• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1366/05/27

عمر طلبگی‌ام با جوانان گذشت

برادران عزیز ما که بناست بزرگ‌ترین معجزه‌ی تاریخ را نشان بدهیم، یعنی با فقدان تجهیزات برابر - برابر ابرقدرت‌ها - با وجود فقدان چنین تجهیزاتی بزرگ‌ترین قدرت سیاسی نظامی مالی تاریخ را قرار است به فضل الهی به زانو در بیاوریم، ما باید در خودسازی خیلی پیش رفته باشیم، بدون او نمیشود. خودمان را باید درست کنیم. خودسازی ارکان زیادی البته دارد؛ یکیاش این است که ما کوشش کنیم تا گناه نکنیم، این حداقل‌اش است. شما جوان‌ها الحمدللَّه با جوان رژیم گذشته خیلی فرق دارید؛ من آن جوان‌ها را هم زیاد دیده بودم دیگر. بنده عمر طلبگیام، عمر تبلیغم حداقل با جوان‌ها بوده؛ جوان دانشجو، جوان طلبه، جوان بازاری، جوان محصل از قشرهای مختلف، جوانهای کارگر، کسانی بودند مجالس بنده را توی این شهر همیشه پر میکردند - از مسجد امام حسن تا مسجد کرامت تا مسجد غیره‌ی پائین خیابان تا مسجد مدرسه‌ی میرزا جعفر - هر جا من درس و بحث داشتم این‌ها بودند. با جوان جماعت من خیلی سر و کار داشتم. آن جوانهایی که من آن روز میدیدم جوانهای خوبی بودند که دور و بر ما جمع میشدند، الواط و قرتی و حاشیه‌ی خیابان‌گرد و شهوتران و تنبل و علافش که دور و بر ما نمیآمدند؛ متعهد و مسؤول و مؤمن و درس‌خوان و مبارز و تن به خطر بده میآمد دیگر. درعین‌حال شما از آن جوان‌ها بهترید.

من در خود سپاه عناصر بسیار خوبی را سراغ دارم که این‌ها آمادگی خودسازی و دیگرسازی داشتند و دارند، خوب است من از برادر شهید عزیزمان محمود کاوه یاد کنم؛ که من او را از بچگیاش میشناختم. پدر این شهید جزو اصحاب و ملازمین همیشگی مسجد امام حسن بود - که بنده آن‌جا نماز میخواندم و سخنرانی میکردم - دست این بچه را هم میگرفت با خودش میآورد، و من میدانستم همین یک پسر را دارد، پدرش هم میشناسید شما دیگر - قاعدتاً برادرهای مشهدی میشناسند - از‌‌ همان وقت‌ها همینجور بود. پرشور و بیمهابا در برخورد، گاهی حرفهای تندی هم میزد که در دوران اختناق آنجور حرفی کسی نمیزد. این بچه آنجور توی این محیط خانوادگی پرشور و پرهیجان تربیت شد و خوراک فکری او از دوران نوجوانیش - که شاید آن سالهایی که من دیدم ایشان مثلاً دوازده - سیزده سال چهارده سال شاید بیشتر نداشت - حالا دقیقاً البته درست یادم نیست - عبارت بود از مطالب مسجد امام حسن. که اگر از شما‌ها برادرهایی آن وقت بودند میدانند چه صنف مطالبی بود؟ و میشود فهمید دیگر. از نوار‌ها و آثار آن مسجد [میشد فهمید] که چه نوع مطالبی بود. در یک چنین محیط فکری این جوان تربیت شد، و جزو عناصر کم‌نظیری بود که من او را در صدد خودسازی یافتم؛ حقیقتاً اهل خودسازی بود - هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوایی، هم خودسازی رزمی - در یکی از عملیات اخیر دستش مجروح شده بود - که آمد مشهد و مدتی هم این‌جا بیمارستان بود، مدت کوتاهی ظاهراً، بعد برگشت مجدداً جبهه - تهران آمد سراغ من؛ من دیدم دستش متورّم است. بنده نسبت به این کسانی که دست‌هایشان آسیب دیده یک حساسیتی دارم، فوری میپرسم دستت درد میکند. پرسیدم دستت درد میکند گفت که نه. بعد من اطلاع پیدا کردم، برادرهای که آن‌جا بودند، برادرهای مشهدیای که آن‌جا هستند، گفتند دستش شدید درد میکند، این همه درد را کتمان میکرد و نمیگفت - که این مستحب است، که انسان حتیالمقدور درد را کتمان کند و به دیگران نگوید - یک چنین حالت خودسازی ایشان داشت. یک فرمانده‌ی بسیار خوب بود، از لحاظ اداره‌ی واحد خودش که تیپ ویژه‌ی شهدا - تیپ ویژه‌ی آن روز شهدا فکر میکنم حالا لشگر شده، آن وقت تیپ بود - یک واحد خوب بود جزو واحدهای کارآمد ما محسوب میشد و به این عنوان از آن نام برده میشد، خود او هم در عملیات گوناگونی شرکت داشت، و کارآزموده‌ی میدان جنگ شده بود؛ از لحاظ نظم اداره‌ی واحد، مدیریت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشگر و از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب، تربیت توجه و ذکر یک انسان جوان اما برجسته بود. این هم یکی از خصوصیات دوران ماست، که برجستگان همیشه از پیر‌ها نیستند، آدم جوان‌ها و بچه‌ها را میبیند که جزو چهره‌های برجسته میشوند. رهبان اللیل و اسد النهار غالباً توی همین بچه‌هایند، توی همین جوانهایند. ما نشستیم از دور داریم نگاه میکنیم حسرت میخوریم، و آرزو میکنیم کاش برویم توی محیط آن‌ها. کمتر وقتی است که بنده همین حالا‌ها دلم پرواز نکند به سمت محفل سنگرنشینان؛ آن‌جا انسان ساخته میشود و خوب هم ساخته میشود، و این جوان‌ها خوب ساخته شدند، و شهید کاوه حقیقتاً خوب ساخته شد.

البته من در مشهد و در کل سپاه عناصر برجسته زیاد سراغ دارم، حقاً و انصافاً چهره‌هایی را من سراغ دارم که آدم اخلاقیات و خصوصیات این‌ها را که مشاهده میکند از نزدیک حالات عُرفا و سُلّاک بزرگ برایش تداعی میشود؛ نه حالات نظامیان بزرگ. از نظامیگری فراترند اگر چه در نظامیگری هم انصافا چیره‌دست و نیرومندند. یک لشگر را، یک جوان بیست‌وچهار پنج ساله اداره میکند؛ در حالی که هیچ جای دنیا یک افسری به این جوانی پیدا نمیشود که یک لشگر را اداره کند. نه در مسافرت به سوی فلان زیارتگاه یا فلان ییلاق، در میدان جنگ، زیر آتش، در مقابله‌ی با تانکهای دشمن، با وجود آن همه مانع، یک جوان بیست و چند ساله چند هزار آدم را شما میبینید دارد هدایت میکند، با سازماندهی میبرد جلو، خط را میشکنند، دشمن را تار و مار میکنند، اسیر هم میگیرند، منطقه را هم اشغال میکنند و مستقر میشوند. پس نظامیگری هم در معجزه‌گری انقلاب و سازندگی انقلاب وجود دارد، نه فقط معنویت. اما بالاتر از نظامیگری، این معنویت و تقوای این جوان است که آن را هم دارد.
بیانات در جمع پرسنل سپاه پاسداران خراسان ۱۳۶۶/۵/۲۷