چکیده گفتوگو:
ü
حضرات آقایان خامنهای،
هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و دکتر باهنر به همراه شهید بهشتی به عنوان اعضای مؤسس،
حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کردند.
ü
در نهایت امام آنها را
منع نکردند که این حزب تشکیل شود، ولی در عین حال مخالف انتساب این حزب به خودشان بودند.
اما فکر کار تشکیلاتی در همهی این افراد وجود داشت.
ü
در مورد جناحبندیهای
سیاسی در داخل حزب باید بگویم که حزب جمهوری اسلامی از ابتدا هم یک طیف بود.
ü
یک طرف امام قرار دارد
و همهی کسانی که با امام هستند، و در طرف دیگر جناحی قرار دارد که مرکب است از کسانی
که با ولایت فقیه و با حاکمیت فقاهت در انقلاب اسلامی و نظام اسلامی موافق نبودند.
ü
مرحوم بهشتی گفت: شنیدم
امام به کسی میگویند که «نه تو مصدقی و نه من کاشانی، اگر بخواهی به این کارهایت
ادامه دهی، دستور میدهم که همین جا در این اتاق حبست کنند!» درِ اتاق که باز شد،
دیدیم بنیصدر است.
ü
در انفجار دفتر مرکزی
حزب جمهوری اسلامی قرار بر این بود که همهی اعضای مؤسس را به شهادت برسانند.
ü
آقای بهشتی آدم باهوشی
بود؛ خیلی زود مطلب را گرفت و گفت که آقای مهاجری مطمئن باشید که آیتالله خامنهای
میتوانند سخنرانی کنند.
ü
جریان دانشگاه این بود
که آیتالله خامنهای به دلیل سابقهی مبارزاتی و هم این که یک روحانی روشنفکر
بودند، در دانشگاهها خیلی جا باز کرده بودند.
ü
ایشان به دلیل این که
سخنرانی ماهر و خطیبی توانا و ادیب بودند، میتوانستند از عهدهی این کار
برآیند و از امام و انقلاب و خط امام
در مقابل توطئهها دفاع کنند.
ü
اتفاق نظر در جلسهی شورای
مرکزی حزب بر این بود که آیتالله خامنهای دبیر کل بشوند. علتش هم این بود که همه
معتقد به قدرت سازماندهی ایشان و حفظ این تشکیلات بودند.
ü
امام هم که تا آن وقت معتقد بودند که رئیس جمهور یک غیر روحانی باشد، بعد از این که این اتفاقات افتاد،
دیگر از آن نظر برگشتند و گفتند که آیتالله خامنهای نامزد بشوند.
|
||