دو جنبهی ارزش در وجود جوان شما کاملاً تبلور پیدا کرده، که هر کدام بهتنهائی به نحوی مایهی افتخار است: یکی جنبهی علم و تحقیق و پیشرفت و تسلط بر کار مهم و حساسی که زیر دست اوست؛ که یک استعداد برتر و یک نخبگی به معنای حقیقی کلمه است. این یک بُعد از شخصیت این جوان است، که این خودش مایهی افتخار است. اینها زنده هم که هستند، از این جهت مایهی افتخار و سربلندیاند؛ هم برای پدر و مادرشان، خانوادهشان، زن و بچهشان، هم برای کشورشان. لیکن بُعد دوم، اهمیتش از این بُعد بیشتر است؛ آن بعدِ معنوی و الهی است؛ همان چیزی است که او را آماده میکند برای شهید شدن. حالا شهید شدن، از نظر ما که اهل دنیا هستیم و داریم زندگی میکنیم و بخصوص شما که پدرید، مادرید، همسرید و خب، محبتتان نسبت به او یک محبت فوقالعاده است، تلخ است؛ چون از دست دادن است، فقدان است. در عرصهی ظاهر زندگی، این فقدان است؛ لذا تلخ است. پوستهی شهادت این است؛ فقدان و از دست دادن و ندیدن او و دیدن جای خالی او. لیکن لُبّ شهادت، خیلی برتر از اینهاست. لُبّ شهادت این است که یک انسانی، یک بشری، ناگهان از درجات عالیهی الهی سر در آورد؛ مقامش از فرشتگان بالاتر برود؛ در آن زندگی اصلی که همهی ما بعد از چهل سال، پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال، خواه ناخواه وارد آن میشویم و زندگىِ ابدی است، جایگاهش عالی شود، رتبهی عالی داشته باشد، مورد توجه باشد، فیض او در روز قیامت به دیگران برسد؛
«یسعی نورهم بین ایدیهم و بأیمانهم» .(۱) از جملهی خصوصیات روز قیامت، ظلمانی بودن فضاست؛ چون خورشیدی وجود ندارد، وسیلهی نوری وجود ندارد؛ همهی آحاد بشر در یک حالت ظلماتند. وقتی که این بندگان خوب -که از جملهی بهترینهاشان، همین جوان شماست- حرکت میکنند، نور اینها در جلویشان و در کنارشان تلألؤ پیدا میکند. دیگرانی هستند که در روز قیامت با حسرت به اینها نگاه میکنند و میگویند که از نورتان به ما بدهید -کسانی که شایستهی آن نور نیستند- اینها در جواب میگویند: «ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا»؛ (۲) بروید پشت سرتان را نگاه کنید -یعنی آن زندگی دنیائیتان را- اگر بناست نوری داشته باشید، از آنجا آن نور را کسب کنید؛ اینجا به کسی نور نمیدهند. این نوری است که آنجا دادند، اینجا بروز و ظهور پیدا کرده. این بُعد دومِ شخصیت جوان شما و همهی شهدا است.
اینها در راه خدا شهید شدند، در راه پیشرفت اسلام شهید شدند. مسئلهی اینها فقط این نیست که حالا ما یک ملتی هستیم، میخواهیم از فلان کشور و فلان دولت عقب نمانیم، لذا وارد عرصهی علمی شدهایم؛ این هست، بهاضافهی یک چیزی از این مهمتر؛ و آن این است که ما با این حرکت علمىِ خودمان داریم اسلام را سربلند میکنیم، نظام اسلامی را آبرومند میکنیم. از اول انقلاب، یکی از بمبارانهای شدیدی که شده، این بوده که وقتی اسلام بر یک کشوری حاکم شد، مردم که متعبد و متعهد به اسلام شدند، دیگر راه علم و تمدن بسته شد؛ این جزو تهمتهائی بوده که از اول به ما میزدند. خب، اوائل کار هم که ما راهی برای رد این تهمت نداشتیم. سالهای دههی ۶۰ ما نمیتوانستیم کاری بکنیم که این را نشان بدهیم. آنجا هنری که جوانهای ما به خرج میدادند، مجاهدت بود، ایمان بود. خب، دنیا قبول کرد؛ گفت بله، ایمانشان خوب است؛ اما در یک چنین جامعهای، فعالیت علمی و پیشرفت علمی و تمدن و پیشرفت زندگی امکان ندارد. این جوانها این را باطل کردند. این دانشمندان ما -چه این شهید، چه آن شهدائی که قبل از ایشان به شهادت رسیدند- این را باطل کردند. جوانهائی که عرصههای علمی را تصرف کردند و در آنجاها حرف نو به میدان آوردند و هویت پیشروندهی خودشان را، و استعداد برتر خودشان را، و قابلیتها و ظرفیتهای بالای خودشان را نشان دادند، برای نظام جمهوری اسلامی آبرو درست کردند. مگر یک کشور یا یک نظام میتواند به زبان بگوید نخیر، ما در علم هم پیشرفت میکنیم؟ خب، سخنرانی میکردیم و این حرفها را میگفتیم. فایده ندارد؛ این، کسی را قانع نمیکند. باید به میدان بیاورند، به عرصه بیاورند و نشان بدهند که این
پیشرفت علمی چگونه خواهد بود. این جوانهای شما این کار را کردند. این بخش دومِ هویت اینهاست؛ که همین هم موجب شد که خدای متعال فضیلت شهادت را به اینها بدهد، از ثواب شهادت اینها را برخوردار کند و درجاتشان را عالی کند. بله، شهید شما در خانهتان نیست، پهلوی شما نیست، دیگر هم تا آخر عمرتان و در عالم واقع او را نمیبینید؛ اما هست، مال شماست، آنجاست. و چه موقع به دردتان میخورد؟ آن روزی که انسان از همیشه فقیرتر است؛ آن روزی که انسان از همیشه احتیاجش بیشتر است.
خدا انشاءالله به شما صبر بدهد، اجر بدهد؛ بر دلهای شماها، بر دل این پسر کوچولو، سکینه و آرامش نازل فرماید. هر کسی در هر جائی میتواند خدمت کند. وقتی خدمت صادقانه شد، خدا اینجور پاداشها را هم به بهترینها میدهد؛ که داد. پس از اینکه مصطفای شما به شهادت رسید، من شنفتم که دانشجوهای دانشگاه شریف و جاهای دیگر نامه نوشتند، امضاء کردند و گفتند که ما میخواهیم رشتهمان را به این رشته تغییر دهیم.
۱) حدید: ۱۲
۲) حدید: ۱۳