز دیگر دولتهاى همسو با شما که دلشان براى وطن و مردمشان میتپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینى و روزمینى کشورشان را براى اثبات موفّقیّت کمونیسم، که صداى شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.» صحیفهى امام، ج ۲۱، ص ۲۲۰
(۱۷ احترام
(۱۸ سورهى ابراهیم، آیات ۲۸ و ۲۹؛ «آیا به کسانى که [شکر] نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به سراى هلاکت درآوردند، ننگریستى؟ [در آن سراى هلاکت که] جهنّم است [و] در آن وارد میشوند، و چه بد قرارگاهى است.»
(۱۹ محمّد انور سادات، رئیسجمهور مصر (۱۹۷۰ ـ ۱۹۸۱ میلادی)، پیمان «کمپدیوید» را با مناخیم بگین، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی، در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۵۷ (سپتامبر ۱۹۷۸) پس از دوازده روز مذاکرات مخفی و با میانجیگری آمریکا در کمپدیوید ــ که یکی از استراحتگاههای ریاست جمهوری در آمریکا است ــ نهایی کردند که با حضور جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، در کاخ سفید به امضا رسید. این پیمان، اوّلین پیمان صلح بین طرفین جنگ اعراب و اسرائیل بود که به صلح میان مصر و اسرائیل انجامید. انور سادات نیز اوّلین رئیس یک کشور عربی از طرفین جنگ اعراب و اسرائیل بود که به صلح با این رژیم و به رسمیّت شناختن آن اقدام کرد.
(۲۰ جرج بوش (رئیسجمهور آمریکا) پس از پایان جنگ خلیج فارس وعده داد که همهى توان خود را به کار خواهد گرفت تا شکاف بین اسرائیل و دولتهاى عربى، و نیز بین اسرائیل و فلسطینىها را پُر کند. جیمز بیکر (وزیر امور خارجهى آمریکا) نیز طرح یک توافق بین اعراب و اسرائیل را تهیّه کرد و وعده داد زمینهى برگزارى یک کنفرانس بینالمللى براى حلّ مسئلهى خاورمیانه را فراهم آورَد.
(۲۱ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۲۴۹؛ «... بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شدند، و خداوند با شکیبایان است.»
(۲۲ پوشش، جلوههای آشکار و ظاهری فرد
(۲۳ بازدارنده
(۲۴ حجّتالاسلام والمسلمین اکبر هاشمىرفسنجانى
(۲۵ چیزهاى پوچ و بىاعتبار
(۲۶ بلندنظری، عزّت نفْس
(۲۷ توکّل کردن
(۲۸ سورهى مجادله، بخشى از آیهى ۲۱؛ «خدا مقرّر کرده است که "حتماً من و فرستادگانم چیره خواهیم گردید." ...»



پیوندهای مرتبط:

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای