• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1398/03/08
گزارشی از متن و حاشیه دیدار اساتید و نخبگان دانشگاهی با رهبر انقلاب

پیش به سوی حقایق کشف نشده

گزارشی از متن و حواشی دیدار اساتید و نخبگان دانشگاهی با رهبر انقلاب
سید حسام‌الدین حسینی
حسینیه کم‌کمک پر‌می‌شود و جماعت به دستور ناظمان، فضاهای خالی را به‌ترتیب پر می‌کنند. تعدادی مشغول برنامه‌ی قرائت قرآن روزانه‌شان هستند. بیست‌وسومین روز ماه مبارک است و احتمالا جزء بیست‌وسوم را تلاوت می‌کنند. پشت‌به‌پشت نشستن آدم‌ها  تشخیص چهره‌ها را سخت کرده است. به غیر از صف اولی‌هایی که تک و توک از راه رسیده‌اند و به نرده‌های حائل تکیه داده‌اند، آشنایی پیدا نمی‌کنم. می‌روم پشت دوربین یکی از فیلم‌بردارها و با زوم دوربین، جمعیت را ورانداز می‌کنم. این دفعه چند چهره‌ی آشنا به چشمم می‌آید؛ یکی دو نفری همین ردیف جلو و چند نفری روی صندلی‌های انتهایی.

حالا در همه‌ی قسمت‌های حسنیه که اجازه‌ی نشستن وجود دارد، یکی نشسته است. مرد سن و سال دار و موسپیدکرده‌ای مدام صلوات چاق می‌کند. آن قدر هم هول است که چند بار وسط بیت‌ها و شعارهایش توپوق می‌زند. باروحیه می‌خندد و ادامه می‌دهد. یک دفعه بلند فریاد می‌زند:‌ «ای پسر فاطمه منتظر شماییم» و جماعت هم تکرار می‌کنند. برای احترام بیشتر به مخاطب شعار، «تو» همیشگی را با «شما» عوض کرده است.

از مردم و شور و شعارهایشان عبور می‌کنم و می‌رسم به آن سوی نرده‌ها. این دو قسمت هیچ چیزش شبیه به هم نیست. حائلش فقط یک نرده‌ی باریک است، اما همین یک نرده‌ی باریک انگار برای منجمد کردن خنده‌ها و شعارها کافی است. از نرده که رد می‌شوم، یکی از محافظ‌ها می‌گوید باید برگردی و پشت نرده‌ها بشینی. می‌گویم من باید جایی باشم که همه را ببینم و اگر عقب بروم، کاری از دستم ساخته نیست. کمی با تندی جوابش را داده‌ام و توضیح و اصرارم را که دیده، مردد شده است. در همین گیرودار هستیم که آقا می‌آید. حالا دیگر کسی کاری به کار من ندارد و تند می‌روم همان کنجی که می‌خواهم. مرد صلواتی شعاری ناموزون اما خیلی به‌روز را حاضر کرده. چند باری هم قبل از آمدن آقا از همه خواست که توجه کنند تا شعار عجیبش را یاد بگیرند، اما از چند نفری تذکر گرفت که نظم جلسه را به هم نزند. حالا که آقا آمده، مثل همیشه شور حاضرین به تذکرها و سفارش‌ها چربیده و استاد شوخ موسپید هم می‌تواند شعارش را بلند فریاد بزند: «ما همه سرباز توایم رهبرا/ آتش به اختیار توایم رهبرا». این مرد وسط بیت‌هایی که می‌خواند، تپق هم می‌زد، اما زنده وکاملاً سرزنده است

آقا جاگیر می‌شوند و جمعیت هم می‌نشیند. قلم را روی کاغذ می‌دوانم و تند تند هر چیزی را که می‌بینم، می‌نویسم. کناردستی‌ام که رئیس یکی از دانشگا‌های مشهور است، نگاهش را قفل کرده روی نوشته‌هایم. حتی همین حالا که این جمله را می‌نویسم.

قرائت قاری جلسه تمام ‌شده، اما مسئولین تأخیری هنوز از در پشتی حسینیه سرمی‌رسند. به تعداد مسئولان دیررسیده صندلی اضافه می‌کنند. وسط همه‌ی این‌هایی که دنبال جا می‌گردند، چشمم کسی را می‌بیند که باورم نمی‌شود: کارشناس ثابت یکی از شبکه‌های تلویزیونی خارجی وابسته به سعودی‌ها، در قسمت مهمانان ویژه و پایین پای وزیر علوم نشسته است!  چسبیده به من دکتر خانیکی است. البته دقیق‌ترش این است که به من تکیه داده است؛ استاد روزنامه‌نگاری دانشگاه علامه‌طباطبایی و نویسنده‌ی متن معروف مراسم تنفیذ آقای روحانی در سال ۹۲. جلوی او سید مجید حسینی نشسته؛ استاد جوان علوم سیاسی دانشگاه تهران که این روزها بیش از این که به عنوان دانشگاهیش شناخته شود، یک چهره‌ی مشهور فضای مجازی است. سمت چپ من سردار رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه پاسدران روی صندلی نشسته است، بدون لباس نظامی و با لبخندی که تا آخر جلسه چند باری تبدیل به قهقهه خواهد شد. او نه به عنوان مشاور عالی نظامی آقا، که این بار در قامت استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه امام حسین خودش را به دیدار رسانده است.

نفر اول سخنران‌ها دکتر رسول جلیلی است؛ استاد علوم کامپیوتر دانشگاه شریف و عضور شورای عالی فضای مجازی. رو به رهبر صحبت می‌کند، اما بیشتر صحبت‌هایش خطاب به حاضران در جلسه است. دکتر جلیلی حرف‌های مهمی می‌زند، ولی اگر من جای او بودم، از بین تمام حرف‌های مهم آن‌هایی را جدا می‌کردم که هیچ جای دیگری برای گفتنش مناسب نیست. شاه‌بیت صحبت‌های او توجه به توان بومی در فضای مجازی است. می‌گوید باید به سمت «فمتا» برویم؛ فضای مجازی  تراز انقلاب. طعنه‌ی درستی هم به ماجرای حذف تلگرام طلایی از گوگل‌پلی می‌زند. می‌گوید به شبکه‌ی ملی اطلاعات نیاز داریم و باید هرچه زودتر آن را راه‌بیندازیم. می‌گوید که انگار با یک کلید  شورای عالی فضای مجازی را قفل کرده‌اند و احتمالا منظورش همان کلیدی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی را هم قفل کرده است. دکتر جلیلی به انتقاد از عضویت وزیر و وکیل در توییتر که می‌رسد، وقتش تمام می‌شود و جمعیت صلوات می‌فرستند، یعنی بس است. از آقا می‌خواهد تا یک دقیقه وقت بدهد. آقا هم خیلی صریح و باخنده می‌گوید: اجازه با ایشان است و به مجری جلسه اشاره می‌کند. همه بلند می‌خندند و دکتر جلیلی تسلیم می‌شود و می‌نشیند.

نفر بعدی دکتر محمدرضا حسنی آهنگر است؛ رئیس سابق و استاد کامپیوتر دانشگاه امام حسین. دکتر حسنی صحبت‌هایش را شروع کرده، اما درب مسئولان هنوز باز و بسته می‌شود. سیر رسیدن مسئولان به جلسه کندتر شده، اما هنوز تمام نشده است. دکتر حسنی می‌گوید: دانشگاه امام حسین الگوی بومی مدیریت دانش و دانشگاه را تدوین کرده و توضیح می‌دهد که باید از مقاله‌محوری به سمت مسئله‌محوری برویم. این نکته در صحبت‌های چند نفر دیگر از سخنران‌ها هم به زبان‌های مختلف بیان شد. دکتر حسنی آهنگر خیلی صریح مهندس بودنش را نشان می‌دهد. یکی از پیشنهادهایش برای جایگزنی مقاله در نظام ارتقاء اساتید، ثبت اختراع است، اما توضیحی نمی‌دهد که اساتید علوم انسانی باید برای ارتقائشان چه چیزی را ثبت کنند
.
سخنران بعدی  دکتر سعید مرید استاد مدیریت منابع آب دانشگاه تربیت مدرس است. سخنران قهاری نیست، اما مهم‌ترین حرف‌ها در زمینه‌ی تخصصش را می‌زند. این که در دوران مسابقه‌ی مصرف هنوز کسانی به آب فکر می‌کنند، امیدوارکننده است. در بین تمام جملاتش یک جمله برجسته‌تر است، جمله‌ای که خلاصه‌ای از وضعیت مدیریت منابع آب در کشور ما است: «چطور می‌خواهیم آب را حفظ کنیم، اما همچنان به دنبال توسعه‌ی بهره‌برداری از منابع زیرزمینی هستیم؟!» این طور که هر روز چاه‌های عمیق‌تری حفر می‌کنیم و از آن طرف مدام برای مختصر مصرف شهری آب، کمپین تبلیغاتی «آب هست ولی کم است» برگزار می‌کنیم! کاش کسی به حرف عقلایی مثل او گوش دهد. میزان اهمیت به آب در همین جلسه هم روشن است؛ اساتید و فرهیختگان دانشگاه‌های کشور حوصله‌ی گوش دادن به حرف‌های او درباره‌ی آب را ندارند و مدام برای دکتر مرید صلوات می‌فرستند.

چهارمین سخنران از اصحاب علوم انسانی است؛ خانم دکتر سهیلا صادقی که استاد جامعه‌شناسی دانشکده‌ی علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران است. تا پشت تریبون می‌رسد، اعلام می‌کند برای این که حسینیه را صلوات‌باران نکنید، درباره‌ی موضوع زن و خانواده که پیش‌تر اعلام کرده بودم، صحبت نمی‌کنم و در این فرصت کوتاه ترجیح می‌دهم درباره‌ی وضع دانشگاه در ایران صحبت کنم؛ صحبت‌هایی که در محیط کار برایم هزینه خواهد داشت، اما از این هزینه‌ها باکی ندارم. دکتر نیلی رئیس دانشگاه تهران که روبه‌روی من نشسته، لبخند تلخی می‌زند. او خوب می‌داند که با چه حرف‌هایی مواجه خواهد شد. خانم دکتر صادقی خیلی محکم و جدی و شجاعانه سخن می‌گوید و بیشترین «احسنت» را از حاضرین می‌گیرد. صحبت‌هایش این‌قدر شورانگیز است که جماعت یک بار از سر وجد تکبیر هم می‌گویند: «در دانشگاه تهران نظم سیاسی به نظم اجتماعی و علمی تقدم دارد.» از روابط کثیف تصویب طرح‌های پژوهش صحبت می‌کند و با استفاده از تعبیر «رانت‌پژوهی» مفهوم مورد نظرش را خیلی خوب صورت‌بندی می‌کند. از عملکرد بد مسئولان فرهنگی دانشگاه تهران انتقاد می‌کند و تعریض می‌زند به قائله‌ی اخیر دانشگاه تهران. او به مسئولان فرصت‌طلبی که فضا را برای قانون‌شکنی عده‌ای مهیا می‌کنند، نهیب می‌زند که: «اگر نظام نباشد، شما هم نیستید.» سپس از نظام جذب هیئت علمی انتقاد می‌کند و می‌گوید: آن‌چه امروز در هیئت‌های جذب هیئت علمی ملاک اصلی است، قبیله‌گرایی‌های سیاسی مسئولین وقت است و نه صلاحیت‌های علمی.

سخنران بعدی  دکتر علی عبدالعالی است؛ استاد مخابرات دانشگاه علم و صنعت. حالا رئیس دانشگاه علم و صنعت رو به رئیس دانشگاه تهران می‌کند و باخنده می‌گوید: نوبت ما شد! دکتر عبدالعالی که سابقه‌ی اجرای تلویزیونی هم دارد، خیلی گرم و راحت و مسلط حرف می‌زند و بر خلاف باقی سخنران‌ها که خشک و رسمی صحبت می‌کنند، مجلس را دست گرفته و متنش را بدون سکته می‌خواند. جنس حرف‌هایش با مهندس‌ها متفاوت است. اول مقدمه‌ی جذابی درباره‌ی مصرف می‌گوید و توضیح می‌دهد که در جهان معاصر چطور همه چیز را مصرف می‌کنیم؛ حتی صحبت‌های رهبر را.  وقت سخنرانی‌اش را مثل کلاس درس اداره می‌کند. گاهی مثال می‌زند، گاهی می‌خنداند و به وقتش نهیب هم می‌زند. خطاب به آقا می‌گوید که همراه با جمعی از دوستانش طرحی برای ساماندهی دانشگاه حول محور تولید آماده کرده‌اند، طرحی به نام «شبکه‌ی جهاد تولید». آخر هم صحبت‌هایش را با چند بیت درخشان از علامه اقبال لاهوری تمام می‌کند:
«آن‌چه از خاک تو رُست ای مرد حرّ
آن فروش و آن بپوش و آن بخور

آن جهان‌بینان که خود را دیده‌اند
خود گلیم خویش را بافیده‌اند

ای امین دولت تهذیب و دین
آن ید بیضا برآر از آستین
خیز و از کار اُمم بگشا گره
نقشه‌ی اَفرنگ را از سر بنه»

و آقا گرم‌تر از بقیه تشویقش می‌کند.

چهار نفر صحبت کرده‌اند و پنجمین سخنران پشت تریبون می‌رود. چهار سخنرانی قرار بوده سرجمع ۲۸ دقیقه طول بکشد، اما حالا ۴۰ دقیقه گذشته و حوصله‌ی جمع روزه‌دار منتظر سررفتن است. سخنران پنجم حجت‌الاسلام دکتر ابراهیم کلانتری است؛ استاد علوم قرآنی دانشگاه تهران و مسئول سابق نهاد نمایندگی رهبری در همین دانشگاه. صحبت‌هایش را به سنت طلبگی با سلام و صلوات بر آخرین پیامبران شروع می‌کند و حرف‌های مهمی درباره‌ی فرهنگ می‌زند؛ حرف‌های درست و مهمی که لبه‌ی تیز و برّانی ندارد و همه با آن موافق‌اند. حرف‌هایی با چاشنی اغراق و مصرف کلید‌واژه‌های رهبری. می‌گوید ایرانی‌ها جزو ۱۰ ملت باهوش جهان هستند، اما ارجاعی نمی‌دهد. (بر اساس گزارش‌های بین‌المللی اما واقعیت خلاف این است. ما در رده‌بندی آی‌کیو کاملا متوسط هستیم.) لحنش زیادی یواش و آهسته است. کسی از پشت سرم می‌گوید: انگار دارد روضه می‌‌خواند. کلانتری تنها سخنرانی است که جماعت یک دقیقه پیش از پایان وقتش صلوات می‌فرستند.

نفر ششم خانم دکتر مریم بختیاری استاد روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی است. لحنی آرام دارد که شبیه دکلمه‌ها و انشاهای دوران دانش‌آموزی است. درباره‌ی اهمیت نقش مادری صحبت می‌کند و از تجربه‌های شخصی‌اش در پژوهش‌های مختلف شاهدمثال می‌آورد. بعد از او دکتر نجفقلی حبیبی رئیس پرحاشیه‌ی دانشگاه علامه طباطبایی در دوران اصلاحات  پشت تریبون می‌رود. دکتر حبیبی در صحبت‌هایش خیلی محترمانه با علم دینی و اسلامی کردن علوم مخالفت می‌کند: «تعارض علم و دین در دوران انقلاب مرتفع شده، پس باید از قرائت‌های سلیقه‌ای از اسلامی‌سازی دست برداریم.» آخر صحبت‌هایش هم می‌رود سراغ برجام و درخواست می‌کند که تصمیم‌گیری درباره‌ی برجام به وزارت ‌خارجه محول شود. ظاهراً آقای دکتر خبر ندارد که شش سالی هست که پرونده‌ی هسته‌ای به وزارت امور خارجه منتقل شده است!

قرار بود دوازده نفر صحبت کنند، اما آن قدر طولانی شده که با همان هفت نفر همه‌ی وقت گذشته است. مجری عذرخواهی می‌کند و اجازه می‌گیرد که نفر هشتم و نهم به عنوان آخرین نفرات پشت تریبون بروند. بعد هم از همه تشکر می‌کند و می‌گوید پس از این سخنرانی‌ها به استقبال فرمایش‌های مقام معظم رهبری می‌رویم. آقا می‌خندد و به ساعت نگاه می‌کند و با رندی می‌گوید: «اگر وقتی باقی بماند.» همه می‌خندند.

سخنران هشتم دکتر محمدرضا مجیدی، استاد علوم سیاسی باز هم از دانشگاه تهران است. همین که می‌خواهد شروع کند، کسی از بین جمعیت بلند می‌شود و با صدای بلند اعتراض می‌کند، اما نه آن‌قدر بلند که از این سوی حسینیه درست بشنوم. از لا‌به‌لای حر‌ف‌هایش متوجه می‌شوم به این اعتراض دارد که همه‌ی سخنران‌ها از هیئت علمی دانشگاه‌های تهران انتخاب شده‌اند. حق هم دارد. «مرکززدگی» بحران نظام آموزش عالی کشور است که حالا به جلسه‌ی دانشگاهیان با رهبری هم نشت کرده است. دکتر مجیدی در حوزه‌ی تخصصی خودش صحبت می‌کند و شرح کوتاهی از شرایط سیاسی منطقه و جهان ارائه می‌دهد. پیشنهاد ایجاد یک پول واحد آسیایی برای مقابله با تروریسم اقتصادی حرف جذابش است. لحن عصاقورت‌داده‌ی آکادمیک و سینه‌ای که به سبب روزه خشک خشک شده، کمی از جان حر‌ف‌هایش را گرفته است.

آخرین سخنران هم دکتر امیرعلی حمیدیه فوق تخصص خون است. تمرکز صحبت‌هایش روی اقتصاد دانش‌بنیان و تبدیل علم به فناوری است. می‌گوید توسعه‌ی علم و فناوری فضای کشور را تغییر می‌دهد. از دانشگاه شریف مثال می‌زند و یادآوری می‌کند که تا پیش از شکل گیری دانشگاه شریف، آن منطقه پر از مکانیکی بود و حالا پر از شرکت‌های دانش‌بنیان است. توضیح می‌دهد که این روزها به سمت ترکیب فناوری‌های مختلف رفته است و تأکید می‌کند ما هم باید به همین سمت برویم. جمله‌ای می‌گوید که احسنت اهل علم را به دنبال دارد: «ما نباید علم را خام‌فروشی کنیم؛ باید علم را تبدیل به فناوری کنیم و بعد صادر کنیم.» جمله‌ای دقیق در نقد وضع مقالات علوم دقیقه که سرمایه علمی کشور را رایگان در اختیار دنیا قرار می‌دهد و تذکری مهم برای تبدیل علم به فناوری است. سخنرانی دکتر حمیدیه یک جمله‌ی کلیدی دیگر هم دارد که بعداً آقا در صحبت‌هایش بر آن تاکید می‌کند: «کشور نیاز به پیشرفت علمی ندارد؛ نیاز به جهش دارد.»

پس از سخنرانی دکتر حمیدیه، مجری از سخنران‌هایی که حرفشان را قطع کرده، عذرخواهی می‌کند. آقا باخنده می‌گوید: البته کسی گوش نکرد. شما تلاشتان را کردید، اما کسی گوش نکرد. دوباره همه می‌خندند. شوخی‌های آقا یخ جلسه را آب کرده و اصلا خبری از فضای سنگین جلسات رسمی نیست.
 
بیست دقیقه از ساعت هفت گذشته که نوبت به کسی می‌رسد که همه منتظرش بوده‌اند. آقا با تقدیر از سخنرانی اساتید شروع می‌کند: «به معنی حقیقی کلمه استفاده کردم.»  بخش اول صحبت‌های ایشان مربوط به دانشگاه و بایسته‌هایش است و بخش دوم که خیلی کوتاه‌تر است، چند جمله درباره‌ی ماجرای جنگ و مذاکره. آقا با اشاره به طرح ۲۰۴۰ دانشگاه استنفورد از چیزی خبر می‌دهد که بیشتر حاضرین اصلا به گوششان نخورده است. توضیح می‌دهند که دشمن برای بااهمیت جلوه دادن پیشرفت‌های علمی کشور برنامه‌ریزی کرده است. رهبر با مرور دوباره‌ی آمارهای پیشرفت علمی کشور و مقایسه‌ی دانشگاه امروز با دانشگاه دوران پهلوی  عمق تفاوت وضعیت را نشان می‌دهند. آقا می‌گوید همه‌ی این پیشرفت‌ها در شرایطی اتفاق افتاده که قوانین دست و پاگیر بسیاری وجود داشته است. با وجود بعضی عناصر خائن و قوانین دست و پاگیر، دانشگاه پیشرفت کرده است.

مهم‌ترین بخش صحبت‌های رهبر در بخش اول، درباره‌ی ارتباط دانشگاه با بدنه‌ی مردم و جامعه است:‌ «اساتید نباید از جامعه منزوی باشند؛ همان بلایی که بر سر روشنفکریِ کشور ما آمد. جامعه‌ی روشنفکر ما از اوّل که تشکیل شد، به قول خودشان در برج عاج نشستند. با مردم مخلوط نشدند. با مردم همراه نشدند.»

نکته‌ی برجسته‌ی بعدی در توصیه‌های رهبر به دانشگاه، تعریفِ علم نافع است: «علم نافع که ما می‌گوییم، صرفاً دانشی نیست که جنبه‌ی کاربردیِ نقد دارد، بلکه یکی‌اش این است؛ یک جریان هم کارهای مهم و اساسی است. در همین زمینه من به مسأله‌ی پرداختن به علوم پایه اشاره می‌کنم که قبلاً هم یک وقتی، یکی دو بار در صحبت با دانشگاهی‌ها مطرح کرده‌ام. بحث علوم پایه خیلی مهم است، منتها چون دستاوردِ نقدِ حاضر و آماده‌ای برایش وجود ندارد، گرایش به آن در بین دانشجوها و کسانی که رشته انتخاب می‌کنند، کم است. باید ترتیبی داده بشود که گرایش به این دانش‌های علوم پایه یک گرایش بهتری و گرم‌تری از سوی دانشجویان باشد.»

در این چند سال اخیر تاکید روی علوم‌انسانی و تحول آن تبدیل به عادت شده بود. امسال عوض علوم‌انسانی، تاکید سخنرانی رهبر بر روی علوم‌ پایه است وبچه‌های فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی مخاطبان اصلی امسال هستند. توصیه‌ی رهبر، حرکت به سوی کشف حقایق کشف‌نشده است:
«ما در علوم پایه باید سرمایه‌گذاری مستمر بکنیم و حرکتمان حرکت پیش‌دستانه باشد. یعنی سعی کنیم به استقبال حقایق کشف‌‌نشده‌ی عالَم برویم. حقایق بسیاری در عالم وجود دارد که کشف نشده، کما ‌این که صد سال پیش خیلی از حقایقی که امروز کشف شده، کشف نشده بود.»

رهبر مدام سخنرانی‌اش را با ساعت چک می‌کند. فرصت کمی تا اذان مانده. حالا وقت جنگ و مذاکره است. قبلا گفته بودند که نه جنگ می‌شود و نه مذاکره می‌کنیم. این چند دقیقه به تشریح همین یک جمله می‌گذرد که چرا مذاکره نمی‌کنیم و چرا جنگ نمی‌شود: «روی هر موضوعی مذاکره نمی‌کنیم. روی مسائل ناموسیِ انقلاب -به این تعبیر بگویم، روشن‌تر است- مذاکره نمی‌کنیم.» حسینیه از تعبیر آقا پر از خنده می‌شود. پشت‌بند خنده‌ها تکبیر جمعیت گواهی می‌دهد که مسائل ناموسی انقلاب خط قرمز همه است. دوست کناردستی‌ام می‌گوید این جمله از فردا تبدیل به سوژه‌ی شبکه‌های اجتماعی خواهد شد.

تذکر پایانی آقا هم درباره‌ی روز قدس است. ساعت به هشت‌ونیم ‌رسیده که همه‌ی جمع حاضر و همه‌ی ملت را دعا می‌کنند و جلسه‌ی سال ۹۸ با دانشگاهی‌ها را تمام می‌کنند.