• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1368/09/05

بیانات در دیدار رئیس و مسئولان ارشد بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى

بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)

 اوّلاً در این مجموعه‌ی شما ‌الحمدلله‌ چهره‌هاى آشنا زیادند؛ برادرانى که در دورانى از عمر جمهورى اسلامى هر کدام در یک گوشه‌اى، در یک بخشى ‌-بزرگ یا کوچک- خدمت صادقانه‌اى را انجام دادند و یاد و خاطره‌ی زحماتشان و خدماتشان در ذهن بنده هست. شاید اغلب آقایان ‌-مگر چند نفر معدودى- این‌جور هستند و جاى خوشوقتى است که آدم احساس میکند ‌الحمدلله‌ روحیه‌ها و نشاط‌ها و کارایی‌ها و تعهّدها ‌-همه با هم- در طول زمان با همان شادابى انقلابىِ روزهاى اوّل باقى است و حالا هم دُور هم جمع شده‌اند و شما هم این رشته‌ی تسبیح را انداخته‌اید و آقایان را به یک کار دسته‌جمعىِ خوبى مشغول کرده‌اید. ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشند و موفّق باشید.

 راجع به بنیاد مستضعفان و جانبازان، بنده از اوایلْ عقیده‌ام این بود که اگر این بنیاد درست کار بکند و دلسوزانه امورش پیگیرى بشود، این ثروت عظیم مردم میتواند در جاهایى گره‌هایى را باز کند که دولت قادر نیست. نه از باب اینکه این قابل مقایسه‌ی با دولت است؛ نه، این یک چیز کوچکى است در مقابل مجموعه‌ی تلاشى که یک دولت در این مملکت انجام میدهد؛ امّا چون فی‌نفْسه چیز بسیار وسیع و بزرگى است ‌-اگرچه گفتیم در نسبت کوچک [است]- و ثروت عظیمى است و خلأها آن‌قدر زیاد است که اگر یک دستگاهى با این مقدار توانایى، خالى و خارج از تشریفات معمول دولتى، چراغ دست بگیرد و تعقیب کند و دنبال کند و خلأها را پیدا کند و پُر کند ‌-اگر چنین چیزى اتّفاق بیفتد- آدم میتواند احساس بکند که واقعاً گره‌هاى زیادى از کار دولت، یعنى از کار کشور ‌-دولت که جدا از کشور نیست- باز خواهد شد.

 چند کار در امر بنیاد مستضعفان مورد توجّه باید باشد که اینها همیشه از سابق در ذهن من بوده، نکته‌ی جدیدى نیست.[اوّل، عدم] علم و اطّلاع از مجموعه‌ی آنچه هست. برداشت من در طول این زمانها این شده که اغلب کسانى که مسئولین بنیاد هستند، حیطه‌بندى نکردند این مجموعه‌ی عظیم را. نه اینکه هیچ نمیدانند؛ حالا یک وقتى در یک گزارشى خوانده‌اند یا از یک مأمورى و مسئولى به گوششان رسیده، امّا نه مثل آن صاحب شرکتى، مدیر یک شرکتى که میداند چه دارد؛ این‌جورى باید باشد. مثل مدیر یک شرکت، مثل مدیر یک مِلک، مدیر یک تجارتخانه که بداند در دستگاهش چه هست، هیچوقت این‌جور نبوده. نمیدانستند در دستگاهشان چیست؛ [فقط] میدانستند [چیزى] هست. براى همین هم گاهى بعضی‌ها می‌آمدند اشک میریختند که فلان ملک ‌-یا کارخانه یا باغ یا هرچه- دارد ضایع میشود. یعنى یک آدم بیگانه که فقط عضو جمهورى اسلامى و عضو خانواده است، گریه میکرد و متأثّر میشد که یک مالى دارد تضییع میشود؛ [امّا] وقتى این حرف منتقل میشد به مسئولین این تشکیلات عظیم، آنها گریه نمیکردند! یعنى وقتى کسى نمیداند چه دارد و باخبر میشود که یک چیزى دارد از بین میرود، این فرق میکند با کسى که خودش را صاحب آنجا و مالک آنجا میداند و میداند چیست. این اشکال اوّل، یعنى عدم توجّه یا حتّى عدم اعتناى به اینکه ببینند در این مجموعه و این سفره‌ی گسترده‌اى که جمهورى اسلامى براى مستضعفین باز کرده و ما را هم گذاشته‌اند رئیس اینجا و مدیر اینجا، آخرش چه هست. این یک نقص بزرگ.

 نقص دوّم، ضعف مدیریّتها بود ‌-بعد از آنکه معلوم میشد، اگر معلوم میشد؛ یا آن قسمتهایى که معلوم میشد- انصافاً مدیریّتهاى ضعیفى بود. [نقص] سوّم، صرف و خرج آنها در امور مغایر با فلسفه‌ی کار [بنیاد]. مثلاً ‌-من به حاج محسن آقا هم قبلاً عرض کردم، شاید پارسال، پیرارسال هم به برادرانى که قبلاً مسئولین کار بنیاد بودند، گفتم- یک بخشى دارد بنیاد مستضعفان به نام بخش فرهنگى. خب، یک آدمى از بیرون، در خیابان دارد راه میرود، میفهمد یک بنیادى هست به نام بنیاد مستضعفان که یک قسمت فرهنگى هم دارد، بینه‌وبین‌ا‌لله‌ به ذهنش می‌آید که بخش فرهنگى بنیاد مستضعفان چه کارى باید انجام بدهد؟ یعنى اگر الّا و لابد بخش فرهنگى لازم دارد، باید چه‌کار بکند؟ آدم به نظرش میرسد که بخش فرهنگى بنیاد قاعدتاً باید برود یک جایى که مدرسه ندارد، یک چند مدرسه براى مستضعفان درست کند؛ مثلاً کتاب و دفتر بخرد، بین مستضعفان تقسیم کند؛ یا فرض بفرمایید که به چند دانشجوى مستضعف بورس بدهد، بگوید بروید فلان جا تحصیل کنید؛ یا پولى کنار بگذارد، بگوید هر کس از دانشجوها که مشکل دارد، بیاید [استفاده کند]؛ یا برود جستجو کند و به خانواده‌اى که میخواهند بچّه‌هایشان را دانشگاه بگذارند، [امّا] براى ورودى دانشگاه پول ندارند [کمک کند]؛ آدم از بخش فرهنگى این را میفهمد. بینکم‌وبین‌ا‌لله‌ شماها غیر از این میفهمید؟ نمیگویم معناى هر بخش فرهنگى این است؛ [امّا] معناى بخش فرهنگى بنیاد مستضعفان این است. حالا اگر شما ناگهان دیدید که بخش فرهنگى بنیاد مستضعفان برداشته یک کتابى را چاپ کرده که نمیتوانیم بگوییم وجود آن لازم نبوده، وجود آن لازم بوده امّا یک چاپ؛ فرضاً یک کتابى از اوّلى که هشتصد سال پیش تألیف شده تا امروز، یک بار یا دو بار چاپ شده بود، بعد از پیروزى انقلاب اسلامى دو بار، سه بار چاپ شده، باز بنیاد مستضعفان بردارد همان کتاب را با یک زیرنویسى، با یک به‌اصطلاح تحقیقِ فلان آقا یا فلان خانم مجدّداً چاپ کند و به تیراژ زیاد چاپ کند ‌-که بنده چون آشنا هستم با آدمهایى که اهل قلمِ در این کارهاى تحقیقند، میدانم این تحقیق یعنى چه و معناى پول دادن و چاپ کردن یک کتابى با تحقیق فلان آقا، چیست؛ هر کسى در کار مطبوعات و مانند اینها وارد باشد، این چیزها را زود میفهمد- بیشترْ آدم ناراحت [میشود]. ما میگوییم خب، کار کار فرهنگى، [امّا] چه ربطى به بنیاد مستضعفان دارد؟ این کتاب را خوب بود فلان مؤسّسه‌ی مطبوعاتى چاپ میکرد؛ مثلاً مؤسّسه‌ی نیل یا امیرکبیر؛ حالا امیرکبیر هم دولتى است، آن هم [متعلّق به] سازمان تبلیغات اسلامى است و یک مسئولیّتى دارد.یا یک فیلمى مثلاً درست کردند و یک سال و نیم، دو سال قبل ‌-من پارسال پیرارسال‌ها دیدم، شاید دو سال پیش بود- در تلویزیون منتشر کردند؛ (۲) موضوع فیلم این بود که یک نفر ساواکى از دست مردم و حزب‌ا‌للهی‌ها فرار میکند، از تهران میرود در یک دِهى و در آن دِه میمانَد، آخرش احساسات و خیالات و مانند اینها به سراغش می‌آید و در یک کابوسى میمیرد؛ این خلاصه‌ی فیلم بود. یک ساعت، یک ساعت و خُرده‌اى تلویزیون پخش کرد؛ لجمان گرفت؛ آخر هشت سال از انقلاب گذشته ‌-آن روز حدّاقل هشت سال از انقلاب گذشته بود- بعد از هشت سال، قضیّه‌ی فرار یک ساواکى چه معنى دارد؟ این را یک روزى ‌-سالهاى اوّل و دوّم- میگفتند براى اینکه مردم بدانند ساواکی‌ها چه‌کار میکنند، بفهمند ساواکی‌ها چه‌جوری‌اند؛ هشت سال گذشت، همه‌ی ساواکی‌هایى که بودند گوربه‌گور شدند؛ حالا بعد از هشت سال ما برداریم فیلم درست کنیم و در تلویزیون پخش کنیم؛ فرار یک ساواکى به یک دِه و مردنش در کابوس! در همین فکر و خیال بودیم که یک وقت دیدیم آمد: تولید بنیاد مستضعفان! آدم آتش میگیرد! بنیاد مستضعفان، بخش فرهنگى بنیاد مستضعفان! این، یعنى کار را در غیر جاى خودش انجام دادن؛ تیر را در غیر آن هدف مطلوب فرونشاندن. بدترین کارها این است که ما ندانیم. نمیخواهیم از کسى انتقاد بکنیم؛ اینها را من عرض میکنم که آقایان توجّه داشته باشید که تکرار نشود این‌جور کارها.

 این مثال فرهنگى آن بود؛ مثال اقتصادى هم دارد؛ مثالهاى اقتصادىِ فراوانى دارد: کمکهاى بنیاد مستضعفان به افراد نامناسب؛ نمیگویم اصلاً ناشایسته، امّا حدّاقل جزو مستضعفین نبودند؛ این کارها انجام گرفته.

 به نظر من خواست خداى متعال بود و یک تفضّلى بود از طرف پروردگار ‌-اگرچه ما نمیدانیم نیّتهایى که این کار را انجام دادند واقعاً چقدر به این نکته توجّه داشتند- که این جریان در خدمت جانبازان قرار میگیرد؛ این چیز خوبى است. یعنى یک قلم کمک به جانبازان، چیز باارزشى است. ما نباید از این غفلت بکنیم؛ چیز خوبى است، چیز مهمّى است. ‌ان‌شاءالله‌ برکاتى هم خواهد داشت. حالا خوشبختانه اصلاً جناب آقاى رفیق‌دوست خودشان طبعاً و روحاً تناسبى با این کار هم دارند؛ و ما از همان اوایل هم که صحبت جانبازان و مانند اینها بود، از کسانى که به ذهنمان میگذشت، خود ایشان بودند که غالباً پیشنهاد هم میشد؛ حالا ‌الحمدلله‌ «وقع الحقّ على مداره». (۳)

 اوّل هم باید شما این تشکیلات را استحصال کنید، مبناى کار باید حفظ اینجا باشد، نه نابود کردنش؛ مبنا باید این باشد. البتّه حفظ به معناى حفظ هر چیز خُرده‌ریز نیست؛ یک چیزهایى دردسردار است، باید از سر وا کنید؛ امّا همان‌طور که من در نامه‌ی خطاب به ایشان ذکر کردم،(۴) تشکیلات بایستى به‌عنوان یک سرچشمه‌ی جوشانى براى مستضعفین ‌-اعمّ از جانبازان و غیرجانبازان- باقى بماند؛ این چشمه‌ی جوشان باید آبکارى بشود، باید حفظ بشود، باید شفّاف نگهدارى بشود، باید جوشندگی‌اش از بین نرود، گرفته نشود، و در حالِ جریان باشد؛ بعد هم ‌ان‌شاءالله‌ باید مصرف بشود به مصارف صحیح و درست؛ از هرگونه کار بی‌بندوبارانه در این کار [جلوگیرى کنید].

 من همه‌ی برادران را توصیه میکنم ‌-الحمدلله‌ همه‌ی شما توجّه به این معنا دارید تا آنجایى که من میدانم، امّا درعین‌حال تأکید میکنم- که قانونمندى این مجموعه را به هیچ قیمتى از دست ندهید. ببینید، اینجا یک تشکیلات دولتى ‌-به معناى خاصّ خودش- نیست؛ اگر اینجا یک ذرّه آن بندِ قانونمندى پاره شد، میریزد به هم؛ یعنى شلوغ‌پلوغِ حسابى خواهد شد؛ هیچ نگذارید شلوغ‌پلوغ بشود. یعنى کاملاً با میزان، با قاعده، با قانون ‌-البتّه قانونِ خودش، همان قانونى که دارد و خواهد داشت و باید داشته باشد- طبق ضابطه و قاعده، بدون زیاده‌روى، بدون امساک، بدون اقدام به کارى که متناسب با مجموعه‌ی قانونمندىِ اینجا نیست؛ یک کار به‌قاعده‌اى که شاید در طول ده سال ‌ان‌شاءالله‌ مردم آثار آن را ‌-یعنى آثار وجود بنیاد مستضعفان را- در جامعه ببینند و [انسان] بتواند ادّعا بکند که ما این‌قدر آدم را از استضعاف درآوردیم. من به ایشان عرض کردم که مثلاً یک وقت ما بتوانیم هزار دِه را در این مملکت، در یک بخشى، راهش را تأمین کنیم، چاهش را تأمین کنیم، مدرسه‌اش را تأمین کنیم، بهداشتش را تأمین کنیم، کارگاه کوچک دهاتی‌اش را تأمین کنیم؛ واقعاً کار کمى است آقاى ملک‌زاده (۵) که ما بتوانیم هزار دِه را از لحاظ زندگى داخلى خودکفا کنیم؟ اگر این کارها را همین‌طور در چندین فصل، چندین نوبت، در طول چند دوره‌ی برنامه‌ریزى پنج‌ساله، سه‌ساله بتوانیم بکنیم، آن‌وقت بنیاد مستضعفان میتواند ادّعا بکند که ما بنیاد مستضعفان هستیم و به نفع مستضعفان هستیم و کار کردیم و داریم کار میکنیم.امیدواریم که ‌ان‌شاءالله‌ خداوند توفیقتان بدهد. ما هم همین‌طور کار زیادى داریم و بایستى هم کوتاه‌تر از این، جلسه را برگزار میکردیم؛ یک خُرده طولانى شد. ‌ان‌شاءالله‌ موفّق باشید.
 

۱) در ابتداى این دیدار، آقاى محسن رفیق‌دوست (رئیس بنیاد) گزارشى ارائه کرد.
۲) اشاره به فیلم «هیولاى درون» که در سال ۱۳۶۲ تولید و پخش شد.
۳) حق بر مدار خود قرار گرفت
۴) ر.ک: حکم انتصاب رئیس بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى (۱۳۶۸/۶/۱۵)
۵) آقاى رحیم ملک‌زاده (معاون هماهنگى در امور اموال بنیاد)