الحمد لله
ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی
القاسم محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة
الله
فی الارضین. السّلام علیک یا شهر الله
الاکبر و یا عید اولیائه.
(۱)
اوّلاً یک تذکّر کوتاهی درباره
ی مسائل مربوط به عید فطر [بدهم]. یک مسئله، مسئله
ی فطریّه است که مکرّر گفته شده، که هر کسی برای خودش و عائله
اش، برای هر کدام واجب است به قدر تقریباً سه کیلو از قوت غالب اداء کند. قوت غالب یعنی آن چیزی که به طور غالب مردم از آن برای تغذیه استفاده میکنند؛ مثلاً گندم. نظرات مختلفی هست در باب اینکه آیا غیر از غلّات اربع،
(۲) جنس دیگری را میشود داد یا نه، یا کدام ترجیح دارد؛ چون در وضع کنونی مردم ایران، تقریباً این مسائل تفاوتی ایجاد نمیکند، لذا اگر برای هر فطریّه
ای به قدر سه کیلو گندم، یا قیمت آن را در نظر بگیرید، این قطعاً مُجزی
(۳) است. از غروب روز آخر ماه، یعنی شب عید فطر، این واجب به عهده
ی مکلّف می
آید و احتیاط این است که آن را قبل از اداء نماز عید فطر ــ برای کسی که در نماز عید فطر شرکت خواهد کرد و آن را به جا خواهد آورد ــ تأدیه کند. بنابراین اگر شما امشب، فطریّه را از مالتان جدا کنید و حساب کنید چقدر به عهده
ی شما است، پول آن را کنار بگذارید و فردا صبح قبل از آنکه به نماز عید بروید، آن را اداء کنید، این بهترین وجه است. البتّه اگر اداء نکردید، بعد از نماز عید فطر هم اداء کنید، ایرادی ندارد. احتیاط این است که اهل هر شهری زکات فطر خودشان را به فقرای همان شهر بدهند. حالا دستگاه
هایی مثل کمیته
ی امداد این پولها را از مردم میگیرند و در موارد خودش مصرف میکنند که کار مثبت و خوبی است؛ بهتر این است که این جهت را رعایت کنند؛ یعنی موافق احتیاط است.
مسئله
ی دیگر در مورد هلال ماه شوّال است که حسّاس
ترین هلالهای دوازده ماه همین هلال ماه شوّال است. البتّه برادران و خواهران این را بدانند که در جستجوی هلال برآمدن و اوّل ماه را معلوم کردن، در همه
ی ماه
ها و در همه
ی شرایط، یک کار مثبت بلکه لازمی است؛ چون همه
ی محاسبات شرعی و اسلامی ما بر اساس همین محاسبه
ی ماه
های قمری است. یعنی ایّام متبرّک، فرض بفرمایید نیمه
ی رجب، اوّل رجب، ۲۷ رجب، نیمه
ی شعبان، این ایّام مختلفی که هر کدامی فضیلتی دارد و اعمال مستحبّه
ای دارد، اگر شما بخواهید این فضیلت را درک کنید، باید آن روز را بشناسید؛ و آن هم نمیشود مگر با دانستن هلال آن ماه.
ثانیاً اعمال واجبی وجود دارد مثل ایّام حج، روز عرفه، روز قربان و واجبات متعدّدی که در این ایّام هست، یا همین روزه
ی ماه رمضان، که خب، اینها متوقّف بر این است که شما ماه را بشناسید. امّا مسئله
ی ماه شوّال، از این جهت بیش از ماه
های دیگر اهمّیّت دارد که اینجا امر، دایر بین وجوب و حرمت است؛ یعنی اگر شما دیشب هلال را دیده بودید، روزه
ی امروز حرام بود؛ حالا که ندیدید، روزه
ی امروز واجب است. پس دَوَران امر بین وجوب و حرمت است در روز عید فطر؛ پس استهلال ــ یعنی در جستجوی هلال برآمدن و تلاش کردن برای دیدن ماه شب اوّل ــ واجب است؛ مگر اینکه شما بدانید دیگرانی هستند که می
بینند.
متأسّفانه حالاها خیلی کم معمول است؛ سابق بیشتر بود. بخصوص بنده در مشهد میدیدم و خیلی رایج بود؛ معمول بود که شبِ مظنون به اوّل شوال را، مردم جمع میشدند دستهدسته در گذرها، در خیابان، سر بازار، [روی] پشتِ
بام
ها، مخصوصاً پشتِ
بام مساجد، که ماه را ببینند. پس این یادتان باشد که باید این عادت را در خودمان به وجود بیاوریم که همه
ی ماه
ها ــ بخصوص این ماه
های حسّاس مثل ماه شوّال، مثل ماه رمضان، مثل ماه ذی
حجّه ــ را مواظب باشیم، اوّل ماه را به دست بیاوریم.
البتّه بنده پارسال این را گفتم
(۴) ــ امسال هم تا حدود زیادی بحمدالله
عمل شد، لکن این کافی نیست ــ ما دستگاهی لازم داریم برای اینکه همه
ی ماه
ها هلال را به وسیله
ی آدمهای متخصّص، با دستگاه
های فنّی، با چشمهای مسلّح، در مظانّ
(۵) پیدا کردن هلال بروند جستجو کنند و پیدا کنند، به ما بگویند، ما بگوییم تا مردم بدانند که اوّل ماه است.
تکلیف شرعی [هم] بر اساس ماه
های قمری است. یعنی دختر وقتی نُه سال قمری
اش تمام شد، مکلّف است؛ پسر وقتی پانزده سال قمریاش تمام شد، مکلّف است. حالا، عمر را، سن را به حساب ماه
های شمسی حساب میکنند؛ شهریور دنیا آمده، تا شهریور چند سال میشود؛ نه، ببین در کدام روز از کدام ماه قمری به دنیا آمده، آن را مبدأ قرار بدهید و حساب کنید تا معلوم بشود. غرض، [تعیین اوّل ماه] چیز مهمّی است.
خب، حالا اوّل ماه چه جوری ثابت میشود برای انسان؟ چند راه دارد، پنج شش راه ذکر کرده
اند: یکی رؤیت است؛ خود شما بروید و استهلال کنید؛ البتّه به شرط اینکه جای ماه را بدانید و وارد باشید؛ این یک مقدار آشنایی را لازم دارد. من پارسال عرض کردم از قول یکی از علمای تهران که مرحوم شده ــ خداوند رحمتش کند ــ ایشان میگفت روز آخر ماه رمضان، در مدرسه
ی بزرگ آخوند در نجف، روی پشتِ
بام طلبه
ها داشتند استهلال میکردند؛ یک مرد مسنّی هم نشسته بود، بساط افطارش را پهن کرده بود، [امّا] استهلال نمیکرد. طلبه
های جوان یک طرف ایستاده بودند، یک گوشه
ای را داشتند مثلاً نگاه میکردند. بعد هم ماه را دیدند، به همدیگر نشان دادند، این گفت آنجا است و دقّت کردند و بالاخره در یک نقطه
ای ماه را پیدا کردند. بعد که خواستند از پشتِ
بام پایین بروند، از پهلوی این آقا عبور میکردند؛ یکی گفت که مثلاً آشیخ محمّد، تو نیامدی استهلال بکنی؟ گفت: شما حالا ماه را دیدید؟ گفتند که بله. گفت: کجا بود؟ گفتند: آنجا. یک سری تکان داد و گفت حالا آن طرف را نگاه کنید؛ نگاه کردیم، دیدیم ماه آنجا است! نیم ساعت مثلاً همه خودشان را سرگرم کرده بودند، یک چیزی هم دیده بودند، خیال کرده بودند این ماه است؛ چند نفر آدم به همدیگر نشان داده بودند و باورشان آمده بود که ماه را دیدهاند! گفت نه، این ماه [است]؛ نگاه کردیم، دیدیم بله، ماه خیلی بلند و خوب و روشن و بی
غبار دیده میشود.
غرض، یکی رؤیت خود انسان است که ماه را ببیند و یقین کند که این، ماه است؛ حتّی اگر حکم حاکم هم بر خلاف این بود، انسان بایستی به علم خودش عمل کند؛ یعنی همان چیزی که خودش دیده، ملاک است.
دوّم این است که تواتر یا شیاعی
(۶) باشد که برای انسان یقین بیاورد؛ معروف شده که مثلاً امشب، اوّل ماه است. همه میگویند، افراد زیادی دیده
اند، همه نقل میکنند، انسان از هر کسی این را میشنود، تا اینکه اطمینان پیدا میکند، یقین پیدا میکند. این هم یکی از طرق به دست آوردن اوّل ماه است که انسان از راه شایع شدن بین مردم و تواتر یقین پیدا کند.
سوّم اینکه دو نفر شاهد عادل [شهادت دهند]؛ مورد وثوق کافی نیست؛ باید عادل باشد. دیشب که ما از نقاط مختلف کشور تفحّص میکردیم، بعضی جاها گفتند که یک نفری آمده پیش یک آقایی گفته من [ماه را] دیدم؛ دو سه جایی چنین چیزی گفته شد؛ لکن نه، هیچ
کدام از لحاظ شرعی معتبر نبود؛ زیرا که خبردهندگان متّصف به عدالت نبودند، کسی نمیدانست اینها عادلند. این، امر کوچکی نیست؛ روز عید مسلمین است. وقتی که انسان بخواهد طبق آن عمل بکند، یا حاکم بخواهد حکم بدهد، نمیشود پا را بگذارد جایی که لغزان است، لرزان است، اطمینانی نیست؛ نه، باید عادل باشد؛ آن هم نه یک نفر؛ دو نفر انسان عادل که به
هیچ
وجه دروغ نمیگویند و خلاف نمیگویند و البتّه بااطّلاع [باشند]؛ آدمهایی باشند که از حرفهایشان بشود فهمید که اینها درست فهمیده
اند و ماه را بشناسند.
گاهی افراد میروند روی پشتِبام و ماه را می
بینند؛ من دیده بودم سابق که آدمهای خبره میخواستند این شهود را، از آنها میپرسیدند ماه را که دیدی، چه جوری بود؟ مثلاً میگفت: ماه اینجوری بود، یعنی دو طرف ماه، طرف پایین [بود]. خب، این ماه را ندیده؛ ماه شب اوّل که اینجوری نیست. میپرسید ماه چه جوری بود؟ این
جوری بود؟ از این طرف بود؟ او میگفت: بله ماه اینجوری است. خب، او ندیده ماه را. ماه شب اوّل، اینجوری است؛ یعنی دو طرف ماه، به طرف بالا است؛ این ماه شب اوّل است. اگر چنانچه کسی عادل هم هست، امّا گفت من ماه را دیدم که این
جوری بود و هلال را این
جوری [برعکس] نشان داد، خب بله، دروغ نمیگوید امّا اشتباه کرده است. این هم مورد قبول نیست. دو شاهد عادلی که اشتباه نمیکنند.
یا حکم حاکم؛ وقتی حاکم اسلامی حکم کرد که امروز اوّل ماه است، همه
ی کسانی که برایشان قضیّه روشن نشده، ملزمند به حکم او عمل کنند. عرض کردیم، مگر کسی خودش دیده باشد؛ یا کسی بداند که این حاکم در این حکم استناد میکند به شهادت فلان کس که او عادل نیست یا خبره نیست و اشتباه کرده است. اگر این را هم کسی بداند، واجب نیست به حکم حاکم عمل بکند، امّا همه
ی مردمی که دارند در کوچه و بازار راه میروند، دنبال هلال نرفته
اند یا اطّلاعی پیدا نکرده
اند، علم ندارند و نمیدانند اوضاع و احوال چه
جوری است، یا تفحّص هم کرده
اند، [امّا] چیزی برایشان ثابت نشد، به مجرّد اینکه حاکم حکم کرد که امشب، شب عید فطر، یا امروز روز عید است، یا اوّل ماه است، بر همه
ی آنها واجب است که اطاعت کنند؛ فرق هم نمیکند مجتهد باشد، مقلّد باشد، عامی باشد، عالِم باشد، جاهل باشد؛ همه موظّفند طبق حکم حاکم عمل کنند. این هم طرق به دست آوردن ماه.
البتّه یک بحث دیگر هم، بحث نماز عید فطر است که بسیار نماز بافضیلتی است، نماز باحالی است؛ در آن دعا هست، تضرّع هست، گریه هست، توجّه به خدا هست، خوب نمازی است نماز عید فطر، که حالا نظرات مختلف است در اینکه آیا در مثل این زمان، واجب است، مستحب است، به جماعت چه
جور است؛ به
هر حال اگر شما به قصد رجاء در نماز عید فطر شرکت کنید و به جماعت بخوانید، قطعاً ثواب خواهید برد. صلوات بفرستید.
جسم انسان بدون ورزش، ضعیف و لاغر و بی
قدرت خواهد بود؛ هر کسی باشید، هر چه بنیه
ی قوی و نیرومندی داشته باشید، اگر ورزش نکردید و خوردید و خوابیدید، بدن ضعیف میماند؛ این بروبرگرد ندارد. همچنان
که اگر ورزش نکردید، بدن شما آن رشد لازم را نمیکند ــ زیبایی
هایی دارد که با ورزش آنها را آشکار خواهد کرد؛ بدون ورزش نمیشود ــ عیناً روح شما همینجور است؛ بدون ورزش، بدون تمرین، بدون ریاضت ممکن نیست شما قوی بشوید. ای
بسا انسانهایی با جسمهای نیرومند، زیبا، و با روحهایی لاغر، زشت، ناتوان، ضعیف! این به درد نمیخورد. تمام عبادات برای این است که ما ورزش کنیم، تربیت بشویم و پیش برویم. البتّه عبادات را باید شناخت؛ عبادات هم جسمی دارند و روحی؛ جسم عبادات، بهتنهایی کافی نیست. نماز را که انسان بخواند، [امّا] توجّه به خدا و ذکر در حال نماز نداشته باشد، ملتفت نباشد که دارد چه میگوید و با چه کسی دارد حرف میزند مضامین نماز را بکلّی از روی غفلت اداء بکند، این نماز، نماز بی
فایده
ای است.
البتّه کسانی که عربی نمیدانند و معنای این جملات را نمیدانند، اگر در حال نماز، همین اندازه توجّه پیدا کنند که با خدا دارند حرف میزنند و به یاد خدا باشند، این هم بهره
ی خوبی است؛ ولی سعی کنید معنای نماز را بدانید؛ خیلی کار آسانی است؛ خیلی زود میتوانید ترجمه
ی این چند جمله را یاد بگیرید. نماز را با توجّه به معنای آن بخوانید. این نماز است که «قُربانُ کُلِّ تَقیٍّ»
(۷) خواهد بود. نماز، نزدیک
کننده
ی انسان به خدا است، امّا نزدیک
کننده
ی انسان باتقوا.
روزه، موجب تقوا است و بهوجودآورنده
ی تقوا است؛ امّا روزه
ی باتوجّه ــ همانطور که در روایات روزه، در روزهای اوّل ماه و در جلسات اوّل این مجلس، بنده هم اشاره کردم، بعضی از آقایان دیگر هم که اینجا آمدند، افاضه کردند و اشاره کردند ــ روزه فقط این نیست که انسان نخورد و نیاشامد؛ روزه یک نوع پرورش روح شما است. اندامهای روحتان را با روزه شما میتوانید پرورش بدهید و تصفیه بشوید و پاکیزه بشوید و طهارت پیدا کنید. این زکات و انفاقی که یک عبادت بزرگ محسوب میشود، دارای جسمی است و روحی. وَ مَن یوقَ شُحَّ نَفسِه
؛ فَأُوْلَـٰٓئِکَ هُمُ المُفلِحون؛
(۸) این زکات، باید آن حرص و بخل درونی ما را بشکند؛ آن دلبستگی ما به مال دنیا و به زخارف
(۹) دنیوی را از بین ببرد. این زکات، زکات خوبی است.
خب، امسال بحمدالله
روزه
ی ماه رمضان ۳۰ روز شد ــ چند سال بود که ماه رمضان ۲۹ روز بود و ۳۰ روز نمیشد؛ امسال یک روز زیادتر شد ــ ۳۰ روز شما روزه گرفتید و نماز باتوجّه خواندید و دعا کردید؛ این، قطعاً در وجود شما دارای یک محصولی است. همّت ما باید این باشد که این محصول را حفظ کنیم. این، محصول باارزشی هم هست. اگر نماز باتوجّه، روزه
ی باتوجّه، ذکر آگاه
گر و هشیارگر انسان برای ما وجود داشته باشد، آن وقت مسلمانی خواهیم بود که روزبه
روز به سمت هدفهای اسلام پیش میرویم. اگر می
بینید در جوامعی مسلمانهایی بودند یا هستند که به هدفهای اسلام نزدیک نشدند و دور شدند، عیب کارشان اینجا است؛ یعنی یکی از عیوب کارشان اینجا است؛ شاید عیبهای متعدّدی است و این یکی از آنها است.
اگر در حال عبادت توجّه نبود و روح عبادت ــ که همان اُنس با خدا و تسلیم در مقابل خدا و عبودیّت [است]؛ روح همه
ی عبادات عبودیّت است ــ مورد توجّه قرار نگرفت، آن وقت خطرهای گوناگونی در سر راه انسان قرار میگیرد؛ یک طرف قضیّه، خطر تحجّر است.
همین خوارجی که این ایّام، اسمشان را زیاد شنیدید، بعضی آنچنان عبادت میکردند و آیات قرآن و نماز را با حال میخواندند که حتّی اصحاب امیرالمؤمنین را تحت تأثیر قرار میدادند! در همان ایّام جنگ [نهروان] یکی از یاران امیرالمؤمنین عبور میکرد؛ دید یکی از اینها دارد نصفهشب عبادت میکند و با صدای خوشی دارد این آیات را میخواند: اَمَّن هُوَ قانِتٌ ءانآءَ الَّیل؛
(۱۰) منقلب شد؛ آمد پیش امیرالمؤمنین. حتّی انسانهای هوشمند و زیرک و آگاه هم ــ اصحاب نزدیک امیرالمؤمنین غالباً این
جوری بودند ــ اشتباه میکردند و خواص را حتّی متزلزل میکرد. بیخود نیست که امیرالمؤمنین فرمود که هیچ
کس نمیتوانست این کاری را که من کردم [بکند] و این فتنه را بخواباند؛
(۱۱) این واقعاً شمشیر علی و آگاهی علی و آن ایمان علی به خودش و راه خودش را میخواست. امیرالمؤمنین فرمود ــ طبق این نقلی که شده است ــ که فردا به تو خواهم گفت. فردا وقتی که جنگ تمام شد و کمتر از ده نفر از مجموعه
ی خوارج زنده ماندند و بقیّه در جنگ کشته شدند ــ آنهایی که مانده بودند و پناهنده به امیرالمؤمنین نشدند ــ حضرت راه افتاد بین این کشته
ها تا وسیله
ای برای عبرت و موعظه
ی یاران و اصحاب خودش [باشد]؛ با بعضی از اینها به مناسبتی حرف میزد. رسید به یکی از این کشته
ها که دَمَر افتاده بود؛ حضرت گفت این را برگردانید؛ برگرداندند. شاید فرمود بنشانید؛ نشاندند. بعد به همین کسی که از یاران نزدیکش بود، فرمود میشناسی این را؟ گفت: نه، یا امیرالمؤمنین! فرمود این همان کسی است که دیشب، داشت آن آیات را میخواند و دل تو را ربوده بود؛ این، همان است!
(۱۲)
این چه
جور قرآن خواندنی است؟ این چه
جور عبادت کردنی است؟ این، دوری از روح عبادت است. اگر انسان با روح عبادت و نماز و قرآن آشنا باشد، میفهمد وقتی که موجودیّت اسلام و حقیقت اسلام و لُبّ اسلام که در علیّ
بن
ابیطالب مجسّم است در یک طرف قرار گرفته، همه
ی شبهه
ها را از خودش دور میکند و به او میپیوندد. این، دوری از قرآن است، دوری از دین است که کسی نتواند این را تشخیص بدهد و شمشیر روی علی بلند کند. یک طرف قضیّه همین تحجّرها، نیندیشیدنها و اشتباه
های عمده و بزرگ [است] که در طول دوران خلافت بنی
امیّه و بنی
عبّاس، ما این را مشاهده میکنیم. بعضی
ها، آدمهای مقدّس
مآب، متدیّن، اهل عبادت و اهل زهد اسمشان در شمار عبّاد و زهّاد و اخلاقیّون و آدمهای حسابی در کتابها ثبت شده، امّا اشتباه کردند؛ اشتباهی به عظمتِ اشتباه [بین] جبهه
ی حق با باطل! بزرگ
ترین اشتباه
ها این است دیگر؛ اشتباه
های کوچک، قابل بخشش است؛ آن اشتباهی که قابل بخشش نیست، این است که کسی جبهه
ی حق را با جبهه
ی باطل اشتباه کند و نتواند بشناسد.
عظمت امثال عمّار یاسر، به همین است. عظمت اصحاب خاصّ امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در همین است که در هیچ شرایطی دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نکردند. بنده دیدم در جنگ صفّین در موارد متعدّد ــ البتّه مخصوص جنگ صفّین هم نیست، یک وقت دیگری من راجع به عمّار در یک سخنرانی،
(۱۳) مفصّل صحبت کرده
ام و این حرف را هم گفته
ام ــ و در بسیاری از آن جاهایی که یک نکته
ای مورد اشتباه قرار میگرفت برای جمعی از مؤمنین، آن کسی که می
آمد با بصیرت نافذ خود و با بیان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنها برطرف میکرد، عمّار یاسر بود. در قضایای متعدّدِ امیرالمؤمنین، نشان وجود این مردِ روشنگرِ عظیم
القدر را انسان میبیند؛ از جمله در صفّین. جنگ صفّین ماه
ها طول کشید؛ جنگ عجیبی هم بود. خب، مردم طرف مقابل را میدیدند که دارند نماز میخوانند، عبادت میکنند، نماز جماعت میخوانند، قرآن میخوانند، حتّی قرآن سر نیزه میبرند، خیلی دل و جرئت میخواست که کسی روی این کسانی که دارند نماز میخوانند، شمشیر بکشد.
در یک روایتی از امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) نقل شده که اگر امیرالمؤمنین با اهل قبله نمیجنگید، تکلیف اهل قبله
ی بد و طغیانگر تا آخر معلوم نمیشد.
(۱۴) این علیّ
بن
ابیطالب بود که این راه را باز کرد و به همه نشان داد که چه کار باید کرد. بچّه
های ما وقتی که وارد بعضی از سنگرهای جبهه
ی مهاجم میشدند و آنها را اسیر میگرفتند، در سنگرهایشان مهر و تسبیح پیدا میکردند! بله، درست مثل کسانی که مقابل امیرالمؤمنین قرار داشتند و نماز هم میخواندند. [خب،] یک عدّه
ای به شبهه می
افتادند. آن کسی که میرفت سراغ اینها، عمّار یاسر بود. این هوشیاری است، آگاهی است؛ کسی مثل عمّار یاسر لازم است.
اگر روح اعمال و عبادات ــ که عبارت است از همان توجّه به خدا و عبودیّت خدا ــ برای انسان حل نشود، روشن نشود، انسان سعی نکند که در هر عملی از این واجبات، خودش را به عبودیّت خدا نزدیک کند، کار سطحی است. کار سطحی همیشه مورد خطر است؛ کار سطحی، ایمان سطحی مورد خطر است. و این چیزی است که در تاریخ اسلام ما دیدهایم.
عرض کردم، کسانی از متدیّنین، مقدّسین، عبّاد و زهّاد میرفتند پهلوی خلیفه می
نشستند، خلیفه
ی ظالمِ غاصبِ فاسقِ فاجرِ خبیثِ دروغگوی ده
رو و دهرنگ را چهار کلمه نصیحت میکردند؛ او هم حالا یا از روی تقلّب و ریا، یا حالا یک گوشه
ی قلبش، یک چیزی تکان میخورد، یک اشکی میریخت! بعضی
ها هم بودند که مست بودند، در حال مستی یک نفر را می
آوردند، برایشان یک خرده حرف میزد، هیجانِ احساسات پیدا میکردند و گریه میکردند. این آدم ساده
لوح نادان ولو عالِم به ظواهر دین، مرید این خلیفه میشد! در تاریخ اسلام چیزهای عجیبی انسان میبیند از این قبیل. همین عمروبن
عبیدِ عابدِ زاهدِ معروف که خلیفه
ی عبّاسی درباره
ی او اظهار ارادت میکرد و میگفت: «کلّکم یمشی روید / کلّکم یطلب صید / غیر عمرو بن عبید»
(۱۵) ــ یعنی حساب عمروبن
عبید، از دیگر مدّعیان تقوا و زهد جدا است ــ همین عمروبن
عبید و امثال او را شما نگاه کنید، می
بینید اینها از جمله
ی دردسرهای بزرگ جریان حق در زمان خودشان بودند. او و محمّدبن
شهاب زُهری و امثال اینها میرفتند و جبهه
ی باطل را با حضور خودشان تقویت میکردند و جناح حق را، یعنی جناح اهل
بیت پیغمبر را تنها میگذاشتند، مظلوم میگذاشتند، دست دشمن را روی اینها دراز میکردند؛ بر اثر همین ندانستن.
غرض، روح عبادت، بندگی خدا است. برادران و خواهران! ما باید سعی کنیم روح بندگی را در خودمان زنده کنیم. بندگی یعنی تسلیم در مقابل خدا، یعنی شکستن آن بتی که در درون ما است؛ آن «من» که در خیلی جاها خودش را نشان میدهد؛ همین که منفعتت به خطر بیفتد، همین که حرفت را کسی قبول نکند، همین که چیزی مطابق میلت ــ ولو خلاف شرع ــ ظاهر بشود، همین که سر دوراهی قرار بگیری: یک طرف منافع شخصی، یک طرف وظیفه و تکلیف، در یک چنین تنگناها و بزنگاه
هایی، آن «منِ» درونی انسان سر بلند میکند و خودش را نشان میدهد. اگر ما بتوانیم این «منِ» درونی را، این هوای نفْس را، این فرعون باطنی خودمان را، این شیطانی که در درون ما است، مهار کنیم، یا اقلّاً یک قدری مهار کنیم، همه
ی امور اصلاح خواهد شد؛ و اوّلش امر خود ما؛ اوّل، خود ما آدم خواهیم شد و به فلاح خواهیم رسید. ماه رمضان، مقدّمه
ی این است. روزه، نمازِ باتوجّه، انفاقات، حتّی جهاد فیسبیلالله
برای رسیدن به یک چنین دنیایی است که مردم بنده
ی خدا باشند. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد ما را بنده
ی خودت قرار بده.
خب، امروز ماه رمضان تمام شد و برادران و خواهران سعی کنید این دستاوردی را که در این ماه گیرتان آمد، حفظ کنید. حفظ آن هم به این است که از گناهان اجتناب کنید و یاد خدا را در دل خودتان زنده بدارید. هر چه میتوانید در حالات گوناگون، در هنگام کار، در برخورد با مردم، در برخورد با منافع مادّی، با شهوات و غیره و غیره سعی کنید یاد خدا را در خودتان زنده بدارید.
نسئلک اللّهمّ و ندعوک باسمک العظیم الاعظم یا اللّه ... اللّهمّ یا حمید بحقّ محمّد و یا عالى بحقّ على و یا فاطر بحقّ فاطمة و یا محسن بحقّ الحسن و یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد به کرم و لطفت از همه
ی ما قبول کن. پروردگارا! این اعمال ناقابل و حقیر و ناقص ما را به فضل و لطف خودت مقبول درگاهت قرار بده. پروردگارا! ما را به خود نزدیک کن. پروردگارا! ما را موفّق به شکستن نفْس شیطان
صفت و کافرکیش بفرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد ما را با محمّد و آل محمّد مأنوس و نزدیک بگردان؛ زندگی ما را همسان زندگی آنها قرار بده؛ مرگ ما را همسان مرگ آنها قرار بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد قلب مقدّس ولیّ
عصر را از ما راضی کن. پروردگارا! روح مقدّس امام عزیزمان را محفوف
(۱۶) به برکات و الطاف و تفضّلات خودت قرار بده. پروردگارا! او را با اولیائش محشور کن؛ روح مقدّس او را از ما راضی کن. پروردگارا! آنچه در این ماه گفتیم، آنچه شنیدیم، آنچه انجام دادیم، همه را برای خودت و در راه خودت قرار بده؛ همه را قبول کن. پروردگارا! این ماه رمضان را ماه رمضان آخر عمر ما قرار مده. پروردگارا! توفیقات خودت را از ما سلب مفرما. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. و عجّل فی فرج مولانا صاحب الزّمان.