[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی - 1374/09/13
عنوان فیش : فقه حکومتی
کلیدواژه(ها) : فقه حکومتی
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
در همین حوزه، افراد متعدّدی هستند كه به این كارها می‌رسند و واقعاً می‌نشینند كتاب می‌نویسند. اگر دستشان رسید مسافرت می‌كنند، گرسنگی و خستگی می‌كشند؛ اگر جبهه‌ی جنگ باز می‌شود، به جبهه‌ی جنگ می‌روند؛ اگر جبهه‌ی تبلیغ باز می‌شودند، به جبهه‌ی تبلیغ می‌روند؛ اگر از آنها برای سفر به خارج دعوت می‌شود، قبول می‌كنند؛ اگر به روستا دعوت می‌شود، می‌پذیرند. از این قبیل افراد هم داریم. اینها، حركات فردی است و كافی نیست. اینها، نارساییهایی است كه وجود دارد. این نارساییها حاكی از وجود علّتهایی در داخل است كه بایستی بگردیم آنها را پیدا كنیم.
علّتِ اوّل این است كه «فقه» كه كار اصلیِ ماست، به زمینه‌های نوظهور گسترش پیدا نكرده، یا خیلی كم گسترش پیدا كرده است. امروز، خیلی از مسائل وجود دارد كه فقه باید تكلیف اینها را معلوم كند؛ ولی معلوم نكرده است. فقه، توانایی دارد؛ لیكن روال كار طوری بوده است كه فاضلِ محقّقِ كارآمد، به این قضیه نپرداخته است؛ مثل قضیه‌ی پول. اصلاً پول چیست؟ درهم و دینار كه این همه در ابواب مختلف فقهی - مثل زكات و دیات و مضاربه - اسم آنها آمده، چیست؟ باید به موضوع درهم و دینار پرداخت و باید تكلیف آن روشن شود. خیلی راحت است اگر ما عملیات بانكی - غیر از مسأله‌ی پول - و ودیعه گذاریها را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوی بگذاریم و دورش را خط بكشیم! آیا جای این نیست كه قدری بیشتر در عمقش فرو برویم و ببینیم كه آیا واقعاً قرض است یا خیر. ما در بانك پول می‌گذاریم و به بانك قرض می‌دهیم؛ بانك از ما قرض می‌گیرد. چه كسی این را قبول دارد؟ شما در بانك ودیعه می‌گذارید؛ قرض كه به او نمی‌دهید.

از این قبیل مسائل زیاد است. بحث ارزش پول در هنگام تورّمهای سرسام‌آور و سنگین - نه آن تورّمی كه به‌طور قهری در حركت عمومی هر جامعه وجود دارد و موجب رشد است - چه می‌شود؟ بدون تورّم، جامعه به ركود خواهد انجامید. آن موارد را نمی‌گوییم. منظور، این تورمهای بیست و سی‌وپنجاه درصدی و تورّمهای سه رقمی است كه از این هفته تا آن هفته، از ارزش پول كم می‌شود. در این حالتها، قضیه‌ی پول چه می‌شود؟ بدهكاریهای پولی و قرضهایی كه از هم می‌گیریم چه می‌شود؟ اگر شش ماه پیش صد تومان از شما قرض گرفتیم و حالا می‌خواهیم بدهیم، آن صد تومان با صد تومان حالا فرق دارد. بالاخره تكلیف این مسأله، در فقه باید روشن شود. باید برای این كارها، مبنا درست كرد. البته انسان می‌تواند كار خودش را به اطلاقات و عمومات، آسان كند؛ اما مسائل این گونه حل نمی‌شود.

بسیاری از مباحثِ حكومتی، مبحث دیات، مبحث حدود و دیگر مسائل قضا برای دستگاه با عظمتِ قضاوت ما، حل فقهی نشده و تكلیفش معلوم نگردیده است. البته كسی در گذشته تقصیر نداشته است؛ چون قضا و دیات و حدودی نبود؛ ولی ما امروز تقصیر داریم. مرحوم «محقّق اردبیلی» وقتی وارد بحث جهاد می‌شوند، می‌گویند این بحث مورد احتیاج ما نیست. آن بزرگوار بیشتر از ما واقفند و خودشان می‌دانند كه چگونه باید جهاد كنند؛ اما درعین‌حال مورد نیاز و ابتلایشان نبود.با این همه لطف می‌كنند و مسأله‌ی جهاد را در چند ورق بیان می‌كنند. امروز، جهاد مورد ابتلای ماست. خودِ همین مسأله‌ی جهاد، در فقه ما روشن نیست. بسیاری از مسائل امر به معروف و نهی از منكر، مسائل حكومتی و بسیاری از مباحث مربوط به زندگی مردم همین مسأله‌ی پیوندها و تشریحها مباحثی هستند كه فقه باید وارد این میدانها شود. نمی‌شود با نظر سریعی به آنها نگاه كرد و خیال كنیم كه حل خواهند شد. نه؛ اینها هم مثل بقیه‌ی ابواب فقهی هستند.

شما ببینید در باب عبادات و طهارت و صلات، فقهای ما چه دقّتهایی كرده‌اند! این ذهنِ جوّال آنهاست. این، عیب هم نیست. می‌پرسند كه چرا آنها، این همه دقّت كردند؟ پاسخ این است كه ذهنِ جوّال است كه كار می‌كند؛ منتها ممكن است اولویت و تقدّمِ امروز، با گذشته متفاوت باشد. امروز، چیزهایی تقدّم دارد كه باید ذهن را جولان داد و كار كرد و آن موارد را به بحثهای عمومی گذاشت.

عدم تحوّل، یعنی عدم پرداختنِ فقه به خود مسأله‌ی فقاهت. فقاهت، یك شیوه و روش برای استنباط آن چیزی است كه ما اسمش را فقه می‌گذاریم. همان چیزی است كه تا این درس را نخوانید، یاد نمی‌گیرید كه چگونه باید از كتاب و سنّت استنباط كرد. فقاهت یعنی شیوه‌ی استنباط. خودِ این هم به پیشرفت احتیاج دارد. این‌كه چیز كاملی نیست؛ بلكه متكامل است. نمی‌شود ادعا كرد كه ما امروز دیگر به اوج قلّه‌ی فقاهت رسیده‌ایم و این شیوه، دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه؛ از كجا معلوم است؟ «شیخ طوسی» - ملّای به آن عظمت - فقاهت داشت. فتاوای ایشان را در یك مسأله‌ی فقهی ببینید! امروز، كدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث كند؟ آن فتاوا، ساده و سطحی است. مجتهدِ امروز، هرگز راضی نمی‌شود آن طور كار كند و استنباط نماید.

فقاهت، در دوره‌های متعدّدی تكامل پیدا كرده است. انسان، همین‌طور كه به تاریخ فقاهت نگاه می‌كند، مقاطعی را می‌یابد. البته نظرات، مختلف است. من تصوّرم این است كه زمانِ «شیخ»، یك مقطع است و زمان «علاّمه»، مقطع دیگری است. «علّامه» می‌گوییم، «محقّق» نمی‌گوییم؛ در حالی كه قاعدتاً اینها یكی هستند؛ برای این‌كه بحث استدلالی در بساط «علاّمه» زیادتر است و انسان بیشتر می‌تواند بفهمد كه با مسأله چگونه برخورد می‌كرده است؛ ولی در مورد «محقّق» به این روشنی نمی‌شود فهمید.