Khamenei.ir

1366/02/18

خطبه‌های نماز جمعه تهران


خطبه‌ی اول

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدللَّه رب العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوّکل علیه و نصلی و نسلم علی حبیبه و نجیبه و خیرتة فی خلقه حافظ سرّه و مبلغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نغمته سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیین المعصومین المکرّمین سیَّما بقیة اللَّه فی الأرضین و صلّ علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال اللَّه الحکیم و فی کتابه «و یضع عنهم اصرهم و اغلال التی کانت علیهم» (۱)

همه‌ی برادران و خواهران عزیز را دعوت می‌کنم و توصیه می‌کنم به رعایت تقوای الهی و استفاده‌ی از وسیله‌ی تقوا یعنی روزه‌ی ماه رمضان و از این ایام و ساعات پربرکت استفاده کردن، ساعاتی که برای بنده‌ی خدا حتی تنفس در آن ساعات عبادت است. دلها را با یاد خدا آبادان کنید و به جان خود طراوات و نشاط ببخشید و به آب توبه زنگار دل و غبار جان را بشویید. توجه و تذکر در این ساعات، در این روزها و شبها موجب نزدیکی به خداست بیش از اوقات دیگر و روزه‌ی شما امساک از مُشتَهَیات نفسانی و چیزهای دلخواه موجب رشد و تعالی و ترقی شماست. در این روزها تقوا را یعنی مراقبت کامل از گفتار و کردار و حتی خاطرات و خطرات ذهنی، یک تمرین بزرگ برای بقیه‌ی اوقات و ایام سال است. امیدوارم در این ایام و لیالی مبارک، این توفیق به همه‌ی ما دست بدهد که خودمان را کنترل کنیم، مراقبت کنیم و گفتار و رفتار خودمان را منطبق کنیم با موازین الهی و شرعی؛ و آن حالت ضبط نفسی که در این روزها به برکت روزه و به برکت این ورزش معنوی حاصل می‌شود این را به عنوان ذخیره‌ای برای دوره‌ی سال خودمان نگه بداریم. بحثی که امروز دنبال می‌کنم در خطبه‌ی اول بحث در باب آزادی بیان و اظهار عقیده است. در خطبه‌ی قبل عرض شد که هر چند در منابع اسلامی چیز صریحی در باب آزادی اظهارعقیده بنده نیافتم اما مجموعاً از قرائن و شواهد قرآنی و تاریخی و حدیثی استفاده می‌شود که بیان معتقد انسان در جامعه‌ی اسلامی برای او جایز و آزاد است و هر کسی به شرط این‌که به حدود این آزادی که امروز آنها را عرض خواهم کرد تخطی نکند، می‌تواند عقیده‌ی ذهنی خود را چه در زمینه‌ی اعتقادات و چه در زمینه‌ی امور سیاسی و چه در زمینه‌ی سلائق گوناگون اجتماعی بیان کند. اما همان‌طوری که عرض شد این آزادی دارای یک حدودی است مثل همه چیز دیگر. مثل همه‌ی آزادی‌های دیگر. این حدود باید نقض نشود و امروز درباره‌ی این حدود بحث کوتاهی را عرض می‌کنم. قبلاً این نکته را باید برادران و خواهران توجه کنند که این بحث یک بحث ظریف و دقیقی است. چون از هر دو طرف سوء استفاده‌هایی شده است و می‌شود. هم به عنوان آزادی بیان و آزادی اظهارعقیده کسانی سوء استفاده می‌کنند و سوء استفاده‌ها کرده‌اند و علیه مصالح عمومی مردم و به زیان آگاهی مردم اقداماتی را کرده‌اند که در هیچ عرفی و در هیچ منطق درستی جایز نیست. از آن طرف هم به عنوان مقابله‌ی با سوء استفاده‌ی از آزادی و به عنوان حفظ مصالح، شدت عملهایی و فشارهایی در طول زمان، در طول تاریخ، در همه جای دنیا انجام گرفته است که آن هم قابل قبول نیست. بنابراین اگر گفته شود که اظهارعقیده جایز است نباید از آن، این استفاده را کرد که حتی در موارد آن سوء استفاده‌ها جایز است و اگر گفته شود که مصالح عمومی و افکار عامه‌ی مردم در جامعه رعایتش لازم است و اگر بیان و اظهارعقیده به ضرر اینها باشد جایز نیست، از این هم نباید استفاده کرد که هر جا سوء استفاده‌ای از نام مصالح بشود مورد قبول ماست. در نظام اسلامی این حد و مرزی که میان این دو مصلحت بزرگ و این دو اصل اسلامی وجود دارد حد و مرز روشنی است که به آن، به قدر گنجایش وقت اشاره می‌کنم. البته بیان عقیده و بیان فکر همه جا یکسان نیست. پس حکم واحدی هم قهراً ندارد. بعضی از گفتن‌ها شعاع اثر محدودی دارد. به عکس، بعضی از گفتن‌ها شعاع اثر بسیار وسیعی دارد. بعضی‌ها اگر چیزی را، فکری را، نظری را اظهار کنند هر اثری که بر این اظهارنظر مترتب بشود در یک دائره‌ی محدودی خواهد بود. به عکس بعضی دیگر اگر اظهارنظر بکنند هر اثری که مترتب بشود چه خوب و چه بد در یک دائره‌ی وسیع و گسترده‌ای خواهد بود. بعضی‌ها مطلبی را با زبان معمولی و عادی بیان می‌کنند که اثر آن عمیق نیست. اما بعضی ممکن است مطلبی را به زبان هنری بیان کنند، زبان مؤثری را به کار ببرند که دارای اثر عمیقی در دل مردم باشد. این دو با هم یکسان نیستند و اگر آثار سوئی بر این‌جور بیانی مترتب بشود، اسلام میان این دو شیوه‌ی بیان فرق می‌گذارد. بعضی‌ها، بعضی از بیانها و اظهار عقیده‌ها در شرایط عادی انجام می‌گیرد، روی این‌جور اظهار بیان حساسیتی نیست حتی اگر بیان گمراه‌کننده‌ای باشد، چون امکان مقابله‌ی با این بیان و خنثی کردن آثار سوء آن در جامعه هست، اما گاهی یک اظهارنظر، یک بیان عقیده در شرایط احساس اجتماعی انجام می‌گیرد در آن وقتی که جامعه و نظام اسلامی محتاج یکپارچگی است، محتاج آرامش است، محتاج تمرکز است، جنگی در بین است، تهدید امنیت مرزها مطرح است، حفظ مصالح عمومی نظام مطرح است، اینها یک جور نیستند. حساسیت نسبت به این دو گونه ابراز بیان یکسان نیست. گاهی یک بیانی از بیانهای ممنوع مثل اهانت مثلاً به یک شخص، اهانت به یک شخص معمولی در جامعه است. گاهی اهانت به شخصی است که اهانت او، زیر سؤال بردن او، تحقیر او، تحقیر یک ملت است. اهانت به یک نظام است. زیر سؤال بردن یک جامعه است، یک کشور است. این دو با هم یکسان نیستند. پس نمی‌شود که ما به طور کلی چشمهایمان را بگذاریم روی هم بگوییم در اسلام بیان عقیده و ابراز عقیده جایز است به طور کلی یا جایز نیست به طور کلی. شرایط مختلف است، بیانها مختلف است، گوینده‌ها مختلفند، شنونده‌ها مختلفند، محتوای مطلب مختلف است. لذا در صدر اسلام عکس‌العمل پیغمبر و خلفای اول را در مقابل بیانهای گوناگون شما می‌بینید یکسان نیست. یک جا رسول خدا در مقابل یک مخالف می‌ایستد و او هر چه می‌تواند [نقص] از نظر اسلام و پیغمبر که مجسمه‌ی اسلام است هیچ اشکال و تعقیب قانونی ندارد و الّا پیغمبر او را تعقیب می‌کرد. یک جا هم شما می‌بینید پیغمبر اکرم فاتحانه وارد مکه می‌شود و چند هزار نفر مشرک معاند مخالف خود را که در میان آنها شخصیتهای برجسته‌ای مثل ابوسفیان وجود دارند اینها را معاف می‌کند، عفو می‌کند از تعقیب مصون می‌دارد، اما یک شاعری را که در همان مکه علیه پیغمبر شعر گفته و اهانت کرده و پیغمبر را و اسلام را زیر سؤال قرار داده، پیغمبر غیاباً محکوم به اعدام می‌کند و می‌گوید هر کس این را پیدا کرد خون این انسان مباح است. این ناشی از چیست؟ ناشی از این است که نوع بیان و محتوای بیان و محیط بیان و مخاطب بیان و ابزار بیان، دارای احکام مختلفی هستند. یکسان نیستند و شرایط گوناگون اوضاع و احکام و احوال گوناگونی را به وجود می‌آورد. این به طور مجمل در ذهن شما برادران و خواهران باشد تا بعضی از حدود ممنوعیت بیان را من عرض کنم. البته بحث می‌تواند مفصل بیان بشود. من نمی‌خواهم وارد بحث به طور گسترده بشوم که خطبه‌های دیگری را هم اختصاص بدهم به طور اجمال بیان می‌کنم اگر بعد باز مطلبی به نظرم رسید که ناگزیر باید گفت در خطبه‌ی دیگری عرض خواهم کرد. یکی از حدود اصلی، در بیان مسأله‌ی اضلال است. یعنی هر بیان عقیده‌ای آزاد است مگر بیان اغواگر و گمراه‌کننده. بیان اغواگر و گمراه‌کننده و به تعبیر رایج ضال یا مضل کتب مضله یا کتب ضاله این غیر از بیان باطل و خلاف حق است. گاهی یک مطلبی خلاف حق است، باطل است، اما گمراه‌کننده نیست کسی را تحت تأثیر قرار نمی‌دهد. مثل مطالب باطل در حوزه‌های علمی، در میان دانشمندان، برای اهل فن و خبرگان، کتاب گمراه‌کننده‌ای که اگر دست یک آدم کم سواد بیافتد او را اغواء خواهد کرد برای یک دانشمند وسیله‌ی کار است نه فقط اغواکننده نیست، بلکه از او نظر دشمن را به دست می‌آورد و علیه او فکر می‌کند و اندیشه و بیان ابراز می‌کند. پس مضر که نیست مفید هم هست. گاهی در یک جامعه‌ای یک سخن به خاطر سطح بالای افکار مردم گمراه‌کننده نیست. حرفی است که اگر گفته بشود کسی را گمراه نخواهد کرد ولو باطل است. گاهی شرایط گفتن یک حرف باطل با شرایط آن کسی و آن دستگاهی که می‌خواهد جواب به آن حرف باطل بدهد شرایط برابری است، مثل این‌که مثلاً در پای منبر امیرالمؤمنین کسی بلند می‌شود مطالبی را بیان می‌کند که اگر آن مطالب را در غیاب امیرالمؤمنین در غیر مسجد جامع کوفه که خود علی علیه‌السّلام آن‌جا حاضر است بیان کند، شاید دلهای بسیاری از مردم را گمراه کند. [نقص] حرف در مسجد امیرالمؤمنین اغواکننده و گمراه‌گر نیست. لذا امیرالمؤمنین با این بیان ولو مغرضانه است از روی غرض این بیان صادر شده، سالم نیست. انتقاد توأم با سلامت نیست، اما با او برخورد امیرالمؤمنین یک برخورد کاملاً خونسرد و دور از موضع‌گیری است. چرا؟ چون شرایط، شرایط یکسانی است. یک نفری بلند شده یک حرفی را زده، یک شبه‌ای را القاء کرده، امیرالمؤمنین هم آن‌جا حاضر است این شبه را برطرف خواهد کرد و همه به حقانیت منطق علی ایمان خواهند آورد و گمراهی منطق او را می‌فهمند این اشکالی ندارد ولو بیان، بیان باطلی است و در یک جایی هم ممکن است گمراه‌کننده باشد. پس شرایط بیان یک حرف باطل، چگونگی بیان یک حرف باطل، متفاوت است، همه جا حرف باطل، حرف گمراه‌کننده و اغواگر نیست. آن جایی که اغواگر است مقابله‌ی با او لازم است و ممنوع است از نظر اسلام و مقررات اسلامی جلوی بیان او را می‌گیرد. مثل این‌که ما همین امروز در بسیاری از مجالس و مجامع می‌بینیم که مسؤولین نظام یا گویندگان عالی‌قدری که در نظام جمهوری اسلامی ولو مسؤولیتی هم ندارند اما مبین و مدافع نظرات نظام و جمهوری اسلامی هستند، اینها در مجامعی در مجالسی مطالبی را بیان می‌کنند، در همان مجلس سؤالاتی از آنها می‌شود، این سؤالات بعضی هم گاهی مغرضانه است. بعضی شبه است، اشکال است. فقط سؤال نیست اما پاسخ به آنها به عنوان {یک‌} پاسخ به یک سؤال هست. یعنی هرگز هیچ مسؤولی را شما ندیدید در هیچ مجلسی که از سؤالی که از او می‌شود ولو آن سؤال مغرضانه باشد برآشفته بشود، عصبانی بشود، آن سؤال‌کننده را نکوهش کند یا احیاناً مورد تعقیب قرار بدهد، نه سوال است ولو سوال مغرضانه‌ای هست جوابش را خواهد داد. آن چه که در پای منبر امیرالمؤمنین و خلفای اول بیان می‌شد از این قبیل بود. این بیان اگر چه باطل است، اما گمراه‌کننده نیست. اما بعضی از بیان‌ها گمراه‌کننده است او را اسلام اجازه نمی‌دهد، اگر یک سخنی از گوینده‌ای در فضا و محیطی و در شرایطی و با مخاطبینی صادر بشود که مایه‌ی گمراهی جمعی از مردم هست این از نظر اسلام ممنوع است. دلیل و فلسفه‌ی این ممنوعیت هم واضح است چون اساساً آزادی برای هدایت افکار است، برای رشد افکار است، برای پیشرفت جامعه است. آن آزادیی که موجب گمراهی افکار باشد، موجب رکورد افکار باشد، موجب عقب‌گرد جامعه باشد این یقیناً قابل قبول نیست. پس یکی از مرزهای آزادی بیان عبارت است از اغواگری، گمره‌سازی. هر سخنی که گمراه‌کننده و به خطا افکننده‌ی دلها و ذهنها در جامعه باشد این ممنوع است. یکی از مرزها تشنج عمومی در جامعه است که در قرآن اگر برای آزادی بیان عرض کردم من یک دلیل و مدرک صریحی پیدا نکردم برای آزاد نبودن بیان در موارد تشنج عمومی دلیل واضحی هست که در سوره‌ی احزاب در آیه‌ای می‌فرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینک بهم» (۲) مرجفون یعنی آن کسانی که در جامعه تشنج‌آفرینی می‌کنند. جامعه را به اضطراب می‌کشانند، به حرکات ناسالم می‌کشانند. اینها مرجفون در مدینه‌اند. مرجف یعنی آن کسی که با سخن خود، با شایعه‌پراکنی خود، با موضع‌گیری خود، با اظهارنظر خود، جو عمومی جامعه را به تشنج می‌کشاند. این قابل قبول نیست حتی در جامعه‌ی کوچک زمان پیغمبر. مدینه مگر چه قدر بوده؟ همه‌ی مدینه به قدر یکی از محلات تهران نه وسعت داشته و نه جمعیت داشته، این سر تا پای نظام اسلامی در زمان پیغمبر است. اما در همان جو هم چون دشمنی زیاد است، چون مخالفت دشمنان جدی است، چون قدرتهای بزرگ متحد شدند علیه این‌که نظام مدینه‌ی نبوی را از بین ببرند، چون احزاب همدست شدند برای این‌که اسلام را ریشه‌کن کنند، چون هنوز افکار و ایمانها و دلها آن عمق لازم را در زمینه‌ی مسائل اسلامی پیدا نکرده به طور عام، لذا مرجف در مدینه قابل گذشت نیست «لنغرینک بهم» یعنی اگر دست بر ندارند این شایعه‌پراکنها، این تشنج‌آفرینها، این کسانی که جامعه را از سلامت و از سکون و آرامش خودش می‌خواهند خارج کنند ما تو را اقرا خواهیم کرد به آنها، یعنی تو را به جان آنها خواهیم انداخت تا انتقام مردم را بگیری. یعنی یک لحن شدیدِ خشن در مقابل کسانی که جو سالم جامعه را حاضر نیستند تحمل کنند و سلامت جامعه را به حال خود بگذارند. حالا جنجال کنیم که این بر خلاف روشهای دموکراسی غربی است، دموکراسی غربی این را قبول ندارد خب ما در بسیاری از جهات دموکراسی غربی را اصلاً قبول نداریم؛ آن آزادی و دموکراسی نیست، آن فتنه است، آن دروغ است، آن فریب است و همان‌طور که در خطبه‌ی قبل عرض کردم حتی در خود دموکراسی‌های غربی هم علی‌رغم این‌که شعار آزادیِ بیان را علم کردند و آن را توی سر بلوک شرق زدند یعنی جوامع سوسیالیستی و کمونیستی که می‌گویند شما ندارید ما داریم، درعین‌حال در خود آن کشورها هم آزادی بیان به معنای حقیقی کلمه اصلاً وجود ندارد و جنجالی که آنها می‌کنند علیه یک بیان درست و حقیقت‌گو از قبیل همان جنجالی است که کفار قریش اطراف پیغمبر می‌کردند، کسی نمی‌آمد دهن پیغمبر را بگیرد که آیه‌ی قرآن نخواند چون به هر دلیلی این کار را نمی‌توانستند بکنند، اما آن قدر جنجال علیه اطراف پیغمبر به راه می‌انداختند که کسی صدای تلاوت قرآن به گوشش نرسد. امروز روش غرب، روش امریکا، روش تبلیغات صهیونیستی جهانی این است، بنابراین آنها هم آزادی به هیچ وجه ندارند اما به‌هرحال ما قبول نداریم روشها و پایه‌هایی را که از روی سیاستهای مغرضانه اساساً در زمینه‌ی مسائل آزادی در غرب گذاشته شده که بنده مفصل درباره‌ی این مطلب در چند خطبه در همین سلسله‌ی بحثها صحبت کردم و تکرار نمی‌کنم، به‌هرحال اسلام این‌جوری است. تشنج‌آفرینی را در جامعه قبول نمی‌کند، این یکی از مرزهاست. کسی حق ندارد بگوید که من می‌خواهم بیان کنم عقیده‌ی خودم را و بیان آزاد است در اسلام، اجازه بدهید من حرفم را بزنم، بله بیان آزاد است اما اگر با این بیان کسی بخواهد جو آرام جامعه را، سلامت محیط همزیستی مردم این جامعه را به هم بزند اسلام به هیچ وجه این را قبول ندارد می‌فرماید «لنغرینک بهم» دستگاهها موظف خواهند بود که یک چنین بیانی را در مقابلش بایستند و تعقیب قانونی و سیاسی و حقوقی بکنند این قابل قبول نیست، این هم یکی از مرزهای آزادی است. پس بیان اظهار عقیده غیر از تشنج‌آفرینی است. یکی از مرزهای آزادی بیان افشای اسرار مملکتی است که این هم باز در قرآن موردی دارد که به آن اشاره یا تصریح شده و آن سوره‌ی نساء است که در باب جنگ و تحریص مردم به جهاد و مسائل گوناگون جنگ در سوره‌ی نساء مفصلاً بحث پرشور و کاملی را بیان می‌کند بعد در باب آن کسانی که مخالف روال جامعه‌ی اسلامی هستند می‌فرماید که «و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به» (۳) خصوصیت این آدمهای ناباب به حسب این آیه و آیات این است که اگر از امن یا خوف به‌هرحال اسرار مملکتی، چه اسراری که برای مردم در جای خود خبر خوش ممکن است به حساب بیاید، چه اسراری که برای مردم خبر ناخوش ممکن است به حساب بیاید، اگر گیرشان از این گونه خبرها آمد بدون هیچ ملاحظه‌ای، بدون رعایت هیچگونه مصلحتی این خبر را می‌آیند افشاء می‌کنند در مقابل مردم، که این مضموم و ممنوع است به حسب این آیه و در شرع مقدس، که مفسرین در ذیل این آیه می‌گویند مثلاً اگر خبر پیروزی برسد، خب خبر پیروزی که خبر خوبی است اما مگر هر خبر خوبی را باید آناً افشاء کرد؟ نه. ممکن است افشاء این خبر یک مفاسد جنبی داشته باشد. آن جایی که نیروهای ما در جبهه‌ی نبرد پیروز می‌شوند بر دشمن این پیروزی را در جای خود، در وقت خود، به اندازه‌ای که هیچگونه سوء استفاده‌ای علیه مردم و علیه جنگ از او نشود باید بیان کرد و الّا اگر همین خبر پیروزی هم بی‌ملاحظه گفته بشود ممکن است دشمن استفاده‌ی نوع دیگری از این بکند، لذا بایستی خبر را «و لو ردوه الی اللَّه و الی الرسول و اولی الامر منهم لعلمه الذین یسطنبتونه منهم» (۴) باید این را برگردانند به اولی الامر، یعنی به مسؤولین حتی خبر را هم به مسؤولین برگردانند، مسؤولین با ملاحظه‌ی مصالحی که وجود دارد این خبر را در اختیار مردم بگذارد. اوائل انقلاب شعارهایی گاهی روی در و دیوار هم نوشته می‌شد که فلان مطلب را مثلاً افشاء کنید، فلان لیست را که در پرونده‌های پنهانی مراکز اسناد هست چرا افشاء نمی‌کنید؟ چرا در اختیار مردم نمی‌گذارید؟ خطاب به مسؤولین، خطاب به دولت و شورای انقلاب و مسؤولین آن روز. ما همان وقت می‌فهمیدیم که دستهای خائن دارند این کار را می‌کنند. این‌جور می‌خواستند وانمود کنند که یک اسراری وجود دارد که این اسرار را باید مسؤولین برای مردم افشاء کنند، اما افشا نمی‌کنند چون به مردم اطمینان ندارند یا این‌که به دلیلی مصالحشان ایجاب نمی‌کند، بعد البته کاملاً روشن شد که کدام گروهک و برای چه مقصودی می‌خواسته که اینها افشاء بشود، نه برای این‌که مردم بفهمند برای این‌که خودش بفهمد. برای این‌که آن ابرقدرتی که این دارد برای او کار می‌کند در کشور او بفهمد، خیلی از اسرار این‌جوری است. مردم یقیناً امین همه‌ی اسرار حکومت هستند، آنی که امین نیست آن گوش نامحرمی است که در میان مردم خودش را جا می‌زند. آن عامل دشمن، آن جاسوس دشمن، آن شنود دشمن و از این قبیل چیزها، یا خبری که اگر به گوش دوست هم برسد او بدون توجه این خبر را افشاء می‌کند یک چنین خبرهایی را در اسلام اضاعه و افشاء آن را جایز ندانستند. حالا اگر کسی بیاید به عنوان آزادی بیان مسائلی را راجع به جنگ، راجع به مسائل سیاسی، راجع به مسائل درونی کشور یا درونی دستگاهها، راجع به از این قبیل مسائلی که برای ذهن مردم ممکن است تشنج‌آور باشد، ممکن است اسرار مملکتی را در اختیار دشمن قرار بدهد، ممکن است یک نقطه‌ی ضعفی را برای دشمن از نظام اسلامی آشکار کند این هم ممنوع است اسلام اجازه نمی‌دهد که اینگونه خبر هم پخش بشود، این بیان هم بیان ممنوع است. همین‌طور تحریف. از مرزها، مرزهای عدم آزادی یکیش تحریف است. البته تحریف چون جنبه‌ی علمی دارد قاعدتاً زبانهای علم و زبان دانشمندان می‌توانند سریع در مقابل او بایستند و باید هم بایستند جنبه‌ی سیاسی‌اش کمتر است. اما اگر در مواردی تحریف حقایق، تحریف دین، تحریف مسائلی که از اسلام در اختیار مردم قرار باید بگیرد این به شکل محرفی، تحریف شده‌ای، این مطالب بیان بشود و تحریف بشود این‌جا همان جایی است که حکومت اسلامی و نظام اسلامی باید برخورد کند، اینها بخشی از مرزهای آزادی بیان است. بنابراین بیان، بیان عقیده و اظهار عقیده در محیط سالم آزاد است. آن جایی که مصالح مملکت، مصالح کشور به این دلایلی که اشاره شد شایعه‌پراکنی، تشنج، به هم زدن سلامت عمومی جامعه، به دلیلی مصالح عمومی تهدید می‌شود با این بیان، این ممنوع است و مصالح عمومی آن قدر مهم است که اسلام برای خاطر مصالح عمومی یک جاهایی مسجدی را آتش می‌زند. پیغمبر اکرم یک مسجد را آتش زد، چون این مسجد محلی شده بود که منافقین در او جمع می‌شدند، گرد می‌آمدند، بنابراین بود که بنشینند دور او دور هم در این مسجد جمع بشوند و علیه پیغمبر مطالبی را با همدیگر تفاهم کنند و خوراک برای تشنج‌آفرینی در جامعه به وجود بیاورند. پیغمبر از جنگ تبوک که برگشت سر راه هنوز به مدینه نرفته این مسجد را خراب کرد و آتش زد و صاف کرد و آمد وارد شهر شد، یک چنین برخورد قوی و قاطعی را اسلام با مصالح عمومی جامعه دارد. البته در این باب همان‌طور که عرض کردم بحث زیاد است، آن جاهایی که حساسیت در تأثیر بیان بیشتر هست طبعاً برخورد اسلام هم قوی‌تر است، حتی در مسائل شخصی. لذا شما می‌بینید که تهمت زدن به زن مؤمن خب در قرآن منع شده، ممنوع شده و چه قدر اسلام برای این کار مجازات معین کرده که تهمت به زنان مؤمن زده نشود، اما یک جا یک شایعه نسبت به همسر پیغمبر در سوره‌ی احزاب به قدر شاید بیش از همه‌ی آن آیات رویش بحث می‌شود که قضیه‌ی افک باشد که یکی از همسران پیغمبر حالا بین مفسرین اختلاف هست که یا ماریه‌ی قبطیه بوده یا عاشیه اینها مورد یک سوءظنی قرار می‌گیرند و منافقین علیه اینها مطالبی را پخش می‌کنند و اشاعه می‌دهند و رسول خدا برخورد می‌کند با این قضیه و مغموم می‌شود، غمگین می‌شود جبرئیل نازل می‌شود آن آیات بسیار تند و ملامت‌آمیز سوره‌ی احزاب نازل می‌شود که چرا شما اجازه می‌دهید - حتی به مؤمنین - که چرا اجازه می‌دهید که کسانی یک چنین شایعه‌پراکنی را بکنند؟ چرا؟ چون مورد، مورد حساسی است. مسأله‌ی پیغمبر است. مسأله‌ی شأن پیغمبر و آبروی پیغمبر و شخصیت پیغمبر مطرح است. نسبت به یک زن عادی هم قضیه مهم است اما نه به این اهمیت، بنابراین موارد مختلف است. این راجع به حدود آزادی بیان. اما نکته‌ی پایانی در این بحث امروز من این است که اسلام یک خصوصیت دیگری دارد و او این است که یک جاهایی عدم بیان را اسلام ممنوع کرده. یعنی مسأله فقط این نیست که بیان کردن مجاز است، بلکه بالاتر از این بیان نکردن حرام است. یک جاهایی باید بیان کرد، آن جاهایی که کتمان حقیقت علیه مصالح نظام اسلامی است، علیه منافع رشد فکری جامعه است آن‌جا بیان واجب است. کتمان حقیقت حرام است، که این هم یکی از خصوصیات اسلام است که آیات فراوانی در قرآن دارد برادرانی که می‌خواهند دنبال کنند آیات بیان و تبین «لتبینه للناس و لاتکتمون» آیات کتمان اینها را ملاحظه می‌کنید در قرآن، خواهید دید که بیان کردن و ارائه‌ی حقیقت کردن در یک جاهایی این لازم است و این تضمین واقعی بقای نظام بر خط اسلام است. یعنی اگر مصالح نظام اسلامی و مصالح مسؤولین - مصالحی که ارتباط به اسلام دارد نه مصالح شخصی‌شان - آن قدر مهم است که یک جاهایی بیان کردن را غیرمجاز می‌کند اما همین نظام، همین دستگاه، همین مسؤولین اگر قرار شد از خط اسلام منحرف بشوند، اگر بنا شد که راه را عوضی بروند، اگر سرنوشت نظام اسلامی تهدید به انحراف از مبانی اسلامی شد، این‌جا تکلیف چیز دیگری می‌شود، این‌جا بیان کردن واجب است. امر به معروف و نهی از منکر لازم است. «نصیحة الائمة المسلمین» لازم است و افشای حقایق برای مردم لازم است که مجموعه‌ی اینها نظر اسلام را در باب بیان و آزادی اظهار عقیده روشن می‌کند.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

و العصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.

۱) اعراف: ۱۵۷

۲) احزاب: ۶۰

۳) نساء: ۸۳

۴) نساء: ۸۳


 

باتوجه به سرعت اينترنت خود، يکي از فايلهاي زير را دريافت نماييد:

پیوندهای مرتبط:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای