1387/01/01
نگاهی گذرا به زندگینامهی حضرت آیتاللهالعظمی سید علی حسینی خامنهای
رهبر انقلاب اسلامی ایران
سید علی حسینی خامنهای فرزند مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنهای، در فروردینماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگی مرحوم سید جواد خامنهای هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینی، بسیار ساده: «پدرم روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشهگیر [...] زندگی ما بهسختی میگذشت. من یادم هست شبهایی اتفاق میافتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت برای ما شام تهیه میکرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود.»
سید علی حسینی خامنهای فرزند مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنهای، در فروردینماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگی مرحوم سید جواد خامنهای هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینی، بسیار ساده: «پدرم روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشهگیر [...] زندگی ما بهسختی میگذشت. من یادم هست شبهایی اتفاق میافتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت برای ما شام تهیه میکرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود.»
خانهای که خانوادهی سید جواد در آن زندگی میکردند در یکی از محلههای فقیرنشین مشهد بود: «منزل پدری من که در آن متولد شدهام، تا چهار پنج سالگی من، یک خانهی ۶۰ ـ ۷۰ متری در محلهی فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفهای! هنگامی که برای پدرم میهمان میآمد -و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت- همهی ما باید به زیرزمین میرفتیم تا مهمان برود. بعد عدهای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم.»
رهبر انقلاب از دوران کودکی در خانوادهای فقیر اما روحانی پرورش یافتند و از چهار سالگی به همراه برادر بزرگشان سید محمد برای یادگیری الفبا و قرآن مجید، به مکتبخانه رفتند و پس از آن در مدرسهی تازهتأسیس اسلامی «دارالتعلیم دیانتی» ثبت نام کردند و دوران تحصیل ابتدایی را در آن مدرسه گذراندند.
الف. زندگی علمی - طلبگی
۱۳۳۰
سیدعلی از دوازده سالگی و با رفتن به مدرسهی علمیهی سلیمانخان و سپس نواب مشهد، پس از آموختن مقدمات علوم حوزوی، فراگیری دروس سطح همچون معالم، قوانین، شرح لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را از اساتیدی همچون حضرات آیات میرزا احمد مدرس یزدی، حاج شیخ هاشم قزوینی و سید جلیل حسینی سیستانی ادامه داد. اما آن استادی که سیدعلی نوجوان از او استفادههای فراوانی در دروس سطح برد، کسی جز پدرش نبود؛ یعنی مرحوم آیتالله سید جواد خامنهای که از آیات عظامی همچون نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی اجازهی اجتهاد داشت.
۱۳۳۴
شانزده سالگی سنی بود که آقاسیدعلی حضور در درس خارج فقه آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی را آغاز کرد. ایشان همزمان در جلسات مرحوم حاج میرزاجوادآقا تهرانی نیز شرکت میکرد. مباحث این جلسات بیشتر به نقد و رد کتاب فلسفهی منظومهی ملاهادی سبزواری میگذشت. علاوه بر این و به دلیل علاقهی آقاسیدعلی به فلسفه و به سبب جوّ ضد فلسفهی آن روزهای مشهد، او ناگزیر بود که در درس مرحوم آقا شیخ رضا ایسی- از اساتید فلسفهی مورد وثوق حضرت آیتالله میلانی- به صورت پنهانی و خصوصی شرکت کند.
۱۳۳۶
هجدهمین سال زندگیِ آقاسیدعلی مقارن شد با عزم او برای حضور در نجف اشرف به قصد زیارت حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام و درک محضر و دروس بزرگان نجف. سیدعلی پس از حضوری کوتاه در این حوزه، درس اساتیدی همچون آیتالله العظمی سید محسن حکیم را بیشتر پسندید و تصمیم گرفت که اگر پدرشان اجازه داد، در نجف بماند و به درس آن اساتید برود. به پدر نامه نوشت و از او برای ماندن و ادامهی تحصیل در نجف اجازه خواست. پاسخ منفی شنید و لذا به امر پدر به مشهد بازگشت.
پس از برگشتن به مشهد و ادامهی ارتباط با طلابی که از قم برای زیارت حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام میآمدند، سید جوان مصمم شد برای رفتن به حوزهی قم. در آن هنگام هدایت حوزهی قم را آیتاللهالعظمی بروجردی زعامت میکرد و این حوزه به سوی شکوفایی و مرکزیت علمی میرفت. پدر آقاسیدعلی اما که راهنما و مشاور اصلی او بود، با ترک مشهد موافقت نکرد و این مخالفت ادامه یافت تا یک سال بعد.
۱۳۳۷
با شروع سال تحصیلی جدید حوزه، آقا سیدجواد خامنهای رضایت داد که فرزند فاضلش به قم هجرت کند. آقاسیدعلی به قم رفت و در مدرسهی علمیهی حجتیه مستقر شد. برادر بزرگترش سیدمحمد هم در آنجا طلبه بود. بانی ساخت این مدرسهی علمیه -که از دیگر مدارس آن زمانِ قم تازهسازتر بود- آیتاللهالعظمی حجت کوهکمرهای بود و طرح معماری آن را علامه سید محمدحسین طباطبایی داده بود.
آقاسیدعلی که بهزودی در بین هممباحثههایش به کثرت مطالعه و اشتغال درسی شهره شد. از آغاز ورودش به قم در درس خارج فقه حضرت آیتالله العظمی بروجردی شرکت کرد. از همان ابتدا در دروس حاجآقا روحالله هم (حضرت امام خمینی رضواناللهعلیه) نیز حضور یافت. از برکات حضور در این درس آقای بروجردی، نکات مهم رجالی بود که استاد در آن بسیار متبحّر بود. تقریرات درس خارج فقه و اصول مرحوم امام و مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی هنوز نزد آیتالله خامنهای باقی است؛ هرچند که ساواک بسیاری از آنها را در دوران مبارزه از بین برد.
۱۳۴۰
در فروردین این سال حضرت آیتاللهالعظمی بروجردی به لقاء حضرت حق شتافت و مرجعیت امام خمینی رضواناللهعلیه مطرح شد. سخنرانیهای انتقادی امام و اعتراضهای تند ایشان علیه اقدامات رژیم و شخص پهلوی دوم، پایههای قیام اسلامی در قم و زمینههای شکلگیری مبارزات را پی ریخت. شاگردان ایشان نیز هریک در سنگری به تبلیغ و روشنگری پرداختند و به دنبال تحکیم قیام و تثبیت مرجعیت و زعامت امام بودند.
۱۳۴۲
پس از حادثهی یورش عوامل پهلوی به مدرسهی فیضیه و با اوجگیری مبارزات طلاب و مردم متدین علیه رژیم، امام خمینی را دستگیر کردند و به تبعید فرستادند. پس از تبعید امام، شاگردان ایشان مبارزات را در قم و دیگر شهرها ادامه دادند. روش مبارزاتی امام سبب شده بود تا آقاسیدعلی -که تحت تأثیر شخصیت انقلابی شهید نواب صفوی نیز بود- به انجام وظیفهی روشنگری در مبارزات بپردازد. لذا ساواک دو بار او را دستگیر کرد. در همین سال امام خمینی او را به عنوان نمایندهی خود و برای ابلاغ پیام دربارهی مبارزه با رژیم شاه، نزد آیتاللهالعظمی میلانی در مشهد فرستادند. همهی اینها در کنار فضای گرم درس و بحث و مباحثات علمی بود.
۱۳۴۳
در این سال آیتالله سیدجواد خامنهای که در مشهد ساکن بود، بینایی خود را از دست داد. این بدترین خبر برای آقاسیدعلی بود که میخواست در قم بماند. او با وجود اصرار اساتید خود بر ماندنش در قم و از جمله اصرار آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی –فرزند آیتاللهالعظمی حائری مؤسس–قصد عزیمت به مشهد مقدس کرد. در مدت تحصیل در قم، به غیر از امام خمینی و مرحوم آقای بروجردی، حضرات آیات شیخ مرتضی حائری در فقه و اصول و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی در فلسفه، از دیگر اساتید آقاسیدعلی خامنهای بودند. همچنین آقایان شیخ محمد حسین بهجتی شفق، حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی، حجتالاسلام سید جعفر شبیری زنجانی، آیتالله حاج شیخ مهدی باقری کنی و آیتالله ربانی املشی از هممباحثههای نزدیک او به شمار میرفتند.
۱۳۴۴
پس از بازگشت به مشهد مقدس، پدر که از اساتید اصلی او در سالهای طلبگی بود، دیگر نابینا شده و از نعمت مطالعه محروم بود و آقاسیدعلی چشمان پدرش شد! او هر روز و در زمانی مشخص، چند ساعت برای پدر کتاب میخواند و همان متون را با او مباحثه میکرد.
تدریس رسائل و مکاسب و کفایه، آغاز تدریس تفسیر قرآن کریم و حضور مجدد در درس خارج فقه آیتاللهالعظمی میلانی -علیرغم اختلاف سلیقه در مبارزات سیاسی- بخشی از فعالیتهای علمی روحانی ۲۶ سالهی ساکن خیابان خسروی نو در مشهد مقدس بود.
۱۳۴۷-۱۳۵۷
مدرسهی علمیهی میرزا جعفر مشهد، شاهد جلسات تفسیر قرآن کریم بود که بهسرعت مورد استقبال طلاب قرار گرفت. «تفسیرِ فعّال قرآن» که سیدعلی خامنهای آن را تدریس میکرد، شیوهی جدید و خاصی از تفسیر کلامالله مجید بود و طلاب را روزبهروز به بهرهگیری از آموزههای قرآن ترغیب میکرد. این جلسات به دلیل استقبال زیاد و مباحث مبارزاتی مطرحشده در کنار تدریس رسائل و مکاسب و کفایه، با ممانعتهای مکرر عوامل رژیم پهلوی مواجه شد. این اتفاق باعث شد تا این دروس از مسجد امام حسن مجتبی علیهالسلام به مسجد کرامت و پس از آن به مساجد رضایی، قبله و... منتقل شود. این جلسات که دیگر به محل حضور دانشجویان نیز تبدیل شده بود، به دلیل بازداشت آیتالله خامنهای بارها متوقف و دوباره برگزار میشد تا اینکه در سال ۱۳۵۶ به دلیل تبعید آیتالله خامنهای به ایرانشهر، تعطیل شد.
ممنوعالخروج شدن از کشور به دلیل مبارزات انقلابی در مشهد، دستگیریهای پیاپی و فعالیتهای سیاسی باعث شد تا سیدعلی حسینی خامنهای نتواند برای ارتباطگیری از نزدیک با امام خمینی به نجف اشرف برود، اما ماندن در مشهد و پرکردن خلأ فکری و ایدئولوژیک که پیش از این برای جریان مبارزه وجود داشت، موجب شد تا جلسات مستمر با شهید مرتضی مطهری پیگیری شود و محصول آن جلسات «تدوین ایدئولوژی اسلامی» باشد.
رهبر انقلاب از دوران کودکی در خانوادهای فقیر اما روحانی پرورش یافتند و از چهار سالگی به همراه برادر بزرگشان سید محمد برای یادگیری الفبا و قرآن مجید، به مکتبخانه رفتند و پس از آن در مدرسهی تازهتأسیس اسلامی «دارالتعلیم دیانتی» ثبت نام کردند و دوران تحصیل ابتدایی را در آن مدرسه گذراندند.
الف. زندگی علمی - طلبگی
۱۳۳۰
سیدعلی از دوازده سالگی و با رفتن به مدرسهی علمیهی سلیمانخان و سپس نواب مشهد، پس از آموختن مقدمات علوم حوزوی، فراگیری دروس سطح همچون معالم، قوانین، شرح لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را از اساتیدی همچون حضرات آیات میرزا احمد مدرس یزدی، حاج شیخ هاشم قزوینی و سید جلیل حسینی سیستانی ادامه داد. اما آن استادی که سیدعلی نوجوان از او استفادههای فراوانی در دروس سطح برد، کسی جز پدرش نبود؛ یعنی مرحوم آیتالله سید جواد خامنهای که از آیات عظامی همچون نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی اجازهی اجتهاد داشت.
۱۳۳۴
شانزده سالگی سنی بود که آقاسیدعلی حضور در درس خارج فقه آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی را آغاز کرد. ایشان همزمان در جلسات مرحوم حاج میرزاجوادآقا تهرانی نیز شرکت میکرد. مباحث این جلسات بیشتر به نقد و رد کتاب فلسفهی منظومهی ملاهادی سبزواری میگذشت. علاوه بر این و به دلیل علاقهی آقاسیدعلی به فلسفه و به سبب جوّ ضد فلسفهی آن روزهای مشهد، او ناگزیر بود که در درس مرحوم آقا شیخ رضا ایسی- از اساتید فلسفهی مورد وثوق حضرت آیتالله میلانی- به صورت پنهانی و خصوصی شرکت کند.
۱۳۳۶
هجدهمین سال زندگیِ آقاسیدعلی مقارن شد با عزم او برای حضور در نجف اشرف به قصد زیارت حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام و درک محضر و دروس بزرگان نجف. سیدعلی پس از حضوری کوتاه در این حوزه، درس اساتیدی همچون آیتالله العظمی سید محسن حکیم را بیشتر پسندید و تصمیم گرفت که اگر پدرشان اجازه داد، در نجف بماند و به درس آن اساتید برود. به پدر نامه نوشت و از او برای ماندن و ادامهی تحصیل در نجف اجازه خواست. پاسخ منفی شنید و لذا به امر پدر به مشهد بازگشت.
پس از برگشتن به مشهد و ادامهی ارتباط با طلابی که از قم برای زیارت حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام میآمدند، سید جوان مصمم شد برای رفتن به حوزهی قم. در آن هنگام هدایت حوزهی قم را آیتاللهالعظمی بروجردی زعامت میکرد و این حوزه به سوی شکوفایی و مرکزیت علمی میرفت. پدر آقاسیدعلی اما که راهنما و مشاور اصلی او بود، با ترک مشهد موافقت نکرد و این مخالفت ادامه یافت تا یک سال بعد.
۱۳۳۷
با شروع سال تحصیلی جدید حوزه، آقا سیدجواد خامنهای رضایت داد که فرزند فاضلش به قم هجرت کند. آقاسیدعلی به قم رفت و در مدرسهی علمیهی حجتیه مستقر شد. برادر بزرگترش سیدمحمد هم در آنجا طلبه بود. بانی ساخت این مدرسهی علمیه -که از دیگر مدارس آن زمانِ قم تازهسازتر بود- آیتاللهالعظمی حجت کوهکمرهای بود و طرح معماری آن را علامه سید محمدحسین طباطبایی داده بود.
آقاسیدعلی که بهزودی در بین هممباحثههایش به کثرت مطالعه و اشتغال درسی شهره شد. از آغاز ورودش به قم در درس خارج فقه حضرت آیتالله العظمی بروجردی شرکت کرد. از همان ابتدا در دروس حاجآقا روحالله هم (حضرت امام خمینی رضواناللهعلیه) نیز حضور یافت. از برکات حضور در این درس آقای بروجردی، نکات مهم رجالی بود که استاد در آن بسیار متبحّر بود. تقریرات درس خارج فقه و اصول مرحوم امام و مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی هنوز نزد آیتالله خامنهای باقی است؛ هرچند که ساواک بسیاری از آنها را در دوران مبارزه از بین برد.
۱۳۴۰
در فروردین این سال حضرت آیتاللهالعظمی بروجردی به لقاء حضرت حق شتافت و مرجعیت امام خمینی رضواناللهعلیه مطرح شد. سخنرانیهای انتقادی امام و اعتراضهای تند ایشان علیه اقدامات رژیم و شخص پهلوی دوم، پایههای قیام اسلامی در قم و زمینههای شکلگیری مبارزات را پی ریخت. شاگردان ایشان نیز هریک در سنگری به تبلیغ و روشنگری پرداختند و به دنبال تحکیم قیام و تثبیت مرجعیت و زعامت امام بودند.
۱۳۴۲
پس از حادثهی یورش عوامل پهلوی به مدرسهی فیضیه و با اوجگیری مبارزات طلاب و مردم متدین علیه رژیم، امام خمینی را دستگیر کردند و به تبعید فرستادند. پس از تبعید امام، شاگردان ایشان مبارزات را در قم و دیگر شهرها ادامه دادند. روش مبارزاتی امام سبب شده بود تا آقاسیدعلی -که تحت تأثیر شخصیت انقلابی شهید نواب صفوی نیز بود- به انجام وظیفهی روشنگری در مبارزات بپردازد. لذا ساواک دو بار او را دستگیر کرد. در همین سال امام خمینی او را به عنوان نمایندهی خود و برای ابلاغ پیام دربارهی مبارزه با رژیم شاه، نزد آیتاللهالعظمی میلانی در مشهد فرستادند. همهی اینها در کنار فضای گرم درس و بحث و مباحثات علمی بود.
۱۳۴۳
در این سال آیتالله سیدجواد خامنهای که در مشهد ساکن بود، بینایی خود را از دست داد. این بدترین خبر برای آقاسیدعلی بود که میخواست در قم بماند. او با وجود اصرار اساتید خود بر ماندنش در قم و از جمله اصرار آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی –فرزند آیتاللهالعظمی حائری مؤسس–قصد عزیمت به مشهد مقدس کرد. در مدت تحصیل در قم، به غیر از امام خمینی و مرحوم آقای بروجردی، حضرات آیات شیخ مرتضی حائری در فقه و اصول و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی در فلسفه، از دیگر اساتید آقاسیدعلی خامنهای بودند. همچنین آقایان شیخ محمد حسین بهجتی شفق، حجتالاسلام محمدجواد حجتی کرمانی، حجتالاسلام سید جعفر شبیری زنجانی، آیتالله حاج شیخ مهدی باقری کنی و آیتالله ربانی املشی از هممباحثههای نزدیک او به شمار میرفتند.
۱۳۴۴
پس از بازگشت به مشهد مقدس، پدر که از اساتید اصلی او در سالهای طلبگی بود، دیگر نابینا شده و از نعمت مطالعه محروم بود و آقاسیدعلی چشمان پدرش شد! او هر روز و در زمانی مشخص، چند ساعت برای پدر کتاب میخواند و همان متون را با او مباحثه میکرد.
تدریس رسائل و مکاسب و کفایه، آغاز تدریس تفسیر قرآن کریم و حضور مجدد در درس خارج فقه آیتاللهالعظمی میلانی -علیرغم اختلاف سلیقه در مبارزات سیاسی- بخشی از فعالیتهای علمی روحانی ۲۶ سالهی ساکن خیابان خسروی نو در مشهد مقدس بود.
۱۳۴۷-۱۳۵۷
مدرسهی علمیهی میرزا جعفر مشهد، شاهد جلسات تفسیر قرآن کریم بود که بهسرعت مورد استقبال طلاب قرار گرفت. «تفسیرِ فعّال قرآن» که سیدعلی خامنهای آن را تدریس میکرد، شیوهی جدید و خاصی از تفسیر کلامالله مجید بود و طلاب را روزبهروز به بهرهگیری از آموزههای قرآن ترغیب میکرد. این جلسات به دلیل استقبال زیاد و مباحث مبارزاتی مطرحشده در کنار تدریس رسائل و مکاسب و کفایه، با ممانعتهای مکرر عوامل رژیم پهلوی مواجه شد. این اتفاق باعث شد تا این دروس از مسجد امام حسن مجتبی علیهالسلام به مسجد کرامت و پس از آن به مساجد رضایی، قبله و... منتقل شود. این جلسات که دیگر به محل حضور دانشجویان نیز تبدیل شده بود، به دلیل بازداشت آیتالله خامنهای بارها متوقف و دوباره برگزار میشد تا اینکه در سال ۱۳۵۶ به دلیل تبعید آیتالله خامنهای به ایرانشهر، تعطیل شد.
ممنوعالخروج شدن از کشور به دلیل مبارزات انقلابی در مشهد، دستگیریهای پیاپی و فعالیتهای سیاسی باعث شد تا سیدعلی حسینی خامنهای نتواند برای ارتباطگیری از نزدیک با امام خمینی به نجف اشرف برود، اما ماندن در مشهد و پرکردن خلأ فکری و ایدئولوژیک که پیش از این برای جریان مبارزه وجود داشت، موجب شد تا جلسات مستمر با شهید مرتضی مطهری پیگیری شود و محصول آن جلسات «تدوین ایدئولوژی اسلامی» باشد.
۱۳۶۹ تا امروز
از سال ۱۳۶۹ شمسی، درس خارج فقه آیتاللهالعظمی خامنهای آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. جهاد، موسیقی، غیبت، قصاص و... از مباحثی است که تا کنون در درس خارج ایشان تدریس شده است.
ب. مبارزات سیاسی
آیتالله خامنهای به گفتهی خودشان «از شاگردان فقهی، اصولی، سیاسی و انقلابی امام خمینی قدّسسرّه» هستند و نخستین جرقههای سیاسی و مبارزاتی ایشان و دشمنی با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبی نواب صفوی» در ذهن ایشان زده است؛ هنگامی که نواب صفوی با عدهای از فداییان اسلام در سال ۱۳۳۱ به مشهد رفتند و در مدرسهی سلیمانخان، سخنرانی پرهیجان و بیدارکنندهای در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی و نیز فریب و نیرنگ شاه و انگلیس و دروغگویی آنان به ملت ایران، ایراد کردند.
«همان وقت جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی به وسیلهی نواب صفوی در من به وجود آمده و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد.»
همراه با نهضت حضرت امام خمینی قدّسسرّه
آیتالله خامنهای از سال ۱۳۴۱ که در قم حضور داشتند و از زمانی که حرکت انقلابی و اعتراضآمیز امام خمینی علیه سیاستهای ضد اسلامی و آمریکاپسند محمدرضا شاه پهلوی آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسی شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیبهای فراوان و شکنجهها و تعبیدها و زندانها مبارزه کردند و در این مسیر از هیچ خطری نترسیدند.
نخستین بار در محرم سال ۱۳۸۳ ﻫ.ق از سوی امام خمینی قدّسسرّه مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیتاللهالعظمی میلانی و علمای خراسان در خصوص چگونگی برنامههای تبلیغاتی روحانیون در ماه محرم و افشاگری علیه سیاستهای آمریکایی شاه و اوضاع ایران و حوادث قم برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز برای تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستای پیام امام خمینی، به تبلیغ و افشاگری علیه رژیم پهلوی و آمریکا پرداختند. به این خاطر در ۹ محرم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فردای آن با این شرط آزاد شدند که منبر نروند و تحت نظر باشند. با پیش آمدن حادثهی خونین ۱۵خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آوردند، تحویل بازداشتگاه نظامی دادند و ده روز در آنجا با سختترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانی شدند.
دومین بازداشت
در بهمن ۱۳۴۲ -رمضان ۱۳۸۳ ﻫ.ق- آیتالله خامنهای با عدهای از دوستانشان بر اساس برنامهی حسابشدهای به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو سه روز توقف در کرمان و سخنرانی و منبر و دیدار با علما و طلاب آن شهر عازم زاهدان شدند. سخنرانیها و افشاگریهای پرشور ایشان و بهویژه در ایام ششم بهمن -سالگرد انتخابات و رفراندوم رژیم شاه- مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روز پانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن علیهالسلام بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابی ایشان در افشاگری سیاستهای شیطانی و آمریکایی رژیم پهلوی، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانهی تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه در زندان قزلقلعه -به صورت انفرادی- زندانی شدند و انواع اهانتها و شکنجهها را تحمل کردند.
سومین و چهارمین بازداشت
کلاسهای تفسیر و حدیث و اندیشهی اسلامی ایشان در مشهد و تهران با استقبال کمنظیر جوانان پرشور و انقلابی مواجه شد. همین فعالیتها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. به این خاطر در سال ۱۳۴۵ در تهران مخفیانه زندگی میکردند و یک سال بعد -۱۳۴۶- دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیتهای علمی و برگزاری جلسات و تدریس و روشنگری عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنمی پهلوی در سال ۱۳۴۹ نیز دستگیر و زندانی کردند.
پنجمین بازداشت
حضرت آیتالله خامنهای دربارهی پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مینویسد:
«از سال ۴۸ زمینهی حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاههای جاری رژیم پیشین نیز نسبت به من -که به قرائن دریافته بودند چنین جریانی نمیتواند با افرادی از قبیل من در ارتباط نباشد- افزایش یافت. سال ۵۰ مجدداً و برای پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهای خشونتآمیز ساواک در زندان آشکارا نشان میداد که دستگاه از پیوستن جریانهای مبارزه مسلحانه به کانونهای تفکر اسلامی بهشدت بیمناک است و نمیتواند بپذیرد که فعالیتهای فکری و تبلیغاتی من در مشهد و تهران از آن جریانها بیگانه و به کنار است. پس از آزادی، دایرهی درسهای عمومی تفسیر و کلاسهای مخفی ایدئولوژی و... گسترش بیشتری پیدا کرد.»
بازداشت ششم
در بین سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۳ درسهای تفسیر و ایدئولوژی آیتالله خامنهای در سه مسجد «کرامت»، «امام حسن علیهالسلام» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل میشد و هزاران نفر از مردم مشتاق بهویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلاب انقلابی و معتقد را به این سه مرکز میکشاند و با تفکرات اصیل اسلامی آشنا میساخت. درس نهجالبلاغـهی ایشان از شور و حال دیگـری برخوردار بود و در جزوههای پلیکپیشده تحت عنوان: «پرتوی از نهجالبلاغه» تکثیر و دست به دست میگشت. طلاب جوان و انقلابی که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان میآموختند، با عزیمت به شهرهای دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانی آشنا و زمینه را برای انقلاب بزرگ اسلامی آماده میساختند.
این فعالیتها موجب شد که در دی ماه ۱۳۵۳ ساواک بیرحمانه به خانهی آیتالله خامنهای در مشهد هجوم ببرد و ایشان را دستگیر و بسیاری از یادداشتها و نوشتههای ایشان را ضبط کنند. این ششمین و سختترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز ۱۳۵۴ در زندان کمیتهی مشترک تهران زندانی بودند. در این مدت در سلولی با سختترین شرایط نگهداشته شدند. سختیهایی که ایشان در این بازداشت تحمل کردند، به تعبیر خودشان «فقط برای آنان که آن شرایط را دیدهاند» قابل فهم است.
پس از آزادی از زندان، به مشهد مقدس برگشتند. باز هم همان برنامه و تلاشهای علمی و تحقیقی و انقلابی ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهای سابق را به ایشان ندادند.
در تبعید
رژیم پهلوی در اواخر سال ۱۳۵۶، آیتالله خامنهای را مجدداً دستگیر و برای مدت سه سال به شهر ایرانشهر تبعید کرد. البته در اواسط سال ۱۳۵۷ و در پی اوجگیری مبارزات مردم مسلمان و انقلابی ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شدند و به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی قرار گرفتند. پس از پانزده سال مبارزهی مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمل آنهمه سختی و تلخی، ثمرهی شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنی پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران و سقوط خفّتبار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانهی پهلوی و برقراری حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
در آستانهی پیروزی
در آستانهی پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از بازگشت امام خمینی از پاریس به تهران، «شورای انقلاب اسلامی» با شرکت افراد و شخصیتهای مبارزی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی و ... در ایران تشکیل گردید. آیتالله خامنهای نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمدند. پیام امام توسط شهید مطهری به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
آیتالله خامنهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیتهای ارزشمند اسلامی و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامی پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بینظیر و بسیار مهم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رئوس آنها میپردازیم:
پایهگذاری «حزب جمهوری اسلامی» با همکاری و همفکری علمای مبارز و همرزم خود: شهید بهشتی، شهید باهنر، حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی و... دراسفندماه ۱۳۵۷
معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸
سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸
امام جمعهی تهران، ۱۳۵۹
از سال ۱۳۶۹ شمسی، درس خارج فقه آیتاللهالعظمی خامنهای آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. جهاد، موسیقی، غیبت، قصاص و... از مباحثی است که تا کنون در درس خارج ایشان تدریس شده است.
ب. مبارزات سیاسی
آیتالله خامنهای به گفتهی خودشان «از شاگردان فقهی، اصولی، سیاسی و انقلابی امام خمینی قدّسسرّه» هستند و نخستین جرقههای سیاسی و مبارزاتی ایشان و دشمنی با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبی نواب صفوی» در ذهن ایشان زده است؛ هنگامی که نواب صفوی با عدهای از فداییان اسلام در سال ۱۳۳۱ به مشهد رفتند و در مدرسهی سلیمانخان، سخنرانی پرهیجان و بیدارکنندهای در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی و نیز فریب و نیرنگ شاه و انگلیس و دروغگویی آنان به ملت ایران، ایراد کردند.
«همان وقت جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی به وسیلهی نواب صفوی در من به وجود آمده و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد.»
همراه با نهضت حضرت امام خمینی قدّسسرّه
آیتالله خامنهای از سال ۱۳۴۱ که در قم حضور داشتند و از زمانی که حرکت انقلابی و اعتراضآمیز امام خمینی علیه سیاستهای ضد اسلامی و آمریکاپسند محمدرضا شاه پهلوی آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسی شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیبهای فراوان و شکنجهها و تعبیدها و زندانها مبارزه کردند و در این مسیر از هیچ خطری نترسیدند.
نخستین بار در محرم سال ۱۳۸۳ ﻫ.ق از سوی امام خمینی قدّسسرّه مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیتاللهالعظمی میلانی و علمای خراسان در خصوص چگونگی برنامههای تبلیغاتی روحانیون در ماه محرم و افشاگری علیه سیاستهای آمریکایی شاه و اوضاع ایران و حوادث قم برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز برای تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستای پیام امام خمینی، به تبلیغ و افشاگری علیه رژیم پهلوی و آمریکا پرداختند. به این خاطر در ۹ محرم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فردای آن با این شرط آزاد شدند که منبر نروند و تحت نظر باشند. با پیش آمدن حادثهی خونین ۱۵خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آوردند، تحویل بازداشتگاه نظامی دادند و ده روز در آنجا با سختترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانی شدند.
دومین بازداشت
در بهمن ۱۳۴۲ -رمضان ۱۳۸۳ ﻫ.ق- آیتالله خامنهای با عدهای از دوستانشان بر اساس برنامهی حسابشدهای به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو سه روز توقف در کرمان و سخنرانی و منبر و دیدار با علما و طلاب آن شهر عازم زاهدان شدند. سخنرانیها و افشاگریهای پرشور ایشان و بهویژه در ایام ششم بهمن -سالگرد انتخابات و رفراندوم رژیم شاه- مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روز پانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن علیهالسلام بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابی ایشان در افشاگری سیاستهای شیطانی و آمریکایی رژیم پهلوی، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانهی تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه در زندان قزلقلعه -به صورت انفرادی- زندانی شدند و انواع اهانتها و شکنجهها را تحمل کردند.
سومین و چهارمین بازداشت
کلاسهای تفسیر و حدیث و اندیشهی اسلامی ایشان در مشهد و تهران با استقبال کمنظیر جوانان پرشور و انقلابی مواجه شد. همین فعالیتها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. به این خاطر در سال ۱۳۴۵ در تهران مخفیانه زندگی میکردند و یک سال بعد -۱۳۴۶- دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیتهای علمی و برگزاری جلسات و تدریس و روشنگری عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنمی پهلوی در سال ۱۳۴۹ نیز دستگیر و زندانی کردند.
پنجمین بازداشت
حضرت آیتالله خامنهای دربارهی پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مینویسد:
«از سال ۴۸ زمینهی حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاههای جاری رژیم پیشین نیز نسبت به من -که به قرائن دریافته بودند چنین جریانی نمیتواند با افرادی از قبیل من در ارتباط نباشد- افزایش یافت. سال ۵۰ مجدداً و برای پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهای خشونتآمیز ساواک در زندان آشکارا نشان میداد که دستگاه از پیوستن جریانهای مبارزه مسلحانه به کانونهای تفکر اسلامی بهشدت بیمناک است و نمیتواند بپذیرد که فعالیتهای فکری و تبلیغاتی من در مشهد و تهران از آن جریانها بیگانه و به کنار است. پس از آزادی، دایرهی درسهای عمومی تفسیر و کلاسهای مخفی ایدئولوژی و... گسترش بیشتری پیدا کرد.»
بازداشت ششم
در بین سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۳ درسهای تفسیر و ایدئولوژی آیتالله خامنهای در سه مسجد «کرامت»، «امام حسن علیهالسلام» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل میشد و هزاران نفر از مردم مشتاق بهویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلاب انقلابی و معتقد را به این سه مرکز میکشاند و با تفکرات اصیل اسلامی آشنا میساخت. درس نهجالبلاغـهی ایشان از شور و حال دیگـری برخوردار بود و در جزوههای پلیکپیشده تحت عنوان: «پرتوی از نهجالبلاغه» تکثیر و دست به دست میگشت. طلاب جوان و انقلابی که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان میآموختند، با عزیمت به شهرهای دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانی آشنا و زمینه را برای انقلاب بزرگ اسلامی آماده میساختند.
این فعالیتها موجب شد که در دی ماه ۱۳۵۳ ساواک بیرحمانه به خانهی آیتالله خامنهای در مشهد هجوم ببرد و ایشان را دستگیر و بسیاری از یادداشتها و نوشتههای ایشان را ضبط کنند. این ششمین و سختترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز ۱۳۵۴ در زندان کمیتهی مشترک تهران زندانی بودند. در این مدت در سلولی با سختترین شرایط نگهداشته شدند. سختیهایی که ایشان در این بازداشت تحمل کردند، به تعبیر خودشان «فقط برای آنان که آن شرایط را دیدهاند» قابل فهم است.
پس از آزادی از زندان، به مشهد مقدس برگشتند. باز هم همان برنامه و تلاشهای علمی و تحقیقی و انقلابی ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهای سابق را به ایشان ندادند.
در تبعید
رژیم پهلوی در اواخر سال ۱۳۵۶، آیتالله خامنهای را مجدداً دستگیر و برای مدت سه سال به شهر ایرانشهر تبعید کرد. البته در اواسط سال ۱۳۵۷ و در پی اوجگیری مبارزات مردم مسلمان و انقلابی ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شدند و به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی قرار گرفتند. پس از پانزده سال مبارزهی مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمل آنهمه سختی و تلخی، ثمرهی شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنی پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران و سقوط خفّتبار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانهی پهلوی و برقراری حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
در آستانهی پیروزی
در آستانهی پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از بازگشت امام خمینی از پاریس به تهران، «شورای انقلاب اسلامی» با شرکت افراد و شخصیتهای مبارزی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی و ... در ایران تشکیل گردید. آیتالله خامنهای نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمدند. پیام امام توسط شهید مطهری به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
آیتالله خامنهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیتهای ارزشمند اسلامی و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامی پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بینظیر و بسیار مهم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رئوس آنها میپردازیم:
پایهگذاری «حزب جمهوری اسلامی» با همکاری و همفکری علمای مبارز و همرزم خود: شهید بهشتی، شهید باهنر، حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی و... دراسفندماه ۱۳۵۷
معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸
سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸
امام جمعهی تهران، ۱۳۵۹
نمایندگی امام خمینی قدّسسرّه در شورای عالی دفاع، ۱۳۵۹
نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، ۱۳۵۸
حضور در جبهههای دفاع مقدس.
نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، ۱۳۵۸
حضور در جبهههای دفاع مقدس.
از سال ۱۳۵۹ و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صدام به مرزهای ایران. این حضور تا پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ ادامه داشت.
ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران.
دو دوره ریاستجمهوری اسلامی ایران با رأی قاطع ملت.
ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران.
دو دوره ریاستجمهوری اسلامی ایران با رأی قاطع ملت.
به دنبال شهادت محمدعلی رجایی دومین رئیسجمهور ایران، آیتالله خامنهای در مهر ماه ۱۳۶۰ با کسب بیش از شانزده میلیون رأی مردمی و حکم تنفیذ امام خمینی قدّسسرّه به مقام ریاستجمهوری ایران اسلامی برگزیده شدند. همچنین از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ برای دومین بار به این مقام و مسئولیت انتخاب شدند.
ریاست شورای انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۰
ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶
ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، ۱۳۶۸
ریاست شورای انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۰
ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶
ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، ۱۳۶۸
ولیفقیه و رهبر انقلاب اسلامی ایران.
از روز چهاردهم خرداد سال ۱۳۶۸، پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبری به این مقام و مسئولیت عظیم انتخاب شدند.
از روز چهاردهم خرداد سال ۱۳۶۸، پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبری به این مقام و مسئولیت عظیم انتخاب شدند.