[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی - 1371/05/21
عنوان فیش : محاصره اقتصادی
کلیدواژه(ها) : محاصره اقتصادی
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینه‏ی مهاجم خورد؛ او را عقب انداخت و تهاجم را متوقف کرد. در دوران اول انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهی، تغییرات اساسی در خلقیات خودشان احساس کردند: گذشت در بین مردم زیاد شد؛ آز و طمع کم شد؛ همکاری زیاد شد؛ گرایش به دین زیاد شد؛ اسراف کم شد؛ قناعت زیاد شد فرهنگ این‏هاست؛ فرهنگ اسلامی این‏هاست جوان به فکر فعالیت و کار افتاد، دنبال تلاش رفت؛ خیلی‏ها که به شهرنشینی عادت کرده بودند، به روستاها رفتند؛ گفتند: «بگذار کار کنیم. بگذار تولید کنیم.»؛ شبه کارهایی که به صورت گیاه هرزی در زندگی اقتصادی مردم رشد پیدا کرده بود کم شد. این، مربوط به یکی دو سال اول انقلاب بود. این، مربوط به همان زمانی است که تلاش روز به روز دشمن برای پاشیدن بذر اخلاقیات منفی متوقف شده بود و یک گرایش و یک توجه به اسلام پیش آمده بود. مجدداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خلقیات اسلامی که در خمیره‏ی مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عمیق نبود. عمق، آن زمانی پیدا می‏کند که روی موضوع، چند سالی کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم، بتدریج و به مرور، از سرگرفته شد. تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسیله‏ی ابزارهای تبلیغی و گفتارهای غلط و کج‏اندیشانه شروع شد و آن ته‏نشین‏ها و رسوب‏های ذهنی و روحی خود ما مردم هم در تأثیرگذاری‏اش مؤثر بود. اما باز حرارت جنگ، مانع بود، تا جنگ تمام شد. بعد از جنگ، این جبهه‏ی جدید، به شکل جدی مشغول کار شد. دشمن با یک محاسبه فهمید که جمهوری اسلامی را با تهاجم نظامی نمی‏شود از بین برد. محاسبه‏ی قبلی، غلط از آب درآمده بود. دیدند با محاصره‏ی اقتصادی هم نمی‏شود. وقتی ملتی را محاصره‏ی اقتصادی کنند، اگر آن ملت یک ملت قانع، صبور، متکی به نفس و متوکل علی الله باشد، مگر شکست خواهد خورد؟! هرگز شکست نمی‏خورد! این را، هم ما در گذرگاههای تاریخی در گذشته تجربه کردیم و هم ملتهای دیگر تجربه کرده‏اند. مخصوص ما نیست. دیدند با محاصره‏ی اقتصادی هم نمی‏شود. فهمیدند باید عقبه‏ی ما را بمباران کنند.

اگر بخواهیم تشبیه کنیم، این طور است که وقتی یک گروه نظامی، در جلو با دشمن مشغول جنگ است، غذایش از عقب می‏آید، نیروی تازه نفس از عقب می آید، ملزومات از عقب می‏آید، نامه دوستانه از پدر و مادر و یاران از عقب می‏آید. عقبه تا سالم است، این نیروی در خطّ مقدّم، می‏تواند بجنگد. اگر دشمن آمد عقبه‏ها رابمباران کرد؛ غذا از بین رفت، ملزومات ازبین رفت، نیروی تازه نفس ازبین رفت؛ نامه «دست شما درد نکند» از بین رفت، پدر و مادرِ «زهی» و «مرحبا»گو از بین رفت؛ کسی که در جلو مبارزه می‏کند، چطور قدرت مبارزه خواهد داشت؟! دو روز تلاش می‏کند؛ ولی از بین خواهد رفت. عقبه ما، در مبارزه ملت ایران با قلدری استکبار جهانی، عبارت بود از «فرهنگ» ما. منطقه عقبه ما عبارت بود از اخلاق اسلامی، توکّل به خدا، ایمان و علاقه به اسلام. یعنی علاقه آن مادری که چهار پسرش شهید شده‏اند و می‏گوید من اینها را در راه اسلام دادم، و به این راضی است. بنده خانواده‏هایی را ازنزدیک دیده‏ام - یعنی به خانه آنها رفته‏ام و باپدران و مادران صحبت کرده‏ام. روایت نیست؛ خودم از نزدیک دیده‏ام. - خانواده‏ای که دو پسر داشتند، هر دو شهید شدند. خانواده‏ای که سه پسر داشتند و هر سه شهید شدند. این مگر شوخی است؟! این مصیبت، مگر قابل تحمّل است؟! این پدر و مادر باید از غصّه دیوانه شوند . آن وقت، مادر، که عواطف جوشانتری هم دارد، با کمال قدرت می‏گوید: «مااینها را در راه اسلام دادیم، و حرفی نداریم.» عجب!

پس تأثیراسلام این است! تأثیر ایمان به خدا این است! این را دشمن فهمید. پدر و مادری به جوان خود می‏گویند «تو هنوز شانزده سالت است، هفده سالت است؛ برو درست رابخوان؛ برو بازیت رابکن؛ لذّتت را ببر. برادرت رفت و شهید شد.»؛ جوان می‏گوید: «نه! من سهم خودم راباید برای اسلام ادا کنم.» این، عبارتی است که ما در وصیتنامه‏های شهدا دیده‏ایم و ازپدران و مادران شهدا و خانواده‏ها شنیده‏ایم. اثر اسلام، این است. یک روز امام فرمود: «امروز اسلام محتاج کمک شما جوانهاست.» بعد از ظهرش بنده به خیابانها آمدم و کاری داشتم. دیدم مثل روزهای اول انقلاب شده و مردم به طرف پاوه در حرکتند. این ماجرا و این صحنه، بارها تا آخر جنگ تکرار شد. هر وقت که اسم اسلام و فرمان امام به گوش مردم می‏رسید فرمان امام، فرمان اسلام بود و مردم برای امام به خاطر اسلام اهمیت قائل بودند ناگهان می‏دیدید این ملت، به جوش و خروش در می‏آید. جوانان شهر را، ده را، دانشگاه را، بازار را، کار و کسب را، میدان فوتبال را، همه را رها می‏کنند و می‏روند. برای چه؟ برای اینکه جانشان را در معرض خطر مرگ بگذارند! این شوخی نیست! دشمن که کور نبود. دشمن این‏ها را دید، دشمن این‏ها را تحلیل کرد و فهمید این ملت عقبه‏ای دارد. فهمید تا آن عقبه هست، این ملت را با محاصره‏ی اقتصادی و با محاصره‏ی نظامی و یا چه و چه، نمی‏شود به زانو درآورد. پس، آن عقبه را باید بمباران کرد؛ فرهنگ او را، اخلاق او را، ایمان او را، ایثار او را، اعتقاد به دین او را، اعتقاد به رهبری او را، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را؛ این‏ها را باید از بین برد. و شروع کرد.