Khamenei.ir

1366/02/04

خطبه‌های نماز جمعه تهران

خطبه اول

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین احمده و استعینه و استغفره و اتوکل علیه و اصلی و اسلم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیدنا و نبینا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیین المعصومین سیما بقیةالله فی الارضین و صل علی ائمه المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.

قال الله الحکیم فی کتابه «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم.» (۱)

همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار را توصیه می‌کنم و دعوت می‌کنم به رعایت تقوای الهی و حفظ نفس از ورود در حوزه‌ی محرمات پروردگار و تداوم ذکر و توجه و تضرع در این چند روزی که از ماه مبارک شعبان باقی مانده است و آماده شدن برای ورود در آستانه‌ی ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان و گشودن گره‌های فراوانی که به وسیله‌ی شیطان و نفس اماره در جان ما و دل ما به وجود آمده است، تا ان‌شاءالله بتوانیم از ماه مبارک رمضان به‌صورت کامل و درست استفاده کنیم و بهره ببریم، و ماه رمضان را به معنای حقیقی کلمه برای خودمان مبارک کنیم. از همین حالا باید آماده شد و دل را مهیا کرد برای استضائه به انوار الهی در آن ماه شریف و مبارک.

بحثی که در خطبه‌های هفته‌های اخیر در این‌جا مطرح شد، بحث بود در باب آزادی از نظر اسلام و وظائفی که حکومت اسلامی بر پایه‌ی تعلیمات قرآن در مورد آزادی‌های جامعه و افراد بر عهده دارد. اوّلاً: درباره‌ی مفهوم آزادی از نظر اسلام و تفاوت آن با آنچه در دنیای غرب به آن آزادی می‌گویند ذکر شد و تشریح شد و سپس درباره‌ی آزادی تفکر و همچنین آزادی عقیده چه عقیده‌ی دینی و چه عقیده‌ی سیاسی مباحثی به اجمال عرض شد. بحثی که امروز عنوان می‌کنم؛ مسأله‌ی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده در اسلام است، که یک بحث ظریف و درعین‌حال بحث مهمی است تا وظائف دولت اسلامی در زمینه‌ی تأمین آزادی بیان روشن بشود. امروز اجمالاً نظر اسلام را آن‌طوری که از قرائن و شواهد استفاده می‌شود در کل مسأله‌ی آزادی بیان عرض می‌کنم و در یک خطبه‌ی دیگر ان‌شاءالله حدود و مرزهای آزادی بیان را بیان خواهم کرد. مسأله‌ی آزادی بیان، در دنیای امروز یک مسأله‌ی عمده است و در حقیقت یک شعار است. دنیای غرب و کشورهای دموکراسی یکی از شعارهایی که مطرح می‌کنند و به آن افتخار می‌کنند همین مسأله‌ی آزادیِ بیان است و معنایش این است از نظر آنها که در جوامع غربی هر کسی، دارای هر عقیده‌ای، دارای هر مسلک سیاسی‌ای، می‌تواند آزادانه نظر خودش را ابراز کند و هیچ منع قانونی برای او وجود ندارد. عمدتاً این شعار را دنیای غرب در مقابل دنیای کمونیست مطرح می‌کند؛ چون در دنیای کمونیست آزادی اظهار عقیده نیست و اعتقادی هم در نظر سردمداران جهان کمونیست به آزادی عقیده وجود ندارد. یعنی آزادی بیانِ عقیده، یعنی در کشورهای کمونیستی همان نظرات و افکار سیاسی یا همان مکتبی که مورد قبول رژیم حاکم هست ترویج می‌شود، در روزنامه‌ها، در رسانه‌های جمعی، در بین مردم، تنها به‌عنوان یک جریان واحد مطرح می‌شود و هیچ امکانی در اختیار صاحبان عقاید دیگر و مسلک‌های دیگر نیست؛ که بتوانند نظراتشان را ارائه کنند و در سطح جامعه مطرح کنند. اختلاف سلائق سیاسی وجود ندارد و روزنامه‌ها و رسانه‌ها همه یک نظر و یک فکر را که همان فکر دستگاه حاکم هست تعقیب می‌کنند و بیان می‌کنند. و دنیای غرب به عنوان یک امتیازی برای خود مسأله‌ی آزادی بیان را به صورت یک شعار مطرح کرده و سالهای متمادی است که بر روی آن کار می‌کنند و تبلیغ می‌کنند. البته عملاً در دنیای غرب هم جای بحث است که آزادی بیان واقعاً چقدر تأمین شده و آیا همه‌ی نظرات سیاسی و افکاری که برای ملتهای این کشورها مطرح می‌شود قدرت خودنمائی دارند یا نه؟ و اگر به دقت نگاه کنیم خواهیم دید که شعار آزادی اظهار عقیده و آزادی بیان در دنیای غرب هم یک شعار واقعی نیست. یک چیزی که در صورت و ظاهر، آزادی است وجود دارد؛ اما در واقع آزادی به آن معنائی که ادعا می‌کنند نیست بلکه حتی سانسور و اختناق به شکل بسیار ظریف و موذیانه‌ای در این کشورها وجود دارد. سانسوری که در کشورهای غرب هست تقریباً از جهاتی شبیه است به همان سانسور و کنترلی که در دوران ظهور اسلام در مکه نسبت به افکار انقلابی رسول خدا وجود داشت. حالا آنها در دوران جاهلیت زندگی می‌کردند اینها در دوران مدرنیسم زندگی می‌کنند. روشها تفاوت کرده؛ اما روح قضیه همان هست. قرآن از قول کفار نقل می‌کند که می‌گفتند: «و قال الذین کفروا لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه لعلکم تغلبون» (۲) به هم توصیه می‌کردند که گوش به سخن قرآن ندهید، ندای پیغمبر را نشنوید و هنگامی که پیغمبر مشغول تلاوت آیات قرآن هست، ولوله می‌کردند، هلهله می‌کردند و یک جنجال و غوغائی به وجود می‌آوردند؛ که صدای قرآن و صوت کلام الهی از حنجره‌ی پیغمبر شنیده نشود. که در تواریخ هم این ذکر شده که رسول خدا در کنار کعبه می‌نشست و آیات قرآن را می‌خواند، عده‌ای هم مأمور بودند که جنجال کنند، غوغا راه بیاندازند و نگذارند صدای قرآن به گوش دیگران برسد. آنی که امروز در رسانه‌های غرب وجود دارد تقریباً چنین چیزی است. درست است که قانوناً کسی را از بیان کردن مانع نشدند؛ اما آن جنجال و غوغای تبلیغاتی‌ای که به راه می‌اندازند امکان و مجال این را نمی‌دهد که غیر از همان چیزی که آنها اراده می‌کنند و می‌خواهند صدائی به گوش کسی برسد. یقیناً امروز مردم امریکا که یک کشور دموکراسی است یا بسیاری از کشورهای اروپای غربی که متمدنند، از بسیاری از جریانات عالم که به زندگی آنها مربوط می‌شود خبر ندارند. همان چیزی را می‌فهمند که رسانه‌ها به آنها می‌گویند. و رسانه‌ها هم در یک نظام کاملاً کنترل‌شده‌ی سیاسی و حساب‌شده چیزهایی را در اختیار افکار مردم می‌گذارند که می‌خواهند. همان‌طور که در یکی از بحثهای همین سلسله مباحث - شاید در سال گذشته - عرض کردم؛ رسانه‌های گروهی عمده‌ی دنیا امروز به وسیله‌ی دستگاههای صهیونیستی اداره می‌شوند و هر چند در آن موارد و مطالبی که به مصالح آنها ربطی ندارد آزادی عمل می‌دهند. اما درست در آن بزنگاهها در آن‌جائی که مصالحشان به خطر می‌افتد رسانه‌ها با کمال ظرافت، حقیقت را می‌پوشانند و یک باطلی را به صورت حقیقت به خورد ذهن مردم می‌دهند. از انقلاب اسلامی، از انقلابهای مردمی دنیا، از ایده‌هایی که امروز در دنیا هست، از جنایات و فشارها و ظلم‌هایی که دولتهای اروپائی و امریکائی نسبت به ملتها روا می‌دارند و از بسیاری از حقایق دیگر، مردم آن کشورها خبر ندارند. کسی هم قادر نیست که این حرف را به گوش مردم برساند. پس دموکراسی غربی که مدعی آزادی بیان و آزادی اظهار عقیده است؛ در حقیقت در شعار، این‌جور است در عمل آن‌جا هم آزادی بیان به معنای حقیقی نیست. و اما راجع به اسلام. در آیات قرآن، و احادیث چیز صریحی در باب آزادیِ اظهار عقیده و بیان بنده پیدا نکردم. شاید هست من متوجه نشدم و برنخوردم. لکن به‌طور کلی و همان‌طور که قبلاً اشاره شد؛ به قرائن و شواهد زیادی انسان این را می‌داند که اسلام علی‌الاصول طرفدار آزادی اظهار عقیده است. و طبیعتاً هم اسلام باید همین‌جور باشد؛ زیرا که آن‌جائی از اظهار عقیده خوف و ترسی هست که نظام حاکم یا آن مکتبی که سیاست را در اختیار دارد در خود احساس ضعف کند. اگر منطق، قوی است، اگر سیاستی که اظهار می‌شود سیاست قابل دفاعی است، اگر فکر و مکتب، یک فکر و مکتب قابل جذب برای افکار عمومی هست، دلیلی ندارد که از طرح حرف مخالف انسان بترسد. اسلام قوی‌ترین مکتبهاست؛ قوی‌ترین روشها را برای اعلام نظرات خودش به کار می‌گیرد. سیاستهای حکومت اسلامی یک سیاستهای مردمی است، سیاستهای روشن و صریحی است. بنابراین هیچ ابائی در اسلام نیست که افکار مخالف، نظرات مخالف مطرح بشود. علی‌الاصول مسأله این است؛ البته مرزهایی هست، حدودی هست. سوء استفاده‌هایی ممکن است بشود که جلوی آنها را باید گرفت که آنها را همان‌طور که عرض کردم در بخش دوم این بحث عرض خواهم کرد. در بخش اوّل می‌خواهیم همین مطلب را روشن کنیم که اسلام علی‌الاصول با این مطلب مخالفتی ندارد. اظهار عقیده، یکی از حقوق طبیعی انسان است. وقتی انسان یک عقیده‌ای را دارد و آزاد است که این عقیده را داشته باشد، باید آزاد هم باشد که این نظر خودش را اظهار کند؛ مگر این‌که خود آن اعتقاد یک اعتقاد ممنوعی باشد، که در بحث آزادی عقیده راجع به این مطلب صحبت کردیم. بنابراین اسلام که طرفدار حقوق انسانهاست طرفدار این آزادی هم هست. عملاً هم در {اسلام‌} در صدر اسلام و زمان پیغمبر و زمان خلفای اوّل به موردی بر نمی‌خوریم که جلوی اظهار عقیده گرفته شده باشد. البته این را هم بگویم به موردی هم بر نمی‌خوریم که کسی بخواهد بیاید در معرض عام، مثلاً: در مسجد بایستد یک سخنرانی بر خلاف جهت‌گیری‌ای که مثلاً پیغمبر یا خلیفه‌ی زمان دارد اجرا می‌کند یک چنین سخنرانی‌ای هم بخواهد کرده باشد یا برود در یک گوشه‌ای مردم را جمع کند با اینها صحبت کند. موارد این‌جوری بخصوص در زمان پیغمبر خیلی نادر است و شاید نیست. در زمان خلفا کم و بیش هست. اما آن‌جائی که کسی در این صدد برمی‌آمد که به خود رسول خدا یا به خلفای اوّل مطلبی را بیان بکند، ما می‌دیدیم که با کمال آزادی به او اجازه می‌دادند. در مسجد، در پای منبر امیرالمؤمنین یک نفری بلند می‌شد راجع به یک مطلبی به امیرالمؤمنین اعتراض می‌کرد یا از او سؤال می‌کرد. یا در جنگ صفین کسانی بودند که تحت تأثیر فریب طرف مقابل قرار گرفتند و یک حرفهایی را زدند. امیرالمؤمنین به اینها بدخلقی نکرد، تشر نزد بلکه رفت با آنها صحبت کرد. یا عمار یاسر را فرستاد برایشان صحبت کرد و حقیقت را برای آنها آشکار کرد. یا در پای منبر خلیفه‌ی دوم وقتی که خلیفه در منبر گفت من اگر پایم را کج گذاشتم من را راست کنید و هدایت کنید. یک نفری بلند شد پای منبر گفت اگر تو کج بروی با این شمشیر تو را راست خواهیم کرد، کسی هم به او اعتراض نکرد. و همین‌طور در زمان خلفای دیگر و همین روال ادامه داشت تا زمان عبدالملک مروان. عبدالملک مروان اوّل کسی بود که روی منبر رسماً و علناً اظهار کرد به مسلمان‌ها که کسی حق ندارد افکار و نظرات خودش را آزادانه بیان کند. گفتش که «لا یأمرنی احد به تقوی الله الّا ضربت عنقه» هرکس بخواهد مثل زمان پیغمبر و خلفای اوّل پای منبر من توی مسجد بلند بشود و من را امر به تقوای خدا بکند من گردنش را می‌زنم؛ که اختناق اموی را به صورت صریح و روشنی او اعمال کرد و اعلام کرد. والّا در زمان او هم، آنی که ممنوع شد اظهار نظر سیاسی بود. باز اظهار نظر دینی و در مسائل دینی اظهار نظر آسان بود. ما می‌دیدیم در مسجد پیغمبر یک زندیق و ملحد، یعنی؛ مخالف با اسلام و منکر خدا نشستند با چند نفر دارند نظراتشان را می‌گویند که همین ماجرای توحید مفضل از آن‌جا ناشی می‌شود. که مفضّل دید توی مسجد چند نفر نشستند یک حرفهایی دارند می‌زنند به اینها پرخاش کرد که شما نشستید توی مسجد و خانه‌ی خدا و این حرفهای ملحدانه را دارید می‌زنید، آنها گفتند که تو شاید از یاران جعفربن‌محمّدٍ صادق هستی؟ گفت بله. گفتند ما پیش خود امام و پیشوای تو از این حرفها غلیظتر و سخت‌ترش را می‌زنیم او این عکس‌العمل را نشان نمی‌دهد و تو چرا این عکس‌العمل را نشان می‌دهی؟ که او آمد خدمت امام صادق و جریان را گفت و آن مباحثات طولانی که امروز به نام توحید مفضّل ثبت شده و در کتابها هست در دسترس است، اینها بین اینها انجام گرفت. البته باز خلفای بنی‌امیه و بیشتر از آنها بنی‌عباس طاقت نیاوردند و درباره‌ی مسائل کلامی و خلق قرآن و نمی‌دانم کلام و مسائل گوناگون یک فشارهای بی‌حد و حصری را بر روی مخالفین نظرات و ایدئولوژی آن دستگاه خلافت وارد آوردند. این هم بعد در دنیای اسلام و در تاریخ اسلام به شکل دیگری برآمد. اما اصولاً در اسلام و در روش حکام اسلامیِ صدر اوّل، بیان عقیده در صورتی که سالم باشد این بیان، در صورتی که تویش اغواگری نباشد، در صورتی تویش اضلال نباشد آزاد است که حالا بحث در باب اغواگری و فریب و ضلال و کتب ضلال و اینها را ان‌شاءالله در یک خطبه‌ی دیگری عرض خواهم کرد. اساساً هم به نفع جامعه‌ی اسلامی است که افکار، آزاد باشد. یعنی کسانی بتوانند افکار خودشان را، نظرات گوناگون خودشان را بیان کنند. در قانون اساسی ما پیش‌بینی شده؛ که برخورد سالم افکار موجب رشد اندیشه‌هاست. یعنی کسی یک نظری دارد دیگری نظر مخالف با او دارد. یک برخورد فکری به وجود بیاید اما سالم نه توأم با روشهای غلط که این روشهای غلط خود قابل جلوگیری است و حاکم اسلامی و دولت اسلامی باید مانع بشود از آن روشها که آنها را بعداً عرض می‌کنیم. کلاً رشد فکری جامعه در این صورت بیشتر تضمین می‌شود و تأمین می‌شود. و آثار اجتماعی و سیاسی‌اش هم در جامعه زیاد است. اگر چنانچه کسانی احساس کنند که نظرات خودشان را می‌توانند بیان بکنند؛ جامعه به طرف سالم‌سازی و وحدت هم پیش می‌رود. چون آن افکار را می‌گویند کسانی هم آنها را جواب می‌دهند نظرات به هم نزدیک می‌شود، اختلاف نظرهایی که ناشی از نگفتن و کتمان کردن و پوشیده داشتن از یکدیگر هست به‌تدریج کم می‌شود و از بین می‌رود، شکل کلی قضیه این است. و من به طور قاطع و قوی می‌خواهم ادعا بکنم که روش ما در انقلاب اسلامی و در نظام جمهوری اسلامی هم همین بوده. یعنی آنی که در قانون اساسی هست و آنی که امروز پذیرفته شده‌ی در نظر نظام جمهوری اسلامی است همین است. البته هستند همیشه کسانی در جامعه که از فضای آزاد استفاده می‌کنند می‌گویند آزادی نیست. کسانی که در رژیم‌های اختناقی و استبدادی نظیر آن افراد توی زندان‌هایند. اصلاً قدرت نفس کشیدن ندارند. خود آن افراد هم در دوران رژیم گذشته جرأت نمی‌کردند نفس بکشند و یک کلمه بگویند. در نظام جمهوری اسلامی آزادانه حرف می‌زنند، می‌نویسند، جزوه منتشر می‌کنند. همه‌ی چیزها را زیر سؤال می‌برند. حتی گاهی ناسالم هم هست این کارهایشان، یعنی آن روش سلامتی که شرط آزادیِ بیان هست در کارهایشان نیست. در همان نوشته‌ای که با استفاده‌ی از فضای آزاد آن را نوشتند و منتشر کردند در همان نوشته می‌گویند آزادی نیست. خب، این یک نوع دغل‌کاری است، این فریب است، لکن حقیقت این است. روزنامه‌ها، نویسندگان مقالات، جزوه‌ها و کتابها، حامل نظرات گوناگون است. امروز در مسائل اسلامی، در مسائل اقتصادی، در مسائل مربوط به حکومت، مسائل سیاسی، نظرات گوناگونی هست. توی کتابها می‌نویسند، این کتابها را هم دارند چاپ می‌کنند کسی هم نمی‌گوید چرا چاپ می‌کنید؟ چرا، ممنوعیت‌هایی هست که آن ممنوعیت‌ها باز وظیفه‌ی نظام جمهوری اسلامی است که همان‌طور که گفتم این را باید در یک خطبه‌ی دیگری مشروحاً عرض بکنم که چه چیزهایی در نظام جمهوری اسلامی ممنوع است. به طور خلاصه می‌توانیم این‌جوری بگوئیم که برخورد افکار و آزادی افکار برای هدایت افکار است. یک نظام و یک رژیم و یک دولت که نمی‌تواند در راه هدایت افکار قدم برندارد و آن چیزی که برای هدایت افکار مفید هست آن را انجام ندهد. درست همان دولت و همان دستگاه و همان نظامی که مخلصانه می‌خواهد کار کند، نباید یک حرکتی را که مایه‌ی گمراهی افکار است آن را اجازه بدهد. اگر آزادیِ بیان به هدف و به منظور هدایت افکار است؛ پس آن بیانی که افکار را هدایت نمی‌کند بلکه گمراه می‌کند، مردم را فریب می‌دهد، حقایق را می‌پوشاند، باطل را حق جلوه می‌دهد، حق را باطل جلوه می‌دهد، آن بیانی که مایه‌ی گمراهی است یک بیان مضری است. درست به همان دلیل که بیان حقیقت برای هدایت افکار لازم است و آزادی بیان برای رشد افکار لازم است به همین دلیل برخی از آزادی‌ها که ازش سوء استفاده می‌شود و افکار گمراه می‌شوند حرام است، ممنوع است و نباید انجام بگیرد - که این موضوع آن بحثی است که خواهم کرد - و مجموعاً با این اصل اسلامی که از قرائن و شواهد بدست می‌آید و از آن آیه‌ی شریفه‌ی «فبشر عباد الذین یستمعون القول و فیتبعون احسنه» (۳) هم به یک نحوی استفاده ممکن است بشود. این در جای خود یک چیز مسلّمی است؛ اما آن حدود و مرزهایی هم که وجود دارد آن هم مسلّم است. که ان‌شاءالله دنباله‌ی این مطلب را که مجموعه، نظر اسلام را در باب آزادی بیان روشن خواهد کرد در یک خطبه‌ی دیگری ان‌شاءالله عرض خواهم کرد.

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

والعصر - ان الانسان لفی خسر - الّا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.


۱) الاعراف: ۱۵۷

۲) فصلت: ۲۶

۳) الزمر: ۱۸
 

باتوجه به سرعت اينترنت خود، يکي از فايلهاي زير را دريافت نماييد:

پیوندهای مرتبط:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای