• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1379/06/20

بیانات در شروع درس خارج فقه سال ۱۳۷۹

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدللَّه ربّ العالمین و صلّى اللَّه على سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعین.

قبل از شروع مباحث فقهى، طبق معمول حدیثى را از کتاب شریف تحف‌العقول عرض کنیم؛ بعد هم به عرایض خودمان بپردازیم. «من وصیت ابى‌عبداللَّه علیه‌السّلام لمحمّدبن‌نعمان الاحول - مؤمن‌الطّاق -(۱) یابن‌النعمان لا تطلب العلم لثلاث»؛ دانش را براى سه هدف تحصیل مکن: اوّل «لترائى به»؛ این‌که با آن ریا کنى؛ خود را به این و آن نشان بدهى که من عالمم. علم را براى خود نمایى تحصیل مکن. دوم «و لا لتباهى به»؛ براى مباهات هم آن را تحصیل مکن. على‌الظّاهر آن «ترائى به»، یعنى خودنمایى در بین مردم عادى که من عالمم؛ دومى - که مباهات باشد - براى خودنمایى در بین علماست؛ یعنى وقتى در مجمع علما قرار گرفتى، هدف از تحصیل علم این باشد که مباهات کنى بله، ما هم این مطلب یا این مطالب را بلدیم. براى این هم تحصیل علم مکن. سوم «و لا لتمارى»؛ براى مراء - جدل و بحث - هم تحصیل علم مکن. مراء، یعنى مجادله و سرسختى در بحث. «افتمارونه على ما یرى(۲)» که در قرآن شریف هست، یعنى با او درباره‌ى آن چیزى که با چشم خود دیده - که مراد، حوادث لیله‌ى معراج است - بحث و جدل مى‌کنید؟ بنابراین طبق این حدیث، حضرت فرموده است براى این سه مقصود علم را تحصیل نکن. در واقع علم را باید براى دانستن و عمل کردن تحصیل کرد؛ نه براى خودنمایى و سرى توى سرها درآوردن و بحث و جدل کردن.

«و لا تدعه لثلاث»؛ به خاطر این سه انگیزه هم علم را رها نکن: «رغبة فى الجهل»؛ یکى به خاطر رغبت در جهل. بعضى مى‌خواهند ندانند؛ کأنّه با این دانستن و با این علم عناد دارند. تعجب نکنید؛ هستند در عالَم کسانى که گوش نمى‌کنند به یک حرفى؛ یا دیگران را نهى مى‌کنند از گوش کردن به یک حرفى؛ براى این‌که نگذارند این علم در آنها به وجود بیاید. بعضى خودشان گوش نمى‌کنند؛ بعضى دیگران را وادار مى‌کنند به گوش نکردن، تا این‌که این دانش را به خاطر عناد با آن دانش تحصیل نکنند. این‌جا یک جمله‌ى مطلقى را فرمودند؛ «رغبة فى الجهل». حال این «العلم» ى که گفته شده است، آیا مراد همین علم مصطلح در کلمات ائمّه است؟ یعنى علم دین، فقه دین؟ ممکن است. بنابراین «رغبة فى الجهل»، یعنى جهل در همین مقوله؛ جهل نسبت به همین علم. اما ممکن هم هست که کسى بگوید نه؛ این الف و لام «علم»، الف و لام عهد نیست که این علم را بفرماید؛ مطلق علم را مى‌فرماید. هیچ علمى را براى این‌که مى‌خواهى جاهل به آن باشى، ترک نکن. یک وقت انسان داعى ندارد، وقت ندارد؛ آن بحث دیگرى است؛ اما به خاطر عناد با خود علم نباید علم را ترک کرد. «و زهادة فى‌العلم»؛ دوم این‌که کسى علم را ترک کند، به خاطر این‌که در تحصیل علم، در داشتن علم، زهد و کم‌رغبتى دارد. «زهادة»، یعنى بى‌رغبتى، بى‌علاقگى. علم را به خاطر این‌که به آن رغبت ندارى، ترک نکن. یعنى این‌طور نباشد که برایت دانستن چیزى این قدر کم‌اهمیت باشد که در آن بى‌رغبتى نشان دهى. «و استحیاء من النّاس»؛ به خاطر حیا از مردم هم علم را ترک نکن. براى بعضى، تحصیل علم کأنّه خلاف شأن و مرتبه است؛ در حالى که اگر گوش کنند، بنشینند، فرا بگیرند، تحصیل کنند، براى آنها مراتبى را هدیه و اعطا خواهد کرد. درعین‌حال نمى‌خواهند؛ براى این‌که حیا مى‌کنند از تحصیل علم؛ کأنّه شأن خودشان را از تحصیل علم اجلّ مى‌دانند! به خاطر این سه چیز علم را ترک نکن. حالا یک وقت انسان مى‌خواهد علمى تحصیل کند که وقت ندارد، آن بحث دیگرى است؛ یا مى‌خواهد علمى تحصیل کند که پول تحصیل آن را ندارد، استاد آن را ندارد؛ این مانعى ندارد. اما ترک تحصیل علم به خاطر این نباشد که یا بى‌رغبت هستى، یا رغبت در جهالت دارى، یا به خاطر استحیاء از مردم. بعد فرمود: «والعلم المصون کالسّراج المطبق علیه»؛ علمى که انسان آن را پوشیده بدارد و در معرض تبلیغ و تعلیم و عمل در نیاورد، مثل چراغى است که روى آن را بپوشانند؛ یعنى بى‌فایده است و نور آن به کسى نخواهد رسید.

این حدیثى است از حضرت ابى‌عبداللَّه علیه‌السّلام به مؤمن‌الطّاق که در نسخه‌ى تحف‌العقول ما، صفحه‌ى ۳۱۳ است.

یکى دو سه جمله هم امروز به مناسبت شروع سال درسى حوزه‌هاى علمیه عرض کنیم: در باب تحصیل علم در حوزه‌هاى علمیه و دیگرِ شؤونى که در این حوزه‌ها هست، مطالب متعددى را هم ما عرض کرده‌ایم، هم دیگران بیان کرده‌اند و تذکّر داده‌اند. کمتر سخنى است در این باب که گفته نشده باشد. البته گفتن و شنیدن و مطرح کردن، یک مطلب و یک حرف است؛ به صورت یک فرهنگ درآمدن، به صورت یک نیاز درآمدن و وادار شدنِ مسؤولان براى دنبالگیرى آن، مطلب دیگرى است. این دومى هنوز اتفاق نیفتاده است.

آن چیزى که من امروز درباره‌ى مسائل علمى و حوزه‌هاى علمیه مى‌خواهم عرض کنم، یکى دو مطلب است که به نظرم اینها از بقیه‌ى مطالب لازمتر مى‌رسد؛ با این‌که همه‌ى این مطالب براى حوزه‌ها لازم است؛ این چیزهایى که در ذهن هست و گفته شده و شاید تکرار هم شده است.

یک مطلب، مسأله‌ى برنامه‌ریزى در حوزه‌هاست. ما یک وقت در همین مجمع طلاّب و فضلا عرض کردیم که هر دستگاه کوچکى - اداره‌اى، دانشگاهى - براى کار خود برنامه‌ریزى دارد. حوزه‌ى علمیه با این نسبت، با توجه به این‌که یک مجموعه عظیمى است از علماى بزرگ، از محقّقان بزرگ، در فنون مختلف - فقه و تفسیر و اصول و کلام و فلسفه و بقیه‌ى شعب علمى که در حوزه‌هاى علمیه هست - باید دستگاه برنامه‌ریزى مداوم داشته باشد. واقعاً از لحاظ کیفیّت اشخاصى که در حوزه‌هاى علمیه هستند - مثلاً حوزه‌ى علمیه‌اى مثل قم - نمى‌شود آن را با دستگاهها و مجموعه‌هاى علمىِ معمولى و متعارف مقایسه کرد. شخصیتهاى بزرگى، محقّقانى، بعد هم این همه جوان در این حوزه‌هاى علمیه هستند؛ در بین اینها چقدر اشخاص فاضل، اهل تحقیق، هوشیار و با استعداد حضور دارند. چنین دستگاهى با این عرض و طول و عمق، با این کمّ و کیف، باید دستگاه برنامه‌ریزى مداوم داشته باشد. البته روزى که ما این عرایض را کردیم، با امروز فرق کرده است؛ یعنى امروز در اغلب حوزه‌ها یا همه‌ى حوزه‌ها - بخصوص در حوزه‌ى علمیه‌ى قم - حقیقتاً پیشرفتهایى دیده مى‌شود. دستگاه مدیریّت هست، برنامه‌ریزى مى‌کنند؛ لیکن این برنامه‌ریزیها متناسب با این حجم عظیم و این کیفیّت عظیم نیست.

اگر امروز ما بخواهیم بدانیم که براى قم با این ظرفیت، چگونه برنامه‌ریزى‌اى لازم است، باید نگاه کنیم به دنیا؛ باید نگاه کنیم به نیاز عالم؛ باید نگاه کنیم به بروز و ظهور روزبه‌روز و دم‌به‌دمِ افکار و نظریات و حرفها و مسائلى که در ارتباط با مسائل حوزه‌هاى علمیه است؛ نه در فنون و علومى که مستقیماً ربطى به حوزه‌هاى علمیه ندارد؛ نه، درباره‌ى همین مسائلى که مستقیماً مربوط به حوزه‌هاى علمیه است. در دنیا به‌طور مداوم حرفهایى به وجود مى‌آید - در باب اخلاق، درباب حقوق، در باب فلسفه، در باب فلسفه‌ى دین، در باب مسائل کلامى - دائم حرفهاى جدیدى مطرح مى‌شود؛ نه به این معنا که همه‌ى این حرفها درست یا مهم است؛ بلکه به این معنا که این حرفها حجم عظیمى از فضاى ذهنى مردم دنیا را به خود اختصاص مى‌دهد.

با توجه به ارتباطات سریعى که امروز در دنیا هست که هر حرفى، هر فکرى، هر منطقى، هر شبهه‌اى، هر راه حلّى که در یک گوشه‌ى دنیا مطرح شود، گاهى در ظرف یک روز یا یک ماه به آن طرف دنیا مى‌رسد یا مى‌تواند برسد، باید حوزه‌اى مثل حوزه‌ى علمیه‌ى قم برنامه‌ریزى کند. افرادى را آماده داشته باشند براى طرح مسائلى که در دنیا امروز در زمینه‌هاى گوناگون مورد بحث است. افرادى را آماده داشته باشند براى تحقیق و تدقیق و نوآورى در همان مسائلى که امروز در خود حوزه‌هاى علمیه مطرح است؛ مثل مسائل فلسفه‌ى اسلامى، مثل مسائل فقه اسلامى، مثل مسائل اصول اسلامى؛ که بعضى از این مباحث اصولى ما که در مباحث الفاظ و غیره آنها را مطرح مى‌کنیم، امروز جزو مسائل بسیار مهمى است که در مجموعه‌هاى فلسفى دنیا مطرح مى‌شود. درباره‌ى همینها تحقیق و نوآورى کنند.

مجموعه‌هایى باید وجود داشته باشند که مطالبى را که ما داریم، به شکل تطبیقى بحث کنند؛ یعنى مثلاً فقه ما را مقایسه کنند با حقوق رایج دنیا؛ مباحث فلسفى ما را مقایسه کنند با مباحث فلسفى رایج عالم؛ مباحث کلامى ما را مقایسه کنند با مباحث کلامى رایج عالم و این چیزهایى که به عنوان فلسفه‌ى دین مطرح مى‌شود. ببینند اینها نسبتش با هم چگونه است؛ چقدر به هم تعریض و تعرّض دارد؛ چه اندازه با هم ارتباط دارد؛ چه عناصر جدیدى در آنها هست که با آن مى‌توان مباحث متعارف و متداول بین ما را تکمیل کرد.

عدّه‌اى بنشینند مخصوص این‌که چه مباحثى امروز در دنیا مطرح است که ممکن است منجر به شبهه شود. من یک‌بار عرض کرده‌ام که ما در برابر شبهات نباید همیشه به صورت تدافعى عمل کنیم. ننشینیم تا شبهه‌اى بیاید - حتى یک مقدار هم از آمدن شبهه دیر خبردار بشویم - خوب جاگیر بشود، اذهان را پُر بکند؛ لااقل در جمعى از مردم، در جوانها؛ بعد آنها زبان باز کنند و به ما بگویند که این شبهه وجود دارد؛ بعد ما تازه به فکر بیفتیم این شبهه را برطرف کنیم! این‌که درست نیست؛ باید زمینه‌هاى ایجاد شبهه را شناخت.

ما مبانى بسیار قوى و قویمى در اختیار داریم؛ کلام ما بسیار قوى است؛ فلسفه‌ى ما بسیار والاست؛ در فقه ما ژرفه‌هاى بسیار عجیبى هست که در جاهاى دیگر دیده نمى‌شود. ما به استقبال حرف برویم، به استقبال شبهه برویم. اینها برنامه‌ریزى مى‌خواهد؛ اینها بدون برنامه‌ریزى، آسان نیست؛ در دسترس نیست. یک وقت ممکن است کارى با برنامه‌ریزى، مثلاً در ظرف ده سال تحقّق پیدا کند؛ اما همان کار بدون برنامه‌ریزى در ظرف صد سال پیش بیاید. بتدریج یک نفر پیدا شود کارى بکند؛ تصادفاً دیگرى پیدا شود و کار او مکمّل کار این بشود. چقدر دوباره‌کاریها، چقدر تکرارها، چه‌قدر تناقضها. با برنامه‌ریزى، اینها برطرف مى‌شود. این، یک مسأله‌ى بسیار مهم و یک نیاز بسیار اساسى است.

البته من مى‌دانم در قم، امروز اهل دردى و دلسوزانى هستند که درصدد همین برنامه‌ریزیهایند؛ دنبال این چیزها هستند - حال با همین ابعاد یا بیشتر از این ابعاد - مى‌خواهند برنامه‌ریزى کنند؛ منتها تا وقتى که همه‌ى عناصر مؤثّر در این حوزه‌ى عظیم، از جمله مراجع عظام، از جمله بزرگان، فضلا و برجستگان، مذعن به این معنا نشوند و همّت بر این نگمارند، این کار تحقّق پیدا نخواهد کرد. این یک مطلب است که به نظر بنده بسیار حائز اهمیت است؛ چون من مى‌بینم که در حوزه‌ى علمیه فضلایى هستند، استعدادهاى درخشانى هستند، افکار برجسته‌اى هست و جوانهایى هستند با نیروى جوانى.

شما آقایان محترم بدانید که این کارها هم عمدتاً کارِ دوران جوانى است؛ بیشتر مربوط به دوران جوانى است. تا نیروى جوانى در شما هست، تا همّت جوانى در شما هست، قدر بدانید. اگر در مرکزى مثل حوزه‌ى علمیه‌ى قم چنین دستگاه برنامه‌ریزى به وجود بیاید، آن وقت هرجا بااستعدادى هست - مثلاً فرض کنید در تهران این همه فضلا، علما و جوانها مشغول کارهاى علمى، مشغول کارهاى حکومتى در دستگاه قضایى، در دستگاههاى اجرایى، در عقیدتى، سیاسى‌ها، در دانشگاهها و جاهاى مختلفند - مى‌تواند همه‌ى این کارها را بتدریج در یک خطّ مستقیم و هماهنگ قرار دهد. همه‌ى اینها مى‌تواند در شعاع یک برنامه‌ریزى کامل و جامع در جهت صحیح حرکت کند.

این‌که من حالا این قضیه را با شما مطرح مى‌کنم - با این‌که شما در قم نیستید، در این‌جا هستید؛ با این‌که مکرّر هم مطرح شده است، با بزرگان قم و دیگران هم مطرح مى‌شود - براى این است که یکى از شرایط لازمِ ضمانت اجرایىِ پیدا کردن این کارها، این است که این به صورت فرهنگ در بیاید؛ همه بخواهند؛ به صورت یک مطالبه‌ى عمومى دربیاید. امروز، روزى نیست که ما بخواهیم نیروهاى خودمان را، امکانات علمى و انسانى و ذهنى‌اى که در این عناصر هست، اینها را مفت خرج کنیم، بیجا خرج کنیم. امروز، روز احتیاج به اینهاست. امروز، روزى نیست که آدم فاضلى در گوشه‌ى شهرى یا دهى بنشیند و بگوید کتاب مى‌نویسیم؛ یک وقت مورد استفاده قرار خواهد گرفت. نخیر؛ امروز، روزى است که همه‌ى سرمایه‌هاى فکرى باید بیاید در بازار فکر، تا هم رشد پیدا کند، هم وَرز بخورد، تقویت بشود، هم مورد استفاده قرار گیرد. گذشت آن روزى که یک پیرزن مثلاً در صندوقچه‌ى خودش یک مقدار اسکناس مى‌گذاشت که آن‌جا باشد تا روز مبادا؛ نه، امروز همان اسکناس را مى‌اندازند توى یک کار تولیدى؛ در ظرف مدت کوتاهى آن را ده برابر مى‌کنند که هم براى خود او مفید است، هم براى کسانى که از گردش این اسکناس سود مى‌برند. امروز، روزى نیست که ما سرمایه‌ها را در گوشه‌اى حبس کنیم. هر کس استعدادى دارد، هرکس سرمایه‌ى ذهنى و فکرى دارد، باید آن را در بازار کار بیاورد. بازار کار، فقط بازار مصرف نیست که بگوییم بیاید حتماً در جایى شاغل شود. البته این مشاغلى که شماها دارید، اگر نگوییم همه‌اش، حداقل بخش عمده‌ایش وظیفه‌ى شرعى است؛ بعضیهایش از واجب کفایى هم بالاتر است؛ چون من به الکفایه ندارد. این لازم است؛ اما فقط این نیست؛ باید این استعدادها و این فکرها بیاید تا به کار بیفتد؛ تا از آنها استفاده بشود؛ تا تقویت بشود؛ تا ارتباط بین فکرها به وجود آید.

مطلب دیگر - که آن هم مرتبط با این قضیه است - این است که وقتى خلأ بیان اندیشه‌هاى ناب و قدیم و صحیح مشاهده شد، اندیشه‌هاى مغشوش، غش‌دار، ناسالم و ناصحیح در بازار مى‌آید. این امرى طبیعى است؛ چون مشترى همیشه آن‌جا ایستاده است. اگر جنسِ خالصِ صحیحِ خوب را آوردند و در دسترس مردم گذاشتند، بدیهى است که مردم سراغ جنس ناسالم - البته اگر بشناسند - نخواهند رفت. وقتى از این طرف خلأ پیدا شد، بازار جنس بدلى و سکّه‌ى قلب رواج پیدا خواهد کرد و این چیزى است که اتفاقاً امروز متأسّفانه در جامعه‌ى ما مشاهده مى‌شود. سکّه‌هاى قلب، خیلى هم خوش‌ظاهر؛ اسکناسهاى تقلبى، خیلى هم خوش ظاهر؛ اما غیرقابل تشخیص براى مردم عادى، و بى‌اعتبار واقعى.

در بازار اندیشه‌ى اسلامى، امروز این‌گونه است؛ هرکس از هر گوشه‌اى پیدا مى‌شود، راجع به مفاهیم عالى مذهبى و اسلامى و مفاهیم دینى - که فهم آنها، ادراک آنها، تشخیص آنها، به مایه‌هاى علمى در منابع دین احتیاج دارد و اینها آن مایه‌ها را ندارند - اظهار نظر مى‌کند و از خود حرف در مى‌آورد: اسلام این‌طور مى‌گوید، اسلام آن‌طور مى‌گوید! در پاى آن صحبت و پاى آن منبر، کسى هم نیست از او بپرسد این اسلامى که شما مى‌گویید، کجا این حرف را مى‌زند. همه‌ى مفاهیم بشرى را هم از نظر اسلام معنا مى‌کنند - آزادى را معنا مى‌کنند، انسانیت را معنا مى‌کنند، حقوق بشر را معنا مى‌کنند، عدالت را معنا مى‌کنند - معلوم هم نیست مستندشان کجاست؛ کدام اسلام!؟

این حادثه‌ى بسیار زشتى است که انسانهایى بدون داشتن صلاحیتهاى لازم، وارد در مقوله‌اى شوند و اظهار نظرهایى بکنند که آن اظهار نظرها اگر فرض کنیم که هیچ شائبه‌ى غرض و مرضى نباشد، تازه مى‌شود جاهلانه! اگر شائبه‌ى اغراض سیاسى و اغراض جناحى و اغراض سودجویانه و اغراض خائنانه در آن باشد که دیگر بدتر! این حادثه و پدیده‌ى بسیار زشتى است که در جامعه‌ى ما وجود دارد. البته مخصوص امروز نیست؛ همیشه بوده است؛ منتها امروز این خصوصیت را نسبت به گذشته دارد که در گذشته جهّال راجع به دین اظهار نظر مى‌کردند؛ منتها در دایره‌هاى محدود عامیانه. فرض کنید کسى به نام مبلّغ یا به هر نام دیگر راجع به دین حرفى مى‌زد؛ دایره‌ى محدودى و عوام‌النّاسى هم بودند که حرف او را مى‌پذیرفتند. امروز تفاوتش با آن وقت این است که همان حرفهاى غلط نسبت به مبانى اسلامى و علمىِ دینى، عامیانه اما در قالبهاى آرایش شده، در قالب فکر نو، در قالب علم ادا مى‌شود؛ در حالى که علم نیست؛ در حالى که غلط است و این احتیاج دارد که با آن برخورد علمى شود. برخورد حکومتى جداست؛ همه جا هم حکومتها نباید وارد این مقوله‌ها شوند و نمى‌شوند و صحیح هم نیست، مؤثّر هم نیست؛ اما میدان علم بایستى در این زمینه فعّال و پُرنشاط باشد.

راجع به اصل دین، راجع به فلسفه‌ى دین، راجع به مبانى اعتقادى، راجع به آنچه از معارف اسلامى که در قالب معارف جمهورى اسلامى ریخته شده است - مثل اصول قانون اساسى و غیره - راجع به فقه اسلام، راجع به سیره‌ى پیغمبر و ائمّه علیهم‌السّلام بحثهایى مى‌شود که نه به تاریخ متّکى است، نه به حدیث متّکى است، نه به قرآن متّکى است، نه به اصول فقه متّکى است، نه به مبانى شناخته شده‌ى دینى متّکى است، نه به اسلوب فقاهت - که یک فنّ بسیار عمیق و ظریفى است - متّکى است؛ به هیچ چیز متکى نیست؛ در قالبهاى شبه روشنفکرى و شبه علمى بیان مى‌شود، با تعبیرات خوش آب و رنگ! کسانى که در حیطه‌ى این کار قرار مى‌گیرند، متأسّفانه بخشى از خواص و از نخبگان جامعه‌اند؛ فرقش با گذشته این است. گفت:

زانکه این علم لزج چون ره زند

بیشتر بر مردم آگه زند

به مردم آگاه ضربه مى‌زند، راه مردم آگاه را مى‌زند، راه نخبگان را مى‌زند؛ لذا باید برخورد شود. عرض کردم، برخورد در این‌جاها، برخورد فکرى است؛ برخورد علمى است؛ برخورد در میدان مباحثه است؛ شجاعانه. البته بدیهى است که اگر ما توانستیم این فرض را قبول کنیم که پشت سر این کارها انگیزه‌هاى سیاسى وجود دارد، خداى نکرده انگیزه‌هاى خائنانه وجود دارد، انگیزه‌هاى فساد انگیزى وجود دارد، آن وقت باید منتظر بود که اگر شما در میدان علم هم وارد شدید، جنجال کنند؛ آبروریزى کنند؛ لجن‌پراکنى کنند؛ ولى بکنند.

علماى دین باید در مقابل تحریف دین ساکت ننشینند. برخورد غیر علمى با این قضایا غلط است. فریاد بلند کنیم که آقا این کفر گفت؛ تکفیر کنیم، چه بکنیم؛ این فایده‌اى ندارد. خیلیها هم خوششان مى‌آید که همین کار بشود؛ تا یک حرفى زده شد، فوراً این را متهمش کنیم به این‌که ضدّ اسلام گفته است، یا ضدّ دین گفته است، یا ضدّ ولایت گفته است؛ فوراً اینها مى‌چسبند به همین؛ خوششان هم مى‌آید؛ براى خاطر این‌که از نقد علم برکنار مى‌مانند. اگر نقد علمى شد، آن وقت حرف شکافته مى‌شود و رسوایى سخن و صاحب‌سخن آشکار خواهد شد. این کار باید انجام بگیرد.

البته اگر کسى حرفى بزند که با موازینى که ما در فقه داریم، تطبیق کند و مجازاتى در اسلام داشته باشد، من نمى‌خواهم آن را منع کنم و مانع آن بشوم؛ نه، آن به جاى خود محفوظ است؛ لیکن آن راهى که علما و حوزه‌هاى علمیه و مبلّغان دین بایستى در پیش بگیرند، نیست؛ آن، کار اهل حکومت است؛ وظیفه‌ى خودشان را باید انجام دهند؛ آنها هم وظایفى دارند؛ حتماً باید انجام دهند؛ اما اهل علم و سردمداران دین و پرچمداران دین در این قضایا باید وارد میدان علمى شوند؛ حرف را بحث کنند، بشکافند، رسوایى حرف را روشن کنند؛ که به دنبالش رسوایى صاحب حرف خواهد بود. «لا ینتشر الهدى الّا من حیث انتشر الضّلال»؛ این از کلمات مرحوم سید شرف‌الدین رضوان‌اللَّه‌تعالى‌علیه است. آنها ضلالت را چگونه منتشر مى‌کنند؟ از همان راه، هدایت را باید منتشر کرد. همان‌گونه که آن جاهل یا مغرض - حالا ما قضاوت نمى‌کنیم؛ چون هر دو نوعش ممکن است - وارد میدان شده است و معارف غلط را، معارف سست را، معارف بى‌ریشه و غیر فنّى را با نامهاى مختلف وبا عناوین مختلف به خورد افراد داده است، همین‌طور بایستى اهل علم و اهل دین وارد شوند و معارف اصیل را، معارف ناب را، غلط بودن آن فکر را بیان کنند.

نباید گمان کرد که در بین حوزه‌هاى علمیه کسانى که بتوانند این کارها را بکنند، نیستند؛ نه. بحمداللَّه در بین این جوانها و این فضلاى ما زیادند؛ بسیار هستند که مى‌توانند این کار را بکنند. البته ممکن است یک نفر قدرت تحقیق داشته باشد، اما قدرت بیان نداشته باشد. یک نفر اهل تتبّع باشد، بتواند حرفهایى را پیدا کند که آن اهل تحقیق برایش میسّر نیست. یک نفر زبان بداند، فرضاً بتواند ریشه‌ى این حرف را در فلان نوشته‌ى حقوقدان فرنگى یا فیلسوف فرنگى پیدا کند و این محقّق، آن زبان را نداند و نتواند. اینها باید به همدیگر وصل شوند. این کارها باید مکمّل هم بشود. باید به هم کمک کنند آن فکر صحیح را در اختیار کسى که مى‌تواند آن را با پوشش زیبا و ارائه‌ى قوى و متین مطرح کند، بگذارند تا مطرح کند. این کارى است که امروز جزو وظایف شماست؛ جزو وظایف حوزه‌هاى علمیه است؛ جزو وظایف علماى دین است. از این نباید غافل شد؛ این بسیار مهم است.

امروز جوانهاى ما احتیاج دارند به این‌که از لحاظ فکرى دستگیرى شوند؛ هم کسانى که در حال شبهه‌اند، هم کسانى که شبهه در آنها کارگر شده است و از حیطه‌ى این اعتقادِ صحیح خارج شده‌اند و هم کسانى که جزو معتقدان و متعبّدانند؛ که در اینها باید فکر را عمق داد؛ آنها را باید آورد و شبهه را از آنها زدود. اینهایى که هستند، بایستى اعتقادشان را عمیق کرد؛ ثبات قدم در آنها به وجود آورد و آنها را مصونیت بخشید.

۱) تحف‌العقول - ص ۳۱۳

۲) نجم - ۱۲