[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه - 1360/02/29 عنوان فیش : جامعه اسلامی کلیدواژه(ها) : جامعه اسلامی نوع(ها) : جستار متن فیش : مسألهی اول مسألهی مفهوم حكومت است. در تعبیرات رائج در زبان عربی برای حاكم این تعبیرات وجود داشته و دارد، سلطان، مَلِك. كلمهی سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاكم است، یعنی آن كسی كه حاكم هست این از این بُعد سلطهگری او مورد توجه است، دیگران نمیتوانند در شئون مردم و در امور مردم دخالت كنند، او میتواند. ملك، ملوكیت، مالكیت، متضمن مفهوم تملك مردم یا سرنوشت مردم است. در نهجالبلاغه به عنوان ملك یا سلطان هرگز از حاكم جامعهی اسلامی سخنی گفته نشده، این تعبیرات در نهجالبلاغه هست: امام، پیشوا و رهبر. مفهوم رهبر با مفهوم راهنما هم فرق دارد؛ رهبر آن كسی است كه اگر جمعیتی را، امتی را به دنبال خود میكشاند خود پیشقراول و طلایهدار این حركت است، مفهوم حركت و پیشروی و پیشگامی در این خطی كه مردم حركت میكنند در كلمهی امام وجود دارد. تعبیر دیگر تعبیر والی است، والی از كلمهی ولایت است و با مشتقات دیگر والی كه از وِلایت با وَلایت گرفته میشود می توان به بُعد مورد نظر در این كلمه توجه كرد. ولایت در اصل معنای لغت به معنای پیوند و به هم جوشیدگی دو چیز است. لغت میگوید اتصال دو شیء به همدیگر به طوری كه هیچ چیزی میان آن دو فاصله نشود. در تعبیر فارسی به هم جوشیدگی، به هم پیوستگی، ارتباط تام و تمام، این معنای ولایت است. البته برای ولایت در تعبیرات مختلف معانی مختلفی ذكر شده، ولایت به معنای محبت، ولایت به معنای سرپرستی، ولایت به معنای آزاد كردن برده، ولایت به معنای بردگی یا ارباب برده بودن، نوع ارتباطاتی كه در معنای ولایت ذكر میشود به نظر میرسد كه كلاً مصادیق همان پیوند و پیوستگی هستند. والی امت و والی رعیت آن كسی است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است، این بُعد خاصی از مفهوم حكومت را از نظر نهجالبلاغه و امیرالمؤمنین روشن میكند. ولی امر. ولی امر یعنی متصدی این كار، هیچ امتیازی توی كلمهی متصدی این كار خوابیده نیست. جامعهی اسلامی مانند یك كارخانهی عظیم تشكیل شده از بخشها، از پیچها، از مهرهها، از قسمتهای كوچك و بزرگ، پرتأثیر و كمتأثیر؛ یكی از این بخشها، یكی از این قسمتها آن قسمتی است كه مدیر جامعه آن را تشكیل میدهد. او هم مانند بقیهی قسمتهاست، او هم مانند بقیهی اجزاء و عناصر مشكلهی این مجموعه است، ولی امر است، متصدی این كار است. متصدی این كار هیچگونه امتیازی را طلب و توقع نمیكند و عملاً هیچگونه امتیازی به او تعلق هم نمیگیرد؛ از لحاظ وضع زندگی، از لحاظ برخورداریهای مادی. اگر بتواند وظیفهی خودش را خوب انجام بدهد به اندازهای كه این وظیفه و انجام آن برای او جلب حیثیت معنوی بكند به همان اندازه حیثیت متعلق به او میشود؛ بیش از آن نه. این مفهوم حكومت در نهجالبلاغه است. حكومت بنا بر این تعبیر در نهجالبلاغه هیچ نشانهای و اشارهای از سلطهگری ندارد، هیچ بهانهای برای امتیازطلبی ندارد. از آن طرف مردم در تعبیر نهجالبلاغه رعیتاند، رعیت یعنی آن كسانی، آن جمعی، كه رعایت آنان و مراقبت آنان و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولی امر است. البته مراقبت و حفاظت یك وقت نسبت به یك موجود بیجان است این یك مفهوم پیدا میكند، یك وقت مربوط به حیوانات است این یك معنا پیدا میكند. اما حراست و حفاظت یك وقت مربوط به انسانهاست، یعنی انسان را با همهی ابعاد شخصیتش، با آزادیخواهیاش، با افزایشطلبی معنویش، با امكان تعالی و اوج روحیاش، با آرمانها و اهداف والا و شریفش، اینها را به عنوان یك مجموعه در نظر بگیرید. این باید با همهی این مجموعه مورد رعایت قرار بگیرد. این همان چیزی است كه در فرهنگ آل محمّد در طول زمان مورد ملاحظه بوده و كمیت اسدی میگوید «ساتتٌ لا تمن یرا رعیتة الناس سواءً و رعیة الانعامی»، سیاستمدارانی كه مراعات انسانها را مانند مراعات حیوانها به نظر نمیگیرند. یعنی انسان با انسانیتش باید مراعات بشود، این مفهوم رعیت و تعبیری از مردم در نهجالبلاغه است. به طور خلاصه وقتی در نهجالبلاغه میخواهیم مفهوم حكومت را به دست بیاوریم از آن طرف نگاه میكنیم میبینیم آنكه در رأس حكومت است والی است، ولی امر است، متصدی كارهای مردم است، یك وظیفهدار و مكلف بزرگ است، یك انسانی است كه بیشترین بار و سنگینترین مسؤولیت بر دوش اوست و در سوی دیگر انسانها قرار دارند كه باید با همهی ارزشهایشان، با همهی آرمانهایشان، با همهی عناصر مشكلهی شخصیتشان مورد رعایت قرار بگیرند؛ این مفهوم حكومت است، نه سلطهگری است، نه زورمداری است، نه افزونطلبی است. امیرالمؤمنین در بخشهای مهمی از نهجالبلاغه به حیطهی حكومت اشاره میكند. شاید دهها جمله در نهجالبلاغه میتوان نشان داد كه مفهوم شریف حكومت را از نظر علیبنابیطالب علیهالسّلام مشخص میكند. از جمله در ابتدای فرمان مالك اشتر « ولّاه مصر جبایة خراجها و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها» این است معنای حكومت. اگر مالك اشتر به عنوان استاندار و والی و حاكم مصر معین میشود نمیرود آنجا تا برای خود عنوانی و قدرتی كسب كند، یا سود و بهرهی مادی را به خود متوجه كند؛ میرود آنجا تا این كارها را انجام بدهد، سهم مردم را در ادارهی امور مالی كشور از آنها بگیرد، با دشمنان مردم مبارزه كند، آنها را در مقابل دشمنهایشان مصونیت بدهد، آنها را به صلاح نزدیك كند؛ صلاح با بُعد وسیع مادی و معنویاش كه از نظر علی علیهالسّلام و در منطق نهجالبلاغه مطرح است. شهر را و حیطهی حكومت خود را آباد كند. یعنی به طور خلاصه انسانها را بسازد، سرزمین را آباد كند، اخلاق و ارزشهای معنوی را بالا ببرد، وظائف مردم و آنچه را كه در جنب حكومت برعهدهی آنهاست آنها را استنقاذ كند و استعداء كند. مربوط به :بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه - 1360/02/29 عنوان فیش : جامعه اسلامی کلیدواژه(ها) : جامعه اسلامی نوع(ها) : جستار متن فیش : آیا حكومت یك حق است یا یك تكلیف؟ و امیرالمؤمنین به طور خلاصه و مجمل حكومت را هم یك حق میداند هم یك تكلیف. اینجور نیست كه هر كسی كه برایش شرائط تولیت امور مردم فراهم شد و توانست به نحوی با كسب وجاهت، با تبلیغ، با كارها و شیوههایی كه معمولاً طالبان قدرت خوب بلدند آن شیوهها را انجام بدهند، به هر نحوی توانست نظر مردم را جلب كند، این بتواند حكومت كند. حق متعلق به كسان معینی است، این به معنای این نیست كه یك طبقه، طبقهی ممتازند. در جامعهی اسلامی همه فرصت و میدان دارند كه خود را به آن زیورها بیارایند؛ همه میتوانند آن شرائط را برای خود كسب كنند. البته در دوران بعد از پیامبر اكرم یك فصل استثنائی وجود دارد، اما نهجالبلاغه بیان خودش را به صورت عامّی ارائه میدهد و به این حق بارها و بارها اشاره میكند. |