تجلیل و تکریم از شخصیت حضرت علی (ع)
|
بسماللّه الرحمن الرحیم
اظهار عجز شیعۀ علی (ع) از شناخت ابعاد او
انشاءاللّه، این روز که بزرگترین روزهاست در مذهب تشیع به همۀ مسلمانها، به همۀ شیعیان جهان خصوصاً، به ملت بزرگوار ما مبارک باشد.
من گاهی فکر میکنم که ما با چه شباهتی میتوانیم دعوی کنیم که شیعۀ آن بزرگوار هستیم. اگر متفکرین، نویسندهها، کسانی که اطلاعات زیاد دارند، ابعاد معنوی و مادی و جهات دیگرش را ملاحظه کنند، بررسی کنند ابعادی که آن بزرگوار داشته است از اوایل سنین تا وقتی که به شهادت رسید و بررسی کنند که ما چطور میتوانیم ادعا کنیم که ما شیعۀ این بزرگوار هستیم، باید همه و همۀ کسانی که دعوی تشیع میکنند ـ الاّ معدود قلیلی که در صدر اسلام مثل ائمۀ هدی بودند ـ ما اظهار عجز کنیم که نمیتوانیم. من نمیتوانم که در این مجلس حتی یک بعد از ابعاد این بزرگوار را ذکر کنم، لکن برای اینکه یک راهی باز بشود برای آن اشخاصی که اطلاعاتشان زیاد است، معارفشان زیاد است و جهات معنویاتشان زیاد است، راهی باز باشد که آنها فکر کنند و درست بررسی بکنند، بررسی او را و بررسی حال ماها را.
در بُعد معارف، کسی که ادعیۀ حضرت را ملاحظه کرده باشد و نهج البلاغه را بررسی کرده باشد، میداند که پایهاش روی چه پایهای هست؛ یعنی، آن که معارف قرآن را فهمیده است این بزرگوار است و کسانی که مورد تعلیم او بودند مثل ائمۀ هدی. دعوی معارف خیلی آسان است که شعری انسان بگوید، نثری بگوید و ادعا کند که ما دارای چه معارفی هستیم، این آسان است، دعوی هم خیلی کردهاند. اما واقعیت مطلب چطوری است؟ آنی که به حسب واقع هست و ما بخواهیم وجداناً آن را بیابیم، وقتی درست در حال خودمان دقت بکنیم نمیتوانیم پیدا کنیم یک شباهتی ما بین خودمان و او. آن عشقی که مولا به خدای تبارک و تعالی داشتهاست که در دعای کمیل عرض میکند که «من فرضاً جهنم را بتوانم تحمل کنم ولی چطور فراق تو را تحمل کنم»، این را میشود یک کسی شعر بگوید؛ یکی کسی نثر بگوید، یکی خطابه بخواند و بگوید چه. اما واقعیت این طور است؟ ماها اینطور هستیم؟ امثال ماها این بودند که اصلش پیششان فراق از حق تعالی مطرح بودهاست؟ فراق به قدری که به آتش جهنم، آتش جهنم غیر از این آتشهاست؛ آتش جهنم قلب را هم میسوزاند؛ یعنی، قلب معنوی را میسوزاند، علاوه بر اینکه جسم را میسوزاند در قلب انسان هم هست، وارد میشود، قلب معنوی انسان را هم میسوزاند و ایشان میگویند «من فرضاً او را تحمل کنم اما فراق تو را چه کنم». این را هر کس پیش وجدان خودش حساب بکند که واقعاً از فراق حق تعالی تا حالا یک لحظه شده است که تأثر پیدا کند که من فراق دارم از حق تعالی؟ اینها، ادعاهایش خیلی آسان است، خیلی از دراویش ادعا کردند، خیلی از کسانی که اهل معرفتاند ادعا کردند، اما واقعیت را انسان وقتی حساب بکند، مسئله این نیست.
یکی از چیزهای عادی آنها در نهج البلاغه هست، در روایات دیگر هم از سایر ائمه هست، این یک مقام عادی است نه یک مقام بالایی است که حضرت امیر میفرماید، دیگران هم همینطور که عبادت سه جور است: یکی عبادت کسانی است که مثل عبید[۱]میترسند و عبادت میکنند. یکی عبادت کسانی است که برای طمع و برای بهشت و این طور چیزها عبادت میکنند. این دو تا عبادت یکیاش مال اُجَرا[۲]هست یکی هم مال عبید، اما عبادت سوم که هست که عبادتش را میکنیم، برای محبتی است که به خدا داریم.[۳]شما حساب کنید که اگر برای ما وعدۀ قطعی برسد که جهنمی نیستید شما و همه بهشتی هستید، همه در بهشت جاویدانند و جهنم هم درهایش برای شما بسته است، آن وقت عبادت خدا را هم میکردید باز؟ یا بگویند برای محبت من عبادت کنید، شما در خودتان میدیدید این را که محبت خدا شما را وادار کند به عبادت؛ نه خوف، نه رجا، نه جهات نفسانی.
عرض کردم که این ادعاها را میشود کرد که من بگویم من هم محبت دارم، امّا ما محبتی نداریم به خدا، هر چی هست حب نفس است، هر چی هست مال خودمان است. تا حالا یک قدم از نفس، از مدارج نفسانی ما بیرون نرفتیم؛ یعنی، آن قدم اولی هم که اهل سیر میگویند که یقظه است، ما باز بیدار نشدهایم، خِدر[۴]طبیعت در ما الآن هم هست و تا آخر هم شاید باشد، مگر خدا یک عنایتی بفرماید.
در جهت عبادت او، در جهت معارف او، که اینها را نمیتوانیم حالا ما همهاش را ذکر کنیم، در جهت زهد آن ترتیب، آن ترتیبی که بعد از اینی که همه وسایل برایش فراهم است باز از نان و نمک و یک چیز مختصر تجاوز نمیکند. در قضیۀ بیتالمال آن طور است که خوب دیدید، تاریخ را دیدید که وقتی که صحبت دیگری میشود چراغ را خاموش میکند. اینها یک قصههایی است که ما میشنویم، یک واقعیت است و لیکن پیش ما یک قصه است؛ ما نیستیم این طور. در مسئلۀ جنگ ما باید بگویم ـ اگر این را بگوییم خیلی بعید نگفتیم ـ که شمشیر ایشان از آن وقتی که وقت این بوده است که ایشان جنگ بکنند تا آخر عمرشان در غلاف نرفته است. در تمام جنگهای رسول خدا ـ الاّ نادر ـ ایشان بوده است و پیش قدم بوده است. بعد از رسول خدا مشاور جنگی بوده است و لو اینکه مدتهای طولانی اسلام محروم شد از ایشان. بعد از اینکه مردم با ایشان بیعت کردند، باز هم تمام عمرش را به جنگهای داخلی گذراند. این طور نبود که حالایی که من یک آدم عارفی هستم بروم کنار بنشینم برای اینکه من عارفم، من یک آدم زاهدی هستم حالا که زاهدم دیگر کار نداشته باشم به مصالح مسلمین، بروم کنار بنشینم، من یک عالم فقیهی هستم، حالا که فقیه هستم دیگر کار نداشته باشم که به مسلمانها چه میگذرد، من هم بروم کنار بنشینم. در عین حالی که همۀ این معانی در او بوده است؛ توحید در حد اعلا، معرفت در حد اعلا، فقه در حد اعلا، هر علمی در حد اعلا، در عین حال در جهاد هم در حد اعلا بوده. ابعاد مختلفه این است که در آن بعد این را وادار نمیکند که از این یکی صرفنظر بکند؛ جامع الجهات است.
در معرض خطر بودن تمامی مذاهب اسلامی
ما که میگوییم که ما شیعۀ حضرت امیر ـ سلاماللّهعلیه ـ هستیم و الآن کشور شیعه در معرض خطر است، الآن کشور شیعه در معرض خطر است، اسلام در معرض خطر است، ما باز کنار بنشینیم و بگوییم که ما چکار به این کارها داریم، ما چه بکنیم، متأثریم از اینکه جوانهای ما چه میشوند، ما هم متأثریم. حضرت امیر هم متأثر بوده از اینکه جوانها چه میشدند، اما مینشسته خانه و بگویند من متأثرم؟! یا میرفتند جنگ و خودشان جنگ میکردند و در عین حال هم برای آنهایی که شهید شده بودند متأثر بودند. ما هی کنار بنشینیم و هی بگوییم که ما میخواهیم چه بکنیم، چه، فلان، از این حرفهایی که خودشان میزنند و از مصالح اسلام و مصالح مسلمین و از این چیزی که الآن برای کشور ما پیش آمده است، برای اسلام پیش آمده.
مسئله، مسئلۀ تشیّع نیست، مسئلۀ اسلام است، مسئلۀ مذهب نیست. همۀ مذاهب الآن در معرض خطرند. الآن که قدرتهای بزرگ احساس این معنا کردند که اسلام یک همچو قدرتی دارد که میتواند یک جمعیت چهل و چند میلیونی را در مقابل همه وادار کند و بایستد و بگوید نه این و نه او، حالایی که فهمیدند این قدرت، قدرت اسلام است نه
قدرت ملت، قدرت اسلام است که دنیا را دارد به خیال آنها به خطر میاندازد، حالا آنها برای اصل اسلام دارند نقشه میکشند، ما حالا بنشینیم بگوییم که ما اهل و لایت هستیم. اگر شما اهل ولایتید، چرا الان کشور ولایت در معرض خطر است و نشستید؟ این البته یک عدد معدودیاند، قابل ذکر نیستند اینها. چرا ما غفلت داریم از این معانی؟ ما اظهار میکنیم ما شیعۀ امیر المؤمنینایم. ما برویم ببینیم امیرالمؤمنین در مصالح اسلامی چه کردند، برای مصالح اسلام چه کردند. آن وقتی که زمان رسول اللّه بود بسیاری از اشخاص آن وقت بودند که جنگ میخواست بشود نمیرفتند، اگر میرفتند کنارهگیری میکردند، آن کسی که از همه مقدم بود ایشان بودند. بعد از رسول اللّه هم که مدتهای طولانی ملتها محروم ماندند از قیادت ایشان، ایشان باز کنار نبود. ایشان باز برای حفظ مصالح مسلمین همراه بود، صبر میکرد، ولی در آن وقت هیچ وقت اصلاً اظهار مخالفت نمیکرد. بعد از اینکه آنها متکفل امور بودند، ایشان اهل مشورت آنها بود، راهنمایی میکرد، بچههایش را میفرستاد به جنگ. حالا ما بنشینیم بگوییم که ما اهل ولایت هستیم! شما اهل دیانت هم نیستید، اهل ولایت هستید؟! آن وقتی که با ایشان بیعت کردند ـ البته ایشان هم در عین حالی که خودش را حق میدانست میگفت که بروید یکی دیگر را ـ میدانست اینها یک اشخاصی نیستند که اهل کار باشند، ولی خوب، فشار آوردند به ایشان، با ایشان بیعت کردند.
آن وقت هم سه تا جنگی که شد،[۵]سه تا جنگ با کسانی بود که اظهار اسلام میکردند، کسانی بودند که میگفتند فریاد میزدند ما مسلمانیم. جنگها با مسلمانها بود. حالا شما میگویید مسلمان با مسلمان مگر جنگ؟ پس شما اعتراض به حضرت امیر هم دارید، برای اینکه جنگ حضرت امیر سه تا جنگشان هر سه با مسلمانها بود.
مسلمانی که میخواهد اسلام را از بین ببرد از کافر هم بدتر است. مسلمانی که با اسم اسلام میخواهد که حیثیت اسلام را از بین ببرد، این لازمتر است معارضه با او، تا با کسانی که مسلمان نیستند. شما نشستید میگویید ما مسلمان با مسلمان! اولاً اینکه این حزب بعث عقیدهاش اصل این است که قضیۀ اسلام تو کار نیست. آنهایی هم که دنبال او میآیند بسیاریشان همیناند. یک عدهای هم که ـ فرضاً ـ آنها بیایند لکن میآیند برای این که کشور اسلامی را از بین ببرند و سیلی در صورت اسلام بزنند. امروز به همۀ ما واجب است که دفاع کنیم. هر کس میتواند جبهه باید برود، هر که نمیتواند در پشت جبهه کمک بکند. آنهایی که مینشینند و هی صحبت میکنند که بیایید چه بکنیم، بیایید چه بکنیم، اینها از اسلام بیاطلاعاند، نمیدانند قضیۀ اسلام چی هست.
مطالعه کنید در حال ائمۀ مسلمین، در حال خود پیغمبر. پیغمبر هم تمام عمرش صرف این شد دیگر، صرف مجاهده شد. آن وقت که مکه بود آن جور مجاهدات میکرد و آن جور خون دل میخورد، وقتی هم مدینه آمد جنگها، آن همه جنگ، بگویید همۀ جنگها دفاعی بوده، و حال آنکه بعضیاش که نبوده، حالا همه دفاعی. ما هم که الان دفاع است، ما اصلاً جنگی نداریم، ما با کی جنگ داریم؟ ما الآن داریم دفاع میکنیم. «فاو»[۶]مرکز این بود که بریزند و از آنجا به اسلام صدمه بزنند. خوب! اینها رفتند «فاو» را گرفتند دفاع کردند. علاوه دفاع از ملت عراق، دفاع از اسلام است، دفاع از مسلمین است. ملت عراق با این خبیث موافق نیستند، این عدهای هستند با او و قدرت هم دستشان است. آن وقت آن اشخاص منحرف در خارج آن طور حرفها میزنند. در داخل هم پیدا میشوند اشخاصی که خوب، متدیناند اما باز توجه ندارند به مسائل. امروز همۀ ما مکلف هستیم. جوانهای ما باید این جبههها را پر کنند از انسانهای قوی که بحمداللّه هم الآن پر کردند، لکن بیشتر لازم است. آقا قضیه، قضیۀ از بین رفتن اسلام، چه تشیع و چه تسنن، همه، از بین رفتنش و قضیۀ اینکه ما قیام کنیم و نگذاریم بشود.و بحمداللّه تا حالا جوانهای ما اقدام کردند، قیام کردند و نخواهند گذاشت، لکن این اسباب این نمیشود که از دیگران تکلیف سلب بشود که نه، دیگر لازم نیست کاری ما بکنیم. آن کسی که اشکال به جنگ دارد، واجب است برایش که برود جنگ. اینهایی که اشکال میکنند یکیشان حتی یک بچهشان نرفته است، یک جوانشان نرفته است به جبههها. دیگران دارند از مال و جان اینها دفاع میکنند، این جوانهای ما دارند از مال و جان همۀ این ملت دفاع میکنند، از مال و جان یک دسته که نمیکنند دفاع، دارند دفاع از همۀ حیثیت این ملت میکنند، از نوامیس همه میکنند. اگر ـ خدای نخواسته ـ این حزب بعث بیاید و غلبه ـ خدای نخواسته ـ بکند که نخواهد کرد به کی رحم میکند؟ به شمایی که آن وقت نشسته بودید و میگفتید بیایید جنگ را برداریم و از بین ببریم و جنگ خوب نیست و مردم با جنگ مخالفاند؟ این مردم از کجا آمدند که با جنگ مخالفاند. غیر از این جوانهای ما هستند؟ ملت ما اینها هستند؛ این کاروانهای کربلا و آن پاسدارها و آن بسیجیها و آن سایر قشرهایی که، قشرهای محرومی که الان دفاع از شما دارند میکنند و شما نشستید آنها را تضعیف میکنید که شاید موافق رضای خدا نباشد. رضای خدا موافق نیست با دفاع؟! امروز دفاع است. مسئله، مسئلۀ رفتن و جنگ کردن نیست، کسی نمیخواهد جنگ بکند، اول هم نبوده و آن حرفی که روز اول جمهوری اسلامی زده راجع به جنگ، امروز هم عین همان حرف است، یک کلمه اینور آنور نیست، آن این است که ما تا این حزب عفلقی هست ما جنگ خواهیم کرد. ما باید این را، برای اینکه دفاع از اسلام این است که این نقطه را برداریم از بین، این غده سرطانی کنده بشود و الاّ محال است که این کشور روی آرامش به خودش ببیند و نه کشور ما، نه عراق، نه خلیجیها. این خلیجیها توجه ندارند به اینکه اگر صدام غلبه پیدا کند، با آنها چه خواهد کرد؟ حالایی که مثل موش دارد اینور و آنور میرود، به آنها تشر میزند.
بحمداللّه کشور ما، جوانهای ما، پیرمردهای ما، زنها، بزرگها، کوچکها همه مهیا هستند به اینکه جنگ را تا پیروزی ادامه بدهند و ادامه خواهند داد. و کسانی که مخالف با این مسائل هستند، خوب، بنشینند توی خانهشان هر چی میخواهند بگویند، اما بدانند که خلاف رضای خدا دارند میگویند. اگر حرفهای آنها تضعیف کند روحیۀ ده نفر جوان ما را، عاقبتشان به خیر نخواهد شد، توجه کنند به حرفهایشان.
خداوند انشاءاللّه، این عید را بر همۀ ما، بر همۀ شما، بر همۀ ملتها، برهمۀ مسلمین مبارک کند و ما را از شیعیان این مولا قرار بدهد. ما را موفق کند که در یک جهت از جهات، لا اقل در یک جهت از جهات شبیه ایشان بشویم ولو یک شبیه بسیار ناقص. خداوند تأیید کند همۀ شما را و اسلام را تقویت کند و همۀ مسلمانها را به مقاصد اسلامیشان برساند.
والسلام علیکم ورحمة اللّه
۱ـ بندگان و بردگان. |
۲ـ اجیرشدگان، آنانکه برای مزد کار میکنند. |
۳ـ نهجالبلاغه، کلمات ۲۲۹ و اصول کافی، ج ۲، ص ۸۴، ح ۵. |
۴ـ پرده. |
۵ـ اشاره است به جنگ جَمل، جنگ صفین و جنگ نَهروان. |
۶ـ نقطهای در نزدیکی شطّ العرب و بصره که در جنگ ایران و عراق به تصرف سپاه ایران درآمد. |