[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1368/07/28 عنوان فیش :روش عملی پیامبر(ص)در سالمسازی فضای زندگی کلیدواژه(ها) : حسن ظن, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, حادثه افک, اخلاق پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم), تربیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم), جامعه اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : برای ایجاد فضای سالم و ایجاد خوشبینی میان مردم، رسول اکرم(ص) غیر از توصیههایی که داشتند، روشهایی را هم اعمال میکردند. بخصوص در آن دوران که این مسأله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلی بین خودشان و نسبت به هم، حقدها و سوءظنهای زیاد و تعصبات قبیلهیی و فامیلی بسیاری داشتند و پیامبر اکرم(ص) باید اینها را از دلهای مؤمنین بیرون میکشید و دلهای آنها را نسبت به یکدیگر پاک و صاف و روشن میکرد. روایتی از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود: «لایبلغنی احد منکم عن احد من اصحابی شیئا فانّی احبّ ان اخرج الیکم و انا سلیمالصّدر». پیش پیامبر میآمدند و از یکدیگر بدگویی میکردند و چیزهایی را دربارهی یکدیگر میگفتند؛ گاهی راست و گاهی هم خلاف واقع. پیامبر اکرم(ص) به مردم فرمودند: هیچکس دربارهی اصحابم به من چیزی نگوید. دایماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویی کنید. من مایلم وقتی که میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، «سلیمالصّدر» باشم؛ یعنی با سینهی صاف و پاک و بدون هیچگونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم. این، سخنی از پیامبر و دستوری دربارهی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت است. ببینید چهقدر این رفتار رسول اکرم(ص) کمک میکند به اینکه مسلمانها احساس کنند که در جامعه و محیط اسلامی، باید بدون سوءظن و با خوشبینی با افراد برخورد کرد. در روایات داریم که وقتی حاکمیت با شر و فساد است، به هر چیزی سوءظن داشته باشید؛ اما وقتی حاکمیت با خیر و صلاح در جامعه است، سوءظنها را رها کنید، به یکدیگر حسنظن داشته باشید، حرفهای هم را با چشم قبول بنگرید و گوش کنید، بدیهای یکدیگر را نبینید و خوبیهای هم را مشاهده کنید. بین مسلمانها رسم بود که نزد پیامبر میآمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرفهایی میزدند و به صورت نجوا، حدیث مخفی و محرمانهیی را میگفتند که آیهی شریفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشی با پیامبر نهی کرد؛ چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءظن میکرد. در این ردیف، آن خاطره و حادثهیی که خیلی مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور کردم و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه کردم، حادثهی «افک» است. در سورهی مبارکهی نور، چند آیه مربوط به همین حادثه میشود. حادثهی «افک» به طور خلاصه این است که یکی از همسران پیامبر، در یکی از جنگها از قافله عقب افتاده بود. پیامبر، آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند، وقتی که برمیگشتند و میآمدند، او را ندیدند. حالا به هر جهتی، یا آن مخدره خواب مانده بود و یا به دنبال حاجتی رفته بود. مسلمانها آمدند، یک وقت دیدند که همسر پیامبر در میان آنها نیست. مردی از مسلمانها پیدا شد و همسر پیامبر را به مدینه آورد. حالا آن زن، کدامیک از همسران پیامبر بوده، بین اهل سنت و شیعه اختلاف است. شیعه در روایاتشان میگویند «ماریهی قبطیه» بوده و اهل سنت میگویند «عایشه» بودهاست. این، تعیین بحث انحرافی در روزگار ماست که بگوییم کدامیک از زنان پیامبر بوده است. اصلاً قضیه این نیست که ما بخواهیم ببینیم کدام زن پیامبر بوده که این آیات دربارهی تهمت به او نازل شده است. مسأله، مسألهی دیگری است؛ یک دستور اخلاقىِ اجتماعی بسیار مهم است. بعد از آن که این مخدره به مدینه برگشت، بعضی از افراد هرزهگو و یاوهگو، زمزمهیی را میان مردم انداختند که این خانم کجا بود و چرا عقبماند و این شخصی که او را آورد، چه کسی بود؟! بدون این که تصریح کنند و تهمت مشخصی را متوجه بکنند، زمزمه و شایعهیی را در میان مردم پخش کردند. مسأله این نیست که آن مخدره، زن پیامبر است و باید او را احترام کرد؛ در آیات قرآن، مسأله چیز دیگری است. آیات سورهی نور دربارهی «افک» - یعنی همین سخن دروغی که منافقان و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش و شایع میکردند - به شدت حساسیت نشان میدهد و چند آیهی پیدرپی، با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذکر میشود که چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گویندهی آن شدت عمل بخرج ندادید - مستفاد از آیات این است - و چرا این شایعه را قاطعاً رد نکردید. در این آیه، دو جا جمله با «لولا» شروع میشود. اهل ادبیات عرب توجه دارند که «لولا»ی تحذیریه وقتی بهکار میرود که انسان میخواهد با کمال شدت و توبیخ کامل، به مخاطب خود بگوید: چرا این کار را نکردید؟ «لولا اذ سمعتموه ظنّالمؤمنون والمؤمنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افک مبین»: چرا وقتی که شما مسلمانها (مؤمنین و مؤمنات) این شایعه را شنیدید، به یکدیگر حسنظن نشان ندادید و به طور قاطع نگفتید که این دروغ است؟ یکجای دیگر میفرماید: «و لولا اذ سمعتموه قلتم ما یکون لنا ان نتکلّم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم»: چرا وقتیکه این شایعه را شنیدید، نگفتید که ما حق نداریم این شایعه را تکرار کنیم؟ این، یک بهتان بزرگ است. بعد در آخر این آیات هم میفرماید: «یعظکماللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان کنتم مؤمنین». یعنی خدا به شما موعظه و نصیحت میکند که هرگز دیگر گِرد چنین شایعههایی نگردید و دیگر چنین حادثهیی میان جامعهی اسلامی به وجود نیاید؛ اگر مؤمن هستید. یعنی شرط ایمان این است. همانطور که اشاره کردم، مسأله این نیست که این شخص، همسر پیامبر بود. اگر همسر پیامبر هم نبود، همین عتاب و خطاب و همین تکلیف برای مؤمنین وجود داشت. لذا در اسلام اینگونه است که اگر کسی، کس دیگری را به بعضی از تهمتهای خاص متهم کند، اگر نتواند آن را با چهار شاهدِ عادل ثابت کند، خود تهمت زننده محکوم است که بر او حد جاری بشود. اینطور نیست که شما حرفی را همینطور وسط فضا بیندازید و ذهنها را مشوب و دلها را نگران و ناراحت کنید و اگر توانستید ثابت کنید که ثابت کردهاید و اگر هم نتوانستید، سرتان را بگیرید و به راه خود بروید! نه، اگر نتوانستید برخی از تهمتهایی را که بر طبق آنها حد به مجرم زده میشود، ثابت کنید، خود شما بایستی به خاطر زدن این تهمت، حد بخورید و مجازات بشوید. به نظر من، این حادثهی عظیمی در تاریخ اسلام و زمان پیامبر است که به این وسیله در محیط اسلامی، ریشهی شایعهپراکنی در مسایل شخصی افراد - که موجب سوءظن و بدبینی نسبت به یکدیگر میشود و محیط و فضا را ناسالم میکند - کنده شد. اسلام، اینگونه است. پس، یکی از کارهای رسول اکرم(ص) این بود که فضای جامعه را یک فضای مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همهی مردم در آن، نسبت به یکدیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبینی به یکدیگر نگاه کنند. امروز هم تکلیف ما همین است. مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1368/07/28 عنوان فیش : جامعه اسلامی کلیدواژه(ها) : جامعه اسلامی نوع(ها) : جستار متن فیش : بحثی را كه امروز در خطبهی اول مطرح خواهم كرد، نگاهی اجمالی و كلی به سیرهی رسول خداست. در ابتدا لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط معظّم او - امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) - را به همهی شما و ملت ایران و همهی ملتهای مسلمان تبریك عرض كنم. نكتهیی كه امروز در بحث زندگی رسول اكرم(ص) مورد نظر من میباشد، عبارت از این مطلب است كه پیامبر اسلام برای آن كه ارزشها و اخلاق اسلامی كاملاً در جامعه جابیفتد و با روح و عقاید و زندگی مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضای زندگی را با ارزشهای اسلامی آغشته میكرد. یك وقت كسی دستور میدهد یا توصیه میكند كه مثلاً مردم حسن خلق و گذشت و صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نكنند و دنبال اقامهی عدل و داد باشند؛ یعنی توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است - كه البته كار لازمی است و پیامبر اسلام هم تعلیم میداد یعلّمهم و درس معرفت و زندگی به مردم میآموخت - اما یك وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ یعنی معلم كاری میكند و رفتاری در پیش میگیرد كه این اخلاق و وظیفهی اسلامی، در جامعه به شكل رنگ ثابت درمیآید، با عقاید غلط مردم به مقابله برمیخیزد، با احساسات جاهلی و تهماندههای رسوب كردهی اخلاق غیراسلامی مبارزه میكند و مقابل میشود، به جامعه و مردم شوك وارد میكند و در مقاطع مناسب و با روشهای مناسب، كاری میكند كه فضای جامعه و محیط زندگی مردم، با این صفت و اخلاق و روش خوب كاملاً ممزوج میشود. اگر یك جامعه بخواهد رشد كند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود بهوجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیهی قرآن كه «یزكّیهم» پس از «یعلّمهم» یا قبل از آن بیان شده است، مراد از تزكیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنی پاك كردن و طاهر كردن و پیراسته كردن مردم؛ مثل طبیبی كه به مریض خود فقط نمیگوید این كار را بكن و این كار را نكن، بلكه او را در محل مخصوصی قرار میدهد و آنچه را كه او لازم دارد، به او میدهد و میخوراند و آنچه كه برای او مضر است، از او باز میگیرد. پیامبر اكرم(ص)، چنین وضعیت و روشی را در طول بیستوسه سال نبوّت دنبال میكردند؛ مخصوصاً در ده سالی كه در مدینه زندگی میكردند و دوران حاكمیت اسلام و تشكیل حكومت اسلامی بود. من، چند مثال و نمونه را آماده كردهام تا مطرح بكنم. این، برای امروز ما در نظام اسلامی خیلی مهم است؛ هم برای آحاد مردم و هم بخصوص برای مسؤولان و كسانی كه با جمعی سر و كار دارند و مجموعهیی از مردم به دهان آنها نگاه میكنند و به حرف آنها گوش میدهند. ما باید توجه كنیم كه اگر بخواهیم آن تهماندهها و پسماندههای اخلاق دوران طاغوت را - كه برای رشد و تعالی ما بسیار هم مضر است - از خودمان دور كنیم و بزداییم، چارهیی نیست جز اینكه در زندگی خود، همین روشهای رسول اكرم را با شجاعت و قاطعیت عمل كنیم. یك مثال، به ایجاد فضای سالم و دور از تعصبهای جاهلانه در محیط زندگی مردم مربوط است. میدانید كه همهی ملتها همینطور هستند و جز افرادی كه از لحاظ معرفت، به سطح خیلی بالایی رسیده باشند، وضعشان اینگونه است كه در موارد زیادی تعصبات و غرضها و مرضها و حقدها و امثال آن، بر زندگی آنها حكومت میكند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمیدارد و فضا را فضای ناسالم میكند. باید این فضا را سالم كرد. برای ایجاد فضای سالم و ایجاد خوشبینی میان مردم، رسول اكرم(ص) غیر از توصیههایی كه داشتند، روشهایی را هم اعمال میكردند. بخصوص در آن دوران كه این مسأله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلی بین خودشان و نسبت به هم، حقدها و سوءظنهای زیاد و تعصبات قبیلهیی و فامیلی بسیاری داشتند و پیامبر اكرم(ص) باید اینها را از دلهای مؤمنین بیرون میكشید و دلهای آنها را نسبت به یكدیگر پاك و صاف و روشن میكرد. روایتی از پیامبر اكرم نقل شده كه فرمود: «لایبلغنی احد منكم عن احد من اصحابی شیئا فانّی احبّ ان اخرج الیكم و انا سلیمالصّدر». پیش پیامبر میآمدند و از یكدیگر بدگویی میكردند و چیزهایی را دربارهی یكدیگر میگفتند؛ گاهی راست و گاهی هم خلاف واقع. پیامبر اكرم(ص) به مردم فرمودند: هیچكس دربارهی اصحابم به من چیزی نگوید. دایماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویی كنید. من مایلم وقتی كه میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، «سلیمالصّدر» باشم؛ یعنی با سینهی صاف و پاك و بدون هیچگونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم. این، سخنی از پیامبر و دستوری دربارهی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت است. ببینید چهقدر این رفتار رسول اكرم(ص) كمك میكند به اینكه مسلمانها احساس كنند كه در جامعه و محیط اسلامی، باید بدون سوءظن و با خوشبینی با افراد برخورد كرد. در روایات داریم كه وقتی حاكمیت با شر و فساد است، به هر چیزی سوءظن داشته باشید؛ اما وقتی حاكمیت با خیر و صلاح در جامعه است، سوءظنها را رها كنید، به یكدیگر حسنظن داشته باشید، حرفهای هم را با چشم قبول بنگرید و گوش كنید، بدیهای یكدیگر را نبینید و خوبیهای هم را مشاهده كنید. بین مسلمانها رسم بود كه نزد پیامبر میآمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرفهایی میزدند و به صورت نجوا، حدیث مخفی و محرمانهیی را میگفتند كه آیهی شریفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشی با پیامبر نهی كرد؛ چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءظن میكرد. در این ردیف، آن خاطره و حادثهیی كه خیلی مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور كردم و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه كردم، حادثهی «افك» است. در سورهی مباركهی نور، چند آیه مربوط به همین حادثه میشود. حادثهی «افك» به طور خلاصه این است كه یكی از همسران پیامبر، در یكی از جنگها از قافله عقب افتاده بود. پیامبر، آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند، وقتی كه برمیگشتند و میآمدند، او را ندیدند. حالا به هر جهتی، یا آن مخدره خواب مانده بود و یا به دنبال حاجتی رفته بود. مسلمانها آمدند، یك وقت دیدند كه همسر پیامبر در میان آنها نیست. مردی از مسلمانها پیدا شد و همسر پیامبر را به مدینه آورد. حالا آن زن، كدامیك از همسران پیامبر بوده، بین اهل سنت و شیعه اختلاف است. شیعه در روایاتشان میگویند «ماریهی قبطیه» بوده و اهل سنت میگویند «عایشه» بودهاست. این، تعیین بحث انحرافی در روزگار ماست كه بگوییم كدامیك از زنان پیامبر بوده است. اصلاً قضیه این نیست كه ما بخواهیم ببینیم كدام زن پیامبر بوده كه این آیات دربارهی تهمت به او نازل شده است. مسأله، مسألهی دیگری است؛ یك دستور اخلاقیِ اجتماعی بسیار مهم است. بعد از آن كه این مخدره به مدینه برگشت، بعضی از افراد هرزهگو و یاوهگو، زمزمهیی را میان مردم انداختند كه این خانم كجا بود و چرا عقبماند و این شخصی كه او را آورد، چه كسی بود؟! بدون این كه تصریح كنند و تهمت مشخصی را متوجه بكنند، زمزمه و شایعهیی را در میان مردم پخش كردند. مسأله این نیست كه آن مخدره، زن پیامبر است و باید او را احترام كرد؛ در آیات قرآن، مسأله چیز دیگری است. آیات سورهی نور دربارهی «افك» - یعنی همین سخن دروغی كه منافقان و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش و شایع میكردند - به شدت حساسیت نشان میدهد و چند آیهی پیدرپی، با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذكر میشود كه چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گویندهی آن شدت عمل بخرج ندادید - مستفاد از آیات این است - و چرا این شایعه را قاطعاً رد نكردید. در این آیه، دو جا جمله با «لولا» شروع میشود. اهل ادبیات عرب توجه دارند كه «لولا»ی تحذیریه وقتی بهكار میرود كه انسان میخواهد با كمال شدت و توبیخ كامل، به مخاطب خود بگوید: چرا این كار را نكردید؟ «لولا اذ سمعتموه ظنّالمؤمنون والمؤمنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افك مبین»: چرا وقتی كه شما مسلمانها (مؤمنین و مؤمنات) این شایعه را شنیدید، به یكدیگر حسنظن نشان ندادید و به طور قاطع نگفتید كه این دروغ است؟ یكجای دیگر میفرماید: «و لولا اذ سمعتموه قلتم ما یكون لنا ان نتكلّم بهذا سبحانك هذا بهتان عظیم»: چرا وقتیكه این شایعه را شنیدید، نگفتید كه ما حق نداریم این شایعه را تكرار كنیم؟ این، یك بهتان بزرگ است. بعد در آخر این آیات هم میفرماید: «یعظكماللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان كنتم مؤمنین». یعنی خدا به شما موعظه و نصیحت میكند كه هرگز دیگر گِرد چنین شایعههایی نگردید و دیگر چنین حادثهیی میان جامعهی اسلامی به وجود نیاید؛ اگر مؤمن هستید. یعنی شرط ایمان این است. همانطور كه اشاره كردم، مسأله این نیست كه این شخص، همسر پیامبر بود. اگر همسر پیامبر هم نبود، همین عتاب و خطاب و همین تكلیف برای مؤمنین وجود داشت. لذا در اسلام اینگونه است كه اگر كسی، كس دیگری را به بعضی از تهمتهای خاص متهم كند، اگر نتواند آن را با چهار شاهدِ عادل ثابت كند، خود تهمت زننده محكوم است كه بر او حد جاری بشود. اینطور نیست كه شما حرفی را همینطور وسط فضا بیندازید و ذهنها را مشوب و دلها را نگران و ناراحت كنید و اگر توانستید ثابت كنید كه ثابت كردهاید و اگر هم نتوانستید، سرتان را بگیرید و به راه خود بروید! نه، اگر نتوانستید برخی از تهمتهایی را كه بر طبق آنها حد به مجرم زده میشود، ثابت كنید، خود شما بایستی به خاطر زدن این تهمت، حد بخورید و مجازات بشوید. به نظر من، این حادثهی عظیمی در تاریخ اسلام و زمان پیامبر است كه به این وسیله در محیط اسلامی، ریشهی شایعهپراكنی در مسایل شخصی افراد - كه موجب سوءظن و بدبینی نسبت به یكدیگر میشود و محیط و فضا را ناسالم میكند - كنده شد. اسلام، اینگونه است. پس، یكی از كارهای رسول اكرم(ص) این بود كه فضای جامعه را یك فضای مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همهی مردم در آن، نسبت به یكدیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبینی به یكدیگر نگاه كنند. امروز هم تكلیف ما همین است. یك مورد و نمونهی دیگر از همین تلاشِ فضاسازی پیامبر این بود كه دشمنیها و كینهها را از دلهای مردم بزداید. در مورد قبلی، ایجاد حسنظن و فضای سالم بود؛ ولی در این مورد، مسأله بالاتر از این است. یعنی باید مسلمانان در جامعهی اسلامی، از حالت بیتفاوتی نسبت به یكدیگر خارج بشوند. اینكه مسلمانها با هم كاری نداشته باشند و هر كسی برای خود، دنیای جداگانهیی باشد و كاری به كار مسلمانهای دیگر نداشته باشد، در اسلام پسندیده نیست و یكی از فصول زندگی رسول اكرم این بود كه این فضای بیتفاوتی را، به فضای محبت و همكاری و برادری و ایجاد یك مجموعهی همكار با یكدیگر تبدیل كند. این، همان چیزی است كه امروز هم در نظام خود، به او احتیاج داریم. مسلمانها نسبت به یكدیگر، باید با علاقه و دلسوزی و بدون ذرهیی بیتفاوتی، سروكار داشته باشند. اینطور نیست كه اگر شما دیدید مسلمانی مورد ابتلا به حادثهیی قرار گرفته است، از كنار او بیتفاوت بگذرید. نه، همكاری و همدردی و دلسوزی و محبت متقابل بین مسلمانها، یكی از كارهای بزرگ رسول اكرم(ص) بود. آن بزرگوار، تا آن جا كه حضور داشت و در سعهی وجودش بود، نمیگذاشت كه در جامعهی اسلامی، مسلمانها - حتّی در یك مورد - نسبت به كسی بغض و كینه و عداوت داشته باشند. یعنی پیامبر با حكمت و حلم خود، حقیقتاً یك محیط شیرین و سالم و فضای آغشته به محبت را به وجود میآورد. نقل كردهاند كه عرب بیابانگردی - كه از تمدن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمیدانست - با همان خشونت صحراگردی خود، به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید. آن حضرت، در میان اصحاب خود - حالا یا در مسجد و یا در گذرگاهی - بودند. او، از ایشان چیزی خواست كه پیامبر هم به او كمكی كردند و مثلاً پول و غذا و لباسی به او دادند. بعد كه این را به او بخشیدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نیكی كردم؟ راضی هستی؟ آن مرد، بهخاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بیتعارفییی هم كه اینگونه افراد دارند، بهخاطر آن كه ظاهراً این محبتها كمش بوده است، گفت: نه، هیچ كاری انجام ندادی و هیچ محبتی نكردی و اصلاً این چیزی نبود كه تو به من دادی! طبعاً اینگونه برخورد خشن نسبت به پیامبر، در دل اصحاب یك چیز ناخوشایند سنگینی بود. همه عصبانی شدند. چند نفری كه اطراف پیامبر بودند، خواستند با عصبانیت و خشم، به این عرب چیزی بگویند و عكسالعملی نشان بدهند؛ اما پیامبر فرمود: نه، شما به او كاری نداشته باشید، من با او مسأله را حل خواهم كرد. از جمع خارج شدند و این اعرابی را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم میشود كه پیامبر در آن جا چیزی نداشتند كه به او بدهند؛ والّا بیشتر هم به او میدادند. او را به منزل بردند و باز چیزهای اضافهیی - مثلاً غذا یا لباس یا پول - به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضی شدی؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پیامبر شرمنده شد و اظهار رضایت كرد. پیامبر(ص) به او فرمودند: تو چند لحظهی پیش، در مقابل اصحاب من حرفهایی زدی كه آنها دلشان نسبت به تو چركین شد. دوست داری برویم همین حرفهایی كه به من گفتی و اظهار رضایت كردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پیامبر(ص) شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و در میان اصحابشان آوردند و گفتند: این برادر اعرابیمان خیال میكند كه از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا به ستایش پیامبر(ص) كرد و گفت: بله، من خوشحال و راضیم و - مثلاً - از رسول اكرم خیلی متشكرم؛ چون ایشان به من محبت كردند. این سخنان را گفت و رفت. بعد كه او رفت، رسول اكرم(ص) رو به اصحابشان كردند و فرمودند: مَثَل این اعرابی، مَثَل آن ناقهیی است كه از گلهیی كه چوپانی آن را میچراند، رمیده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بیابان میدود. شما دوستان من، برای این كه این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، حمله میكنید و از اطراف، دنبال او میدوید. این حركت شما، رمیدگی او را بیشتر و وحشتش را زیادتر میكند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد كرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه كه رمیده بود، از جمع ما برمانید. با محبت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. این، روش پیامبر(ص) است. رسول اكرم، به هیچ عنوان نمیخواهد كه در فضای زندگی جامعهی اسلامی و در میان مسلمانها، اندكی كینه و حقد و دشمنی باشد. او، در ایجاد محبت و صمیمیت بین مردم سعی داشت. حتّی آنوقتی كه دایرهی اسلام وسیعتر شد و رسول اكرم مكه را هم گرفتند، مردم آن شهر را عفو كردند. مردم مكه همان كسانی بودند كه پیامبر را از شهر خود بیرون كرده بودند. پیامبر، از همان اهالی مكه، سیزده سال ناراحتی تحمل كرده بود و زجر كشیده بود. بعد هم چندین جنگ با ایشان كرده بودند و چهقدر از مسلمانها را كشته بودند و متقابلاً مسلمانها هم از آنها كشته بودند. اگر قرار بود كه اینها با همان وضعیت، میزبان لشكر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهای متمادی امكان اینكه بین اینها آشتی برقرار بشود، وجود نداشت. لذا به مجرد اینكه پیامبر وارد مكه شد، اعلام عمومی كرد كه: «انتمالطّلقاء»؛ یعنی من همهی شما را آزاد و عفوتان كردم. او، قریش را عفو كرد و تمام شد. یكی از كارهایی كه پیامبر شاید در همان ماههای اولِ ورود به مدینه انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم برادر كردند. اینكه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یك تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یكدیگر، دارای حق برادری هستند و نسبت به هم طلبكارند؛ همچنان كه برادران نسبت به هم، مدیون یكدیگر هستند و باید نسبت به هم، حقوق متقابلی را عمل كنند. پیامبر، این را عملی كرد. او، مسلمانها را دو به دو با هم برادر كرد و طبقات و خانوادههای اینها و اشرفیگریِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نكرد. غلام سیاهی را با یك شخص بزرگ و آزادشدهیی را با یك آقازادهی معروف بنیهاشم یا قریش برادر كرد. بههرحال این برادری ابعاد مختلفی داشت كه یكی از مهمترین ابعاد آن، همین بود كه مسلمانها نسبت به هم احساس برادری بكنند. یك مثال دیگر میزنم تا نشان بدهم كه پیامبر(ص) چگونه فضای جامعه را با ارزشهای اسلامی میآغشت. در اسلام - منهای عقاید و سلایق سیاسی و خط و ربط و بقیهی امور - این روح وفاداری و حقشناسی و پاسِ زحمات و خدمات افراد را داشتن است كه مهم میباشد و در سلامت جامعه بسیار مؤثر است و پیامبر عملاً روی آن زیاد تكیه میفرمودند. ایشان، صرفاً به زبان اكتفا نمیكردند و مثلاً بفرمایند پاس عهد و پیمان و حقشناسی نسبت به یكدیگر را داشته باشید؛ بلكه در عمل هم این فضا را به وجود میآوردند. در حدیثی دیدم كه هیأتی از سوی نجاشی - پادشاه حبشه - نزد رسول اكرم در مدینه آمدند كه لابد پیامی بیاورند؛ همچنانكه بین دولتها معمول و متداول است. نجاشی در كشور حبشه پادشاه بود و هم مثل خیلی دیگر از سلاطین و امرایی كه در آن روز در اطراف دنیا بودند، مسیحی و غیرمسلمان بود؛ اما وقتی كه هیأت حبشی آمدند، دیدند خود پیامبر(ص) از جا بلند شدند و برای این هیأت مشغول پذیرایی شدند. اصحاب گفتند: یا رسولاللَّه! ما كه هستیم، اجازه بدهید ما پذیرایی كنیم. فرمود: نه، آنوقتی كه مسلمانها به حبشه هجرت كردند، پادشاه اینها نسبت به مسلمانها احترام و تكریم زیادی كرد؛ من میخواهم جبران كنم. این، حقشناسی است. لذا شما میبینید كه پیامبر اكرم در زمان حیات خود، هر چند با كفار قریش جنگهای زیادی داشتند و چند جنگ هم علیه امپراتور روم شرقی - كه منطقهی شامات و فلسطین در آن دوران متعلق به او بود - به راه انداختند و در جنگهای یرموك و موته و تبوك شركت كردند و تا آن نقاط مشغول جهاد و فتوحات و كشورگشایی بودند؛ اما هیچ لشكركشییی به طرف حبشه نكردند و به آنطرف نرفتند. اینطور نبود كه هر پادشاهی كه ایمان اسلامی را قبول نمیكرد، پیامبر با او جنگ داشته باشد. نه، عهدشناسی و حقشناسی و پاس محبتهای نجاشی، تا دوران حكومت اسلامی و آن وقتی كه پیامبر رئیس نظام اسلامی هم میشود، همچنان باقی است. از این قبیل، در زندگی رسول اكرم(ص) زیاد است كه اگر بخواهیم هر كدام از این موارد را ذكر كنیم، طولانی میشود. یك مورد دیگر را هم مطرح كنم: در دوران حكومت اسلامی، زنی در مدینه به دیدن پیامبر آمد. اصحاب دیدند كه رسول اكرم(ص) نسبت به این زن خیلی اظهار محبت كرد و احوال خود و خانوادهاش را پرسید و با كمال صمیمیت و محبت با او رفتار كرد. بعد كه آن زن رفت، پیامبر برای رفع تعجب اصحاب فرمودند كه این زن در زمان خدیجه (دوران اختناق و شدت در مكه) به منزل ما رفت و آمد میكرد. لابد در زمانی كه همه، یاران پیامبر را محاصره كرده بودند و خدمت حضرت خدیجه (سلاماللَّهعلیها) - همسر مكرم پیامبر - نمیآمدند، این خانم آنوقت با خدیجه رفت و آمد میكرده است. در این روایت هم ندارد كه این زن، مسلمان شده بود. نه، احتمالاً این زن هنوز هم مسلمان نبود، اما به صرف اینكه در گذشته چنین خصوصیتی داشته و چنان صمیمیت و محبتی را ابراز میكرده است، پیامبر اكرم سالها بعد از آن، این حقشناسی را رعایت میكردند. یك نمونهی دیگر هم، همین مسألهی ایجاد فضای كار و تلاش در جامعه است كه پیامبر اكرم به اینكه دستور بدهند مردم باید كار و تلاش كنند، اكتفا نمیكردند. ایشان، با روشهای مختلف، روحیهی كار و تلاش را در مردم زنده میكردند و گاهی اگر جوانی را مشاهده میكردند كه بیكار است، میفرمودند: «انّاللَّه لایحبّ الشّابّ الفارغ»: خدا از جوانی كه عمر خود را تلف میكند و به بیكاری میگذراند، خشنود نیست. در روایتی دارد كه رسول اكرم(ص) وقتی جوانی را میدیدند كه «كان یعجبه» و از اندام و سلامت و جوانی او خوششان میآمد، از او دو سؤال میكردند و میپرسیدند: ازدواج كردی و آیا شغلی داری یا نه؟ اگر آن جوان میگفت ازدواج نكردم و شغلی ندارم، پیامبر میفرمود: «سقط من عینی»: این جوان از چشمم افتاد. او، با اینطور روشها و برخوردها، مردم را به اهمیت كار و تلاش متوجه میكرد. یك وقت، چند نفر خدمت رسول اكرم آمدند و از شخصی تعریف كردند و گفتند: یا رسولاللَّه! ما با این مرد همسفر بودیم و او مرد بسیار خوب و پاك و باخدایی بود، دایماً عبادت میكرد، در هر منزلی كه فرود میآمدیم، از لحظهی فرود تا وقتیكه مجدداً سوار میشدیم، او مشغول نماز و ذكر و قرآن و اینها میشد. وقتی كه این تعریفها را كردند، پیامبر(ص) با تعجب از آنها سؤال كردند: پس چه كسی كارهایش را میكرد؟ كسی كه وقتی از مركب پیاده میشود، دایم مشغول نماز و قرآن است، چه كسی غذای او را میپخت؟ چه كسی وسایل او را فرود میآورد و سوار میكرد؟ چه كسی كارهایش را انجام میداد؟ اینها در جواب گفتند: یا رسولاللَّه! ما با كمال میل، همهی كارهای او را انجام میدادیم. پیامبر فرمود: «كلّكم خیر منه»: همهی شما از او بهترید. اینكه او كار خودش را انجام نمیداد و به دوش شما میانداخت و خود مشغول عبادت میشد، موجب نمیشود كه او مرد خوبی باشد. مردِ خوب، شما هستید كه كار و تلاش میكنید و حتّی كار دیگری را هم شما به عهده میگیرید. با این گونه روشها، فضای زندگی در جامعهی اسلامی، از علاقهی به كار و تلاش زندگی پُرمیشود. همهی این مواردی كه مطرح كردم، امروز مورد ابتلا و احتیاج ماست. همهی مردم مسلمان در ایران و جامعهی اسلامی، باید نسبت به سرنوشت كشور و بازسازی آن، احساس وظیفه كنند. هیچ كس نباید در كاری كه انجام میدهد، هدف سازندگی جامعهی اسلامی را فراموش كند؛ ولو كاری كه شما میكنید، برای زندگی خودتان باشد. همهی مردم حق دارند برای اعاش و زندگی و تأمین آتیهی شخصی و خانوادگی خود كار كنند؛ اما در این تلاش و كاری كه انجام میدهید، مسألهی سازندگی كشور هم باید مورد نظر باشد. یعنی اگر كاری كه شما انجام میدهید، برای خود شما خوب است، اما برای ایران مضر و برای سازندگی كشور بد و مزاحم است، این كارِ شما نامطلوب است و درست نمیباشد. همه باید احساس كنند كه نسبت به سرنوشت جامعه تكلیف دارند؛ آن تكلیف را جستجو و پیدا كنند. در كار شخصی خود - چه كار فرهنگی، چه كار اداری، چه كار تجاری، چه كار فنی، چه كارهای بزرگ و چه كارهای كوچك - باید احساس همهی مردم این باشد كه این خانه، بایستی به دست صاحبان خانه - یعنی آحاد مردم - ساخته بشود و دولت هم مدیر و سرپرست این خانه است كه باید برنامهریزی بكند و كار هر كس و وظیفهی هر مجموعه و قشری را معلوم بكند تا مردم بدانند تكلیفشان چیست و انجام بدهند. همهی آحاد مردم وظیفه دارند كه فضا را فضای سالم قرار بدهند؛ فضایی كه در آن، محبت بر خصومت فایق و غالب باشد. این، در اسلام بسیار مهم است. انسان، تركیبی از دوست داشتن و دشمن داشتن است. هم احساس محبت و هم احساس بغض و عداوت، در وجودتان هست. این، طبیعیِ هر انسان است كه یك روحِ دوست داشتن و یك روحِ دشمن داشتن و كینه ورزیدن، در او وجود دارد. اسلام، تكلیف اینها را معیّن كرده و گفتهاست روح خصومت و دشمنیِ شما، مخصوص به دشمنان خدا و نظام اسلامی و مردم است. ببینید آن كسانی كه با خدا و رسولش و جامعهی اسلامی و ملت مسلمان دشمنند، چه كسانی هستند؛ دشمنی را متوجه آنها كنید تا مابقی وجود شما، دوستی و محبت نسبت به آحاد جامعه باشد. سعی كنید همه را دوست بدارید. این، یك تكلیف و یك تعلیم اسلامی است. این، چیز بدی نیست. برای دشمن داشتن، نباید بهانه پیدا كرد و انسان هر كسی را به بهانهیی، از مجموعه و لیست محبت خود خارج كند و دور بیندازد. نه، فضای جامعهی اسلامی، فضای صمیمیت است؛ ولو كسی را كه نمیشناسید. همینطور، باید روح سوءظن و بدبینی نسبت به افراد را در نظام اسلامی از بینبرد. سوءظن، متعلق به نظام غیراسلامی است. وقتی شر و ظلم، غالب و حاكم است؛ وقتی در جامعه، غیرخدا زمام امور را به دست دارد؛ روایت داریم كه حسن ظن، سادهلوحی است و به هر پدیدهیی، باید با چشم تردید و سوءظن نگاه كرد. اما آنوقتی كه غلبه با حق است، حكومت متعلق به خدا و بندگان اوست و راه، راه صراط مستقیم دین است، در اینجا باید سوءظنها را كنار گذاشت و حسنظن داشت؛ مگر آن كه برای انسان چیزی ثابت بشود. این، آن تكلیف اسلامی است. فضای اسلامی و جامعهی اسلامی، باید از این خصوصیات پُر باشد و این، آن كاری است كه نبیّ مكرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، با روشها و تعلیمات و حضور خود در میان قشرهای مردم و ابتكارهای جالبی در هر مورد - همچنانكه نمونههای مختصری مطرح شد - انجام میداد. |