1394/12/27
گفتوگو با مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر
وعدههای خیالی آمریکا به مصدق
نهضت ملی شدن صنعت نفت اگرچه به رهبری کسانی چون آیتالله کاشانی و دکتر مصدق آغاز شد، اما در ادامه به دلایل مختلف با شکست مواجه شد. یکی از مهمترین آن دلایل، اعتماد دکتر مصدق به مقامات آمریکایی بود. رهبر انقلاب در اینباره میفرمایند: «دولت مصدّق که نفت را، منبع ثروت ملّی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک افرادی که بودند -مرحوم آیتالله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد وآن تکیهی به آمریکا بود... ازاین خوشبینی و سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده کردند، [کودتای] بیستوهشتم مرداد را به راه انداختند.» با آقای مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران دربارهی دلایل و شواهد اعتماد دکتر مصدق به آمریکا به گفتگو نشستیم.
یکی از نهضتهایی که در تاریخ معاصر ایران از آن بهعنوان یک نقطهی عطف یاد میکنند، نهضت ملی شدن صنعت نفت است. این نهضت پس از پیروزی تا چهمیزان به اهداف اولیهی خود دست یافت؟
ملی شدن صنعت نفت ایران یکی از آرزوهایی بود که مردم کشور از ابتدای شروع اکتشاف نفت، آن را دنبال میکردند و برای همین منظور هم قدمهای محکمی برداشتند. پیش از نهضت ملی شدن صنعت نفت، شاهد نوعی همبستگی میان نیروهای ملی و مذهبی هستیم. سر این طیفها نیز نیروهای برجستهای حضور داشتند. افرادی مانند دکتر مصدق، آیتالله کاشانی و نواب صفوی(به نمایندگی از فداییان اسلام) نمایندهی مهمترین جریانهای سیاسی و اجتماعی بودند که تلاش بسیاری برای پیروزی نهضت به خرج دادند.
هدف از ملی شدن صنعت نفت نیز کوتاه کردن دست انگلستان از جهات سیاسی و اقتصادی بود. در واقع مردم ایران تنها به حوزهی اقتصاد نگاه نمیکردند، بلکه خاطرهی بسیار بدی از استعمار انگلستان داشتند و میخواستند دست این کشور را از هر جهت کوتاه کنند و نهضت بستر لازم برای این کار را ایجاد کرد. برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت نیز قرار بر آن شد که دولت جدید به ریاست دکتر مصدق در اردیبهشت سال ۱۳۳۰ شکل بگیرد، اما در عمل میبینیم که نهضت دچار مشکلاتی شد که یکی از مهمترین آن مشکلات به کارشکنیهای انگلستان مربوط میشود. انگلستان براساس قرارداد دارسی، نفت ایران را متعلق به خود میدانست و برای جلوگیری از فروش آن توسط شرکت ملی نفت ایران، سایر شرکتها را تهدید کرده بود که در صورت خرید نفت ایران، کشتیها را در دریای آزاد توقیف و با آنها برخورد نظامی و قضایی میکند. علاوه بر این، انگلستان در سطح بینالمللی نیز حرکت خود را آغاز کرده و شکایت خود را به مراجعی چون شورای امنیت سازمان ملل و دادگاه لاهه ارجاع داده بود.
هدف از ملی شدن صنعت نفت نیز کوتاه کردن دست انگلستان از جهات سیاسی و اقتصادی بود. در واقع مردم ایران تنها به حوزهی اقتصاد نگاه نمیکردند، بلکه خاطرهی بسیار بدی از استعمار انگلستان داشتند و میخواستند دست این کشور را از هر جهت کوتاه کنند و نهضت بستر لازم برای این کار را ایجاد کرد.
بهطور طبیعی، این مسائل مشکلات فراوانی را برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت به وجود آورده بود، اما به نظر من مهمتر از این، اختلافی بود که در میان نیروهای سیاسی در داخل ایران به وجود آمده بود و به تبع آن، جامعه نیز دچار چنددستگی فراوان شده بود. در نتیجه، قوای داخلی نیز در مقابل موانع ایجادشده از سوی انگلستان، رو به ضعف نهاد و بهجای آنکه متمرکز بر برونرفت از آن اوضاع شود، در حل منازعات داخلی هدر رفت.
به نظر شما، مهمترین دلایل شکست نهضت چه بود؟
از جمله مهمترین این علل، ضعف قدرت اقتصادی ایران بود؛ چراکه با ممانعت از فروش نفت توسط انگلستان، دولت مصدق دچار مشکلات فراوانی شد و نتوانست آن را مدیریت کند. نکتهی دیگر هم به اختلاف جدی میان شخصیتهای اصلی نهضت بازمیگشت که نیروهای اصلی را با یکدیگر درگیر کرده بود. نکتهی بعدی هم نفوذ گستردهی انگلستان در ارکان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود. انگلستان علاوه بر ممانعت از فروش نفت ایران، در داخل نیز با تکیه بر نیروهای خود در ارکان مختلف، نهضت را تضعیف میکرد که بیتأثیر در شکست نهضت نبود.
علاوه بر این، دلایل جزئیتری نیز وجود داشت، بهخصوص اقداماتی که مصدق در روزهای پایانی خود انجام داد که حتی دوستان وی نیز در مورد عواقب آن نگران بودند. یکی از این اقدامها به منحل کردن مجلس هفدهم مربوط میشود. در آن مقطع، افرادی مانند دکتر کریم سنجابی بهسراغ او میروند تا وی را منصرف کنند، اما موفق نمیشوند. همچنین مصدق در همان روز کودتا، سرتیپ دفتری را بهعنوان رئیس شهربانی کل کشور منصوب میکرد و این در حالی بود که دفتری یکی از عوامل کودتا بود. افرادی نیز این موضوع را به مصدق گوشزد کردند، اما او منصرف نشد. مجموعهی این عوامل به شکست نهضت منجر میشود.
اختلاف میان مصدق و نیروهای مذهبی از کجا نشئت گرفت و چگونه به روند سقوط نهضت تسریع بخشید؟
مهمترین شخصیتی که حتی پیش از تصویب ملی شدن صنعت نفت نیز فعالیت زیادی در این زمینه داشت و در بسیج نیروهای مردمی نیز نقش مهمی ایفا کرد، آیتالله کاشانی بود که سابقهی مبارزاتی وی با انگلستان به زمان حضور ایشان در عراق بازمیگردد. در محبوبیت آیتالله کاشانی همین بس که پس از حادثهی ترور شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ ایشان را تبعید میکنند، اما در همان حال در مجلس شانزدهم در انتخابات حاضر میشوند و با اینکه ایران نبودند، بهعنوان نمایندهی اول مردم در مجلس شانزدهم از سوی مردم انتخاب میشوند. به همین بهانه نیز در ۲۰ خرداد ۱۳۲۹ به کشور بازمیگردد که میزان جمعیت در استقبال از ایشان بینظیر است و حتی دکتر مصدق نیز برای استقبال از ایشان به فرودگاه مهرآباد میرود.
پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت نیز حمایتهای آیتالله کاشانی ادامه مییابد و حتی زمانی که فداییان اسلام درخواستهایی (مبنی بر اقداماتی در جهت پیادهسازی اسلام) از دکتر مصدق مطرح میکند، با توجه به اینکه دکتر مصدق در آن مقطع پرداختن به ملی شدن صنعت نفت را در اولویت قرار داده بود، آیتالله کاشانی نیز از دکتر مصدق حمایت کرد. همین موضوع هم موجب ناراحتی فداییان از آیتالله کاشانی شد.
این حمایتها همچنان ادامه داشت تا اینکه نوعی از خودرأیی در رفتار مصدق دیده شد. فراموش نکنیم که آیتالله کاشانی در آن زمان، ریاست مجلس شانزدهم را نیز برعهده داشت. بنابراین ایشان تنها یک شخصیت مذهبی نبود، اما دکتر مصدق به این موضوع توجه نداشت. دکتر مصدق در همان مقطع که آیتالله کاشانی ریاست مجلس را برعهده داشت، درخواست اختیارات ویژه میکند و مجلس برای مدت شش ماه این موضوع را میپذیرد.
اشتباه دکتر مصدق این بود که تصور میکرد آمریکا دوست ملت ایران است. وی تصور میکرد که میتواند به کمکهای اقتصادی آمریکا تکیه کند و همین موضوع موجب نوعی خوشبینی بدون مبنا به آمریکا شده بود. بنابراین، دکتر مصدق بیش از آنکه نگاه خود را به توان داخلی معطوف کند، با خوشبینی نسبت به آمریکا، تصور میکرد که میتواند از بحران عبور کند.
چه اختیاراتی؟
برای مثال، در این مدت، دکتر مصدق حتی اختیار قانونگذاری هم داشت و میتوانست پس از اجرا، قانون آن را به مجلس برساند. آیتالله کاشانی بهدلیل حساسیت و اهمیت اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت، با این موضوع موافقت کرده بود.
اما در ادامه مصدق تقاضای تمدید این شرایط (بهمدت یک سال) را مطرح میکند و آیتالله کاشانی بهدلیل اینکه طی همان شش ماه نیز اقدام قابل توجهی صورت نپذیرفت، با این درخواست مصدق مخالفت کرد و همین مخالفت، آغازی بر اختلاف میان آنها شد.
از دیگر اشتباهات مصدق(که به اختلاف میان او و نیروهای مذهبی دامن زد) این بود که راه تودهایها را بسیار باز گذاشت. دلیل این موضوع نیز از این قرار بود که میخواست تودهایها کمی در جامعه ظهور و بروز داشته باشند تا به آمریکا هشدار دهد اگر به دولت کمک نشود، تودهایهای وابسته به شوروی، مملکت را تصاحب میکنند. میزان میدان دادن دکتر مصدق به تودهایها چنان بود که دکتر سنجابی در خاطرات خود نقل میکند در بزرگداشت حادثهی سی تیر، حضور تودهایها چنان بود که حتی تعجب مرا نیز برانگیخت.
یکی از اشتباهات دکتر مصدق، اعتمادی بودی که او به وعدههای آمریکا کرد. این اعتماد در چه موضوعاتی نمود داشت؟
آمریکاییها در ملی شدن صنعت نفت بهدنبال منافع خود بودند. در زمان فعالیت نهضت نیز زیاد ناراضی نبودند؛ چراکه تصور میکردند انگلیسیها بهتنهایی نفت ایران را تصاحب کردهاند و با عوض شدن معادلات میتوانند سهمی از سفرهی نفت ایران داشته باشند. پس از پیروزی نهضت نیز همین روند ادامه داشت و پیشنهادهایی به دکتر مصدق ارائه شد که ایشان نپذیرفتند. پس از مقاومت دکتر مصدق بود که در دیماه ۱۳۳۱ آمریکا بههمراه انگلستان یک کودتا را طراحی کرد و هرکدام از این دو کشور نیز سهم خود را پس از انجام کودتا تعیین کردند.
اشتباه دکتر مصدق این بود که تصور میکرد آمریکا دوست ملت ایران است. وی تصور میکرد که میتواند به کمکهای اقتصادی آمریکا تکیه کند و همین موضوع موجب نوعی خوشبینی بدون مبنا به آمریکا شده بود. بنابراین، دکتر مصدق بیش از آنکه نگاه خود را به توان داخلی معطوف کند، با خوشبینی نسبت به آمریکا، تصور میکرد که میتواند از بحران عبور کند.
به همین علت، در سفری که چند ماه پس از ملی شدن نفت به شورای امنیت داشت، پس از اتمام جلسات، به پیشنهاد ترومن به واشنگتن رفت و مذاکرات دهروزهای انجام داد. طراح اصلی این مذاکرات فردی به نام جرج مک گی بود. قرار بر آن بود که مصدق وام ۱۲۰ میلیون دلاری از آمریکا دریافت کند تا بتواند از تحریمهای انگلستان عبور کند. آمریکاییها دائماً با وعده و لبخند، چهرهای مناسب از خود نشان میدادند. نهایتاً اما پس از ۲۵ روز مذاکره، با دخالت انگلستان و هشدار به آمریکاییها، پس از مدتها لبخند زدن، وام به مصدق داده نشد. حتی دکتر مصدق تقاضا میکند که از محل اصل ۴ ترومن، حدود ۲۳ میلیون دلار به ایران کمک کنند، اما آمریکاییها با همین هم در نهایت مخالفت کردند. با وجود همهی این موارد، دکتر مصدق همچنان به اعتماد خود ادامه میدهد.
ادامهی این اعتماد چگونه است و چگونه با این وجود، این روند ادامه مییابد؟
آمریکاییها دائماً بهانه میآوردند و برای نمونه میگفتند که شما با گسترش صنعت نفت خود میتوانید به درآمدهای خوبی برسید و به وام ما نیازی ندارید. گویی سر خود را زیر برف کرده بودند و تحریم انگلستان را نمیدیدند. همین تلنگرها برای دکتر مصدق کافی بود که از این اعتماد دست بردارد؛ چراکه وی یک سیاستمدار کهنهکار بود و همین موارد و بهانهها برای دست برداشتن از آنها کفایت میکرد، اما با کمال تعجب وی همچنان به همین روند ادامه داد. این خوشبینی به ریشههای فکری دکتر مصدق بازمیگردد که بهجای اتکا به توان داخلی و اتحاد با آیتالله کاشانی، به آمریکا اعتماد میکند و به آن نتایج میرسد.
آمریکاییها دائماً بهانه میآوردند و برای نمونه میگفتند که شما با گسترش صنعت نفت خود میتوانید به درآمدهای خوبی برسید و به وام ما نیازی ندارید. گویی سر خود را زیر برف کرده بودند و تحریم انگلستان را نمیدیدند. همین تلنگرها برای دکتر مصدق کافی بود که از این اعتماد دست بردارد؛ اما با کمال تعجب وی همچنان به همین روند ادامه داد.
غیر از این، دکتر مصدق در چه مواردی به آمریکا اعتماد کرد؟
در روزهای واپسین انجام کودتا، دکتر مصدق فریب نمایندهی آمریکا در ایران را خورد که همان ترفند ضربهی آخر را به دولت وی زد. همانطور که گفتم، آمریکا و انگلیس از دیماه سال ۳۱ نقشهی کودتا را طراحی کردند و در قالب همین طرح، انواع ترفندها را به کار بردند. از جملهی آنها، بزرگنمایی تودهایها نزد مردم مذهبی بود که براساس آن، تودهایها در حال تصاحب کشور بودند و مصدق نیز جلوی این کار را نمیگرفت. همین ترفند به اختلاف میان مصدق و مذهبیها دامن زد. پس از آن، در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ اولین موج کودتا آغاز شد که براساس آن، تیمسار نصیری حکم عزل مصدق را آورد. مصدق ضمن عدم پذیرش حکم، او را بازداشت کرد. روز بعد هم اعلام کرد که با دستگیری نصیری و رفتن شاه، کودتا خنثی شده است.
در این زمان، آمریکا نقشهی خود را پیش میبرد و هندرسون، بهعنوان نمایندهی آمریکا، غروب ۲۷ مرداد وارد ایران شد و با مصدق مذاکره کرد. نمایندهی آمریکا به مصدق میگوید که اگر تظاهرات را جمع نکند، نیروهای خود(اعم از نیروهای نظامی و دیپلماتها) را از کشور خارج خواهد کرد. ازآنجاییکه مصدق به آمریکا اعتماد داشت، این کار را انجام داد. بدینترتیب در غروب ۲۷ مرداد، خیابانها کاملاً خلوت شد و موج دوم کودتا آغاز گردید. صبح روز کودتا هم مصدق ریاست شهربانی را به سرتیپ دفتری(از عوامل کودتا) میسپارد و بدینترتیب دولتی که در سال ۱۳۳۰ با آنچنان حمایت مردمی کار خود را پیش میبرد، در ۲۸ مرداد با یک تظاهرات دو سه هزار نفری متشکل از اوباش، فروریخت و کار نهضت را تمام کرد.
متأسفانه همین روند ادامه یافت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز شاهد همین اعتمادهای بیجا بودهایم. برای نمونه، مرحوم بازرگان که خودش شاهد همهی حوادث نهضت بود، بازهم چشم به کمکهای آمریکا دوخته و منتظر بود که کمکهای این کشور به ایران برسد. او تصور میکرد که مذاکره با آمریکا میتواند کشور را نجات دهد، اما تاریخ نشان داد که او هم اشتباه میکرد.