خطبههای نماز جمعه
تهران
5 تیر 1360
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه بجميع محامده كلها. على جميع نعمه كلها. و نشهد
أن لاالهالااللَّه وحده لاشريك له كما شهداللَّه لنفسه و شهدت له ملائكته و اولو العلم
من خلقه و نشهد أنّ محمّداً عبدُه و رسولُه و صفيّه و نجيبه و حبيبه. صلواتاللَّه
عليه و على آله و اصحابه؛ سيّما علىٍّ اميرالمؤمنين و الحسن و الحسين و على بنالحسين
و محمّد بنعلىٍّ و جعفر بنمحمّدٍ و موسى بنجعفر و على بنموسى و محمّد بنعلى
و على بنمحمّد و الحسن بنعلى و الحجّةبنالحسن عجلاللَّهتعالىفرجه و جَعَلَنا
من أعوانه و أنصاره و شيعته و صلّ على جميع الانبياءِ و المرسلين و صلّ على جميع الشهداء
و الصالحين و صلّ على ائمّة المسلمين و حُماة المستضعفين و هُداة المؤمنين. قال اللَّه
الحكيم فى كتابه «و قالوا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فى أصحابِ السّعيرِ
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسحْقاً لأصحابُ السّعيرِ».
در روز قيامت، طبق تصويرى كه قرآن براى ما در سورهى مباركهى مُلك مىكند، در هنگامى
كه كافران را به عذاب خدا و دوزخ الهى وارد مىكنند، ملائكهى خدا از آنها مىپرسند
«{قالوا} ألم يأتِكُمْ نَذيرٌ»؟ آيا شما كه دچار اين گمراهى شديد؟ مگر از طرف خدا بيمدهندهاى
به سوى شما نيامد؟ مگر كسى نبود كه شما را آگاه كند؟ «قالوا بلى قد جائنا نذير». آنها
مىگويند چرا، بيمدهندهاي از سوى خدا آمد، به ما حقايق را هم گفت، ولى ما او را تكذيب
كرديم. بعد از آنى كه اين گفتگو ميان آنها انجام مىگيرد خود آن گناهكاران و گمراهان
دنيا و دوزخيان آخرت مىگويند «و قالوا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ ما كُنّا
فى أصحابِ السّعيرِ». مىگويند اگر ما در دنيا مىشنيديم و تعقل مىكرديم، امروز در
ميان اصحاب دوزخ نبوديم. بلافاصله قرآن دربارهى آنها قضاوت مىكند؛ مىفرمايد: «فَاعْتَرَفُوا
بِذَنْبِهِمْ» پس خود اينها به گناه خودشان اعتراف كردند. «فسحقاً لأصحاب السعير»
يعنى آنهايى كه دچار دوزخ شدند، دور باشند از رحمت و فضل خدا.
اين يك تصوير قرآنى از روز قيامت است. اما اشارهى رسايى است به يكى از اصول اساسى
اسلام، كه آن عبارت است از اصل تعقل و تدبر. خداى متعال به انسان قدرت تشخيص داده است؛
«تبارك الذى بيده الملك». تا آن جايى كه «الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم أيُّكم أحسن
عملا» خدا آفرينش را براى اين قرار داد كه ببيند چه كسى عمل بهترى دارد. در روايت مىفرمايد
«ليبلوكم أيكم أشد عقلاً» براى اين بود كه ببيند چه كسى از نيروى تعقل و تدبر بيشتر
استفاده مىكند.
اين قدرت تشخيصى كه خدا به انسان داده است، براى شناختن راه خطا و صواب كافى است. هيچكس
نيست كه بشنود و بيانديشد مگر آن كه مىتواند راه خطا را از راه صواب تشخيص بدهد.
اساس جامعهى اسلامى هم بر اين است كه به مردم فرصت فكر كردن داده بشود. يعنى آنچه
گفتنى است، به مردم گفته شود تا مردم بتوانند در سايهى معرفتى كه پيدا مىكنند، بنشينند
با خود حساب كنند و حق را از باطل تشخيص بدهند. لذا اساس حكومتهاى ظالمانه در طول
تاريخ بشر و همچنين امروز در دنيا بر اين بوده كه وسيلهى تشخيص حق و باطل، يعنى فكر
كردن و انديشيدن را از مردم بگيرند.
ما، يعنى ملت مسلمان ايران امروز بيش از هميشه محتاج تعلق و تدبريم. يك وظيفه دستگاههاى
اداره كننده دارند و آن ارشاد و هدايت مردم است. يك وظيفه مردم دارند و آن شنيدن ارشادها
و هدايتها و فكر كردن دربارهى آنهاست. دشمن كه مىخواهد مردم نفهمند، به هر دو ضربه
مىزند. اوّلاً سعى مىكند صداى هدايتكنندهها را در ميان غوغاى تبليغاتى جهانى گم
كند. نگذارد فرياد رساى هاديان امت به گوش مردم برسد. ثانياً سعى مىكنند مردم را از
شنيدن باز بدارند، يعنى گويندهها را تخطئه مىكنند. تبليغات را دروغ وانمود مىكنند.
براى اين كه ايمان مردم از آنچه هاديان و مناديان حق بيان مىكنند، سلب شود و مردم
باور خود را به گفتهى دلسوزها از دست بدهند. اين كار در همهى تاريخ انجام گرفته،
امروز هم در ايران و در جو انقلابى جامعهى ما، همچنين در سطح جهان انجام مىگيرد.
من با طرح اين مسأله اوّلاً يكى از اصول اسلامى را اعلام مىكنم تا همهى شما مردم
براى امروز و براى هميشه بدانيد كه حكومت اسلامى آن حكومتى است كه مردم را به فكر كردن
دعوت مىكند، و هدايت ذهن مردم را به عهده مىگيرد. مردم را سرگرم هواها و هوسها و
سخنان بىارتباط به سياست و زندگى مشغول نمىكند. سرگرم نمىكند.
ثانياً در جامعهى اسلامى مردم در مقابل كسانى قرار مىگيرند كه آنها مىخواهند مردم
نشنوند صداى هاديها و مناديها را. امروز در جو ايران اين اصل اساسى نظام اسلامى به
شدت از سوى دشمنان مورد تهديد قرار مىگيرد. دشمن با يك انقلاب عظيم مردمى و ضد شرق
و غرب روبهرو شده. اين انقلاب را چگونه خنثى كند و از بين ببرد؟ انقلاب ما بر روى
دوش مردم قرار دارد، چگونه مردم را از اين انقلاب دلسرد بكند؟ براى اين كه مردم از
محور انقلاب دور بشوند، خيلى راهها را دشمن تا كنون پيموده است. امروز شيوهى دشمن
اين است كه نگذارد مردم دربارهى حوادثى كه در ايران و نسبت به اسلام در حال انجام
شدن است، فكر كنند.
شما در اين هفتهاى كه گذشت و به طور كلى در اين ماههاى اخير حوادث عظيم و مهمى را
گذرانيدهايد. اين حوادث هر كدامى در طول تاريخ، اگر يكى از اين حوادث در تاريخ ملتى
واقع بشود، به عنوان يك نقطهى برجسته خواهد ماند. شما در طول چند ماه، متعددى از اين
حوادث را گذرانيدهايد و در تمام اين حوادث موفق هم بودهايد. اين براى دشمن غير قابل
تحمل است. براى اين كه اين پيروزى و موفقيت براى جامعهى ما نماند، دشمن سعى مىكند
جامعهى ما را از راه جلوگرفتن از نيروى فكر و انديشهى آنها به بىتفاوتى بكشاند.
ما از مردم مىخواهيم بشنوند و فكر كنند. اين چيزى است كه اسلام از مردم مىخواهد.
دشمن از مردم مىخواهد كه به سخن افراد دلسوز و هدايتكننده گوش ندهند و دربارهى
آن فكر نكنند. چطور دشمن اين كار را انجام مىدهد؟ از راه ايجاد غوغا اين كار را انجام
مىدهد. دشمن مىخواهد با ايجاد جو غوغا و تشنج، حالت تعقل را از مردم بگيرد.
يك حركت انقلابى عظيم در جامعه به وجود آمد بر مبناى تشخيص و فكر، و آن حركت عبارت
بود از عزل بالاترين مقام اجرايى دولت جمهورى اسلامى. اين يك كار بىسابقه است. يك
جراحى حساس و دقيقى است كه در هر جاى دنيا مىخواست اتفاق بيفتد، با خونريزى شديدى
توأم بود، اما دست نيرومند انقلاب اين جراحى را به شكلى انجام داد كه هيچ خونريزى
نداشت. ضد انقلاب اين را تحمل نمىتواند بكند. چه كار مىكند؟ سعى مىكند جو غوغا و
تشنج در جامعه به وجود بياورد تا اين جراحى موفقيتآميز را در دنيا، همچنين در داخل
كشور ناموفق جلوه بدهد. گروهكهاى بدنام و بدسابقه به عنوان دفاع از عضوى كه جراحى
شده و بيرون انداخته شده، وارد خيابانها مىشوند، غوغا به راه مىاندازند، آدم مىكشند،
شعار ضد اسلام و مسلمين مىدهند، با مردم بىسلاح روبرو مىشوند، جوانهاى مؤمن را
نشانه مىكنند و بر روى او مىريزند و با انواع سلاحهاى سرد و گرم شكم مىدرند، سر
مىبرند، براى اين كه جو را متشنج كنند. مردم وقتى كه در جو غوغا و تشنج قرار گرفتند،
فرصت فكر كردن از آنها گرفته مىشود. عدهاى در صدد مقابلهى با غوغا بر مىآيند، عدهاى
از غوغا كناره مىگيرند، آن حالتى كه اسلام براى مسلمانها مىپسندد از بين مىرود.
حضور مردم در صحنه، دشمن را آنقدر ناراحت و عصبانى كرده كه مىخواهد اين حضور را با
شكل بدى پايان بدهد. اين جاست كه ما بايد هوشيار باشيم.
اين گروهكهايى كه امروز به نام دفاع از فلان و بهمان يا به نام حمايت از خلق، جان
مردم را تهديد مىكنند، اينها از نظر ملت و از نظر تاريخ و از نظر اسلام محكومند.
اوّلاً با تبليغات دروغين و اشاعهى حرفهاى خلاف واقع، مردم را از رسيدن و انديشيدن
در واقعيات و حقايق مانع مىشوند؛ اين ضد اسلام است. ثانياً با مردم بىپناه روبهرو
مىشوند. ثالثاً به هدفهاى قدرتهاى استكبارى جهانى كمك مىكنند. اينها -به شرحى
كه حالا انشاءاللَّه تا حدى كه وقت دارم عرض مىكنم- خودشان را در تاريخ و در ميان
كسانى كه در آينده هم دربارهى اين مسائل فكر كنند، محكوم مىكنند و محكوم كردند.
من در اين فرصت، به مناسبت اين كه مىدانم عدهى كثيرى از اين افراد سادهلوحى كه
در دام تبليغات آنها افتادهاند، از حقيقت خبر ندارند، به گوششان نرسيده است، در اين
تريبون مقدس دو سه خطاب مىكنم. چون اين جوانهايى كه در رابطه با مسائل هفتهى گذشته
تعدادى بوسيلهى دستگاههاى قضايى بازداشت شدند، وقتى براى بعضى از آنها مسائل بيان
شد، متنبه شدند و لذا آزاد هم شدند، اما بعضى هم آنچنان تحت تأثير اين تبليغات محكم
و پا بر
جا بر جهالت و ضلالت خودشان ايستادند كه حتى حاضر نيستند بشنوند و فكر كنند.
اينها همانهايى هستند كه در قيامت تأسف خواهند خورد و خواهند گفت «لو كنا نسمع أو
نعقل ما كُنّا فى أصحاب السعير»؛ تأسف مىخورند كه اگر گوش مىكرديم و فكر مىكرديم،
امروز در شمار اصحاب دوزخ نبوديم.
من خطاب اولم به سران اين گروهكهاست؛ مخصوصاً سران منافقين كه نام مجاهدين را بر روى
خود نهادهاند. من اين سران را مىشناسم، سوابق آنها را مىدانم، ضعفها و خصلتهاى
روانى آنها را از نزديك لمس كردهام. خود آنها هم مىدانند كه ما آنها را به خوبى مىشناسيم.
من به آنها مىگويم شما خودتان را در تاريخ رسوا كرديد، زيرا حرفهاى خودتان را تخطئه
كرديد. مگر قرآن نمىگويد «يا ايّها الّذين آمنوا لا تتّخذوا عدوّى و عدوّكم أولياء»
يعنى اى مردمى كه ايمان آورديد، دشمنان من و دشمنان خودتان را با خودتان دوست و همپيمان
قرار ندهيد. مگر شما ادعا نمىكنيد كه تابع قرآنيد؟ چرا شما با گروههاى ضد خدا همدست
و همپيمان مىشويد؟ براى خاطر خوش كردن دل «پيكار» و «فدايى» و «دموكرات» حاضريد دل
جوان پاسدار را بشكافيد؟ نشنيديد كه در راهپيمايى ديروز مهاباد دموكراتها چه جنايتى
كردند؟ يك پاسدار شهيد مهابادى جنازهاش بوسيلهى مردم تشييع مىشد و مردم بر عليه
دموكراتها شعار مىدادند. احزاب وابستهى به دموكرات از روى پشت بامهاى شهر مهاباد
تشييعكنندگان را به رگبار بستند؛ چند نفر كشته شدند. اينهايند آن كسانى كه شما با
آنها همپيمان و دوست هستيد. اى آقايان سران مجاهدين! اين بر خلاف قرآن نيست؟ شما با
پيكاريها و با چريكهاى فدايى خلق كه سلاح به دست مىگيرند و علناً و صريحاً ضد اسلام
حركت مىكنند، در اين جريانات اخير دوست و همپيمان شديد. اين بر خلاف آيهى «يا ايّها
الّذين آمنوا لا تتّخذوا عدوّى و عدوّكم أولياء» نيست؟
تاريخ شما را محكوم مىكند. حالا شما به فرض، چهارتا جوان خردسال سادهلوح را فريب
داديد، براى هميشه و براى همهى مردم كه اين فريب ممكن نيست. شما خيال مىكنيد به عنوان
يك گروه انقلابىِ اسلامى در تاريخ مىمانيد؟ اشتباه كردهايد، كور خواندهايد، شما
به عنوان يك گروه منافق كه ادعاى اسلام مىكند، اما بر خلاف صريح آيهى قرآن رفتار
مىكند، در تاريخ ثبت مىشويد.
ثانياً شما علىرغم ادعاى مسلمانى، از روشهاى غير اسلامى استفاده مىكنيد. روش اسلامى
بحث و موعظه است. روش اسلامى نصيحت و توصيهى به خير است. روش اسلامى ريختن در خيابان
و كشتن دختر و پسر مسلمان نيست. چرا شما با روشهاى غير اسلامى عمل مىكنيد و علناً
مىگوئيد ما با اجازهى ملت ايران مىخواهيم مقاومت كنيم. با اجازهى ملت ايران در
مقابل كى مىخواهيد مقاومت كنيد؟ در مقابل ملت ايران؟ آيا اين حكومت مطابق با محبت
و عشق اين ملت نيست؟ اين حكومت مردمى نيست؟ اين حكومت و اين مجلس شوراى اسلامى را همين
مردم سرِ كار نياوردند؟ امام امت در قطره قطره خون دل اين مردم و خونى كه در رگهاى
اين مردم جارى است، نفوذ و تأثير محبتآميز ندارد؟ شما در مقابل امت و امام قيام مىكنيد،
آن وقت از ملت اجازه مىخواهيد؟ شما با كى مىجنگيد و به نفع كى مىجنگيد؟ چرا در مقابل
جمهورى اسلامى كه با شرق و غرب و قدرتهاى بزرگ درافتاده، مقاومت مىكنيد؟ آن آقاى ياوهگويى كه امر به مقاومت مىكند و شما كه به بهانهى حرف او به خيابانها مىآئيد،
شيشههاى مغازهها را مىشكنيد و جوان و دختر و پسر را با تيغ موكتبُرى شكم مىدريد
و سر مىبريد، شما بر طبق چه معيار اسلامى حركت مىكنيد؟
ثالثاً شما مىگفتيد ما يك گروه مترقى و انقلابى هستيم و با اين شعار با چيزى كه اسمش
را ارتجاع مىگذاريد، مىجنگيد. من از شما سؤال مىكنم، آيا گروههاى انقلابى مسلمان
و غير مسلمان ادعاى انقلابىگرى را از شما باور مىكنند، در حالى كه شما با جناح و
جريان گرايشدار به غرب و وابستهى به غرب اين همه لاف دوستى و محبت مىزنيد؟ با تودههاى
انقلابى مردم در مىافتيد. با جوانهاى انقلابىاى كه در مرزها جانشان را دارند در
راه خدا مىدهند، در مىافتيد. به حساب و به نفع جريان متمايل به غرب، اسم خودتان را
مىگذاريد انقلابى؟ از شما كسى باور نخواهد كرد.
رابعاً شما با اين دولت و حكومت كه در مىافتيد، هيچ بهانهاى نداريد. لذا مىگوئيد
با ارتجاع در افتادهايم. اگر بهانهى ديگرى داشتيد، اگر خيانتى ديده بوديد، اگر فسادى
ديده بوديد، اگر سوء استفادهاى در رهبران و سران اين جمهورى ديده بوديد، آن را صد
برابر بزرگ مىكرديد، اما نديديد. مىخواهيد هم به ميل اربابانتان با حكومت بجنگيد،
بهانه مىخواهيد، بهانه را ارتجاع مىآوريد. كجاى اين حكومت ارتجاع است؟ ارتجاع با
منطق كى؟ آيا ارتجاع با منطق اسلام؟ يا ارتجاع با منطق كمونيسم؟ ارتجاع با منطق اسلام
يعنى رجوع كردن از اسلام به كفر، اين معنى ارتجاع است. ارتجاع در منطق اسلام يعنى ارتداد؛
«ذلك بِأَنَّهُم آمَنوا ثُمّ كَفَرُوا». اين ارتجاع است كه اول انسان به خدا ايمان
بياورد بعد كفر بورزد، اين را مىگويند ارتجاع. خب ببينيد شما مرتجعيد با اين حساب
يا دولت جمهورى اسلامى؟ دولت جمهورى اسلامى دارد به سوى هدفهاى اسلامى با سرعت پيش
مىرود. شما هستيد كه بعد از آنى كه از پدر و مادرهاى مسلمانى متولد شديد، به طرف كفر
رفتيد. كتابهاى شما در دست است. مبانى ماركسيستى و الحادى و كفرآميز در حرفها و كتابها
و عمل شما مشهود است. شما مرتجعيد. شما مرتديد. شما هستيد كه در زندان و در خارج زندان
بارها و بارها دوريتان از اسلام بر عناصر مبارز انقلابى مسلمان ثابت شد. بهانهى ارتجاع
را به دست مىگيريد كه با جمهورى اسلامى بجنگيد؟ اشتباه كردهايد. كور خواندهايد.
اين شواهد محكوميت شماست كه همهى دنيا و همهى تاريخ در آينده به اينها خواهند رسيد.
شما نامتان هم در تاريخ نمىماند، اما اگر بماند با لعن و نفرين همگانى خواهد ماند.
براى خاطر اين كه يك انقلابى با اين همه خونِ دل پيروز شد و امامى و رهبرى با چهرهى
استثنائى در تاريخ ما اين انقلاب را هدايت كرد و امتى با اين رشادت و اين از خود گذشتگى
پايههاى اين انقلاب را با همهى موجودى خودش مستحكم كرد، آن وقت شما چهار نفر خودخواهِ
جاهل جاهطلب پرمدعا آمدهايد داريد محصول اين همه تلاش و كوشش را مىخواهيد مورد تهديد
قرار بدهيد و مزاحمت مىكنيد و ايذاء مىكنيد. تاريخ به شما لعن و نفرين خواهد فرستاد؛
مطمئن باشيد.
يك خطاب من هم به جوانان و نوجوانان دختر و پسر فريبخورده است كه هشتاد درصد اين گروهها
را اينها تشكيل مىدهند. به آنها مىگويم اى جوانان سادهدل مستمند مستضعف فكرى! گوش
كنيد و فكر كنيد. آنها به شما گفتهاند گوش نكنيد به اين حرفها، اما قرآن به شما مىگويد
گوش كنيد. اگر امروز به اين حرفها و به سخن نصيحتكنندگان گوش نداديد، فردا در دوزخ
خواهيد گفت «و لو كنّا نسمع أو نعقل ما كنّا فى اصحاب السّعير». تأسف خواهيد خورد.
خواهيد گفت اگر گوش مىكرديم و فكر مىكرديم، امروز جاى ما اينجا نبود. سازمان به
شما مىگويد گوش نكنيد، قرآن به شما مىگويد گوش كنيد و بيانديشيد. اين مطالبى را كه
من امروز به اختصار گفتم، مورد تجزيه و تحليل قرار بدهيد. سازمان شما يا سازمانهاى
شما چرا با يك جمهورى كه با امريكا و شوروى مىجنگد، اينطور مقابله مىكنند؟ چرا در
مقابل امام امت و در مقابل آحاد امت مىايستند و نام خودشان را مدافع خلق مىگذارند؟
چرا در حالى كه قرآن به آنها مىگويد كه با كفار قطع رابطه كنند، با پيكارى و فدايى
و دموكرات و سلطنتطلب و انسانهاى دژخيمصفت همپيمان مىشوند؟
اين بمب كارگذاشته شدهى در راهآهن قم را كه چند شهيدِ محروم داشت، كى گذاشت؟ اگر
شما خودتان گذاشتيد كه محكوميد، اگر دوستان شما هم گذاشتند، شما محكوميد و نمىتوانيد
بگوئيد دوستان شما نگذاشتند. اگر راست مىگوئيد، محكوم كنيد. اگر شما از اين خرابكاريها
خوشتان نمىآيد، چرا يكبار در اين مدت امريكا را محكوم نكردهايد؟ يكبار صدام را
محكوم نكردهايد؟ يكبار خرابكارها را محكوم نكردهايد؟ يكبار سلطنتطلبها را محكوم
نكردهايد؟ افتادهايد به جان دولت جمهورى اسلامى. آيا دليلى واضحتر از اين بر اين
كه شما آلت دست سياستهاى بزرگ شرق و غربيد؟ بچههاى جوان غافل سادهدل! فكر كنيد
و گوش كنيد.
يك خطاب هم به پدر و مادرها دارم. اى پدران و مادران! مواضب بچههايتان باشيد. دولت
جمهورى اسلامى اگر در مقابل موجهايى كه از خارج هدايت مىشود مقاومت نكند، به جان
اين امت ظلم كرده. بايد مقاومت كند. دادگاههاى انقلاب اگر نسبت به متجاوزان به حيثيت
جمهورى اسلامى و قيامكنندگان عليه حكومت اسلام و قرآن قاطعيت به خرج ندهند، خيانت كردهاند. تاريخ از آنها سؤال مىكند. اگر دادگاههاى انقلاب و دستگاههاى اجرايى و
قضايى امروز اين سرانگشتان فاسد و پليد را قطع نكنند، فردا دوست و دشمن آنها را ملامت
مىكنند. كسى هيچ دستگاهى را مدح و ثنا نخواهد گفت به خاطر كوتاهآمدن در مقابل يك
دشمن مخرب. بايد قاطعيت به خرج بدهند. پدرها! مادرها! بچههايتان را مراقبت كنيد. نگذاريد
در دمِ موج خشم و عصيان اين مردم قرار بگيرند. نگذاريد در مقابل دولت جمهورى اسلامى
واقع بشوند. آنها را به شنيدن و به فكر كردن امر كنيد.
خطاب آخر من هم به ملت ايران، مخصوصاً به فداكاران، به شما جانبازان انقلاب، به شما
معلولين انقلاب، به شما سربازانى كه از جبههها نامه مىنويسيد و آن جمعى كه
از جبههى رقابيهى اهواز براى من نوشتند كه ما در خط ولايت فقيه تا آخرين قطرهى خونمان
هستيم و آن جمعى كه از آبادان به من خبر دادند كه از وقتى كه امام فرماندهى كل قوا
را خودشان در دست گرفتند، روحيهى ما چند برابر شده، پيشرفت كردهايم، خوشحال هستيم،
مايليم كه تعرض كنيم، و به همهى رزمندگانى كه در جبههها مىجنگند، به تمام عناصر
ارتش شريف جمهورى اسلامى و سپاه پاسداران انقلاب و همهى عناصر رزمنده و همهى ملت.
يك خطاب هم به شما دارم، شما بدانيد و مىدانيد كه «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَاللَّهُ»
و «يُريدُون لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأفْواهِهِم و اللَّهُ مُتِمُّ نورِهِ». اينها
مىخواهند با پف دهانشان چراغ منوّر و نورافكن تابان الهى را خاموش كنند، اما اشتباه
كردهاند. نور خدا باقى است، قدرت جمهورى اسلامى رو به گسترش است.
امروز دنيا از رشد شما مردم، از آگاهى و قدرت انقلابى شما مردم در تعجب و حيرت است.
شما مىتوانيد يك جراحى عظيم بكنيد، يك جراحى مغز بكنيد، يك مغز فاسد را برداريد و
دور بيندازيد و خونريزى هم نشود. دنيا در مقابل اين رشد ملت ايران و اين روحيهى انقلابى
متحير و مبهوت است. اين تحركاتى كه مىبينيد، اين سر و صداهاى كودكانه اصلاً و ابداً
نمىتواند تأثيرى در روند انقلاب ما بگذارد.
و اى نيروهاى رزمنده! ملت همچنان پشتيبان شماست. ماه رمضان نزديك است؛ ماه خدا، ماه
عبادت، ماه ضيافت الهى، ماه تطهير دل، ماه تطهير روح. اى مرد و زن مسلمان! با پيروى
از تقوا و زنده كردن ياد خدا به استقبال ضيافت الهى برويم. در ماه رمضان بايد ما هم
ايمانمان، هم صبر و استقامتمان، هم معرفتمان بالا برود. پروردگارا! ما را آمادهى قدوم
در ميهمانسراى رمضان بگردان. پروردگارا! وحدت و يكپارچگى اين امت مؤمن و نمازگذار
را حفظ كن. پروردگارا! دست دشمنان را از جان اين ملت قطع كن.
الّلهمّ اغْفِر لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلمات الأحياءُ
مِنْهُم وَ الأموات. |
||