• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1371/01/16

خاطره‌ی رهبر معظم انقلاب از پدر بزرگوارشان

https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif نان و کشمش
پدرم روحانی معروفی بود، امّا خیلی پارسا و گوشه گیر... زندگی ما به سختی می گذشت. من یادم هست شب هایی اتفاق می افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیّه می کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.

https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif بی‌رغبی به افزایش زخارف دنیایی
از جمله خصوصیاتی که هم مرحوم والد و هم مرحوم مادر ما داشتند و واقعاً از چیزهای عجیب بود و هر وقت فکر میکنم، در کمتر کسی نظیر این را میبینم، بیرغبتی آنها به افزایش زخارف دنیایی بود. همه‌ی ما واقعاً باید این خصوصیت را تمرین کنیم.
مرحوم شهید قاضی طباطبایی، امام جمعه‌ی تبریز، سال ۵۱ این‌جا آمده بود؛ رو کرد به ما و گفت من چهل سال قبل با پدرم از تبریز به مشهد آمدم و برای دیدن آقا سری به ایشان زدیم. آقا در چهل سال پیش همان جایی نشسته بود که الان نشسته، و من همان جایی نشسته‌ام که پدرم نشسته بود، و این اتاق و این خانه کمترین تغییری نکرده است.

یک نسل عوض شده بود، اما ایشان مثل همان چهل سال پیش بود. وقتی اخوی -حسن آقا- میخواست داماد شود، چون جایی نداشتیم، آن اتاق را خراب کردند و از آن، دو اتاق کوچکتر ساختند. زیرزمین پایین یک در داشت. در آن‌جا حمامی درست کردند و خانه شد حمام‌دار. البته آن موقع، دیگر ماها نبودیم. آن وقت جای میهمان‌ها در اتاق بزرگ بود.
۱۶/۰۱/۱۳۷۱
https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif خانه‌ی پدری
منزل پدری من که در آن متولد شده ام ـ تا چهارـ پنج سالگی من ـ یک خانه ۶۰-۷۰ متری در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق و یک زیر زمین تاریک و خفه ای داشت. هنگامی که برای پدرم میهمان می آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین می رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه ای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم.

https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif خانه والدین رییس جمهور
«در این خانه [پدری]، هشت سال پدر و مادر رئیس جمهور وقت زندگى کردند. بنده رئیس جمهور بودم و امکانات این کشور تا حدودى که در اختیار رئیس جمهور بود، در اختیار بنده بود؛ اما این پیر مرد و پیر زن کوچکترین توقعى نداشتند که چون پسرشان رئیس جمهور شده، این خانه را تبدیل به احسن کنند یا دستى به سر و صورتش بکشند. پدرم تا سال ۶۵ و مادرم تا انتهاى دوران ریاست جمهورى در همین خانه زندگى مى‌کردند؛ اما این خانه کمترین تغییرى در جهت کامل شدن پیدا نکرد؛ این براى جمهورى اسلامى مایه‌ى افتخار و مباهات است. اگر این خانه از این جهت حفظ شود، خوب است؛ والا از جهت خشت و گل و یا از این جهت که این‌جا محل تولد یا بزرگ شدن فلانى است، حفظ آن ارزشى ندارد. البته فضل این کار به من برنمى‌گردد؛ به آن دو بزرگوار برمى‌گردد که به معناى واقعى کلمه زاهد و به زخارف و ظواهر دنیا بى‌رغبت بودند.» ۱۳۷۵/۰۴/۱۴