1392/10/24
گفتاری از دکتر عادل پیغامی
چه آیندهای در انتظار اقتصاد ایران است؟
دکتر عادل پیغامی*
آیندهی مطلوب برای اقتصاد ایران چیست؟ یک اقتصاد صنعتی؟ یا یک اقتصاد دانشبنیان؟ وابستگی اقتصاد ایران به فروش نفت خام چه وضعیتی پیدا میکند؟ سهم بخشهای سنتی اقتصاد همچون کشاورزی، خدمات، صنعت و انرژی در اقتصاد آینده چقدر باید باشد؟ اینها پرسشهایی است که پیش از پاسخ به آنها باید به مقدماتی اشاره کرد.
اگر به تاریخ چند صدسالهی اخیر دقت کنیم، میبینیم که نخستین لوکوموتیو رشد اقتصادی جهان «کشاورزی» بوده است. این دوره قبل از انقلاب صنعتی و تقریبا پیش از قرن پانزدهم میلادی بود. حدوداً بین سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۷۰۰ میلادی، «تجارت» لوکوموتیو رشد اقتصادی جهان شد. یعنی هر کشوری که تجارت مناسبی داشت، پیشرفته به حساب میآمد. اما از سال ۱۷۰۰ تا اواسط قرن بیستم این «صنعت» بود که محور اصلی پیشرفت شد. جالب اینکه بدانیم نخستین عرصه ای که انقلاب صنعتی از آن آغاز شد، صنعت ریسندگی و نساجی بود. پس از آن، صنعت بخار بود که در قطار و کشتی و سپس احتراق در موتور اتومبیل ظهور یافت و هریک موتور جهش اقتصادی شدند. تا اینکه دوره فناوری الکترونیک آغاز شد و صنایع الکترونیک اقتصاد و بلکه کل زندگی بشر را متحول ساخت. بشر از این تحولات علم و فناوری و محصولات جدید و متنوعی که میساخت، موتوری برای پیشرفت پیدا کرده بود. نکته مهم اینجاست که «کالا» و تولید بیشتر و ارزانتر، تمام همّ و غم انسان صنعتی شده بود. البته لابهلای اینها همیشه «خدمات» هم بهعنوان تولیدی دوم انسان وجود داشته، اما اینکه خدمات تبدیل بشود به لوکوموتیو رشد و پیشرفت، مسألهای است که در اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱ با عنوان اقتصاد بیوزن و دقیقتر از آن «اقتصاد دانشبنیان» مورد توجه نخبگان دنیا قرار گرفت. اما چرا صنعت و کشاوزی علیرغم اهمیت و لزوم بهرهمندی از آنها دیگر نمیتوانند و نباید محور انتخابی کشور برای پیشرفت باشند؟
به دنبال اقتصادی صنعتی یا کشاورزی؟
توضیح آنکه در اقتصاد، اقتدار و درآمد و رفاه منوط است به تولید و تولید مشتمل است بر دوگونه: کالا و خدمات. کالا سختافزار است و ملموس، اما خدمات نرمافزار است و ناملموس. کار رانندگان تاکسی، آرایشگران و نویسندگان ناملموس است. لذا ایشان را تولیدکنندگان خدمات می نامند. خانم خانه وقتی فرزندش را پرورش میدهد، یک خدمتی تولید میکند، اما اگر آشپزی بکند، درواقع یک کالا تولید کرده است.
اگر به تاریخ چند صدسالهی اخیر دقت کنیم، میبینیم که نخستین لوکوموتیو رشد اقتصادی جهان «کشاورزی» بوده است. این دوره قبل از انقلاب صنعتی و تقریبا پیش از قرن پانزدهم میلادی بود. حدوداً بین سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۷۰۰ میلادی، «تجارت» لوکوموتیو رشد اقتصادی جهان شد. یعنی هر کشوری که تجارت مناسبی داشت، پیشرفته به حساب میآمد. اما از سال ۱۷۰۰ تا اواسط قرن بیستم این «صنعت» بود که محور اصلی پیشرفت شد. جالب اینکه بدانیم نخستین عرصه ای که انقلاب صنعتی از آن آغاز شد، صنعت ریسندگی و نساجی بود. پس از آن، صنعت بخار بود که در قطار و کشتی و سپس احتراق در موتور اتومبیل ظهور یافت و هریک موتور جهش اقتصادی شدند. تا اینکه دوره فناوری الکترونیک آغاز شد و صنایع الکترونیک اقتصاد و بلکه کل زندگی بشر را متحول ساخت. بشر از این تحولات علم و فناوری و محصولات جدید و متنوعی که میساخت، موتوری برای پیشرفت پیدا کرده بود. نکته مهم اینجاست که «کالا» و تولید بیشتر و ارزانتر، تمام همّ و غم انسان صنعتی شده بود. البته لابهلای اینها همیشه «خدمات» هم بهعنوان تولیدی دوم انسان وجود داشته، اما اینکه خدمات تبدیل بشود به لوکوموتیو رشد و پیشرفت، مسألهای است که در اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱ با عنوان اقتصاد بیوزن و دقیقتر از آن «اقتصاد دانشبنیان» مورد توجه نخبگان دنیا قرار گرفت. اما چرا صنعت و کشاوزی علیرغم اهمیت و لزوم بهرهمندی از آنها دیگر نمیتوانند و نباید محور انتخابی کشور برای پیشرفت باشند؟

توضیح آنکه در اقتصاد، اقتدار و درآمد و رفاه منوط است به تولید و تولید مشتمل است بر دوگونه: کالا و خدمات. کالا سختافزار است و ملموس، اما خدمات نرمافزار است و ناملموس. کار رانندگان تاکسی، آرایشگران و نویسندگان ناملموس است. لذا ایشان را تولیدکنندگان خدمات می نامند. خانم خانه وقتی فرزندش را پرورش میدهد، یک خدمتی تولید میکند، اما اگر آشپزی بکند، درواقع یک کالا تولید کرده است.

نمودار توزیع منابع انسانی در آمریکا در سالهای ۱۹۰۰، ۱۹۴۰ و ۲۰۰۰ میلادی
ممکن است کسانی بگویند که حضرت امام خمینی رحمهالله علیه و رهبر انقلاب اسلامی بر روی کشاورزی خیلی تأکید داشتهاند؛ بله، اما دقت کنید این بحث به معنای کاهش تولید کشاورزی یا وابستگی در واردات آن نیست بلکه عین آن است و معتقدم تفسیر صحیحی از راهبردهای اقتصادی رهبران انقلاب نداشتهایم. به تجربهی دنیا دقّت کنید که حجم منابع مولد درگیر در کشاورزی میتواند کم بشود، ولی تولید کشاورزی حتی افزایش یابد. دیدیم که آمریکاییها در یک مقطعی با ۴۰% از منابع مولدشان، ۱۰۰ میلیون نفر را سیر میکردند و صادرات هم نداشتند، حالا با ۲% از منابعشان بیش از ۳۰۰ میلیون نفر را سیر میکنند و صادرات کشاورزی هم دارند. این یعنی بهرهوری در کشاورزی بالا رفته است. کلید طلایی در انتقال به اقتصاد دانشبنیان، همین رشد بهرهوری در کشاورزی و صنعت است. شاید ایران دانشبنیان، تولید کشاورزی و چهسا صنایع استراتژیکش بیش از قبل هم باشد، اما سهم اصلی منابعش درگیر دانش و فناوری است.
در حال حاضر چین آلایندهترین کشور دنیا است و آمریکا و روسیه در رتبهی بعدی قرار دارند. بنابراین ما باید مراقب باشیم و بدانیم که قرار نیست مثل چین بشویم. چین صنعتیشدن را انتخاب کرده و پذیرفته که در ردهی اول آلودگی باشد. چین از حدود سال ۲۰۰۰ آلایندگیش بالا رفته، اروپا ثابت مانده و انتظار میرود آلایندگی آمریکا بهتدریج کاهش یابد.
تکلیف کارگران قدیمی چه میشود؟
اما حالا و در این شرایط تکلیف کسانی که در بخش قدیمی کار میکردهاند چه میشود؟ آیا اقتصاد دانش بنیان به معنای بیکاری کارگران کشاورزی و صنعت است؟ نه. برعکس به معنای افزایش اشتغال و درآمد هم است. در انقلاب صنعتی اروپا، وقتی اولین چرخ خیاطی را ساختند، خیاطها تجمع کردند جلوی کارخانه و شیشهها را شکستند و چرخ خیاطیها را انداختند بیرون؛ گفتند این باعث بیکاری کارگرها میشود. ظاهراً هم همینجور بود، چون هر یک چرخ خیاطی به جای ۱۰ کارگر کار میکرد، اما تاریخ نشان داد که صنعت پیشرفت خود را کرد و کارگرها هم بیکار نشدند. این به خاطر این بود که دانش همیشه خلقکنندهی فرصتهای جدید بوده است. یعنی آن کارگرها هرچند ابتدا دچار مشکل شدند اما این بیکاری منجر به رشد بیشتر و اشتغال بعدی بیشتر شد. خودشان و فرزندانشان با آموزش و کسب مهارتهای جدید، چه در صنعت پوشاک و چه در صنایع نوظهور مشغول شدند،. با ظهور صنعت بخار و بعدها که صنعت الکترونیک فرصتهای اشتغال بیشتری هم برای بشر ایجاد شد، و همینطور دوباره فرصتهای جدیدتر خلق شد.
ترکیب علم و اقتصاد، هوشمندترین راهبرد اقتصادی نخبگان دنیاست. نظام آموزشی ما اعم از رسمی و ضمن خدمت و ارتقاء مهارتی، در فرایند «انتقال بخشی» بسیار تأثیرگذار است. این نظام آموزشی است که میتواند کودکان را ریسکپذیر بار بیاورد. جامعهی ما امروز احتیاج دارد به کارآفرین.
اقتصاد دانشبنیان یعنی خلق اینگونه فرصتهای جدید برای اشتغال بیشتر و بهتر با درآمد بالاتر. یعنی کام نهادن به دنیای جدید. نیازی نیستو نباید فرزندانمان مثل ما باشند. حدود دو ماه پیش در برنامهای که در یک شبکهی تلویزیونی اروپایی پخش می شد، یک کلاس مقطع ابتدایی را نشان داده و مجری از زبان آینده شناسان عنوان کرد که: ۶۰٪ این بچههای کوچک را که میبینید، ۲۰ سال بعد در مشاغلی مشغول به کار خواهند شد که هنوز خلق نشده است!
وقتی کامپیوتر اختراع شد و به بازار آمد، همهی چرتکهاندازها دچار مشکل شدند، آنها که اهل تلاش و یادگیری نبودند یا بیکار شدند یا بازنشسته، اما برخی هم آموزش دیدند و به حسابداری با کامپیوتر پرداختند. ما هم چارهای نداریم جز اینکه راه جدید را بپیماییم. جالب اینکه این نوع بیکاری در اثر خلق صنایع جدید ایجاد میشود و بیکاری تکنولوژیک نامیده میشود -بخشی از بیکاری امروز در ایران هم ناشی از آن است- اصلاً بد نیست و خیلی هم خوب است. این پدیده وقتی بد است که با آموزش ضمن خدمت یا پیش از خدمت همراه نباشد و کارگرهای آینده با شیوههای جدید آشنا نشوند و در این انتقال بخشی از بخشهای ناکارآمد به بخش بهتر منتقل نشوند. ضمن اینکه در دوران گذار، دولت باید با تأمین اجتماعی دقیق مواظبت لازم را از انسانها و کرامت آنها بهعمل آورد. به همین دلیل گفتمان اقتصادی انقلاب اسلامی صحبت از عدالت و پیشرفت توأمان را دارد.
نظام آموزشی و کودک ریسکپذیر
یک ملاحظهای اینجا وجود دارد؛ ما در کشورمان زنان و مردان کارگری داریم که نمیتوانند آموزش نوین ببینند و این افراد باید همان کالایی را تولید کنند که میتوانند ولو صنایع دستی ساده، زیرا تولیدکردن در هر صورت بهتر از تولیدنکردن است. بنابراین ما تأکید داریم که ظرفیتهای خالی مولدمان که امکان تبدیل و ورود به عرصهی خدمات دانشبنیان را در حداقل بازهی زمانی ۱۰ساله ندارند، باید بروند همان محصول قدیمی را تولید کنند؛ حتی به همان شیوهی سنتی و قبلی. ما هم باید از تولید آنها حمایت کنیم، اما یادمان نرود باید فضایی را فراهم کنیم که فرزندان این نسل دیگر در بخش قبلی و در کار پدرانشان باقی نمانند و به بخشهای پیشرفته و دانشبنیان وارد شوند.
ترکیب علم و اقتصاد، هوشمندترین راهبرد اقتصادی نخبگان دنیاست. نظام آموزشی ما اعم از رسمی و ضمن خدمت و ارتقاء مهارتی، در فرایند «انتقال بخشی» بسیار تأثیرگذار است. این نظام آموزشی است که میتواند کودکان را ریسکپذیر بار بیاورد. جامعهی ما امروز احتیاج دارد به کارآفرین. کارآفرینی چیزی نیست جز حاصل ضرب «نوآوری» و «ریسکپذیری» در یکدیگر. دقت کنید ضربشدن یعنی اگر هر یک از این دو صفر بشود، حاصل ما هم صفر خواهد شد؛ با جمعکردن تفاوت دارد. حالا ما که به دنبال تحقق اقتصاد مقاومتی هستیم، باید بدانیم که یکی از مؤلفههای اصلی چنین اقتصادی، کارآفرینی است.

تحول بنیادین در آموزشوپرورش ما باید به سمتی باشد که رشد کودکان ما مطابق نیاز فردای کشور و جهان بوده و به دنبال صنایع دانشبنیان باشند. نظام آموزشی باید فرزندانمان را برای دنیای آینده و بهترینهای آیندهی کشور تربیت کند. کودکان را برای صنایعی باید تربیت کند که هنوز خلق نشده، تا آنها بتوانند کارگران مبتنی بر دانش (Knowledge worker) باشند. حتی زن خانهدار ما باید در تدبیر منزل و تولید سرمایهی اجتماعی، سرمایهی معنوی و سرمایهی عاطفی، دانشبنیان باشد. نظام آموزشی ما باید مبتنیبر این نوع نگاه باشد و بکوشد که دانشآموزان را حماسی و مطابق با اقتصاد مقاومتی و با توان کارآفرینی و برای دنیای آینده بار بیاورد و این مسأله باید حتماً در طرحهای تحول دیده شده باشد. حضرت آقا صحبت از شرکتهای دانشبنیان میکنند. آیا وزارت آموزشوپرورش و دانشگاههای ما منابع انسانی دانشبنیان تربیت میکنند؟
اقتصاد دانشبنیان در تضاد با خامخواری نفت و دیگر منابع است. اقتصاد دانشبنیان در نفت یعنی نفت را حداقل فراوری کرده و به فرآوردههای پتروشیمی تبدیل کنیم. اینکه گفته شده ما درب چاههای نفت را ببندیم، این استعاره از بستن باب خامفروشی است وگرنه ما هرگز اجازه نداریم نعمات خداداد را بدون استفاده بگذاریم، زیرا این تبذیر است.
راه صحیح اقتصادی برای کشور و تمام آنچه گفتیم مستلزم درونزایی در عین برونگرایی است. اقتصاد مقاومتی اقتصادی آیندهنگر و برونگرا است؛ یعنی تبادل با عالَم که اصلاً با خروج ارز مشکلی ندارد. این یک اندیشهی غلطی بود که برخیها اوایل انقلاب میگفتند فلان کالا را تولید کردیم تا خروج ارز نداشته باشیم. به این اندیشه میگویند اندیشهی نیومرکانتیلیسم که متعلق به دورهی تجاری است.
در شرایط فعلی کشور ما که به دلایل سیاسی با انواع تحریمها روبهرو هستیم، تنها اقتصاد مبتنی بر دانش میتواند برای ما سازنده و پیشبرنده باشد. چنین اقتصادی هم جز از مسیر درونزایی و فعالشدن نیروهای مولد داخلی ممکن نیست. الگوی اقتصاد دانشبنیان در کشور ما باید مقاومتی، تحریمشکن، درونزا، برونگرا، دیجیتالی، بدون نفت و رسانندهی کشور به تراز مثبت علمی و الگوی فعال پیشرفت باشد. اقتصادی پویا و مستحکم و جهادی و بسیجی. البته ما نباید انتظار بازدهی آنی داشته باشیم و چنین تحولات چشمگیری بهطور متعارف پس از چند دهه ظهور خواهند کرد. تجربهی همهی کشورهای موفق همین بوده است. اگرچه این مدت میتواند با لحاظ نمودن برخی دقتها، کوتاهتر هم بشود. مردم ما باید تصویری واقعی از پیشرفت داشته باشند و از این رویکرد حمایت کنند تا به ثمر برسد. البته احیاشدن حافظهی تاریخی قطعاً کمک فراوانی به این روند خواهد کرد اما بدون مشارکت مردم مسیر قابل پیمودن نیست. این هم رکنی دیگر از اقتصاد مقاومتی که از آن به اقتصاد مردمی تعبیر شده است.
* استادیار دانشکدهی معارف اسلامی و اقتصاد و معاون پژوهشی دانشگاه امام صادق علیهالسلام
در حال حاضر چین آلایندهترین کشور دنیا است و آمریکا و روسیه در رتبهی بعدی قرار دارند. بنابراین ما باید مراقب باشیم و بدانیم که قرار نیست مثل چین بشویم. چین صنعتیشدن را انتخاب کرده و پذیرفته که در ردهی اول آلودگی باشد. چین از حدود سال ۲۰۰۰ آلایندگیش بالا رفته، اروپا ثابت مانده و انتظار میرود آلایندگی آمریکا بهتدریج کاهش یابد.

اما حالا و در این شرایط تکلیف کسانی که در بخش قدیمی کار میکردهاند چه میشود؟ آیا اقتصاد دانش بنیان به معنای بیکاری کارگران کشاورزی و صنعت است؟ نه. برعکس به معنای افزایش اشتغال و درآمد هم است. در انقلاب صنعتی اروپا، وقتی اولین چرخ خیاطی را ساختند، خیاطها تجمع کردند جلوی کارخانه و شیشهها را شکستند و چرخ خیاطیها را انداختند بیرون؛ گفتند این باعث بیکاری کارگرها میشود. ظاهراً هم همینجور بود، چون هر یک چرخ خیاطی به جای ۱۰ کارگر کار میکرد، اما تاریخ نشان داد که صنعت پیشرفت خود را کرد و کارگرها هم بیکار نشدند. این به خاطر این بود که دانش همیشه خلقکنندهی فرصتهای جدید بوده است. یعنی آن کارگرها هرچند ابتدا دچار مشکل شدند اما این بیکاری منجر به رشد بیشتر و اشتغال بعدی بیشتر شد. خودشان و فرزندانشان با آموزش و کسب مهارتهای جدید، چه در صنعت پوشاک و چه در صنایع نوظهور مشغول شدند،. با ظهور صنعت بخار و بعدها که صنعت الکترونیک فرصتهای اشتغال بیشتری هم برای بشر ایجاد شد، و همینطور دوباره فرصتهای جدیدتر خلق شد.

اقتصاد دانشبنیان یعنی خلق اینگونه فرصتهای جدید برای اشتغال بیشتر و بهتر با درآمد بالاتر. یعنی کام نهادن به دنیای جدید. نیازی نیستو نباید فرزندانمان مثل ما باشند. حدود دو ماه پیش در برنامهای که در یک شبکهی تلویزیونی اروپایی پخش می شد، یک کلاس مقطع ابتدایی را نشان داده و مجری از زبان آینده شناسان عنوان کرد که: ۶۰٪ این بچههای کوچک را که میبینید، ۲۰ سال بعد در مشاغلی مشغول به کار خواهند شد که هنوز خلق نشده است!
وقتی کامپیوتر اختراع شد و به بازار آمد، همهی چرتکهاندازها دچار مشکل شدند، آنها که اهل تلاش و یادگیری نبودند یا بیکار شدند یا بازنشسته، اما برخی هم آموزش دیدند و به حسابداری با کامپیوتر پرداختند. ما هم چارهای نداریم جز اینکه راه جدید را بپیماییم. جالب اینکه این نوع بیکاری در اثر خلق صنایع جدید ایجاد میشود و بیکاری تکنولوژیک نامیده میشود -بخشی از بیکاری امروز در ایران هم ناشی از آن است- اصلاً بد نیست و خیلی هم خوب است. این پدیده وقتی بد است که با آموزش ضمن خدمت یا پیش از خدمت همراه نباشد و کارگرهای آینده با شیوههای جدید آشنا نشوند و در این انتقال بخشی از بخشهای ناکارآمد به بخش بهتر منتقل نشوند. ضمن اینکه در دوران گذار، دولت باید با تأمین اجتماعی دقیق مواظبت لازم را از انسانها و کرامت آنها بهعمل آورد. به همین دلیل گفتمان اقتصادی انقلاب اسلامی صحبت از عدالت و پیشرفت توأمان را دارد.

یک ملاحظهای اینجا وجود دارد؛ ما در کشورمان زنان و مردان کارگری داریم که نمیتوانند آموزش نوین ببینند و این افراد باید همان کالایی را تولید کنند که میتوانند ولو صنایع دستی ساده، زیرا تولیدکردن در هر صورت بهتر از تولیدنکردن است. بنابراین ما تأکید داریم که ظرفیتهای خالی مولدمان که امکان تبدیل و ورود به عرصهی خدمات دانشبنیان را در حداقل بازهی زمانی ۱۰ساله ندارند، باید بروند همان محصول قدیمی را تولید کنند؛ حتی به همان شیوهی سنتی و قبلی. ما هم باید از تولید آنها حمایت کنیم، اما یادمان نرود باید فضایی را فراهم کنیم که فرزندان این نسل دیگر در بخش قبلی و در کار پدرانشان باقی نمانند و به بخشهای پیشرفته و دانشبنیان وارد شوند.
ترکیب علم و اقتصاد، هوشمندترین راهبرد اقتصادی نخبگان دنیاست. نظام آموزشی ما اعم از رسمی و ضمن خدمت و ارتقاء مهارتی، در فرایند «انتقال بخشی» بسیار تأثیرگذار است. این نظام آموزشی است که میتواند کودکان را ریسکپذیر بار بیاورد. جامعهی ما امروز احتیاج دارد به کارآفرین. کارآفرینی چیزی نیست جز حاصل ضرب «نوآوری» و «ریسکپذیری» در یکدیگر. دقت کنید ضربشدن یعنی اگر هر یک از این دو صفر بشود، حاصل ما هم صفر خواهد شد؛ با جمعکردن تفاوت دارد. حالا ما که به دنبال تحقق اقتصاد مقاومتی هستیم، باید بدانیم که یکی از مؤلفههای اصلی چنین اقتصادی، کارآفرینی است.

تحول بنیادین در آموزشوپرورش ما باید به سمتی باشد که رشد کودکان ما مطابق نیاز فردای کشور و جهان بوده و به دنبال صنایع دانشبنیان باشند. نظام آموزشی باید فرزندانمان را برای دنیای آینده و بهترینهای آیندهی کشور تربیت کند. کودکان را برای صنایعی باید تربیت کند که هنوز خلق نشده، تا آنها بتوانند کارگران مبتنی بر دانش (Knowledge worker) باشند. حتی زن خانهدار ما باید در تدبیر منزل و تولید سرمایهی اجتماعی، سرمایهی معنوی و سرمایهی عاطفی، دانشبنیان باشد. نظام آموزشی ما باید مبتنیبر این نوع نگاه باشد و بکوشد که دانشآموزان را حماسی و مطابق با اقتصاد مقاومتی و با توان کارآفرینی و برای دنیای آینده بار بیاورد و این مسأله باید حتماً در طرحهای تحول دیده شده باشد. حضرت آقا صحبت از شرکتهای دانشبنیان میکنند. آیا وزارت آموزشوپرورش و دانشگاههای ما منابع انسانی دانشبنیان تربیت میکنند؟
اقتصاد دانشبنیان در تضاد با خامخواری نفت و دیگر منابع است. اقتصاد دانشبنیان در نفت یعنی نفت را حداقل فراوری کرده و به فرآوردههای پتروشیمی تبدیل کنیم. اینکه گفته شده ما درب چاههای نفت را ببندیم، این استعاره از بستن باب خامفروشی است وگرنه ما هرگز اجازه نداریم نعمات خداداد را بدون استفاده بگذاریم، زیرا این تبذیر است.
راه صحیح اقتصادی برای کشور و تمام آنچه گفتیم مستلزم درونزایی در عین برونگرایی است. اقتصاد مقاومتی اقتصادی آیندهنگر و برونگرا است؛ یعنی تبادل با عالَم که اصلاً با خروج ارز مشکلی ندارد. این یک اندیشهی غلطی بود که برخیها اوایل انقلاب میگفتند فلان کالا را تولید کردیم تا خروج ارز نداشته باشیم. به این اندیشه میگویند اندیشهی نیومرکانتیلیسم که متعلق به دورهی تجاری است.
در شرایط فعلی کشور ما که به دلایل سیاسی با انواع تحریمها روبهرو هستیم، تنها اقتصاد مبتنی بر دانش میتواند برای ما سازنده و پیشبرنده باشد. چنین اقتصادی هم جز از مسیر درونزایی و فعالشدن نیروهای مولد داخلی ممکن نیست. الگوی اقتصاد دانشبنیان در کشور ما باید مقاومتی، تحریمشکن، درونزا، برونگرا، دیجیتالی، بدون نفت و رسانندهی کشور به تراز مثبت علمی و الگوی فعال پیشرفت باشد. اقتصادی پویا و مستحکم و جهادی و بسیجی. البته ما نباید انتظار بازدهی آنی داشته باشیم و چنین تحولات چشمگیری بهطور متعارف پس از چند دهه ظهور خواهند کرد. تجربهی همهی کشورهای موفق همین بوده است. اگرچه این مدت میتواند با لحاظ نمودن برخی دقتها، کوتاهتر هم بشود. مردم ما باید تصویری واقعی از پیشرفت داشته باشند و از این رویکرد حمایت کنند تا به ثمر برسد. البته احیاشدن حافظهی تاریخی قطعاً کمک فراوانی به این روند خواهد کرد اما بدون مشارکت مردم مسیر قابل پیمودن نیست. این هم رکنی دیگر از اقتصاد مقاومتی که از آن به اقتصاد مردمی تعبیر شده است.
* استادیار دانشکدهی معارف اسلامی و اقتصاد و معاون پژوهشی دانشگاه امام صادق علیهالسلام