بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَّللهُ نورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ
وَ الاَرضِ مَثَلُ نورِها کَمِشکْوةٍ فیها مِصباحٌ اَّلمِصباحُ فی زُجاجَةٍ اَّلزُّجاجَةُ کَـاَنَّها کَوکَبٌ دُرِّیٌّ یوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبّْرَکَةٍ زَیتونَةٍ لاشَرقِیَّةٍ وَلاغَربِیَّةٍ یَکادُ زَیتُها یُضیٓ
ءُ وَ لَو لَم تَمسَسهُ نارٌ نورٌ عَلیّْ نورٍ یَهدِی اللهُ لِنورِها مَن یَشآءُ وَ یَضرِبُ اللهُ الاَمثالَ لِلنّاسِ وَ اللهُ بِکـُلِّ شَیءٍ عَلیـمٌ *
فی بُیوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فیهَا اسمُهو یُسَبِّحُ لَهو فیها بِالغُدُوِّ وَالأصالِ *
رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجارَةٌ وَلا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللهِ وَ اِقامِ الصَّلٰوةِ وَایتآءِ الزَّکـْـوةِ یَخافونَ یَومًا تَتَقَلَّبُ فیهِ القُلوبُ وَالاَبصارُ *
لِیَجزِیَهُمُ اللهُ اَحسَنَ ما عَمِلوا وَ یَزیدَهُم مِن فَضلِها وَ اللهُ یَرزُقُ مَن یَشاّْءُ بِغَیرِ حِساب.(۱)
در تاریخ پُرماجراى انقلاب، هیچ روزى مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردى از دودمان پیامبران و بر شیوه
ى آنان، با دستى پُرمعجزه و دلى به عمق و وسعت دریا، در میان مردمى شایسته و چشم
به
راه، چون آیه
ى رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگانِ قدرت حق نشانید و تا عرش عزّت و عظمت برکشید؛ و هیچ روزى چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا بر این مردم تازیانه
ى غم و اندوه فرود آورد؛ ایران یک دل شد و آن دل در حسرتى گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتى عظیم گریست. در آن روز خورشیدى غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمه
ى نور در زندگى ملّت ایران جوشیده بود؛ روحى عروج کرد که با نفَس روح
اللهى
اش، پیکر ملّت را جان بخشیده بود؛ حنجره
اى خاموش شد که نفَس گرمش، سردى و افسردگى از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانى بسته شد که آیات الهى عزّت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسونِ یأس و ذلّت را در روح آنان باطل ساخته بود. آن روز، روز عزاى بزرگ عالم اسلام شد. سوزشِ آن غم به ملّت ایران منحصر نماند؛ در سراسر جهان، هر جا دل روشن و جان بیدارى بود، مصیبت
زده شد؛ هر جا مسلمانى آگاه از انقلاب و مسائل آن بود، خود را صاحب
عزا شمرد. پس در روى زمین جایى نماند که در آن، دلهایى از این حادثه
ى عظیم، از اندوه لبریز نشود و انسانهایى از این فقدان بى
جبران به عزا ننشینند.
و امّا ایران یکسر عزاخانه
اى شد که در هر شهر و روستایش، شیون حسرت
بار از یکایک خانه
ها سرریز شد و کوى و میدان و خیابان را پُر کرد. هیچ
کس نتوانست این جرعه
ى درد را خاموش فرو برد؛ از دلاوران میدانهاى نبرد، تا مادران و پدرانى که غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گره
عجز و اندوه بر جبینشان بیفکند، تا بزرگ
مردان عرصه
ى علم و عرفان و سیاست، و تا یکایک آحاد این ملّت عظیم
القدر، همه و همه در این مصیبت عظمىٰ زارزار گریستند، یا صدا به فغان بلند کردند، یا بى
صبرانه بر سر و سینه زدند. مصیبت فقدان امام، همان به بزرگى امام بود و جز خدا و اولیائش کیست که حد و مرز این عظمت را بشناسد؟ آنجا که دلهاى بزرگ بى
تاب میشوند، آنجا که انسانهاى بزرگ دست
و پا گم میکنند، آنجا که صحنه از بی
قرارى میلیون
ها و میلیون
ها انسان پُر است، کدام زبان و قلم انسانى است که بتواند نمایشگر و صحنه
پرداز گردد؟ من که خود قطره
ى بى
تابى در اقیانوس متلاطمِ آن روز و آن روزها بوده
ام، چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم؟
و امّا روى دیگر صحنه، یعنى فضاى ملکوت جهان در آن روز، تنها براى اصحاب بصیرت و معرفت مشهود بوده است. شاید چشمهاى نافذى که حجاب مُلک را میگشایند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز میدهند، شگفتى
هاى بیشتر و صحنه
هاى تماشایى
ترى را آن روز در آن عاشوراى خمینى دیده باشند: عروج نفْس مطمئنّه
اى را به قرارگاه لطف و رحمت خدا؛ صعود کلمه
ى طیّبه
اى و نفْس راضیه و مرضیّه
اى را به سوى حق؛ رجوع جویبارى را به دریا و وصال عاشقى را به معشوق؛ استقبال خیل عظیم شهدا را از آن روح مطهّر و خیرمقدم ارواح طیّبه
ى اولیا را به آن میهمان تازه
وارد؛ فوز و فلاحِ جان مزکّایى را که بر بال ملائک رحمت نشسته و شمیم حسنات بی
شمارش، مشام فرشتگان و خَزَنه
ى
(۲) بهشت نعیم حق را معطّر ساخته؛ عمل صالحى را که ردائى از نور گشته و بر پیکر ملکوتى آن روح مجرّد پوشانیده شده و باران غفران و فضل خداوندى گشته و بر سراپاى آن عبد صالح فرو ریخته و دارالسّلام ابدى شده و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاى داده است.
افسوس که براى ما خاکیان، از آن آئینه
بندان جشن ملکوتى، بارقه
ى تسلّایى نمیدرخشید و جز اشک دیدگان، نَمى بر آتش هجران آن قبله
ى دلها افشانده نمیشد. شور عزا در غم پدر مهربان، معلّم دلسوز و مرشد حکیم و دیده
بان همیشه بیدار و طبیب درد و درمان
شناس و سروش رحمت خدا بر امّت و یادگار انبیا و اولیا در زمین، اهل زمین را میگداخت و غمى بى
تسلّا بر آنان فرو میریخت. زمان، یگانه
ى خود را از دست داد و زمین گوهرى یک
دانه را در خود گرفت. پرچم
دار بزرگ اسلام پس از عمرى مبارک که در راه اعتلای اسلام سپرى شده بود، دنیا را وداع کرد و قطب عالم امکان و ولىّ
الله
الاعظم (ارواحنا فداه) در مصیبت خلیفه
ى خود سوگوار شد.
اکنون یک سال از آن روزهاى مالامال درد و رنج میگذرد؛ سالى که در آن، یاد و حضور امام لحظه
اى ملّت ما را ترک نگفته و زنده و برجسته و درخشان در ذهن و زندگى آنان و دیگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان بر جا مانده است. آنچه پس از حیات پُربرکت امام و در این یک سال براى ما و همه
ى دلسوزان امّت اسلام بیشترین اهمّیّت را داشته، میراث عظیم و تاریخى و بى
نظیر او، جمهورى اسلامى و سلامت و توان و شتاب و جهت
گیرى صحیح آن در راه و خطّ امام بوده است؛ این همان چیزى است که در دوران زندگى آن بزرگوار نیز مسئله
ى اوّل براى ملّت ایران و دوستان آن در سراسر جهان بلکه براى هر مسلمانى به حساب مى
آمده که به مجد و عظمت اسلام دل بسته بوده است؛ و حق نیز همین است.
جمهورى اسلامى که با پیدایش خود، راه نوینى در مقابله با زورگویان طراز اوّل عالم باز کرد و به ملّتهاى مستضعف، مخصوصاً مسلمانان امیدى تازه بخشیده و در مدّت ده سال و اندى رهبرىِ امام راحل عظیم، بارها قلدران زمان را عملاً تحقیر کرده و دروغ شکست
ناپذیرى آنان را باطل ساخته است، باید هم بیشترین اهتمام امّت اسلام و ملّت ستم
کشیده
ى ما را به خود جلب کند؛ همچنان
که آن پیشواى صالحان نیز همیشه بیشترین همّت خود را به همین دو مسئله میگماشت: پاسدارى از جمهورى اسلامى، و مراقبت از جهت
گیرى راست و درست آن. و آن فقیه عظیم
القدر و اسلام
شناس بى
بدیل، حفظ جمهورى اسلامى را برتر و بااهمّیّت
تر از هر واجبى میدانست.
با رحلت امام خمینى (ره)، طیف وسیع دشمنان اسلام که در صفوف مقدّم معارضه با جمهورى اسلامى بودند، این امید را پنهان نکردند که جمهورى اسلامى در غیاب پدیدآورنده و پروراننده
ى خود، نیروى دفاع و رشد را از دست بدهد و چون کودک بى
صاحبى، احساس ضعف و درماندگى کند؛ یا بکلّى از پاى درآید و یا بناچار به زیر دامان این و آن پناه گیرد! در محاسبات تنگ
نظرانه
ى دشمنان که همه بى
استثنا اسیر محاسبات صد درصد مادّى و از فهم روابط معنوى و برکات ایمان و تقوا بى
نصیبند، نمیگنجید که معجزه
ى الهى در طلیعه
ى قرن پانزدهم هجرى ــ یعنى حکومت صلاح و دین و حیات دوباره
ى ارزشهاى اسلامى ــ آن قلّه
ى مرتفعى باشد که دست آلوده
ى بندگان هوا و هوس به آن نرسد و دیپلماسى زر و زور از به دام افکندن آن عاجز بماند. امّا اراده
ى الهى این بود، و همان شد که اراده
ى الهى بود.
نظام اسلامى، رشد و کارایى خود را در این مصیبت و ابتلاء عظیم الهى نشان داد و ملّت عالی
قدر و مسئولان دلسوز و اهل حلّ
و عقد، به پاداش صبر بر این مصیبت عظمىٰ، استحقاق درود و رحمت حق را یافتند و به کمک خداوند و توجّهات حضرت ولىّ
الله
الاعظم (ارواحنا فداه) توانستند با گشودن گره
هایى که به
طور طبیعى در صورت ارتحال امام پدید مى
آمد، از امتحانى بزرگ سربلند بیرون آیند. نظام اسلامى که قلب تپنده
ى خود را از دست داده بود، به برکت ایمان و توکلّش و به برکت درسهاى جاودانى که مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته بودند، نه فقط از حرکت و حیات و نشاط باز نماند بلکه با نشان دادن کارآزمودگى و حکمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت.
ابراز وفادارى ملّت در آن عزادارى بى
نظیر که در مقیاس جهان و تاریخ فوق
العاده بود، حلّ مسئله
ى رهبرى، اعلام حضور عاشقانه
ى همه
جایى و همگانى مردم در دفاع از راه امام و از میراث معنوى امام در برابر رهزنان کمین
گرفته، و رستاخیز شگفت
انگیز و به
یادماندنى چهل
روزه
ى ایران و آنگاه تصویب ملّى اصلاحات قانون اساسى و شرکت در انتخاب رئیس
جمهور گزیده و تشکیل دولت و جریان یافتن همه
ى امور کشور در عین تازگى و جاودانگىِ داغ رحلت امام و یاد ماندگار او، همه و همه اعتبارى افزون
تر از پیش به ایران و ایرانى و انقلاب و نظام اسلامى بخشید.
درست در آن هنگام که از حادثه
ى ارتحال امام، نفَس دنیا در سینه
اش حبس شده و خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود، ایران اسلامى نمایشى قهرمانانه داد و با عنایات خداوندى، سنگین
ترین آزمون خود را به سرافرازى طى کرد و کشتى انقلاب از گردابى خطیر، با آرامش و اطمینان عبور کرد؛ و این خود آیت دیگرى از شمول الطاف الهى بر ملّتى شد که قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قیام کرده است. دوستان، یعنى توده
هاى مسلمان و مستضعفانِ بسیارى از مناطق عالم، جانى و امیدى دوباره گرفتند و به پایه
هاى نظام سلطه
ى جهانى ضربه
اى دوباره ــ پس از ضربه
ى آغاز پیروزى انقلاب ــ وارد آمد. یعنى حادثه
اى که میپنداشتند انقلاب را در هم خواهد پیچید، به انقلابْ اوج و حیات بخشید و امام ما ــ آن برافروزنده
ى مشعل انقلاب ــ با رحلت خود، یک بار دیگر شعله
ى انقلاب را برافروخته کرد؛ فرحمه الله حیّاً و میّتاً و السّلام علیه یوم ولد و یوم قاد الأمّة و یوم ارتحل و یوم یبعث حیّا
.(۳)
در همه
ى این حوادث، و با نگاهى وسیع
تر در سرگذشت یازده
ساله
ى نظام اسلامى و اساساً در پیدایش این نظام و مقدّمات آن و مبارزاتى که به آن منتهى شد، صحنه
پرداز اصلى و عامل حقیقى، همانا اسلام و عقیده و ایمان و تربیت اسلامى است؛ هم ملّت ایران که با قیام شجاعانه
اش در برابر نظام سلطه
ى جهانى و بر ضدّ ابرقدرت
هاى شرق و غرب کارى عظیم و بى
سابقه انجام داد، هم رهبر و قائد عظیم
الشّأن این انقلاب که مثل کوه در برابر همه
ى بادهاى مخالف ایستاد و هجوم طوفانها را شکست امّا خود کمترین تکانى نخورد، هم نظام نوین اسلامى که توانست کشور را بدون اندک
تکیه
اى به بیگانگان اداره کند و جنگى را که محلّ تلاقى نیروهاى شرق و غرب بر ضدّ او بود و نزدیک به سه چهارم سالیان پس از پیروزى را فرا گرفت، بدون گرایش به هیچ طرف و فقط با تکیه بر خود، شرافتمندانه و با عزّت و پیروزى به پایان بَرَد، همه
و
همه توان خود را از اسلام گرفته
اند و اسلام جوهر اصلى این حوادث شگفت
آور و مایه
ى حقیقى قدرت و صلابت و عزّتى است که ایران و ایرانى و ملّت و رهبر و انقلاب و نظام ما در تاریخ معاصر از خود بُروز داده
اند.
اسلام دین توحید است و توحید یعنى رهایى انسان از عبودیّت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هر کس به
جز خدا؛ یعنى گسستن بندهاى سلطه
ى نظامهاى بشرى؛ یعنى شکستن طلسم ترس از قدرتهاى شیطانى و مادّى؛ یعنى تکیه بر اقتدارات بى
نهایتى که خداوند در نهاد انسان قرار داده و از او به
کارگیرى آنها را همچون فریضه
اى تخلّف
ناپذیر طلب کرده است؛ یعنى اعتماد به وعده
ى الهى در پیروزى مستضعفین بر ستمگران و مستکبرین، به شرط قیام و مبارزه و استقامت؛ یعنى دل بستن به رحمت خدا و نهراسیدن از احتمال شکست؛ یعنى استقبال از زحمات و خطراتى که در راه تحقّق وعده
ى الهى، آدمى را تهدید میکند؛ یعنى مشکلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پیروزى حتمى و نهایى امیدوار داشتن؛ یعنى در مبارزه، چشم به هدف عالى که نجات جامعه از هر گونه ستم و تبعیض و جهل و شرک است دوختن و عوض ناکامى
هاى شخصى و میان
راهى را نزد خدا جستن؛ و خلاصه یعنى خود را مرتبط و متّصل به اقیانوس لایزال قدرت و حکمت الهى دیدن و به سَمت هدف اعلیٰ با امید و بى
تشویش شتافتن. همه
ى عزّت و اعتلائى که به مسلمین وعده داده شده، در سایه
ى چنین ایمان و درک روشن و عمیقى از توحید است. بدون فهم درست و پایبندى عقیدتى و عملى به توحید، هیچ
کدام از وعده
هاى الهى درباره
ى مسلمانان عملى نخواهد شد.
در دوران سلطه
ى استکبار، غفلت از توحید ناب اسلامى و مفهوم زندگى
شمولِ آن بود که صحنه را براى بتهاى استعمار باز گذارْد و به خداوندان زر و زور فرصت تاخت
و تاز داد. دشمنان با نقشه
هاى از پیش آماده
شده، دین را در کشورهاى اسلامى از صحنه
ى زندگى راندند و شعار جدایى دین از سیاست را در این کشورها تحقّق بخشیدند. نتیجه این شد که پیشرفت علمى غرب بتواند این کشورها را یکباره به
صورت تابعى از کشورهاى صنعتى درآوَرد و سرنوشت سیاسى و اقتصادى آنها را براى مدّتهاى طولانى و جبران
ناپذیر، به دست غارتگران غربى بدهد.
امروزه غالب کشورهاى اسلامى پس از ده سال که جیب کمپانى
ها و دولتهاى غربى از منابع آنها پُر شده، هنوز در وادى عقب
ماندگى سرگردانند و هنوز محتاج صنعت و علم و کالاى غربى و هنوز در عالم سیاست، طفیلى
(۴) و پیرو ناگزیر آنان. این همان خسران عظیمى است که از روز اوّل بر اثر عدم توجّه به اصل بنیادین اسلام یعنى توحید اسلامى پیش آمده و هر چه زمان پیشتر رفته و علم کامل
تر شده و دولتها و کشورهایى را مجهّزتر کرده، کشورهاى اسلامى ناتوان
تر، وابسته
تر، کم
جرئت
تر و بى
ابتکارتر شده
اند.
راه علاج آن است که مسلمانان به اسلام ناب که در آن، توحید و نفى عبودیّت غیر خدا، از هر چیز برجسته
تر و درخشنده
تر است برگردند و عزّت و قدرت خود را در اسلام بجویند؛ و این چیزى است که طرّاحان توطئه
هاى ضدّ اسلامى، همیشه از آن بیمناک بوده و در راه پیدایش آن، موانع جدّى مینهاده
اند.
هنگامى که انقلاب اسلامى در ایران پیروز شد، از آنجا که پیش
بینى میشد که جاذبه و محبوبیّت انقلاب، ملّتهاى مسلمان و حتّى بعضى غیر مسلمانها را شیفته
ى اسلام کند، همه
ى دستهاى استعمارى به کار افتاد تا از نفوذ معنوى اسلام جلوگیرى کند. تلاش وسیع و همه
جانبه
ى استکبار در برابر نفوذ اسلام، هیچ موجبى جز این ندارد که گسترش اسلام و مفاهیم اسلامى در هر نقطه
ى جهان، به معناى جمع شدن بساط استکبار و ایادى آن در آن نقطه است.
همان
طور که همه میدانند، بلافاصله پس از پیروزى انقلاب ــ که معناى درست توحید و نفى عبودیّت غیر خدا و عزّت در برابر هر کس و هر چیز غیر از خدا را در عمل و واقعیّت به همه نشان داد ــ مسلمانان در نقاط بسیارى از جهان، احساس شخصیّت و عزّت نموده، در مقابل قدرتمندان و زورگویان ایستادند و سرفصل جدیدى در مبارزات ملل مسلمان به
وجود آمد؛ از جمله حرکت عظیم مردم مسلمان در افغانستان، و شروع مبارزات مردمى در سرزمین فلسطین، و ایستادن مردم مسلمان و مبارز فلسطین در برابر احزاب معامله
گر، و شروع نهضتهاى اسلامىِ زیادى در کشورهاى مسلمان آفریقایى و آسیایى و حتّى در اروپا، که همه بر اساس جاذبه
ى اسلام و شوق به تحقّق احکام الهى به
وجود آمده و اسلام را رهایى
بخش و عزّت
بخش خود میدانند.
تا پیش از پیدایش جمهورى اسلامى، به توده
هاى عظیم مسلمان عالم تفهیم شده بود که اسلام قادر نیست براى آنان عزّت و عظمت بیافریند و آنان در جستجوى سعادت باید یا به دنبال الگوى غربى و فرهنگ اروپا و آمریکا بروند و یا به سمت تئورى
هاى خیالى و پوچ مارکسیسم گرایش یابند؛ امّا پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل جمهورى اسلامى در ایران و عزّت و عظمتى که تحقّق اسلام به ملّت ایران بخشید، همه
ى بافته
هاى دیرینه
ى استعمارگران غربى را باطل کرد و در عمل نشان داد که اسلام میتواند ملّتى را از ضعف و بى
حالى و انظلام
(۵) نجات بدهد و به اوج عزّت و شجاعت و اعتماد به
نفس برساند، و هم میتواند نظامى استوار و قادر بر زورآزمایى با قدرتهاى مادّى جهان به آنان ببخشد و دست قدرتهاى ظالمانه و تحقیرکننده
ى استعمار و استکبار را از سر آنان کوتاه کند. و چنین بود که جمهورى اسلامى به برکت اسلام از پشتوانه
ى مردمىِ نیرومندى در مقیاس جهانى برخوردار گشت؛ و این به نوبه
ى خود بر توانایى و آسیب
ناپذیرى جمهورى اسلامى که همه
ى سلطه
هاى بزرگ جهانى با آن سرِ ناسازگارى دارند، افزوده است.
آثار پیروزى ملّت ایران در زورآزمایى قدرتهاى جهانى با آن، به جهان اسلام منحصر نماند؛ بلکه در کشورهاى غیر مسلمان و در نظامهایى که قفس آهنین استبداد حزبى یا ستم قومى اجازه نداده بود که مسلمانانِ آن کشورها حتّى مسلمانىِ خود را احساس کنند، نسیم هویّت اسلامى وزیدن گرفت و ایمانهاى خفته به جوش آمد و گلبانگ مسلمانى، خواب اهریمنان را برآشفت؛
وَ تَرَى الاَرضَ هامِدَةً فَاِذاِّ اَنزَلنا عَلَیهَـا المـاّْءَ اهـتَزَّت وَ رَبَت وَ اَنبَتَت مِن کُـلِّ زَوجٍ بَهیج.(۶) پس در ماجراى عظیم این ده سال گذشته، قهرمان اصلى، اسلام است. و این رستاخیزى اسلامى است که جانهاى مرده را بیدار کرده و زمینه را براى روزى آماده میسازد که در پاسخ به سؤالِ
«لِمَنِ المُلک
» در بسیط زمین، از چهارگوشه
ى عالم گفته شود: لِله الواحِدِ القَهّار
.(۷)
امروزه گر چه مغزهاى علیل تحلیلگران مادّى هنوز عاجز از فهم و تحلیل حوادث اسلامى در ده سال اخیر است و آنان بدرستى نمیتوانند بفهمند که چه شد که پس از تلاش دویست
ساله
ى استعمار در کشورهاى اسلامى و پس از هزاران شیوه
ى موفّق براى راندن اسلام از صحنه
ى زندگى و حتّى از صفحه
ى ذهن و دل مردم در این کشورها، و مهم
تر از آن، پس از قرنها بدآموزىِ قدرتهاى استبدادى و ایادى آنان و پس از تحریفهاى بى
شمارى که به
وسیله
ى وعّاظ
السّلاطین و آخوندهاى دربارى در دین پدید آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته و به دارویى بى
اثر و جسمى بى
جان بدل کرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب میهن اسلامى پَر و بال گشوده و سایه
ى رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده و چون خورشیدى روشنگر در دل همه
ى مسلمین تافته و به آنان روح و نشاط و امید بخشیده است و چگونه اسلام که بتدریج به دست فراموشى سپرده میشد و هرگز هیچ امیدى را در دل جستجوگر انسانهاى دردمند و بى
تاب برنمى
انگیخت، اکنون به یگانه امید روشن ملّتهاى مسلمان، مخصوصاً جوانان و بیداردلان و دردمندان تبدیل یافته است. آرى، فهم و تحلیل درست این حوادث شگفت
آور اگرچه براى مغزها و ذهنهاى بیگانه از حقیقت اسلام و بى
خبر از سرگذشت واقعى اسلام ناممکن است، لیکن براى صاحبان بصیرت، پاسخ در یک کلمه است: معجزه
ى انقلاب.
نهضت اسلامى در ایران به رهبرى منجى بزرگ دوران، حضرت امام خمینى (رضوان الله
علیه) به پیروى از شیوه
ى نبىّ اعظم و رسول خاتم و قلّه
ى آفرینش عالم و آدم، حضرت محمّد مصطفىٰ (صلّى الله
علیه و آله و سلّم) در قالب یک انقلابِ تمام
عیار ظاهر شد؛ و این طبیعت انقلاب است که اگر بر پایه
اى درست و منطقى استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام ارکان محیط پدید مى
آورد و همه چیز و همه جا و همه کس را از گرمى و اشتعال خود متأثّر میسازد.
مصلحان اسلامى و متفکّرانى که در ۱۵۰ سال گذشته تحت
تأثیر عوامل گوناگون قیام کرده و پرچم دعوت اسلامى و احیای تفکّر اسلامى را بر دوش گرفتند ــ از قبیل سیّد
جمال
الدّین و محمّد اقبال و دیگران ــ با همه
ى خدمات ارجمند و گران
بهایشان، همگى این نقص بزرگ را در کار خود داشتند که به جاى بر پا کردن یک انقلاب اسلامى، به یک دعوت اسلامى اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوّت و قدرت انقلاب، که با تلاش روشنفکرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جستجو کردند. این شیوه، البتّه ممدوح و مأجور بوده و هست، امّا هرگز از آن، توقّع نتایجى همچون نتیجه
ى عمل پیامبران اولوالعزم را ــ که سازندگان مقاطع اصلى تاریخ بوده
اند ـ نباید داشت. کار آنان در صورت صحّت و مبرّا ماندن از عیوب سیاسى و نفسانى، تنها میتوانست زمینه
ساز یک حرکت انقلابى باشد و نه بیشتر. و لذا مشاهده میشود که سعى و تلاش بى
حدّ و حصر مخلصان این گروه هرگز نتوانسته حرکت معکوس و رو به انحطاط ملل مسلمان را متوقّف کند، یا عزّت و عظمتى را که آنان از آن نام مى
آورده و در آرزویش آه و اشک مى
افشانده
اند، به مسلمانان برگرداند، و یا حتّى اعتقاد و باور اسلامى را در توده
هاى مردم مسلمان تقویت کرده و نیروى آنان را در خدمت آن به کار گیرد و یا دامنه
ى جغرافیایى اسلام را گسترش دهد؛ و این بکلّى از روش پیامبر عظیم
الشّأن اسلام (صلّى الله
علیه و آله و سلّم) جدا است و این بر هر کس که اندکى تاریخ بعثت و هجرت رسول معظّم (صلّى الله
علیه و آله و سلّم) را بداند، آشکار است.
امام ما براى حیات دوباره
ى اسلام، درست همان راهى را پیمود که رسول معظّم (صلّى الله
علیه و آله و سلّم) پیموده بود؛ یعنى راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حرکت است؛ حرکتى هدف
دار، سنجیده، پیوسته، خستگى
ناپذیر و سرشار از ایمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبیین اکتفا نمیشود؛ بلکه پیمودن و سنگر
به
سنگر پیش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار میگیرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همین حرکت درمى
آید و تا رسیدن به هدف یعنى حاکمیّت بخشیدن به دین خدا و متلاشى ساختن قدرت شیطانى طاغوت ادامه مى
یابد: هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرسَلَ رَسُولَهُ ۥ بِٱلهُدىٰ وَدینِ ٱلحَقِّ لِیُظهِرَهُ ۥ عَلَى الدِّینِ کُلِّه وَلَو کَرِهَ المُشرِکون
.(۸)
در انقلاب اسلامى ایران چند خصوصیّت مهم وجود داشت که همه منطبق بر حرکت اسلامى صدر اوّل بود:
نخست، هدف
گیرى سیاسى؛ یعنى اراده
ى قاطع بر حاکمیّت دین خدا و اینکه قدرت از دست شیطانهاى ظالم و فاسد گرفته شود و حاکمیّت و قدرت سیاسى جامعه بر اساس ارزشهاى اسلامى شکل گیرد.
دوّم آنکه براى تحقّق این هدف، از توده
هاى مؤمن و آگاه و دردمند و فداکار ــ و نه از احزاب و گروه
ها و سازمانهاى سیاسى ــ نیروى انسانىِ لازم گرفته شد و رهبر حکیم نصرت را پس از توکّل به خدا، از نیروى لایزال مردم جستجو کرد و در سایه
ى مجاهدت پانزده
ساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به
وجود آورد و در راه خدا به حرکت درآورد؛ هُوَ الَّذِیٓ اَیَّدَکَ بِنَصرِهِ وَبِالمُؤمِنین
.(۹)
سوّم آنکه خطوط اصلى جامعه
ى مطلوب، یعنى استقرار شریعت اسلامى که متضمّن عدل اجتماعى و استقلال سیاسى و استغناء اقتصادى و رشد علمى و اخلاقى است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى» که به معناى تبدیل واقعى و همه
جانبه
ى بنیانهاى زندگى جاهلى به بنیانهاى اسلامى است، مطرح گردید.
چهارم آنکه رهبر حکیم و فقیه که عبد صالح و الگوى مسلمانى بود، خود پیشاهنگ این حرکت در ایمان و عمل شد و این ایمان، جان او را چنان لبریز کرده بود که توانست دلهاى بى
ایمان و ظرفهاى تهى را از فَیَضان
(۱۰) ایمان خود در صحنه
ى عمل لبریز و سیراب کند و فروغ ایمان و امید او دیوارهاى قطور یأس و بى
ایمانى را بشکافد و فضاى مبارزه و عمل را پُر کند؛
ءامَنَ الرَّسولُ بِمـآ اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّه.(۱۱)
پنجم آنکه صدق و صفا و هوشیارى رهبر، هر گونه کج
رَوى و سازش و معامله با دشمن را، و خلاصه هر آن چیزى را که موجب انحراف از هدف شود، ناممکن ساخت و صراط مستقیم انقلاب به سمت هدفها، استوار و بى
اعوجاج باقى ماند.
این، آن چیزى بود که در ایران اتّفاق افتاد و رهبرى که با تقوا و صدق عمل توانسته بود تأیید و هدایت الهى را جلب کند، حرکت خود را شروع کرد و در ظرف پانزده سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست توده
هاى عظیم مردم را بتدریج در خدمت هدف ــ که همان حکومت اسلامى، تشکیل نظام اسلامى و اجراى احکام اسلامى بود ــ به حرکت درآورَد، و حکومت طاغوتى و فاسد و وابسته
ى حاکم بر ایران را که از سوى قدرتهاى استکبارى و غارتگرِ ثروتهاى کشور ما حمایت هم میشد، ساقط کرد و در ظرف یازده سال پس از پیروزى، با مجموعه
ى پیچیده و بى
نظیرى از توطئه و خصومت و خیانت و تهاجم و تحریم و حمله
ى نظامى و غوغاى تبلیغاتى و غیره دست
و پنجه نرم کرد و از این مصاف تاریخى، مظفّر و منصور بیرون آمد و اکنون نظام جمهورى اسلامى که محصول تلاش عظیم امام و امّت است، در اوج اقتدارى که ناشى از مقاومت و سرسختى در برابر زورگویان و استغناء از غارتگران است، چشم دوست و دشمن را به خود جلب و دلهاى مستضعفان و زجردیدگانِ همه
ى مناطق عالم را مجذوب کرده است.
آرى، راز بزرگ در اعتلای امروزین اسلام و بیدارى عمومى مسلمین این بود که در کانون این حرکت یعنى ایران اسلامى، مولود مبارک انقلاب بار دیگر از شجره
ى طیّبه
ى اسلام به
وجود آمد و محصول آن یعنى جمهورى اسلامى با بنیه
ى مستحکمى که از ایمان اسلامى رهبر و ملّت یافته بود، در راه و جهت درست پایدار ماند و وسوسه
ى شیطانها و تیغ خشم و کین آنان بر او کارگر نشد و با مظلومیّتى قدرتمندانه و سرافراز، چهره
ى منوّر خود را در برابر چشم جهانیان قرار داد و با وجود و بقا و استقامت و صلابت خود، مبلّغ اسلام شد.
طبیعت اسلام ناب، طبیعتى پُرجاذبه است و دلهایى را که آلوده
ى غرض
ورزى و کینه
توزى نباشد، به خود جلب میکند؛ و این همان است که انقلاب ما و امام ما دوباره در جهان مطرح کردند و بر دلها و چشمهاى نیازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسه
ى انقلاب که امام ما بنیان گذارد، بساط اسلامِ سفیانى و مروانى، اسلامِ مراسم و مناسک میان
تهى، اسلامِ در خدمت زر و زور و خلاصه اسلامِ آلت دست قدرتها و آفت جان ملّتها برچیده شده و اسلامِ قرآنى و محمّدى (صلّى الله
علیه و آله و سلّم)، اسلامِ عقیده و جهاد، اسلامِ خصم ظالم و عون مظلوم، اسلامِ ستیزنده با فرعون
ها و قارون
ها، و خلاصه اسلامِ کوبنده
ى جبّاران و بر
پاکننده
ى حکومت مستضعفان، سر برکشیده است.
در انقلاب اسلامى، اسلامِ کتاب و سنّت، جایگزین اسلامِ خرافه و بدعت؛ اسلامِ جهاد و شهادت، جایگزین اسلامِ قعود و اسارت و ذلّت؛ اسلامِ تعبّد و تعقّل، جایگزین اسلامِ التقاط و جهالت؛ اسلامِ دنیا و آخرت، جایگزین اسلامِ دنیاپرستى یا رهبانیّت؛ اسلامِ علم و معرفت، جایگزین اسلامِ تحجّر و غفلت؛ اسلامِ دیانت و سیاست، جایگزین اسلامِ بى
بندوبارى و بى
تفاوتى؛ اسلامِ قیام و عمل، جایگزین اسلامِ بى
حالى و افسردگى؛ اسلامِ فرد و جامعه، جایگزین اسلامِ تشریفاتى و بى
خاصیّت؛ اسلامِ نجات
بخش محرومین، جایگزین اسلامِ بازیچه
ى دست قدرتها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدى (صلّى الله
علیه و آله و سلّم)، جایگزین اسلامِ آمریکایى گردید؛ و مطرح شدن اسلام بدین صورت و با این واقعیّت و جدّیّت است که موجب خشم سراسیمه و دیوانه
وار کسانى شده است که دل به زوال اسلام در ایران و در همه
ى کشورهاى اسلامى بسته بودند و یا از اسلام فقط نامى بى
محتوا و وسیله
اى براى تحمیق
(۱۲) و اغفال مردم را مى
پسندیدند. و لذا از روز اوّل پیروزى انقلاب تا امروز، هیچ فرصتى را براى تهاجم و ضربه زدن و توطئه و بدخواهى نسبت به جمهورى اسلامى و کانون حرکت جهانى اسلام ــ یعنى ایران ــ از دست نداده
اند.
ملّت ایران بخوبى دانسته است که نقطه
ى قوّت و پایدارى او، درست همان است که دشمن، همه
ى نیروى خود را در مقابله با آن مصروف میکند؛ یعنى توکّل به خدا و تمسّک به اصول اساسى انقلاب، که همه از مبانى اسلام سرچشمه گرفته و در کلمات رهبر کبیر انقلاب (رضوان الله
علیه) بر آن تأکید شده است. خشم و غیظ عنادآمیزى که در به کار بردنِ واژه
ى «بنیادگرایى» در اظهارات خصمانه
ى رسانه
هاى دشمن، از اوّل انقلاب تا امروز محسوس است، ناشى از درماندگى و سراسیمگى آنان در برابر پایبندى رهبر و ملّت و نظام ما به اصول اساسى انقلاب است.
چقدر ساده
لوح و سطحى
اند کسانى که گمان میکنند دشمنىِ آمریکا و جبهه
ى استکبار و دار و دسته
ى وسیع صهیونیستى که اکثر خبرگزارى
ها و رسانه
هاى خبرى و تبلیغى جهان را در اختیار دارند، ناشى از آن است که جمهورى اسلامى بموقع، تلاش لازم را براى کسب دوستان انجام نداده و یا در مسائل جهانى دچار تندروى شده است. این گمان، حاکى از عدم تعمّق در حوادث و جریانات داخلى و جهانى و عدم بصیرت در دشمن
شناسى است.
ابرقدرت
ها که دشمنان سوگندخورده
ى انقلاب اسلامى
اند، هرگز علّت دشمنى خود با جمهورى اسلامى را بصراحت بیان نکرده
اند و نخواهند کرد. اگر آمریکا اعتراف کند که انگیزه
ى دشمنى او با ایران، دشمنى با اسلام است، یک میلیارد مسلمان جهان را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف کند که انگیزه
ى او از این دشمنى، آن است که ایران اسلامى خواسته است مستقل و آزاد و به دور از دخالت آمریکا زندگى کند، همه
ى آزادگان و آزادى
خواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف کند که دلیل خصومت خباثت
آمیزش با ایران و مسدود کردن اموال ایران و توطئه
ى دائمى
اش نسبت به جمهورى اسلامى آن است که انقلاب ایران دست او را از منابع غنىّ این کشور قطع کرده و جلوى ادامه
ى غارت اقتصادى ملّت را که از سوى رژیم خائن پهلوى، سخاوتمندانه به آمریکایى
ها واگذار شده بود، گرفته است، همه
ى ملّتهاى مظلوم جهان و ستمدیدگان غارتهاى استعمارى، در کنار ملّت ایران قرار گرفته و به مبارزه
ى با آمریکا خواهند پیوست.
بنابراین بسیار طبیعى و بدیهى است که آمریکا و دیگر دولتهاى جبهه
ى استکبار و همه
ى دار و دسته
ى خبرى و تبلیغى و رسانه
هاى دست
نشانده
ى آنان ناگزیر باشند که تمام همّ خود را به تحریف حقایق ایران و انحراف افکار عمومى جهان مصروف بکنند و گاه به نام حقوق بشر و گاه با تهمت نقض آزادى و گاه به دشنام ارتجاع و واپس
گرایى و امثال آن، ملّت شجاع و آگاه و آزاده
ى ایران و نظام مترقّى و انقلابى جمهورى اسلامى و مسئولان صالح و لایق آن را مورد اتّهام قرار دهند و نفرت عمومى ملّت ایران از سلطه
گران مستکبر و خبیث، مخصوصاً شیطان بزرگ را بدین
گونه تلافى کنند.
اگرچه تجربه
ى یازده
ساله
ى جمهورى اسلامى ثابت کرده است که استکبار و ارتجاع و ایادى آنان در این ترفند نیز موفّقیّتى کسب نکرده و نتوانسته
اند نام نیک و چهره
ى روشن ملّت بزرگوار ما را با این
گونه تلاشها در جهان و بخصوص در میان توده
هاى مستضعف عالم مخدوش سازند و سرمایه
گذارى گزاف آنان در استخدام قلمها و زبانهاى مزدور و به کار افکندن صدها رسانه
ى صوتى و تصویرى و مطبوعاتى براى منزوى یا منفعل یا بدنام کردن انقلاب اسلامى، دچار خسران شده است و هم
اکنون على
رغم خواستِ آنان در بسیارى از مناطق عالم، ملّتها با الگو ساختنِ حرکت نجات
بخش ملّت ایران، به مبارزات مردمى با سلطه
هاى شیطانى روى آورده و خواب از چشم ستمگران ربوده
اند و قشرهاى بیدار مسلمان در همه
جا بخوبى تشخیص داده
اند که علّت دشمنى رأس استکبار ــ یعنى آمریکا ــ و ایادى آن با ملّت ایران، دشمنى آنان با اسلام است: وَ ما نَقَموا مِنهُم اِلّآ اَن یُؤمِنوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمید؛
(۱۳) ولى ملّت ایران باید بدانند که حفظ انقلاب و برپا نگاه داشتن پرچم عزّت و شرف و ادامه
ى راه پُرافتخارى که مجاهدات این ملّت شریف در برابر ملّتهاى جهان، مخصوصاً مسلمانان گشود و به عنوان تنها راه غلبه بر فشار و ظلم قلدران شناخته شد، و تنها باطل
السّحر توطئه
هاى دشمنان علیه انقلاب و جمهورى اسلامى، همانا حراست از اصول بنیانى انقلاب و پاسدارى از ارزشهاى انقلاب است. این، آن نقطه
ى روشنى است که شعار ضدّیّت با سلطه
ى جهانىِ استکبار را عالمگیر ساخته و ارکان نظام سلطه
ى جهانى را متزلزل کرده است و همین است که از این پس نیز ملّت ایران را بر همه
ى توطئه
هاى دشمنان فائق خواهد ساخت. و این همان وصیّت جاودانى است که امام راحل عظیم
القدر (اعلى الله
کلمته) در بیانیّه
ها و اخیراً در وصیّت
نامه
ى خود، همه
ى ما را بدان توصیه فرموده است.
اکنون یک سال پس از رحلت آن پدر دلسوز و مرشد و معلّم آگاه و حکیم، اینجانب لازم میدانم اساسى
ترین معارف انقلاب را که همه در شمار بیّنات مکتب انقلاب و برخاسته از اصول و احکام اسلام است، یک بار دیگر به برادران و خواهران خود تذکّر داده، همه
ى ملّت انقلابى و شجاعمان را به توجّه و اهتمامِ روزافزون نسبت به آنها دعوت کنم:
۱) پیش از هر چیز، زنده داشتن یاد و راه و درس جاودانه
ى امام خمینى (اعلى الله
کلمته) است، که مشعل راه و ترسیم
کننده
ى خطّ اساسى حرکت و تعیین
کننده
ى شاخصهاى اصلى و حیاتى این جادّه
ى مبارک و فرجام تابناک آن است. حیات و شخصیّت خمینى کبیر، تجسّم اسلام ناب محمّدى (صلّى الله
علیه و آله و سلّم) و تبلور انقلاب اسلامى بوده و او خود و سخنش و انگشت اشاره
اش، خضر راه این حرکت الهى و روشنگرِ نقاط مبهم و برطرف
کننده
ى همه
ى تردیدها بوده و همچنان خواهد بود. ملّت ایران و از همه بیشتر مسئولان کشور باید این درس بزرگ را هرگز از یاد نبرند.
۲) این نهضت مردمى و انقلاب بى
نظیرى که در منتهاى مبارزات پانزده
ساله
ى آن پدید آمد و حماسه
ى عظیمى که در عمر یازده
ساله
ى این نظام به ظهور رسید و شهادت نفوس طیّبه و تحمّل آن همه دشوارى
ها و شکنجه
ها و مصیبت
ها از سوى ملّت مؤمن و مبارز ما، همه
وهمه به
خاطر اسلام بود. این ملّت بزرگ و امام بزرگوارش، سعادت را در پیروى حقیقى از اسلام دانستند و حاکمیّت اسلام را وسیله
ى نجات از سلطه
ى شیطانها و طاغوتها و ستمگران دیدند و رضاى خدا را در پیگیرى از حاکمیّت اسلام جستجو کردند. ملّتهاى مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نیز به
خاطر اسلام بوده و هست که این انقلاب و این نظام را متعلّق به خود دانسته و از آن حمایت و دفاع کردند و میکنند. از این رو، جمهورى اسلامى بزرگ
ترین وظیفه
اش آن است که اسلام را در زندگى مردم تحقّق بخشد و جامعه را به
صورت یک جامعه
ى نمونه
ى اسلامى درآورد.
براى عملى شدن این هدف که گامهاى اساسى و بلند آن، از آغاز پیروزى به
وسیله
ى همه
ى دست
اندرکاران و با اِشراف و اهتمام شدید امام (رضوان الله
علیه) برداشته شده، باید قواى سه
گانه
ى کشور هماهنگ و پیگیر عمل کنند و حوزه
هاى علمیّه و مراکز فرهنگى و پژوهشى اسلامى به تلاش وسیع دست زنند و سرچشمه
ى پایان
ناپذیر تفقّه و اجتهاد آگاهانه و بصیر را در خدمت عمق و گسترش معارف اسلامى به کار گیرند و دستگاه فکرى و عملى نظام جمهورى اسلامى با هم و در کنار هم، جامعه را در راه اسلامى شدنِ روزافزون و به سَمت هدفهاى اسلامى پیش ببرند.
تمامى آحاد ملّت مسلمان در حفظ و حراست از احکام نورانى آن و سعى در گسترش و تعمیق آن در جامعه، داراى وظیفه
اى بزرگند. امر به معروف و نهى از منکر که یکى از ارکان اساسى اسلام و ضامن بر پا داشتن همه
ى فرایض اسلامى است، باید در جامعه
ى ما احیا شود و هر فردى از آحاد مردم، خود را در گسترش نیکى و صلاح و برچیده شدن زشتى و گمراهى و فساد، مسئول احساس کند.
ما هنوز تا یک جامعه
ى کاملاً اسلامى که نیک
بختى دنیا و آخرت مردم را به
طور کامل تأمین کند و تباهى و کج
رَوى و ظلم و انحطاط را ریشه
کن سازد، فاصله
ى زیادى داریم. این فاصله باید با همّت مردم و تلاش مسئولان طى شود و پیمودن آن، با همگانى شدن امر به معروف و نهى از منکر آسان گردد؛ مساجد به
عنوان پایگاه
هاى معنویّت و تزکیه و هدایت، روزبه
روز گرم
تر و پُررونق
تر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه
و
کنار جامعه، از جمله در مراکز دولتى و ادارات و دانشگاه
ها، همه را به پیروى از تعالیم نورانى قرآن تشویق نماید؛ کتاب خدا در میان مردم حضور واقعى بیابد و آموختن و تدبّر و تعمّق در آن، براى همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امرى رایج و دایر گردد. در این مورد، مسئولیّت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانه
هاى عمومى، بسى مهم و خطیر است.
۳) فورى
ترین هدف تشکیل نظام اسلامى، استقرار عدالت اجتماعى و قسط اسلامى است. قیام پیامبران خدا و نزول کتاب و میزان الهى براى همین بود که مردم از فشار ظلم و تبعیض و تحمیل نجات یافته، در سایه
ى قسط و عدل زندگى کنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به کمالات انسانى نائل آیند. دعوت به نظام اسلامى، منهاى اعتقادى راسخ و عملى پیگیر در راه عدالت اجتماعى، دعوتى ناقص، بلکه غلط و دروغ است و هر نظامى هر چند با آرایش اسلامى، اگر تأمین قسط و عدل و نجات ضعفا و محرومین در سرلوحه
ى برنامه
هاى آن نباشد، غیر اسلامى و منافقانه است. و از همین جا است که ادّعاى سلاطین و حکّامى که با وجود داعیه
ى مسلمانى و شعار پیروى از قرآن، راه دیگر جبّاران را پیموده و فاصله
ى فقیر و غنى را بیشتر کرده و خود در صف اغنیا قرار گرفته و از درد فقرا و پابرهنگان غافل مانده
اند، چه در تاریخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوى هوشمندانِ آشنا به معارف قرآن و اسلام، مردود دانسته شده است.
در نظام اسلامى باید همه
ى افراد جامعه در برابر قانون و در استفاده از امکانات خداداد میهن اسلامى یکسان و در بهره
مندى از مواهب حیات، متعادل باشند؛ هیچ صاحب
قدرتى قادر به زورگویى نباشد و هیچ
کس نتواند بر خلاف قانون، میل و اراده
ى خود را به دیگران تحمیل کند؛ طبقات محروم و پابرهنگان جامعه، مورد عنایت خاصّ حکومت باشند و رفع محرومیّت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظیفه
ى بزرگ دولت و دستگاه قضائى محسوب شود؛ هیچ
کس به
خاطر تمکّن مالى، قدرت آن را نیابد که در امور سیاسى کشور و در مدیریّت جامعه دخالت و نفوذ کند و هیچ تدبیر و حرکتى در جامعه، به افزایش شکاف میان فقرا و اغنیا نینجامد؛ پابرهنگان، حکومت اسلامى را پشتیبان و حامى خود حس کنند و برنامه
هاى آن را در جهت رفاه و رفع محرومیّت خود بیابند.
امام بزرگوار ما این را یکى از اساسى
ترین مسائل جمهورى اسلامى دانسته و قوى
ترین بیانات را در
این باره ایراد نموده
اند و این، خصوصیّت غیر قابل تفکیک جمهورى اسلامى است. هیچ حائلى نباید بتواند مسئولین نظام و مدیران بخشهاى مختلف آن را از این هدف اساسى غافل کند. پابرهنگان و کوخ
نشینان و اکثریّت مردم ما که بر اثر سیاستهاى خائنانه و خانه
برانداز رژیم ستم
شاهى در فقر و محرومیّت به سر میبرند، همواره صادق
ترین و بااخلاص
ترین یاوران این انقلاب و این نظام بوده
اند و هستند و نظام اسلامى باید رفع محرومیّت از آنان را در صدر برنامه
هاى سازنده
ى خود قرار دهد.
۴) وحدت کلمه، رمز پیروزى ملّت ایران در مراحل مختلف بوده و امروزه نیز مهم
ترین وسیله
ى ملّت ما براى مقابله با تحریکها و توطئه
ها است. با توجّه به سرگذشت دوران ده
ساله و تأمّل در حوادث آن، که حاکى از آسیب
ناپذیرى جمهورى اسلامى در برابر انواع توطئه
هاى دشمنان داخلى و خارجى است، اهمّیّت وحدت و یکپارچگى ملّت و مسئولان بیشتر آشکار میشود.
ملّت ایران و مدیران و گردانندگان کشور باید بر گِرد اصول اساسى نظام جمهورى اسلامى مجتمع گشته و همه
ى توان و نیروى خود را براى تحقّق و حراست از آن متمرکز کنند و هیچ خواسته و شعار و هیچ انگیزه
ى فردى و گروهى و قومى و فرقه
اى نتواند فرد و یا جمعى را از تلاش براى آن اصول و رسیدن به هدفهاى نظام جمهورى اسلامى باز
دارد.
همه
ى ملّت رشید ایران، مخصوصاً آنان که سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجّه دیگران است، باید صفوف خود را متّحد و مرصوص
(۱۴) ساخته، با وحدت و همکارى و با گامهاى استوار، به سوى اهداف عالیه
ى اسلام، قدرتمندانه حرکت کنند و دشمنان کمین
گرفته را که مترصّد فرصتند، مأیوس سازند.
رسانه
هاى خبرى بیگانه که مظهر تمایلات و سیاستها و نیّات خصمانه و اغراض خبیث سردمداران سیاستهاى جهانى
اند، بر روى هر کلمه و هر اشاره
اى که از آن، بوى اختلاف و دودستگى استشمام شود و یا بتوان چنین وانمود کرد، شدیداً حسّاسیّت نشان داده و با بزرگ کردن نکته
هاى ریز و مطرح ساختن استنباط
هاى دروغین از گفته
ها و نوشته
ها در ایران، به
طور دائم در تلاشند که شاید بتوانند تصویرى مشوّش و آلوده به اختلافات و زد و خورد داخلى از ایران اسلامى ــ که بحمدالله
برخوردار از وحدت و یکپارچگى کم
نظیرى است ــ به مردم ایران و جهان ارائه دهند و زمینه
ى دودستگى و نفاق را با این وسوسه
ها به
وجود آورند. اینها همه نشانه
ى آن است که امروزه دشمن از همه
ى راه
ها براى تضعیف جمهورى اسلامى عاجز مانده و بدخواهانه در کمین اختلافات داخلى و شکست وحدت عمومى نشسته است.
ملّت رشید ایران و مسئولان و متصدّیان امور کشور و نمایندگان محترم مجلس، گویندگان و نویسندگان، باید مانند همیشه به این طمع خام دشمن پاسخ مناسب را بدهند و وحدتى را که صنع
(۱۵) الهى و رحمت شامله
ى حق بر ملّت ایران است، با همه
ى وجود پاسدارى کنند.
۵) حفظ عزّت و کرامت انقلابى جمهورى اسلامى و ملّت ایران در مناسبات بین
المللى، یکى دیگر از نقاط اصلى است. پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، تحوّلى ژرف در ارتباطات بین
المللى از دو نظر به وجود آورد:
اوّل اینکه هیمنه
ى دو ابرقدرتِ آن روز دنیا را در رابطه
شان با دولتهاى ضعیف جهان، شکستى سخت داد و ابّهتى را که بمرور در چشم ملّتها و دولتها به دست آورده بودند، بشدّت تضعیف کرد.
دوّم آنکه به ملّتها دلگرمى و شجاعت بخشید و جرئت و گستاخى در مقابله با دولتهاى دست
نشانده را به آنان تزریق کرد. گر چه این تأثیرات عمیق بتدریج در جهان ظاهر شد و امروز پس از یازده سال چهره
ى سیاسى عالم را دگرگون کرده است امّا همه
ى چشمهاى تیزبین از همان آغاز تشخیص دادند که با پیروزى این انقلاب عظیم، عصر جدیدى در مناسبات عالم پدید آمده است. این عصر را باید «عصر امام خمینى» نامید و ویژگى آن، عبارت است از بیدارى و جرئت و اعتماد به
نفْس ملّتها در برابر زورگویى ابرقدرت
ها و شکستن بتهاى قدرت ظالمانه، و بالندگى نهال قدرت واقعى انسانها و سر برآوردن ارزشهاى معنوى و الهى.
امروز که با دفن مارکسیسم و تلاشىِ بلوکِ شرق و قیامهاى مردمى بر ضدّ حکومتهاى استبدادى کمونیست، پیش
بینى
هاى امام بزرگوار
(۱۶) تحقّق یافت و یکى از دو ابرقدرت از صحنه
ى سیاست عالم حذف و به قدرت درجه
ى دوّم تبدیل گردیده و ابرقدرت دیگر هم از سویى با اوج
گیرى مقاومتهاى مردمى در بسیارى از نقاط عالم، از جنوب و شمال آفریقا و فلسطین اشغالى تا اقصىٰ نقاط شرق آسیا، و از سوى دیگر با گسترش روزافزون فساد و بى
ایمانى و بى
بندوبارى، خلأ معنویّت و تفکّر مکتبى در داخل جامعه
ى آمریکایى و گسسته شدن رشته
ى مبارزه با کمونیسم که همواره سردمداران آمریکا میخواستند با آن، خلأ یک عقیده
ى وحدت
بخش را در میان ملّت خود پُر کنند، و نیز از سوى دیگر بر هم ریختن محاسباتى که بر روابط اروپا و آمریکا حاکم بود و موجب نفوذ دولت آمریکا حتّى بر کشورهاى اروپایى میشد، بشدّت احساس خطر میکند و موقعیّت خود را در جهان متزلزل میبیند.
براى حفظ این روندِ رو به اشتعال و تقویت روحیه
ى ملّتهاى اصیل و مظلوم، جمهورى اسلامى موظّف است کوچک
ترین تغییرى در چهره
ى باصلابت و موضع باعزّت خود در مناسبات بین
المللى ایجاد نکند؛ با قلدران از موضع قدرت، و با دولتهاى ضعیف از موضع حمایت، و با ملّتهاى به
پاخاسته از موضع رعایت و هدایت سخن بگوید و عمل کند؛ دولت آمریکا را به
مثابه
ى رأس فتنه و استکبار و رمز غدّارى و شیطنت و به خاطر ستمش به کشورهاى ضعیف و حمایتش از صهیونیسم غاصب و دشمنى
اش با بیدارى و آزادى ملّتها و خصومت عمیق و جنایت
بارش با ملّت ایران، محکوم و منفور و مطرود دانسته، هیچ فرصتى را براى افشاى چهره
ى تزویرآلود و رسوا کردن آن مدّعیان آزادى و غیره و بیان این حقایق از دست ندهد.
مسئله
ى فلسطین، مسئله
ى اوّل بین
الملل اسلامى است. امروز که مبارزات ملّت فلسطین در زیر پرچم اسلام، خواب از چشم دولت غاصب صهیونیست و حامیانش ربوده است، بزرگ
ترین وظیفه
ى ملّت و دولت ما و همه
ى ملّتها و دولتهاى مسلمان، حمایت از این مبارزات است. غدّه
ى سرطانى اسرائیل را تنها از طریق همین مبارزات میتوان ریشه
کن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلک آن نجات داد. سکوت و سازش خیانت
آلودِ بسیارى از دولتهاى عربى و حتّى تظاهر بعضى از آنان به بى
تفاوتى و عدم حسّاسیّت نسبت به سرنوشت فلسطین، کار را به جایى رسانده است که دولت غاصب صهیونیست پس از سالها کتمان و حتّى انکار، اکنون دوباره داعیه
ى «اسرائیل بزرگ» را علناً بر زبان مى
آورد و با بى
شرمى و وقاحت، نیّت پلیدِ غصبِ سرزمین
هاى جدیدى از میهن اسلامى را تکرار میکند.
بعضى از پادشاهان و رؤساى عرب به
خاطر جلب نظر معبودشان آمریکا، حتّى انگیزه
هاى عربى و عِرق قومیّت را که دائماً از آن دم میزنند، در برابر اسرائیل به فراموشى می
سپارند و به جاى آن، میدان مسابقه با اسرائیل در گرفتن کمک از آمریکا را هر چه بیشتر گرم میکنند. این داغ ننگ را چه کسى از پیشانى ملّت عرب خواهد زدود؟ و آیا جوانان مسلمانِ بیدار در کشورهاى عربى، این خیانت را بر خودفروختگان خواهند بخشید؟
در نظر این زمامداران خائن، قومیّت و وحدت عربى فقط هنگامى باید مورد استفاده قرار گیرد که آمریکا بخواهد از آن در برابر ایران اسلامى و اسلام ناب محمّدى (صلّى الله
علیه و آله) بهره
بردارى کند. اُف بر وجدانهاى خفته و دلهاى ناپاکى که لطف و عنایت آمریکا را به قیمت از دست دادن همه
چیز ــ هم ثروتهاى خداداد طبیعى، هم شأن و کرامت انسانى و ایمان اسلامى و آبرو و اعتبار و تشخّص
(۱۷) ملّت خود ــ طلب کردند و با کفران نعمتهاى خدا، خود و ملّتهایشان را در سراشیب انحطاط و ابتلاء به غضب الهى دچار ساختند؛ اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللهِ کُفرًا وَ اَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوارِ * جَهَنَّمَ یَصلَونَها وَ بِئسَ القَرار
.(۱۸)
چه شد آن شور و هیجانى که در برابر اسرائیل غاصب ابراز میشد؟ و چه شد تعهّدى که رؤساى عرب با ملّتهاى خود درباره
ى مبارزه با اسرائیل بستند؟ لعنت خدا و بندگان صالحش بر آن دستى که اوّلین معاهده
ى سازش با اسرائیل
(۱۹) را امضا کرد و زندگى سیاه دنیوى و سرنوشت اخروى خود را با فرعون قرین ساخت. و نفرین بندگان صالح و فرشتگان و انبیا و اولیا بر آنان که آن راه را ادامه داده
اند و میدهند؛ مخصوصاً آنان که امید کاذبى به ملّت مظلوم فلسطین داده و آنگاه به بهاى سیه
روزى آنان، عیش ناپایدارى براى خود فراهم کردند.
ملّت فلسطین نباید و نمیتواند آزادى و حقوق حقّه
ى خود را در کنفرانس و گردهمایى
هاى سران عرب جستجو کند. این نشست و برخاست
ها اگر براى فلسطینى
هاى مظلوم، شوم و بدفرجام نباشد، حدّاقل بى
فایده و بى
خاصیّت است. رؤسایى که در این ایّام به
عنوان فلسطین گرد هم آمدند، اگر صادقانه در اندیشه
ى نجات فلسطین بودند، باید در برابر پیشنهاد مزوّرانه
ى رئیس جمهورى آمریکا
(۲۰) موضعى سخت و قاطع گرفته، براى کمک مالى و تسلیحاتى و سیاسى به مبارزان داخل فلسطین اشغالى، تصمیم
هاى عاجل و واقعى میگرفتند و به شعارهاى پوچ اکتفا نمیکردند؛ و اگر چنین نشود ــ که نشده است و با وضع فعلى جهان عرب و حکّامِ آن نخواهد هم شد ــ مبارزان داخل باید به خدا و به نیروى مردمى و اسلامى تکیه کنند و بدانند: کَم مِن فِئَةٍ قَلیـلَةٍ غَلَبَت فِئَـةً کَثیرَةً بِـاِذنِ اللهِ وَ اللهُ مَعَ الصُّبِرین
.(۲۱)
۶) تکیه بر مردم و حاکمیّت اراده و خواست و تشخیص آنان، رکن مهمّ دیگرى است که روزبه
روز باید تحکیم و تقویت شود. مردم آزاده
ى ما با اراده
ى قاطع خود که از ایمان عمیق آنان به اسلام ناشى میشود، مبارزات را تا پیروزى ادامه داده و جمهورى اسلامى را به
وجود آورده و با فداکارى و ایثارى بى
نظیر، از آن حراست نموده
اند و از این پس هم در همه حال، نظام اسلامى متّکى به مردم و متعلّق به مردم و در اختیار مردم خواهد بود. مجلس شوراى اسلامى که در آزادى و استقلال رأى در جهان بى
نظیر است، مظهر اراده
ى مردم؛ و رئیس
جمهور، وکیل و برگزیده
ى مردم؛ و مدیران کشور، آحادى از مردمند و مردم داراى حقّ رأى و بیان و تصمیم در کلّیّه
ى امور سیاسى، اقتصادى و اجتماعى
اند. و این، یکى از برکات بزرگ اسلام و طرح منحصر به
فردى است که نظامهاى شرق و غرب از ارائه
ى آن ناتوان بوده
اند و در هیچ
یک از سیستم
هاى حکومتى عالم نمیتوان نظیر آن را یافت.
علاوه بر نظامهاى ورشکسته و متلاشى
شده
ى کمونیستى که در آن، حزب منحصر به
فرد کمونیست به جاى مردم تصمیم میگرفت و علاوه بر نظامهاى ارتجاعىِ مستبدّانه که در آن، سلطنت
هاى موروثى و ریاستهاى ناشى از کودتاى نظامى، با آن زندگى
هاى قارونى و دیکتاتورى
هاى فرعونى، وبال جان و زندگى مردم محسوب میشوند، در کشورهایى هم که اسماً داراى نظام دموکراسى
اند و حکومتها على
الظّاهر با رأى و انتخاب مردم بر سر کار مى
آیند، باطن کار چیز دیگرى است و زمام همه
ى کار در دست کمپانى
ها و سرمایه
داران استثمارگر است و این قدرت پول و سرمایه است که با در دست داشتن رسانه
ها و قدرت تبلیغات، امر را بر خود مردم هم مشتبه میکند.
در همه
جاى عالم فاصله
ى میان زندگى رؤساى کشور با مردم کوچه و بازار، فاصله
ى شاه و گدا است؛ و حتّى حکومتهایى هم که داعیه
ى توده
اى داشتند، نتوانستند از زندگى مسرفانه
ى شاهان براى خود صرف
نظر کنند. افتخار نظام اسلامى آن است که امام عظیم
الشّأنش تا پایان عمر در زىّ
(۲۲) طلبگى زندگى کرد و مسئولان کشور بدون استثنا، دامان خود را از طرز زندگى
هاى رایج مسئولان در سایر کشورها پاکیزه نگه داشتند و مانند قشرهاى متوسّط مردمِ خود زندگى کرده
اند. مردم میان خود و مسئولان، آن فاصله
ى عمیقى را که در همه
جاى دنیا میان مردم و مسئولان هست، مشاهده نکردند؛ حرف خود را بى
محابا زده و اگر انتقادى داشته
اند، براحتى مطرح ساخته
اند و مطبوعات، حتّى رادیو و تلویزیون، همواره نظرات گوناگون را در مسائل کشور منعکس کرده و مردم را در معرض افکار و سلیقه
هاى گوناگون قرار داده
اند؛ و این موضوعى روشن و مشهود است. حتّى ورشکستگان سیاسى و دسته
جاتى نیز که در امتحانات متعدّدى از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم سرافکنده و به وسیله
ى آنان مطرود شده
اند، هنگامى که به تحریک اجانب، مقالات زهرآگین و کینه
توزانه علیه نظام اسلامى و مسئولان کشور مینویسند، انواع اتّهام را به آنان میزنند، این نوشته را بدون هیچ مانع و رادعى
(۲۳) به چاپ رسانده، تا هر جا که خواننده
اى بیابند، منتشر میکنند و على
رغم میل خود، عملاً وجود آزادى را اثبات میکنند.
بعضى از این نویسندگان و گویندگان که عمر باطل خود را غرقه در فساد و آلودگى
هاى اخلاقى و سیاسى و انواع هرزگى
ها گذرانیده
اند، با حکومت اسلامى که راه را بر این تباهى
ها و هرزگى
ها بسته است و اربابان خارجى آنها را بیرون رانده مخالفند و آنگاه این مخالفت و عناد را که مخالفت با اسلام و استقلال و آزادگى ملّى و طهارت اخلاقى است، به حساب خرده
گیرى و انتقاد از اوضاع سیاسى و اقتصادى میگذارند و در حالى
که آزادانه هر چه خواسته
اند، گفته
اند، با وقاحت و بى
شرمى، مطالبه
ى آزادى میکنند! خواست حقیقى اینها باز شدن پاى آمریکا و فروختن کشور به دشمنان است و خصم آنان ملّت رشید و آگاه است. ملّت ما حسرت بازگشت به دوران بردگى آمریکا را بر دل آنان خواهد گذاشت و با همه
ى وجود، دستاورد بزرگ خود یعنى نظام اسلامى و حاکمیّت اراده و ایمان انسانها را حراست خواهد کرد.
نظام اسلامى هرگز نخواسته آزادى را که پرچم
دار آن اسلام و قرآن است، از مدّعیان دروغ
گوى آزادى در نظامهاى غربى بیاموزد. ما آزادىِ فساد و بى
بندوبارى و هرزگى و آزادىِ دروغ و تزویر و فریب و آزادىِ ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملّتها را که غرب پرچم
دار و مرتکب آن بوده است، صریحاً و قاطعاً رد میکنیم. ما آن آزادى را که به سلمان رشدى مرتدّ نابکار اجازه
ى اهانت به مقدّسات یک میلیارد انسان را میدهد امّا به مسلمانان انگلیس حتّى حقّ شکایت از او را هم نمیدهد، یا به دولت آمریکا حقّ تحریک و سردستگى اوباش مخالف با یک حکومت مردمى را میدهد امّا به آن حکومت مردمى حقّ مقابله با آن اوباش را نمیدهد، یا به سرمایه
داران غارتگر حقّ ورود نامشروع به کشورهاى ضعیف و چپاولِ هست و نیستِ آن ملّتها را میدهد و به آن ملّتها حقّ مبارزه
ى با آنان را نمیدهد، مردود و منفور میشماریم و آن را ننگ بشریّت میدانیم.
آزادى در منطق ما، آزادى
اى است که اسلام به ملّتها میبخشد و آنان را به کوه استوارى در برابر سلطه
گران ظالم و غاصب تبدیل میکند؛ همان
طور که در مورد ملّت ایران اتّفاق افتاد و این معجزه پدید آمد. و این آزادى در کشور ما همواره هست و خواهد بود و همه
ى آحاد ملّت باید آن را حفظ کنند. مسئولان کشور باید مانند همیشه، پاس حضور مردمى و تأثیر تعیین
کننده
ى آن در استقلال کشور را بدارند و به طور روزافزون مردم را به حضور و فعّالیّت در صحنه
هاى سیاسى و اقتصادى، فرهنگى و دفاعى و امنیّتى تشویق نمایند.
۷) همکارى دولت و ملّت و پیوند عاطفى و عقیدتى مردم با مسئولان کشور، یکى از مظاهر اساسى حکومت مردمى است و تا کنون گره
گشاى مسائل بسیار مهمّى بوده است و باید همیشه با همان قوّت و استحکام باقى بماند. امام بزرگوار ما (رضوان الله
علیه) در دوره
هاى مختلف و نسبت به دولتهاى همه
ى دوران ده
ساله، همواره مردم را توصیه به همکارى و کمک نموده
اند و امروز که دولت جمهورى اسلامى با مدیریّت یکى از چهره
هاى شاخص انقلاب و یکى از شاگردان و یاران دیرین امام امّت،
(۲۴) با مجموعه
اى از کارهاى بزرگ براى پیشرفت کشور و رشد و توسعه
ى ملّى و دفاع از ارزشهاى انقلاب در سطح جهان روبه
رو است، این پیوند و صمیمیّت از همیشه باید مستحکم
تر باشد و بحمدالله
همین
طور نیز هست.
وقتى مدیران اصلى کشور مورد اعتماد مردمند و مردم در کار آنان نشانه
هاى لیاقت و صداقت را مى
بینند، همه
ى کارها آسان
تر و روان
تر انجام میگیرد و وسوسه
ها موجب کارشکنى و عدم همکارى نمیشود. ممکن است بدخواهانى براى جلوگیرى از پیشرفت کارها، دست به شایعه
پراکنى زده و دولت یا دستگاه قضائى را زیر سؤال ببرند. ملّت عزیز باید بدانند این
گونه تلاشها ناشى از حسن
نیّت نیست و انتقاد نابجا از مسئولان زحمت
کش و مخلص و ناسپاسى در برابر تلاشهاى توان
فرساى آنان، هرگز کمکى به پیشرفت امور کشور نکرده و نخواهد کرد.
دولت و دستگاه قضائى نیز باید خود را به تمام معنا خدمتگزار مردم دانسته، هدفى جز کسب رضاى خدا از راه خدمت به ملّت، مخصوصاً قشرهاى محروم و زحمت
کش و احقاق حقّ آنان و رفع ظلم از آنان و بریدن دست متجاوزان به حقوق عمومى و سوءاستفاده
کنندگان و زراندوزانِ از خدا بى
خبر نداشته باشند. ملّت وفادار ما در راه اسلام و انقلاب از هیچ
گونه فداکارى دریغ نکرده است و جا دارد که هر کس در هر مسئولیّتى، همه
ى همّت خود را به گشودن گره
ها و رفع مشکلاتى که از سوى دشمنان کشور تحمیل شده است بگمارد.
۸) سازندگى کشور و آبادسازى این سرزمین پُربرکت و مستعد و جبران عقب
ماندگى
هاى تأسّف
بارى که در دوران حکومت طواغیت بر این ملّت بااستعداد تحمیل شده است، یکى از هدفهاى اصلى جمهورى اسلامى است. ملّت ما در بهترین فرصتهاى تاریخى، یعنى در دورانى که جهان، تازه به جادّه
ى دانش و صنعت قدم نهاده بود و ایران میتوانست با بیدارى و تحرّک مناسب، سهم خود را در پیشرفت علمى و صنعتى بشریّت ایفا کند و از نتایج آن بهره
مند شود، در اسارت حکّام ظالم و مستبد و بى
خبر و وابسته، از قافله عقب ماند. پادشاهان پهلوى و قاجار به جاى سازندگى کشور و زنده کردن استعدادهاى خدادادى بشرى و طبیعى آن، ایران را به خارجیانِ سوداگر و چپاولگر فروختند و منابع را به غارت بیگانگان دادند و یا راکد و معطّل گذاردند و استعدادهاى انسانى را به هدر دادند و به جاى مصلحت ملّت، مصالح دولتها و کمپانى
هاى خارجى را مقصد خود ساختند؛ به
طورى که خطّ آهن وقتى با صد سال تأخیر به کشور ما وارد شد، در تعیین مسیر آن، به جاى رعایت مصالح ملّت و نیازهاى بازرگانى، مصلحت نظامى دشمنان در نظر گرفته شد.
سیاست وابسته و سوء تدبیر و ضعف نفْس و استبداد در رژیم پهلوى و قاجار، در ظرف دویست سال ایران را که روزى به برکت اسلام پرچم
دار دانش جهان بود، به ویرانه
اى محتاج بیگانگان و تحت سلطه
ى آنان بدل ساخت. روستاها متروک، شهرها مصرف
زده، مزارعْ بى
ثمر، صنعتْ مونتاژ و مغزها معطّل شدند.
پس از پیروزى اسلام و تشکیل نظام مردمى و انقلابى جمهورى اسلامى، دشمنان خارجى بخوبى تشخیص دادند که این نظام انقلابى با پشتوانه
ى مردمىِ نیرومند خود و با اعتقاد راسخى که به نیروى ملّى و مردمى خود دارد، خواهد توانست کشور را در جادّه
ى رشد و پیشرفت مادّى بیندازد و عقب
ماندگى
ها را با برنامه
ریزى جبران نماید و دست بیگانگان سودجو و بدنیّت را براى همیشه کوتاه کند. لذا از هر وسیله
اى براى جلوگیرى از سازندگى کشور استفاده کردند، که یکى از آنها جنگ ویرانگرى بود که بر مردم ما تحمیل نموده و موجب شدند که همّت مردم و مسئولان به جاى سازندگى و پیشرفت علمى و عملى، صرف دفاع از تمامیّت و استقلال کشور شود.
امروز که آتش جنگ فرونشسته و برنامه
ى سازندگى به
وسیله
ى دولت و مجلس تنظیم شده و نیروهاى مخلص آستین همّت بالا زده
اند، بر همگان واجب است که سازندگى کشور را بسیار جدّى بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند. امروز آبروى اسلام در گرو آن است که ایران اسلامى به کشورى آباد تبدیل شود؛ کار و ابتکار در آن همه
گیر شود؛ زندگى مردم سر و سامان یابد؛ فقر و محرومیّت ریشه
کن شود؛ تولید داخلى با نیازهاى مردم متعادل گردد؛ کشور در صنعت و کشاورزى به خودکفایى برسد؛ دشمن از طریق احتیاجات زندگى مردم، راهى به اِعمال فشار نداشته باشد؛ و خلاصه دین در کنار معنویّت، زندگى مادّى مردم را نیز سامان بخشد.
بعضى از رسانه
هاى مغرض خارجى اصرار دارند وانمود کنند که پایبندى به اصول انقلاب، به معناى دورى از رفاه عمومى و علاج نکردن مشکلات طبقات ضعیف و مستمند است. این حرف از کسانى صادر میشود که ده
ها سال جوامع خود را در سایه
ى سنگین تفکّر کمونیستى، به راهى بدبختى
زا سوق داده
اند. در حالى
که سران آن کشورها مانند کشورهاى سرمایه
دارى، غرق در زندگى اشرافى بودند، طبقات پایین جامعه در انواع سختى
هاى مادّى و معنوى به سر میبردند. در نظام اسلامى، رفع فقر و محرومیّت در شمار هدفهاى طراز اوّل است و پایبندى به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخنى بى
معنى و ادّعایى پوچ است.
دولت و ملّت باید سازندگى کشور را وظیفه
اى انقلابى بدانند؛ با همکارى و با بسیج همه
ى نیروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ایران را چنان آباد و پیشرفته بسازند که امید را در دل ملّتهاى مظلوم زنده کند و راه آسایش مادّى و تعالى معنوى را به آنان ارائه نماید.
۹) گسترش دانش و تحقیق و رشد علمى و شکوفایى استعدادهاى انسانى و گسترش آگاهى و معرفت عمومى، یکى دیگر از نقاط اساسى انقلاب است. جامعه
ى مطلوب اسلام، جامعه
اى است که در آن، گنجینه
هاى فکر و ذهن انسانها که گران
بهاترین ثروت ملّى هر جامعه
اى است، استخراج و به کار گرفته شود؛ بی
سوادى ریشه
کن گردد؛ مدارس، دربرگیرنده
ى همه
ى کودکان و نونهالان؛ دانشگاه
ها و حوزه
هاى علمیّه، پُررونق؛ مراکز تحقیق، فعّال و پیشرو؛ کتاب، همه
جا و نزد همه
کس رایج؛ مطبوعات، پُرمغز و آگاهى
بخش؛ دانشمندان و اساتید، بانشاط و پُرانگیزه؛ مبتکران و نوآوران و نویسندگان و هنرمندان، دلگرم و فیض
بخش باشند.
فاصله
ى امروزین ما با وضعى که مطلوب و مقبول اسلام میباشد، فاصله
اى زیاد امّا پیمودنى است. ایران اسلامى باید ثابت کند که امروز هم پرورشگاه نبوغها و استعدادهاى علمىِ منحصر به
فرد است و دو قرن سلطه
ى استبداد و استعمار نتوانسته است جوهر ذاتى این ملّت را نابود کند. اگر در دو قرن گذشته، تسلّط استعمار و استبداد مانع شکوفایى استعدادها شده، امروز در دوران آزادى و بیدارى ملّت و به برکت انقلاب اسلامى باید عقب
ماندگى جبران شود.
دانشگاه
ها باید تلاش علمى و تحقیقى خود را با روحیه
ى انقلابى و نشاط اسلامى دنبال کنند؛ وگرنه سرنوشت آنها بهتر از دانشگاه
هاى دوران طاغوت نخواهد بود که در آن، خودباختگى علمى در برابر بیگانگان و تحقیر ارزشهاى خودى، راه را بر جوشش استعدادها مى
بست و مغزهاى مستعد را هم به گریز از مرز و بوم خود تشویق میکرد. اساتید عالى
قدر و دلسوز باید فضاى انقلابى را براى تربیت نیروهاى مستعد مغتنم بشمارند و دانشجویان ضمن تکریم و احترام به اساتید ــ که فریضه
اى اسلامى است ــ نباید اجازه دهند احیاناً کسى بدخواهانه، از علم و تخصّص، وسیله
اى براى هموار کردن راه فرهنگ استعمارى در دانشگاه
ها درست کند و مانند دوران سلطه
ى بیگانگان، دانشگاه را پرورشگاه مغزهاى از
خودبیگانه و بیگانه
پرست سازد. روشنفکران دلسوز و صادق بدانند که امروز روز آزمایشى بزرگ است و تاریخ درباره
ى آنان و رفتار امروزى
شان قضاوتى دقیق و افشاگر خواهد داشت.
اگر کسانى از وابستگان به قشر روشنفکر کشور در دوران سلطه
ى بیگانگان و حکومت خودفروختگان توفیق آن را نیافته
اند که به اقتضاى مسئولیّت روشنفکران، در صفوف ملّت قرار گرفته و در جایگاه خود در جبهه
ى مبارزه با آمریکا و رژیم دست
نشانده
اش قرار گیرند، امروز که روز حکومت مردم و حاکمیّت ارزشهاى اسلامى و انسانى و روز مبارزه با بیگانگان کینه
ورز و خدعه
گر است، باید گذشته را جبران و صفوف مبارزه
ى ملّت ایران را با آمریکا و استکبار و امپراتورىِ خبیث زر و زور جهانى، به سهم خود و به
قدر نیرو و توان خود مدد برسانند و زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد عظیم اسلامىِ این ملّت قرار دهند.
زندگى در نظامى که بر پایه
ى معرفت و فرهنگ و ارزشهاى الهى بنیان نهاده شده، براى همه افتخارانگیز است؛ نظامى که در رأس آن امام خمینى است؛ آن عظیم
القدرى که حتّى دشمنانش او را بزرگ و خارق
العاده میشمارند و به عظمتش کینه می
ورزند. هیچ
کس اعتلای معنوى او و زهد و پارسایى او و دانش و معرفت او و صفاى روح بزرگ او را انکار نمیکند. هیچ
کس در او کمترین شائبه
اى از ضعف و تسلیم در برابر دشمنان ملّت نمی
شناسد و قلّه
اى برتر از او در عظمت روحى، گمان نمیبرد.
چقدر کوچک و زبون و بى
مقدارند کسانى که خود را دلبسته به نظامى بدانند که در رأس آن، مردمى فاسد و فاسق و خائن، مانند پادشاهان صد سال اخیر قرار داشته باشند و گردانندگان آن، امثال رضاخان و محمّدرضا و عَلَم و اقبال و هویدا و زاهدى و منصور و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و آمریکا و انگلیس، ارباب این همه و صاحب
اختیار مُلک و ملّت باشند.
آیا روشنفکرنمایانى که در سایه
ى آزادى اسلامى، فرصت و امکان آن را یافته
اند که صفحاتى را به داعیه
ى روشنفکرى، از سخنانى خوشایند بیگانگانِ مطرود پُر و منتشر کنند، شهامت آن را دارند که بصراحت اقرار کنند که داغ و غصّه
ى آنان نه براى علم یا آزادى بلکه به
خاطر جمع شدن سفره
ى ننگین فسق و فساد و کوتاه شدن دست مروّجان فرهنگ تباهگر غربى است و دشمنى آنان با نظام، نه به دلیل وجود عیب و نقیصه
اى در آن، بلکه به انگیزه
ى بازگشت به همان دنیاى شرم
آورى است که بیگانگان براى آنان به
وجود آورده و از خود آنان در راه آن کمک گرفته بودند؟ از مسخ
شدگان فرهنگ استعمارى غرب هیچ انتظارى نیست؛ امید و انتظار از روشنفکران صادق و دلسوزى است که تعالى و عزّت و پیشرفت معنوى و مادّى ملّت و کشور خود را میجویند و سلطه
ى بیگانه را در همه
ى اَشکالش مردود میشمارند. شایسته است که اینان نظام اسلامى را ــ که مایه
ى عزّت ایران و حیات دوباره
ى ملّت است ــ قدر بدانند و مسئولیّت خود را در آن بشناسند.
۱۰) روحانیّت، عنصر اصلى در مبارزات پانزده
ساله
ى منتهى به پیروزى انقلاب و سپس در تشکیل نظام مقدّس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پُرشور ملّت ایران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان و پیش از اینها و در طول قرنهاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ایمان عمیق و صادقانه
ى ملّت ایران به مکتب حیات
بخش اسلام و رشد تفکّرات دینى در همه
جا بوده است. حضور روحانیّون متعهّد و مبارز در مرکز مبارزه با رژیم دست
نشانده
ى آمریکا بود که قشرهاى گوناگون مردم را به صحنه
ى مبارزه کشانید و مبارزه را شکل عمومى و مردمى بخشید. در همه
ى حوادث بزرگى نیز که ملّت ایران یکپارچه در آن شرکت جسته
اند ــ مانند نهضت مشروطیّت و قیام تنباکو ــ حضور علماى دین در پیشاپیش صفوف، تنها عامل این حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگلیسى با درک همین حقیقت بود که انهدام جامعه
ى روحانیّت را مقدّمه
ى لازم براى ادامه
ى حضور استعمارى خود در ایران دانستند و به
وسیله
ى عامل دست
نشانده
شان ــ رضا
خان ــ در سالهاى ۱۳۱۳ به بعد، نقشه
ى محو روحانیّت را شروع کردند و در آن سالها دست به فجایعى نسبت به علماى عالى
مقام و حوزه
هاى علمیّه زدند که در تاریخ ایران، پیش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسّفانه شرح این فجایع و ماجراى مقاومت مظلومانه
ى علما و طلّاب در آخرین سالهاى حکومت رضاخان قلدر، به
طور کامل تدوین نشده و در معرض اطّلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطّلاع شاهدان عینى ــ که بحمدالله
هنوز تعداد آنان کم نیست ــ به
وسیله
ى افراد و مؤسّسات مسئول، با همّتى مردانه گردآورى شود.
آزادگى روحانیّون و علماى دین و عدم نفوذ قدرتهاى داخلى و جهانى در آنان، موجب آن بوده است که قلدران و حکمرانان خودسر هیچ گاه نتوانند این مجموعه
ى ربّانى را از سر راه مفسده
جویى
ها و خیانتهاى خود بردارند و اگر جمعى از معمّمینِ سرسپرده و آخوندهاى دربارى به طمع حُطام
(۲۵) ناپایدار دنیا بر سر سفره
ى ستمگران نشسته و قولاً و عملاً آنان را تأیید کردند، اکثریّت علما و روحانیّون و فضلا و طلّاب جوان در حصار مناعت
(۲۶) و پرهیزکارى و پاک
دامنى باقى مانده و اراده و توان مبارزه
ى صادقانه و قدرتمندانه را حفظ کردند و اعتقاد راسخ به روحانیّت شیعه را در دل آحاد مردم، زوال
ناپذیر ساختند.
جامعه
ى روحانیّت به همین دلیل همواره آماج تیرهاى زهرآلود خصومت و غرض
ورزى دشمنان گوناگون و استعمارگران و بیگانگان و بیگانه
پرستان بوده و به
مثابه
ى دشمن درجه
ى یک آنان تلقّى شده است. تبلیغات خصمانه و برنامه
ریزى
شده
ى حکومت پهلوى و سیاستهاى ذى
نفوذ در ایران در طول پنجاه سال بر ضدّ قشر روحانى که ماهیّتى صد درصد استعمارى داشت، در دوران رضاخان و نیمه
ى اوّل دوران محمّدرضا، آزمایش سختى براى علماى دین بود و جامعه
ى روحانیّت بحمدالله
از این آزمایش سربلند بیرون آمد.
در دوران مبارزات پانزده
ساله نیز حوزه
هاى علمیّه
ى قم و دیگر حوزه
هاى علمیّه و چهره
هاى سرشناس روحانیّت، کانونهاى اصلى مبارزه و بالطّبع هدفهاى اصلى حملات وحشیانه
ى دشمن بودند؛ لیکن این شدّت
عمل
هاى بى
حدوحساب، به اراده
ى الهى، موجب آن نشد که روحانیّت از راه پُرافتخار خود ــ که پیمودن آن، وظیفه
ى تخلّف
ناپذیر اسلامى او بود ــ قدم باز پس نهد بلکه در این دوران، فکر اسلامى شکوفاتر و صیقل
خورده
تر، و فقه قرآن پُربارتر، و شخصیّت روحانیّون مبارز آبدیده
تر شد و زمینه براى تشکیل حکومت اسلامى فراهم آمد.
پس از انقلاب تا کنون نیز روحانیّت، بخصوص عناصر برجسته
ى آن که مستقیماً در خدمت نظام جمهورى اسلامى بوده
اند، بى
وقفه آماج حملات مسموم دشمن بوده
اند ــ چه در عرصه
ى تبلیغات و چه در عرصه
ى تروریسم خائنانه و آلت دست دشمن ــ و شهداى گران
قدرى، هم در جبهه
ى جنگ تحمیلى و هم در جبهه
هاى فعّالیّتهاى جهادىِ خود تقدیم داشته
اند و محراب نماز جمعه و عرصه
ى علم و سیاست و تبلیغ دین را با خون مطهّر خود رنگین ساخته
اند.
ملّت عزیز ما میدانند که انگیزه
ى دشمن از این حملات همه
جانبه به علماى دین، جز این نیست که بوضوح میدانند روحانیّت نقش تعیین
کننده و بى
بدیلى داشته و دارد و آنان حمله به روحانیّت را با هدف تضعیف و محو انقلاب انجام میدهند.
امروزه قلمهاى مزدور و دستهاى فروخته
شده به دشمن در کار آنند که این پشتوانه
ى معنوى انقلاب را در چشم مردم تضعیف کنند. دشمن انقلاب، جامعه
ى روحانیّت را در صورتى تحمّل میکند که روحانیّون از دخالت در امور سیاست و حضور در صحنه
هاى انقلاب کنار بکشند و مانند جمعى از روحانیّونِ بى
خبر و متحجّرِ گذشته و حال، به کنج مدارس و مساجد اکتفا کنند و کشور و زندگى مردم را به آنان بسپارند و از جمله
ى پدیده
هاى پُرمعنى آن است که در تمام مدّت مبارزات و نیز سالهاى پس از پیروزى، علماى متحجّر و بى
خبر از حوادث کشور و دور از جریانهاى سیاسى، هیچ گاه در معرض تهاجم دشمنان قرار نگرفتند؛ بلکه حتّى گاه مورد ستایش و تمجید نیز واقع شدند و حملات جسمى و تبلیغى و حتّى تهمت ارتجاع و واپس
گرایى از سوى روشنفکرنمایانِ عامل بیگانه، تنها متوجّه علما و روحانیّونى شد که از لحاظ اندیشه
ى سیاسى و نوآورى
هاى عرصه
ى علم و عمل، درخشیده و به
عنوان قشرى پیشرو و مترقّى و آگاه شناخته شده
اند.
موضع
گیرى
هاى دشمنان، بدرستى همان حقیقتى را براى مردم آگاه و جامعه
ى روحانیّت متعهّد و انقلابى آشکار میسازد که امام حکیم و روشن
بین ما بارها آن را بیان کرده
اند؛ یعنى اوّلاً اینکه قدرشناسى از روحانیّون بزرگوار و تبعیّت از آنان، وظیفه
اى دینى و ملّى و انقلابى است که هیچ
گونه غفلت از آن جایز نیست؛ ثانیاً اینکه تحجّر و واپس
گرایى در میان روحانیّون و یا خداى نخواسته توجّه به منافع شخصى و دنیاطلبى و روى آوردن به زیورهاى مادّى و سوء استفاده از مکانت اجتماعى، خطرش براى روحانیّت کمتر از حملات دشمن نیست؛ بلکه بمراتب از آن بیشتر است؛ و ثالثاً وضعیّت دوران انقلاب و توجّه روزافزون به اسلام در خارج از مرزهاى کشور اسلامى ایجاب میکند که علماى دین با بینشى کاملاً نو و با استفاده از ذخیره
ى بى
پایان معارف دین و با اسلوب فقاهت سنّتى و اجتهاد زنده و پویا، راه جامعه
ى اسلامى را هموار نمایند و حوزه
هاى علمیّه با تحوّلى اساسى، خود را با نیازهاى امروز جهان تطبیق دهند و نوآورى را جهت و سَمت برنامه
هاى خود قرار دهند و البتّه با اِعمال دقّت لازم و برجسته کردن اصول و مبانى فقاهت، راه را بر التقاط و کج
رَوى ببندند؛ رابعاً انزوا و دورى از فعّالیّت سیاسى را ــ که خواستِ دشمنان و خلاف وظیفه
ى اسلامى است ــ به
هیچ
وجه در زندگى خود و حوزه
هاى علمیّه راه ندهند و همواره، مخصوصاً در مواقع خطر، پیشاپیش صفوف مردم، به تلاشى مخلصانه و خستگى
ناپذیر مشغول باشند و علم را با عمل، و تفقّه را با جهاد، و معرفت را با تبلیغِ قولى و عملى همراه سازند و هر سه سنگرِ «مدرسه، مسجد، و جبهه» را پُر کنند.
۱۱) در این مقال لازم است بزرگداشت وفاداران فداکار نیز به
عنوان یکى از نقاط عمده
ى معارف انقلاب ذکر شود. مقصود از وفاداران انقلاب، آنهایند که با نثار جان خود یا عزیزان خود یا سلامتى خود، پایه
هاى انقلاب را استحکام بخشیدند و دست دشمنان را از کشور و نظام اسلامى کوتاه کردند: خانواده
هاى مکرّم شهیدان، دلیرمردان جانباز و اسیر و مفقود و خانواده
هاى بزرگوار آنان، رزمندگان نیروهاى مسلّح و عناصر پاک
باز بسیج که عمر خود را در جبهه
ها گذرانیده
اند، جهادگرانى که نیروى خود را در دو جبهه
ى جنگ و سازندگى صرف کردند ... و همه
ى کسانى که در این امتحان الهى، با سختى
ها و ابتلائات بزرگش دست
و
پنجه نرم کردند، باید مورد تکریم و قدرشناسىِ همیشگى ملّت باشند.
۱۲) ختام سخن آن است که دوران ده
ساله
ى حیات مبارک امام خمینى (رضوان الله
تعالى علیه) الگو و نمونه
ى حیات جامعه
ى انقلابى ما است و خطوط اصلى انقلاب، همان است که امام ترسیم فرموده است. دشمنان خام
طمع و کوردل که گمان کردند با فقدان امام خمینى، دوران جدید با مشخّصاتى متمایز از دوران امام خمینى (قدّس سرّه) آغاز شده است، سخت در اشتباهند. امام خمینى یک حقیقت همیشه
زنده است؛ نام او پرچم این انقلاب، و راه او راه این انقلاب، و اهداف او اهداف این انقلاب است. امّت امام و شاگردان او که از سرچشمه
ى فیّاض آن موجود ملکوتى سیراب شده و عزّت و کرامت اسلامى و انسانى خود را در آن جسته
اند، اکنون شاهد آنند که ملّتهاى دیگر، حتّى ملّتهاى غیر مسلمان، نسخه
ى تعالیم انقلابى آن قائد عظیم را مایه
ى نجات خود دانسته و آزادى و عزّت خویش را در آن یافته
اند. امروز به برکت نهضت آن یگانه
ى دوران، مسلمانان در همه
جا بیدار شده
اند و کاخ امپراتورى
هاى سلطه
ى ظالمانه رو به ویرانى نهاده است. ملّتها ارزش قیام ملّى را دریافته و غلبه
ى خون بر شمشیر را تجربه میکنند و همه در همه جا چشم به ملّت مقاوم و نستوه ایران دوخته
اند.
بدیهى است که براى آمریکا و دیگر سردمداران استکبار، چیزى مهم
تر از این نیست که ملّت ایران از راه ده
ساله
ى خود برگردد یا در آن تردید کند؛ زیرا در این صورت، نقطه
ى درخشان امید ملّتها کور خواهد شد و غلبه
ى خون بر شمشیر، مورد تردید قرار خواهد گرفت. ما صریحاً به همه
ى ملّتهاى جهان اعلام میکنیم که تفکّر «خاتمه یافتن دوران امام خمینى» که دشمن با صد زبان سعى در القاى آن دارد، خدعه و نیرنگى استکبارى بیش نیست و على
رغم آمریکا و همکارانش، امام خمینى در میان ملّت خود و جامعه
ى خود حاضر است و دوران امام خمینى ادامه دارد و خواهد داشت. راه او راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزنده
ى ما است.
همه
ى ملّت و مخصوصاً جوانان عزیز و نوجوانان، خود را سربازان امام محبوبشان بدانند و با اتّکال
(۲۷) به خدا و استمداد از حضرت ولىّ
الله
الاعظم (ارواحنا فداه) با قوّت و قدرت به سَمت هدفهاى عالى امامشان حرکت کنند و بدانند که پیروزى نهایى از آنِ ما است؛ کَتَبَ اللهُ لَاَغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلی
.(۲۸)