• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1390/03/05

واکاوی تئوریک دیدگاه‌های رهبر انقلاب درباره تحولات اخیر منطقه

|عزت‌خواهی یا دموکراسی‌خواهی؟|

درآمد
به رغم این‌که چند صباحی از تحولات منطقه در حوزه شمال آفریقا و خاورمیانه عربی سپری نشده، بسیاری از کارشناسان علوم مختلف به ویژه روابط بین‌الملل، علوم سیاسی، جامعه‌شناسی و اقتصاد، علت‌کاوی این رویدادها پرداخته و سعی دارند از منظری تئوریک، دقیق‌ترین تبیین‌ها را در این مورد ارائه نمایند. رویکرد دانشمندان غربی در این مورد، دربرگیرنده ارزش‌های لیبرال یا متأثر از نگرش‌های چپ‌گرایانه است. به زعم نگارنده، همگی این رویکردها با «تقلیل‌گرایی» در تحلیل همراهند که از روش‌شناسی ناقص نشأت می‌گیرد. این در حالی است که رهبر انقلاب در نماز جمعه بهمن ماه سال گذشته با واکاوی علل اصلی خیزش مردم منطقه، بر مفهوم «عزت» تاکید داشتند که به نظر می‌رسد با واقعیت تحولات اخیر همخوانی بیشتری داشته باشد. در این نوشتار تلاش می‌شود با استفاده از نظریه «امنیت هستی‌شناختی» که برگرفته از نظریات جامعه‌شناسی است و دیدگاه‌های معناگرایانه را وارد روابط بین‌الملل کرده، توضیح دهیم که علت اصلی این خیزش‌ها به صورت بنیادین با دو مفهوم «هویت» و «عزت» که در نظریه انقلاب اسلامی نیز بر آن‌ها تأکید می‌شود، در ارتباط است.
عزت‌طلبی مردم با رژیم‌های دیکتاتوری و استبدادی سازگار نیست. از این رو یکی از شعارهای محوری همه آن‌ها مبارزه با استبداد داخلی است.

نظریه امنیت هستی‌شناختی
آنتونی گیدنز در تحلیل جامعه‌شناختی مدرنیته پیشرفته، امنیت هستی‌شناختی را به صورت نیاز اساسی و اولیه افراد به «احساس نوعی تداوم و نظم در حوادث، از جمله آن‌هایی که مستقیماً در محیط ادراکی فرد قرار ندارند» تعریف می‌کند. از این رو امنیت از نظر هستی‌شناختی، «داشتن پاسخ- در سطح ناخودآگاه علمی- برای پرسش‌ها و مسائل وجودی بنیادی است که همه زندگی بشری به‌گونه‌ با آن سر و کار داشته و به آن می‌پردازد».

امنیت هستی‌شناختی در واقع پیش‌نیاز کارگزاری و هویت شخصی و خودشناسی است. از این رو هرگونه اقدامی که آرامش روانی افراد را بر هم زند و موجب از بین رفتن هویت و تصورات تسلی‌بخش وی از زندگی و محیط اطرافش گردد، می‌تواند به ناامنی روانی و هستی‌شناختی وی منجر گردد.

نظریه امنیت هستی‌شناختی سطح فردی گیدنز در سال‌های اخیر توسط بعضی از نظریه‌پردازان در حوزه روابط بین‌الملل به کار رفته است. به نظر آنان فقط افراد نیستند که در پی کسب امنیت هستی‌شناختی می‌باشند، بلکه کلیه کنشگران اجتماعی، از جمله کشورها نیز به دنبال تأمین امنیت هستی‌شناختی یا «امنیت هویتی» خود هستند. از این دیدگاه، کشورها نه تنها درصدد تأمین امنیت فیزیکی و مادی سرزمین و ساختار حکمرانی خود هستند بلکه امنیت هویت خویش به عنوان یک بازیگر متحد حقوقی را نیز جستجو می‌کنند که سرچشمه و منشا ارجحیت‌ها و منافع پایدار آن‌هاست.
در اینجا دو مفهوم دیگر به عرصه کنش دولت‌ها ورود پیدا می‌کند که با امنیت هستی‌شناختی گره خورده است: مفهوم شرم و مفهوم عزت.

شرم به عنوان استعاره‌ای برای فهم این امر است که چگونه گسست‌های هویتی می‌توانند دولت‌ها را وادارند تا کنش‌های اجتماعی را به زبان منافع امنیتی فیزیکی دنبال کنند و در عین حال امنیت هستی‌شناختی را تقویت کنند. انسان‌ها و کشورها می‌کوشند از همه هزینه‌های شرم اجتناب کنند اما به هر حال وجود آن لازم است. زیرا به معنای آن است که فرد درک می‌کند چگونه اعمال او با برداشتش از کیستی و هویت خویش، ناسازگار بوده یا می‌تواند باشد. در سطح دولت‌ها، مفهوم شرم به نگرانی دولت درباره توانایی منطبق‌سازی اقدامات خود با روایتی که برای توجیه رفتار خویش به کار می‌گیرد، بازمی‌گردد. در واقع شرم به معنای احساس ناامنی نسبت به مسایل هویتی است.

از سوی دیگر یکی از روش‌های جالب برای ملاحظه تعارض بین نفع شخصی یا عقلی و نفع جمعی یا اخلاقی در نظریه اجتماعی، بررسی جایگاه کنش منعبت از «عزت» است. کنش‌های منبعث از عزت می‌توانند یا عقلی و معطوف به خود و یا اخلاقی و معطوف به جمع باشند. به زعم برخی ، عزت می‌تواند امتداد غرور فردی تلقی شود و در خدمت نفع یک کارگزار قرا بگیرد. یعنی کارگزار با اقدام «عزت‌مندانه»، شهرت یا اعتباری کسب کند که می‌تواند آن را به عنوان سرمایه خرج کند تا بقاء خود یا تأمین منافع خویش را تضمین نماید.

در تحولات روزمره در صورتی که عزت فرد یا افراد در سطحی گسترده توسط دولت‌ها مورد خدشه قرارگیرد، ممکن است برای بازسازی آن به اقدام انقلابی روی آورند. این نظریه در بررسی رفتار استشهادیون در سرزمین‌های اشغالی فلسطین به کار گرفته شده است. یعنی فلسطینی‌ها به دلیل زیر سوال رفتن عزت آن‌ها و برای جلوگیری از بازتولید مفهوم ذلت و تلقی دیگران از آن‌ها به عنوان افرادی ذلیل، به اقداماتی روی می‌آورند که امنیت فیزیکی آنان را از بین می‌برد اما امنیت هستی‌شناختی و هویتی آنان را تامین می‌کند. بنابر این نظریه، افراد به جای تمرکز بر رویکردهای اقتصادی و تامین نیازهای اولیه زندگی، به بازسازی نیازهایی می‌پردازند که هویت آنان را زیر سوال می‌برد.

دولت‌های منطقه ابزار عزت یا ذلت؟
دولت‌های منطقه آفریقای شمالی و خاورمیانه عربی، دارای ویژگی‌هایی هستند که بنیاد عزت انسانی را با تهدید روبه‌رو می‌سازند. آن‌ها انسان را به عنوان یک بازیگر فعال، آگاه و تاثیرگذار از صحنه سیاست خارج کرده و صرفاً بر احزار خصیصه‌های سنتی همانند خویشاوندی، هم‌زبانی، هم‌قبیلگی و ... در تأثیرگذاری وی در صحنه سیاست تاکید می‌کنند.
قرن بیستم و پیش از آن، قرین تولد و ظهور موجودی به نام دولت بود که نظم‌دهی به ساخت سیاسی و اجتماعی را از طریق قدرت در پیش می‌گرفت. تا پیش از سال‌های پایانی این قرن، همه‌چیز به دولت ختم می‌شد و انسان‌ها نیز دولت را به عنوان مرجع نهایی خوشبختی‌ها و مشکلات می‌شناختند. در روابط بین‌الملل نیز تنها دولت‌ها بودند که با هم در ارتباط بودند، همدیگر را مورد شناسایی قرار می‌داند، با هم قرارداد می‌بستند و مذاکره می کردند و اشتراک ذهنی خود را در قالب اتحاد و ائتلاف به ظهور می‌رساندند. اما «فرد» در دایره تعاملات انسانی و سیاسی جهان از جایگاهی برخوردار نبود.

اما قرن بیست و یکم با یک تحول بنیادین همراه است: انسان به عنوان موضوع سیاست، کنش و بازیگری موثر قرار گرفته است. مفهوم عزت و عزت‌خواهی، کم‌کم تعاملات انسانی با دولت را به دایره توجه سیاست بازگرداند و مسئولیت دولت‌ها در حفاظت از ابناء بشر را موازی با پیگیری منافع ملی مطرح کرد و انسان عقلانی که در صدد بیشینه کردن منافع خود بود، هرجا که دولت را ابزاری برای سرکوب خواسته‌های خود دید به مبارزه با آن پرداخت. از این پس انسان‌ها نیز می‌توانستند به عنوان بازیگر اصلی در صحنه سیاست و نظام بین‌الملل مطرح گردند. یعنی در روابط بین الملل علاوه بر دولت و سازمان‌های بین‌المللی، موجودی به نام انسان نیز به مرکز توجهات برگشت.

تلاش انسان‌ها برای دیده شدن و مورد شناسایی قرار گرفتن قرین میل ذاتی و فطری انسان‌ها برای کنشگری است. اندیشمندان اسلامی نیز بر این دید پافشاری می‌کنند که عزت نفس انسانی امری بدیهی و سرکوب‌ناپذیر است که می‌تواند علت اصلی تلاش‌های انسان برای رفتارهای اجتماعی مثل مشارکت سیاسی و اجتماعی، ازدواج، انقلاب و حتی جنگ باشد.
عزت به معنی حفظ و بازتولید جایگاه انسان در صحنه اجتماعی است که در دیدگاه اسلامی با ظلم نکردن و نپذیرفتن ظلم عجین شده است. انسانی که از سوی دولت همواره تحت محدودیت ساختاری و قانونی قرار گرفته، به دنبال راهی برای برون‌رفت از وضعیت ایجاد شده است و به همین دلیل زمانی که به صورت مداوم با هجمه‌های گسترده از سوی دولت مواجه می‌شود، حس می‌کند که عزت او مورد خدشه قرار گرفته و برای فرار از احساس شرم (معادل ذلت در ادبیات دینی) در پی بازسازی عزت خود برمی‌آید. در واقع انسان دولت را که باعث از بین رفتن روایت آرام‌بخش و امنیت زندگی او می‌شود، به عنوان عامل اصلی شکسته شدن حریم و عزت نفسانی خود تلقی می‌کند.

طی همین دوران - قرن 21- دولت‌های عربی به هیچ وجه با روند تحولات بنیادین جهانی حرکت نکرده‌اند. اما ملت‌ها تلاش می‌کنند مورد شناسایی قرارگرفته و دیده شوند. این راهی است که در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا توسط فرد فرد انسان‌ها طی می‌شود. نگاه به انسان به عنوان موجودی تابع و مطیع و... تخطئه می‌شود و مرد عتاب و حمله قرار می‌گیرد تا همگان از جمله دولت‌های عربی به این اعتقاد عمیق برسند که سیاست را کارگزاران شکم‌فربه و نظامی‌های به ظاهر استوار رقم نمی‌زنند، بلکه این «انسان» است که با تمامی مختصات فکری و نواقص ذهنی خود، سیاست را به وجود می‌آورد. دولت نیز در این مسیر باید با کنشگران جدیدی که تک تک افراد انسانی هستند، کنار آید.

در خاورمیانه نیز مردم برای مورد شناسایی قرار گرفتن قیام کردند. خاورمیانه با دولت‌های عربی دیکتاتورمآب و از لحاظ سیاسی کمتر توسعه‌یافته، منطقه‌ای است که در طول تاریخ شاهد بحران بوده است. ضعف توسعه سیاسی و دموکراسی، عدم مشروعیت مردمی حکومت‌ها و وجود حکومت‌های خودکامه و وابسته به قدرت‌های فرامنطقه‌ای از عوامل بروز بحران‌هاست. آنچه امروز در خاورمیانه می‌گذرد نیز ناشی از خشم فروخفته مردم منطقه و رشد و بلوغ سیاسی آن‌هاست. این مرحله گذار در جوامع عربی- اسلامی با تنش‌های متعدد سیاسی و قومی در کشورهایی نظیر تونس و مصر همراه شده اما پس از مقاومتی شکننده، بالاخره حکومت در قبال خواست معترضین تسلیم شده است.

عزت‌خواهی مردم منطقه در دیدگاه رهبر انقلاب
عزت و ارجمندی امری است وجدانی که از تجلی آن در عمل، با عنوان «عزت نفس» تعبیر می‌کنند. از دیدگاه روان‌شناختی، هر انسانی همواره بر اساس ملاک‌ها و معیارهایی که در اختیار دارد، خود را مورد ارزیابی و قضاوت قرار می‌دهد و به‌طور غیرمستقیم برای خود، ارزشی منفی و یا مثبت قائل می‌شود. مجموعه ارزیابی‌هایی که فرد از خود دارد، عزت نفس وی را تشکیل می دهد. پس "عزت نفس عبارت است از: میزان ارزشی که شخص برای خود قائل است." به عبارت دیگر، عزت نفس یک حس درونی از احترام به خود است که شامل توانایی‌های و قضاوت‌های فرد از خود می‌باشد. زمانی که فرد به قدرت خود، آگاهی و اعتماد داشته و خویشتن‌داری و خودگردانی دارد، عزت نفس خویش را بالا ارزیابی می‌کند. اما اگر میزان عزت نفس کاهش یابد، احساس ضعف و ناتوانی در فرد به وجود می‌آید.

چنان که اشاره شد، وابستگی و عدم وجود تصور قدرتمند از خود و ظریفت‌های ملی برای مردم منطقه بسیار نگران کننده بود. این امر، اعتماد و اطمینان از تداوم هستی و هویت آن‌ها را زیر سوال می‌بُرد. به همین دلیل آن‌ها در اولین فرصت به دست آمده، شروع به بازسازی این بحران ذهنی کردند که خود را در انقلاب‌های تونس، مصر، لیبی، بحرین، یمن و سایر کشورهای منطقه نشان داد.

در مقام نظر، بررسی مفهوم عزت‌خواهی در تحولات منطقه برای اولین بار توسط رهبر انقلاب اسلامی پیشنهاد شد. ایشان با انتقاد نسبت به مصادره به مطلوب نمودن این تحولات توسط کشورهای غربی می‌فرماید: «در تحلیل‌های جهانی سعی می‌کنند عامل اصلی این قیام‌ها ندیده گرفته شود. اشاره می‌کنند به مسائل اقتصادی و غیر اقتصادی- که البته موثر است- اما عامل اصلی حرکت عظیم مردم، اول در تونس و بعد اوج آن در مصر، احساس تحقیر است. مردم تحقیر شدند، احساس کردند به آن‌ها توهین شده است. این نامبارک ملت را ذلیل کرد.»
درواقع آنچه باعث برانگیختگی افراد و گروه‌های سیاسی برای مبارزه و ایجاد تحول انقلابی در این منطقه می‌شود نه صرف دموکراسی‌خواهی است و نه شکایت از نابرابری‌های اقتصادی؛ آنچه که اهمیت دارد تلاش برای در دست گرفتن شرافت فردی و جمعی است.

یکی از دلایلی که موجب بروز چنین واکنشی از سوی مردم می‌شود، وابستگی نظام حاکم به دولت‌های غربی است؛ هرچند دیگران سعی دارند این امر را کتمان کنند: "امروز در همه دنیا بازار تحلیل‌های گوناگون درباره قیام ملت مصر داغ است و هر کس چیزی می‌گوید ولی هر کس مصر را بشناسد به روشنی خواهد دانست که مصر در حال دفاع از کرامت و عزت خویش است."
عوامل متعددی می‌توانند متغیر عزت را در افراد تهدید کرده و آن‌ها را به بازسازی انقلاب‌گونه آن وادار سازند. اولین موردی که برای بحث از تحولات منطقه نیز حائز اهمیت است، مسئله استقلال و عدم وابستگی است. تجربه انقلاب اسلامی ایران نشان داده که نخبگان و عامه مردم برای پاسخ‌دهی وابستگی خارجی و تحقیر شدن ایرانیان بر اثر مداخلات مکرر بیگانگان در امور سیاسی کشور، شروع به ساماندهی اعتراضاتی کردند که در نهایت منجر به سرنگونی رژیم شاهنشاهی گردید و مهم‌ترین خواسته ملت را که استقلال از شرق و غرب بود، به عنوان گزاره اصلی در سیاست خارجی کشور مطرح نمود.
در سطح دولت‌ها، مفهوم «شرم» به نگرانی دولت درباره توانایی منطبق‌سازی اقدامات خود با روایتی که برای توجیه رفتار خویش به کار می‌گیرد، بازمی‌گردد. در واقع شرم به معنای احساس ناامنی نسبت به مسایل هویتی است.

در تحولات منطقه نیز می‌توان نارضایتی در مورد وابستگی به کشورهای دیگر به خصوص قدرت‌های غربی را مشاهده کرد. به عنوان نمونه مصر که مردمان آن دیار خود را به عنوان مهم‌ترین پایگاه ظهور تمدن در سطح جهان می‌دانستند در طول حاکمیت جمهوری وابسته به غرب، تحت سیطره نظامی‌های چکمه‌پوش لگدمال شد. تصور عامه مردم از گذشته خود که توسط نهادها و رسانه‌های دولتی به وسیله ناسیونالیسم عربی بازتولید می‌شد نیز بر این امر تاثیر گذاشت اما تناقض ناسیونالیسم و وابستگی به غرب همچنان لاینحل باقی ماند!

گذشته باشکوه مصری‌ها در کنار دست نیاز کارگران مصری به توریست‌های غربی در سواحل جزیره شرم‌الشیخ که غرور ملی را به سخره می‌گرفت، برای مردم مصر قابل تحمل نبود، لذا دست به قیام علیه حاکمیت وابسته خود زدند و نقطه عطفی را در منطقه دامن زدند.

«آمریکائی‌ها مایل نیستند گفته شود که علت قیام مردم تونس در اول بعد اوج آن در مصر، وابستگی است: این حقیقت قضیه است. مردم مصر به خاطر طرفداری رژیم کنونی مصر از اسرائیل به خاطر دنباله‌روی و اطاعت محضش از آمریکا احساس ذلت می‌کنند. احساس تحقیرشدگی می کنند. عامل اصلی حرکت این است.»
رهبر انقلاب در جایی دیگر با اشاره مستقیم به مصر می‌فرمایند: «مصر اولین کشور اسلامی است که با فرهنگ غربی آشنا شد و اواخر قرن هجدهم شروع آشنائی مصر با فرهنگ غربی بوده؛ قبل از همه کشورها مصر اولین کشوری از کشورهای اسلامی بود که با فرهنگ اروپایی آشنا بود و اولین کشور اسلامی بود که در مقابل فرهنگ اروپایی و غربی ایستاد و عیوب آن را فهمید و در مقابل آن مقاومت کرد. یک چنین کشوری سی سال است افتاده دست کسی که نه فقط آزادی‌خواه نیست بلکه همراه و همکار و امین و به یک معنا نوکر صهیونیست‌هاست! کشوری که یک روز پرچم مبارزات ضد صهیونیستی در این کشور برای همه دنیای عرب الهام‌بخش بود کارش به جایی رسید که اسرائیلی‌ها و دشمنان صهیونیستی در همه فعالیت‌هایی که علیه فلسطینی‌ها خواستند بکنند، متکی شدند به کمک این نامبارک.»

در این کشورها هویت ملت‌ها تهدید و عزت آن‌ها مخدوش شده و با سلب آزادی، حضور مردم در صحنه‌های مختلف کمرنگ گشته است. نتیجه این شرایط به حاشیه رانده شدن ظرفیت‌های اصیل و توانمندی‌های این جوامع و احساس تحقیر در مردم بوده است. خیزش مردم در کشورهای عربی خاورمیانه و شمال افریقا در پی احیای عزت ملی و کوتاه کردن استیلای خارجی کشور است. رهبر انقلاب در این‌باره می فرمایند: "بزرگترین جرم نظام کنونی مصر این است که کشور را از آن جایگاه رفیع به رتبه یک مهره بی‌اختیار در بازی‌های سیاسی در منطقه تنزل داد. انفجار امروز ملت بزرگ مصر پاسخی به این خیانت بزرگ است که دیکتاتور وابسته نسبت به ملت خود مرتکب شد."

هویت اسلامی تحولات از دیدگاه رهبر انقلاب
از دیگر دلایلی که می‌توان در این زمینه به آن اشاره کرد، بحث هویت ملت‌های منطقه است. توضیح این‌که بعد از گسترش روند جهانی شدن، نه تنها شاهد عام‌گرایی در سطح جهانی نبوده‌ایم، بلکه این امر منجر به ظهور خاص‌گرایی فرهنگی شده و یکی از عناصر اصلی و مشترک هویت‌ساز در میان کشورهای منطقه «اسلام» است. بازگشت به هویت اسلامی به دلیل ضربه مهلکی که هیأت‌های حاکمه بر پیکره دین مبین اسلام وارد کرده‌اند، ناامنی روانی و هویتی را برای مردم منطقه به بار آورد. دولتمردان یا از طرق عملی و یا به لحاظ نظری دیدگاه‌های اسلامی را در اداره امور اجتماعی و سیاسی به بیرون رانده بودند و این امر هویت اسلامی مردم منطقه را به چالش کشیده بود. روایت اسلامی از زندگی روزمره افراد به حاشیه رانده شده و متغیرهای شکل دهنده به رفتار اسلامی از طریق دولت از بین رفته بود. در چنین شرایطی افراد برای بازسازی هویت اسلامی به صحنه آمدند.

رهبر انقلاب در مورد بحران ناشی از نادیده گرفتن هویت اسلامی در تحولات منطقه به ویژه تونس می‌فرمایند: «این رئیس‌جمهور فراری تونس، این بن علی، به طور کامل وابسته به آمریکا بود. حتی ما گزارش‌هایی داریم که وابسته به سیا- دستگاه جاسوسی آمریکا- بود. ببینید برای یک ملت چقدر سخت است که رئیس یک ملت آن هم رئیسی با آن تکبیر و نخوت که او داشت - که آدم بسیار متکبر بدی بود- نوکر رسمی دستگاه‌های آمریکایی باشد. سال‌ها با شدت و حدت بر مردم حکومت کرد؛ علیه مصالح مردم، از جمله علیه دین در تونس که یک کشور مسلمان و دارای سابقه طولانی اسلامی است و در فرهنگ اسلامی مفاخری از تونس برخاسته‌اند. مردم، در زمان بن علی مسجد که می‌خواستند بروند باید کارت ویژه داشته باشند. کارت ورود به مسجد که دولت می‌داد و به همه هم نمی‌داد! اجازه رفتن به مسجد داده نمی‌شد. اجازه نماز جماعت که هیچ، نماز فردای هم در مساجد ممنوع بود. جلوی چشم ممنوع بود. حجاب رسماً ممنوع بود. خب این مردم یک انگیزه مهم‌شان اسلام‌خواهی است. لذا دیدید به مجرد این‌که این خائن از کشورش فرار کرد و اوضاع به هم ریخت، دخترهای دانشجو با حجاب رفتند دانشگاه. این نشان‌دهنده انگیزه عمیق اسلامی است. این را تحلیل‌گران غربی می‌خواهند کتمان کنند، مخفی نگه دارند.»

عزت‌طلبی مردم با رژیم‌های دیکتاتوری و استبدادی سازگار نیست. از این رو یکی از شعارهای محوری همه آن‌ها مبارزه با استبداد داخلی است. با توجه به این‌که اکثریت مردم در این منطقه مسلمان و معتقد به اصول اسلامی هستند، مایل بودند تا هویت خود را حفظ نمایند. زمانی که هویت اسلامی سر برمی‌آورد، متغیرهای آزادی‌خواهی، استبدادستیزی و استکبارستیزی را نیز در خود دارد؛ چرا که اسلام با ذات چنین رویه‌هایی مخالف است و اعمال و یا پذیرش ‌آن از سوی مسلمانان را نخواهد پذیرفت.

نتیجه
ناامنی هستی‌شناختی می‌تواند روند زندگی فرد یا جامعه را برهم زده و پیگیری اهداف را با مشکل مواجه سازد. این امر در سطح ذهنی و رفتاری می‌تواند به برهم ریختن آرامش در زندگی انسان‌ها منجر شود و در سطحی کلان‌تر می‌تواند ظرفیت بسیج نیروهای سیاسی و غیرسیاسی را به‌کار گیرد تا تغییرات انقلابی را دامن زند.
تحولات منطقه خاورمیانه عربی و شمال آفریقا به خصوص مصر و تونس نشان دهنده این موضوع است که افراد صرفاً به دنبال تغییر برای منافع اقتصادی نیستند و زمانی که عزت و هویتشان به خطر می‌افتد، در جهت بازسازی این عناصر زندگی خویش، چهره انقلابی به خود گرفته و برای تغییر عوامل اصلی به وجود آورنده وضعیت ذلت‌بار و هویت‌شکن موجود، حرکت می‌کنند.