[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در جلسه بیست و سوم تفسیر سوره بقره - 1371/02/02
عنوان فیش :استدلال قرآن بر حقانیت خود دربرابر انسان‌های شکاکِ حقیقت‌جو/تفسیر آیه 23 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : قرآن
نوع(ها) : قرآن, حدیث

متن فیش :
شک یک پدیده‌ی غیر اختیاری در آنجایی است که کسی ادعایی می‌کند و انسان دچار تردید است در اینکه آیا این ادعا درست است یا نه؟ البته بخاطر این شک کسی را نمی‌شود ملامت کرد، تا چه رسد به اینکه او را به این خاطر بخواهند عقوبت و مجازات کنند، زیرا شک اختیاری نیست.
وقتی شما ادعا می‌کنید: من‌ نمی‌توانم فلان دستگاه را بسازم و مخاطبتان را موظف می‌کنید که چون این مسئولیت بر دوش همه هست و من پول ندارم، شما پول بدهید تا من این دستگاه را بسازم، مخاطب شما حق دارد شک داشته باشد از کجا یقین کند که شما می‌توانید این کا را بکنید؟ ولذا شما که مدعی هستید باید یک راهی برای رفع شک او پیشنهاد کنید، مثلاً بگوئی اگر می‌خواهی آزمایش کن، حالا آن کسی که دچار شک است اگر آدمی صادق و حقیقتاً دنبال فهمیدن باشد، وقتی این راه پیش پایش گذاشته شد آن راه را خواهد رفت و شک او بر طرف خواهد شد.فرضا اگر شما بگویید من فلان شهر را دیده‌ام و طرف مخاطب شما دچار تردید شود، شما می‌گوئید از نشانه‌های آن شهر بپرسید تا من جواب بدهم، اگر او نشانه‌ها را پرسید و شما تمام نشانه‌ها را درست جواب دادید، شک او بر طرف خواهد شد. گرچه در عین حال وسوسه‌هایی باقی می‌ماند، همچنانکه همه‌ی ما تجربه کرده‌ایم، در واضح‌ترین حقایق هم گاهی انسان یک وسوسه‌هایی در اعماق ذهنش دارد، اما این وسوسه‌ها را می‌تواند با تکیه بر یک رکن مورد اعتماد و بر یک استدلال قابل قبول و برهان روشنی از خود دور کند. حتی در اصل وجود خدا هم گاهی مؤمنین شک می‌کنند، البته به شکل وسوسه آمیز و نه شک واقعی، یعنی کسانی بین افراد با ایمان دیده شده است که در بسیاری از حقایق که برایشان مسلم است و به آن حقایق ایمان دارند، یک حالت وسوسه‌ای پیدا می‌کنند و ناراحت می‌شوند. وقتی برای آدم مؤمن یک چنین وسوسه‌ای پیدا شد به شدت ناراحت و اندوهگین می‌شود که چرا من شک پیدا کردم و خود این اندوه دلیل بر این است که نه تنها این شک و تردید واقعی نیست، بلکه یک وسوسه است، ولذا آن ایمان باقی است، چون اگر ایمان باقی نبود ناراحتی معنی نداشت. در روایات هم داریم که «یک نفر آمد خدمت امام عرض کرد: من گاهی در خدا شک می‌کنم و ناراحت شد گفت یابن رسول الله با این کار به هلاکت رسیدم، حضرت فرمودند: این وسوسه است و برای همه پیش می‌آید.»(1)
وسوسه غیر از تردید و شک واقعی است که انسان یک چیزی را باور ندارد، در وسوسه باور هست و در مسائل روزمره و حوادث عصبی انسان، گاهی غبار وسوسه باورهای راستین را می‌پوشاند، که وقتی انسان متکی به یک استدلال مستحکمی در آن باورها باشد، خیلی راحت این غبارها را می‌زداید و نگرانی ندارد. حالا اگر مخاطب قرآن در اینکه واقعاً این کتاب از سوی خداست شک دارد، چنانچه این راهی را که قرآن در مقابل او می‌گذارد بپیماید بعد از اینکه این راه را پیمود، شک و تردیدش به طور قهری بر طرف خواهد شد، گرچه ممکن است مختصر وسوسه‌ای باقی ماند، لکن این وسوسه چیز مهمی نیست و با آن استدلال این وسوسه هم زدوده می‌شود و اصلاً قابل اعتنا نیست. اما این مربوط به این آدم شاک صادق و حقیقت‌جو است که واقعاً می‌خواهد حقیقت امر برایش آشکار بشود، ولذا اگر کسی باشد که مسأله‌اش لجاجت و بهانه‌گیری باشد، معلوم است که به آسانی و با هیچ استدلالی لجاجت او بر طرف نمی‌شود و نمی‌تواند حقیقت را ببیند. یعنی حب مقام و حب خویشاوندان و دوستان و حب آن باورهای پوسیده‌ی به ارث رسیده‌ی قدیمی، نمی‌گذارد شک خودش را با این چیزها زایل کند و در حقیقت شک او ناشی از ندانستن نیست که وقتی در مقابلش یک وسیله‌ای برای دانستن گذاشته شد برطرف شود. شک او ناشی از احساسات نفسانی و خودخواهی‌ها و دنیاطلبی‌هاست که با این چیزها برطرف نمی‌شود، و بنابراین در آخر آیه می‌گوید: «ان کنتم صادقین»،(2) اگر راست می‌گوئید. یعنی اگر در این شکی که دارید دنبال پیدا کردن حقیقت هستید راهش این است که حالا می‌گوییم.
آیه به طور خیلی روشنی دارد راه را در مقابل پای طرف می‌گذارد، اگر شما شک دارید که این آیات قرآن و این چیزی که ما داریم به شما عرض می‌کنیم از سوی خداست، پس یک سوره مثل سوره‌های قرآن، خودتان ایجاد کنید و بیاورید.
1 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج ‏2، ص 425 ؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏55، ص 324 ؛

جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكْتُ‏ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاكَ الْخَبِيثُ فَقَالَ لَكَ مَنْ خَلَقَكَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَكَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِی وَ الَّذِی بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَكَانَ كَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاكَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِيمَانِ‏.
ترجمه :
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مردى خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا! هلاك شدم. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود: «آن خبيث (شيطان) به سراغ تو آمد و گفت: چه كسى تو را آفريده است؟ و تو گفتى: خدا، و او گفت: خدا را چه كسى آفريده است؟». مرد گفت: آرى، سوگند به آن كه تو را به حق برانگيخت، مطلب همين گونه است [كه مى‏فرمايى‏]. پيامبر خدا فرمود: «به خدا سوگند كه اين، ايمان محض است»

2 ) سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه :
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید!


مربوط به :بیانات در جلسه بیست و سوم تفسیر سوره بقره - 1371/02/02
عنوان فیش :آوردن سوره‌ای مانند سوره‌های قرآن، درصورت شک در الهی بودن قرآن/تفسیر آیه 23 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : قرآن
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
آیه(1) به طور خیلی روشنی دارد راه را در مقابل پای طرف می‌گذارد، اگر شما شک دارید که این آیات قرآن و این چیزی که ما داریم به شما عرض می‌کنیم از سوی خداست، پس یک سوره مثل سوره‌های قرآن، خودتان ایجاد کنید و بیاورید.
البته بعضی که اهل بیان و سخنوری نیستند اگر بگویند این چه حرفی است؟ ما که اهل بیان نیستیم و نمی‌توانیم بیاوریم، لکن ممکن است یک آدم فصیح و چیره‌دستی در سخنوری باشد که بتواند بیاورد. این آیه هم نمی‌گوید حتماً شخص خودت بیاور، ولذا برو چیره دستان سخنور را پیدا کن و از آنها بخواه تا یک سوره مثل این سوره درست کنند بیاورند. کیفیت نظم و نسق بیان قرآنی یک کیفیت ابتکاری است، نه شعر است و نه نثر است گاهی یک وزن گونه‌ای در آن وجود دارد، اما وزنش مثل وزن شعر نیست که با آن اوزان خاص و با آن شکل و ترتیب خاص باشد. یک چیزی شبیه قافیه در آخرش هست اما نه مثل قافیه شعر، بلکه با همان نظم و نسق «ان کنتم تعلمون»(2) یا مثلاً فرض کنید «ان کنتم تعملون»(3) ـ و از این قبیل: قرآن می‌گوید: شما که مخاطب این سخن هستید همین کلمات را که بصورت ابتکاری قرآن مشاهده می‌کنید، از چیره دستان سخنورانتان بخواهید یک سوره‌ی کوچک(4)، یا در جای دیگر می‌گوید: ده سوره(5)، و یک جایی هم گفته می‌شود بخشی از یک سوره(6) را اگر توانستند درست کنند بیاورند. البته در آیه‌ی بعد می‌گوید: «و لن تفعلوا»(7): یعنی هرگز نخواهید توانست. این سخن قرآن واقعاً یک واقعیت تاریخی و یک معجزه عجیبی است که اگر توانستید ما ادعای خودمان را پس می‌گیریم و شما ایمان نیاورید. اما اگر نتوانستند و به هرکس که مراجعه کردید دیدید جواب نمی‌دهد و نمی‌توانند چنین چیزی را بیاورند پس قبول کنید که این سخن با این نظم و نسق ویژه و با این لفظ و معنا سخن خداست و برسید به اینکه کاری است مافوق توانایی‌های بشر، حالا اگر رفتید و یک سوره‌ای هم درست کردید و آوردید، چون یکی باید قضاوت کند، گواه را هم خودتان بیاورید تا قضاوت کند که آیا سوره مثل سوره‌ی قرآن هست یا نیست.
اما اینکه گفتم: در آن روز توانایی‌ها بیشتر بود. به خاطر این است که دوران ظهور اسلام، دوران اوج سخنوری عرب است، یعنی بعد از دوره جاهلیت دوره‌های دیگری هم در سخن عربی اعم از شعر و نثر داریم و عمدتاً در شعر. دوران مخضرمین است، بعدر دروان عوائل است، بعد دوران محدثین است. به هرحال شعرای زیادی از برجستگان عالم ادب هستند که همه‌ی اینها به عظمت سخنوران زمان پیغمبر اعتراف دارند یعنی امرء القیس و عنطره و کسانی بودند که قصائد آن روز دنیای عرب بوسیله‌ی آنها سروده می‌شد، از لحاظ استحکام و قوت شاعری و چیره‌دستی سطح بالا در سخنوران عرب در طول قرون متمادی بودند، یعنی امروز هم که شما یک ادیب عرب را پیدا کنید از معلّقات سبع، همان هفت قصیده‌ای که هر سال بر دیوار کعبه آویختند برای شما سخن می‌گوید. عرب آن زمان شعرشناس و شعرفهم بود، حتی روستائیان و بادیه نشین‌ها هم شعرشناس بودند و این در عرب رایج بود. البته الان من نمی‌دانم در بین اعراب چنین چیز‌هایی وجود دارد و چقدر با شعر آشنا هستند؟ ولی در گذشته‌های دور شعر و شاعری همگانی بوده و من در احوالات شعرای دوره‌های مختلف عرب این را خواندم که مثلاً یک شاعری مثل: فرزدق یا جریر که هر دو هم عصر بودند. اینها در شعر خودشان وقتی شعر می‌گفتند می‌آمدند و در یک نقطه‌ای که محل اجتماع مردم بود و به آن می‌گفتند نادی که همان معنای باشگاه امروز را داشت شعرشان را می‌خواندند مردم جمع می‌شدند با دقت گوش می‌کردند و لذت می‌بردند، یعنی چیزی که امروز در زبان فارسی و در زمانهای گذشته هم من در محیط‌‌های فارسی زبان چنین چیزی را نشنیدم و سراغ ندارم.
شعر در جمع فارسی زبانها کالای برگزیده است، یعنی دربارها و آدمهای برجسته و ادبا و هوشمندان جامعه از شعر استفاده می‌کردند و لذت می‌بردند، اما در بین عرب اینطور نبود و عامه‌ی مردم از شعر لذت می‌بردند، یک نفر می‌آمد شعرش را می‌خواند مردم کوچه و خیابان از هر طبقه‌ای همه جمع می‌شدند، مخصوصاً اهل قبایل که شعر را گوش می‌دادند، بهتر می‌فهمیدند و لذت بیشتری هم می‌بردند و ترجیح می‌دادند. یکی می‌گفت شعر این خوب است، دیگری می‌گفت شعر او خوب است یعنی اهل شعر و ادب بودند، شعر را می‌شناختند.

قبل از ظهور دعوت اسلام، هر سال یکبار در همین موسم حج و به اصطلاح حج جاهلی آن روز می‌آمدند جمع می‌شدند اشعار را می‌خواندند و با نظر صاحبنظران هفت قصیده را مثلاً انتخاب می‌کردند و به دیوار کعبه می‌آویختند که به آنها می گفتند معلقات سبع، یعنی آویخته‌های هفتگانه که یک سال این قصیده‌ها به دیوار کعبه آویزان می‌ماند. آن زمان این معلقات اوج بیان عرب بود و امروز هم همه‌ی ادبا قبول دارند. قرآن در یک چنین محیطی دارد این حرف را می‌زند که شعرای درجه‌ی یک بودند، مثل اینکه فرض کنید امثال سعدی و حافظ و فردوسی و صائب همه جمع باشند، آنوقت یک نفر بیاید یک سخنی را بگوید و بعد ادعا کند که اگر می‌توانید مثل این سخن بگوئید: مردم مراجعه می‌کنند به این آقای مثلاً سعدی یا حافظ،‌اگر اینها اقرار کردند که ما نمی‌توانیم، معلوم است که سطح عالی سخنوری بشر عاجز از بیان این معناست، پس قبول کنید که از طرف خداست و می‌بینید که این یک راه روشنی است.
حالا من عرض می‌کنم: 1400 سال است این سخن بقوت خودش باقی است و تاکنون هیچکس نیامده است سخنی را بگوید که پاسخ این آیه قرآن باشد: بله کسانی از قبیل ابن ابی العوجاء و دیگران پیدا شدند و چیزهایی از خودشان ساختند، فرضاً یک سوره، دو سوره، یک آیه، دو آیه کمتر یا بیشتر درست کردند و گفتند این در مقابل قرآن! اما فقط خودشان گفتند و آن گواهان و داوران هرگز پیدا نشدند که بگویند بله این سخن هم‌وزن سخن قرآنی است. ولذا وقتی یک نفر اهل فن بگوید چنین چیزی در طول این چهارده قرن پیدا نشده خیلی مهم است! و این آیه چنین چیزی را می‌گوید. پس بنابراین: مضمون دو آیه قبل اینست که ما که از شما خواستیم عبودیت خدا را بکنید عبودیت خدا یک رابطه‌ی مستقیمی با سخنان وحی که این پیغمبر ما بر شما عرضه می‌کند دارد و باید بر طبق این سخنان عمل کنید تا بتوانید عبودیت واقعی خدا را انجام دهید. حالا اگر شما در پاسخ به این دعوت ما بگوئید ما این حرفهایی را که این آقا آورده مطمئن نیستیم از طرف خدا باشد، اگر خودتان اهل کار هستید خودتان و اگر خودتان نیستید بروید به سراغ کسانی که اهل این کارند یک سوره و لو سوره‌ی کوچکی مثل این سوره‌ها را که ما آوردیم بیاورید و اگر نتوانستید بیاورید باید قبول کنید. یعنی اگر انسان حقیقتاً دچار شک و تردید است و غرض و مرض ندارد. وقتی دید نمی‌تواند، می‌فهمد که این حرف، حرف درستی است و این سخن، سخن خداست. اما اگر کسی برسر آن نباشد که بفهمد و دنبال لجاجت باشد حق را قبول نخواهد کرد.
هر درونی کو خیال اندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد
به هرحال وسوسه‌ها و تردید‌هایی که ناشی از خودخواهی و جاه‌طلبی و حب‌دنیا و دلبستگی‌های شخصی و قومی و از این قبیل است، اینها البته جلوی چشم انسان را می‌گیرد و انسان نمی‌تواند حقیقت را آنچنان که هست درک بکند، چنین کسی معذور هم نیست، یعنی باید از خودخواهی‌ها بیاید بیرون و هجرت بکند تا بتواند بفهمد.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه :
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید!

2 ) سوره مبارکه البقرة آیه 184
أَيّامًا مَعدوداتٍ ۚ فَمَن كانَ مِنكُم مَريضًا أَو عَلىٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن أَيّامٍ أُخَرَ ۚ وَعَلَى الَّذينَ يُطيقونَهُ فِديَةٌ طَعامُ مِسكينٍ ۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ ۚ وَأَن تَصوموا خَيرٌ لَكُم ۖ إِن كُنتُم تَعلَمونَ
ترجمه :
چند روز معدودی را (باید روزه بدارید!) و هر کس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادی از روزهای دیگر را (روزه بدارد) و بر کسانی که روزه برای آنها طاقت‌فرساست؛ (همچون بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان،) لازم است کفّاره بدهند: مسکینی را اطعام کنند؛ و کسی که کارِ خیری انجام دهد، برای او بهتر است؛ و روزه داشتن برای شما بهتر است اگر بدانید!

3 ) سوره مبارکه المائدة آیه 105
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا عَلَيكُم أَنفُسَكُم ۖ لا يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهتَدَيتُم ۚ إِلَى اللَّهِ مَرجِعُكُم جَميعًا فَيُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلونَ
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته‌اید، گمراهی کسانی که گمراه شده‌اند، به شما زیانی نمی‌رساند. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ و شما را از آنچه عمل می‌کردید، آگاه می‌سازد.

4 ) سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه :
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید!

4 ) سوره مبارکه يونس آیه 38
أَم يَقولونَ افتَراهُ ۖ قُل فَأتوا بِسورَةٍ مِثلِهِ وَادعوا مَنِ استَطَعتُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه :
آیا آنها می‌گویند: «او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن بیاورید؛ و غیر از خدا، هر کس را می‌توانید (به یاری) طلبید!»

5 ) سوره مبارکه هود آیه 13
أَم يَقولونَ افتَراهُ ۖ قُل فَأتوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَرَياتٍ وَادعوا مَنِ استَطَعتُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه :
آنها می‌گویند: «او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگی است)!» بگو: «اگر راست می‌گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید؛ و تمام کسانی را که می‌توانید -غیر از خدا- (برای این کار) دعوت کنید!»

6 ) سوره مبارکه الطور آیه 34
فَليَأتوا بِحَديثٍ مِثلِهِ إِن كانوا صادِقينَ
ترجمه :
اگر راست می‌گویند سخنی همانند آن بیاورند!

7 ) سوره مبارکه البقرة آیه 24
فَإِن لَم تَفعَلوا وَلَن تَفعَلوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ ۖ أُعِدَّت لِلكافِرينَ
ترجمه :
پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است، و برای کافران، آماده شده است!


مربوط به :بیانات در جلسه بیست و سوم تفسیر سوره بقره - 1371/02/02
عنوان فیش :اتمام حجت قرآن در برابر شکاکان دعوت اسلام/تفسیر آیه 23 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : عبودیت, قرآن
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
«و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا»(1): اگر شما در شک و تردید هستید از آنچه که ما بر بنده‌ی خود نازل کردیم:
اینجا در عبارت عبدنا یک لطفی هست و آن اینکه در دو آیه قبل، رابطه‌ی دعوت با عبودیت است.
«یا ایها الناس اعبدوا ربکم.»(2) عبودیت کنید پروردگارتان را، گویی این سؤال پیش می‌آید که عبودت چگونه چیزی است؟ و عبد خدا چه انسانی است؟ آنوقت نمونه‌ی عینی نشان داده می‌شود: «نزلنا علی عبدنا». عبد یعنی همین کسی که اکنون در مقابل چشم شماست، تجسد و تجسم عبودیت همین کسی است که دارد این آیات را از سوی ما برای شما فرو می‌خواند. (وجود مقدس پیغمبر). «عبدنا» در حقیقت اشاره به این است که دعوت ما را که قبلاً گفتیم «اعبدوا ربکم» عبودیت کنید خدای خود را، یعنی حرکت کنید به سمت آن جایگاهی که این انسان والا و برجسته و شجاع به امانت و به صداقت و پاکی و زیبائی‌های معنوی در آن قرار دارد که در دو آیه قبل گفتم:
«اعبدوا ربکم» مصداق عینی عبد را دارد، یعنی این چنین بشوید. البته اینکه می‌گوید: «عبدنا» و بنده را به خودش نسبت می‌دهد، نوعی لطف الهی را به پیغمبر نشان می‌دهد و این عبارت «عبدنا» در تعبیر قرآن باز هم در مورد داوود و در مورد ایوب و شاید در مورد زکریا هم هست، مثل «عبدنا ایوب»(3) و «عبدنا داوود»(4) که آنجا اسمشان آورده شده، اما اینجا که اسم نیاورده ممکن است مراد همین پیغمبری باشد که در منظر و پیش روی شماست که یک خصوصیت و یک التفات، و رحمت، و حجت الهی را به بنده‌ی برگزیده‌اش نشان می‌دهد.
پس اگر شما در شک هستید از آنچه که ما بر این بنده‌ی خودمان که در مقابل شماست نازل کردیم، راه برطرف شدن شک این است که می‌گوئیم:
«فأتوا بسورةٍ من مثله»، یک سوره از قبیل همین که ما بر او فرو فرستادیم شما بیاورید، که عرض کردیم: معنایش این نیست که اگر یک آدم عامی باشد که هیچ سخنوری نمی‌داند او هم برود خودش را بیاورد تا اگر نتوانست، بیاید تسلیم شود. بلکه به آن معناست که آن آدم عامی غیر سخنور مراجعه کند به آن کسی که می‌تواند، کما اینکه آن روز بزرگترین فصحای عرب وجود داشتند و منکر قرآن بودند، وقتی در مقابل این آیات قرار گرفتند عاجز ماندند، که اگر واقعاً توانایی داشتند چند آیه و چند سوره می‌آوردند به همین شکل ارائه می‌کردند و می‌گفتند شما دارید با همین چیزها مردم را دعوت می‌کنید، اما نه فقط نتوانستند این کار را بکنند، بلکه مقابل این درخشش و دعوت نو که دلها را، مخصوصاً دلهای جوانهای پاکدل و پاک طینت را که تعصبات در آنها کمتر بود بسوی خود جذب می‌کرد، آنچنان درماندند که مجبور شدند در مقابل نفوذ دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به زور متوسل بشوند و در ایام حج، مسافرینی که می‌آمدند مکه برای مراسم حج جاهلی و نه توحیدی، برای اینکه آنها به سخن پیغمبر گوش نکنند می‌رفتند بیخ گوششان می‌گفتند این آدم خطرناک و چنین و چنان است به حرفش گوش نکنید، که اینکه نشانه‌ی درماندگی آنها بود.
پس این سخن قرآنی به طور کامل و روشن دارد با اینها تحدّی می‌کند، که البته نسبت به کسانی که شک دارند اتمام حجت است و تحدّی در مقابل دشمنان عنود و کسانی است که صادقانه برخورد نمی‌کنند و واقعاً لجاجت دارند، ولذا نسبت به همه تحدّی نیست، بلکه نسبت به کسانی که واقعاً شک دارند و می‌خواهند مطلب برایشان روشن بشود اتمام حجت است. یعنی حجت را بر اینها تمام می‌کند و می‌گوید: این راه است. از این راه بروید تا شکتان برطرف بشود. «فاتوا بسورة من مثله» اگر رفتید این سوره را تهیه کردید و آوردید و می‌خواهید مقایسه کنید، ما نمی‌گوئیم بیاید از ما شهادت و داوری بطلبید، البته خدا بهترین گواهان است. آیه‌ی قرآن در جای دیگر می‌گوید:

«قل الله شهید بینی و بینکم»(5) خدا گواه است بین ما و شما، اما شما خدا را به شهادت قبول ندارید، چون اگر شهادت خدا راقبول داشتید سخن خدا را در همین آیات الهی می‌شنیدید و می‌فهمیدید. بروید شهدای خودتان را که غیر از خدا دارید بیاورید تا قضاوت کنند. ببینیم آنها چه می‌گویند؟. «و ادعوا شهداءکم من دون‌الله ان کنتم صادقین»: اگر راست می‌گوئید که ما شک داریم و نمی‌دانید چکار بکنید، اما اگر چنانچه دچار لجاج و عناد هستید آن مطلب دیگری است. و حالا، «فان لم تفعلوا و لن تفعلوا»(6): پس اگر این کار را انجام ندادید، یعنی نتوانستید اینکار را بکنید که هرگز نخواهید کرد: «فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة» نتوانستید اینکار را بکنید که هرگز نخواهید کرد: «فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة»: پس دیگر بر حذر باشید از آتش دوزخ الهی که انسانهای لجوج و عنود در این دوزخ دچار خواهند شد.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه :
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید!

2 ) سوره مبارکه البقرة آیه 21
يا أَيُّهَا النّاسُ اعبُدوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُم وَالَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ
ترجمه :
ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید.

3 ) سوره مبارکه ص آیه 41
وَاذكُر عَبدَنا أَيّوبَ إِذ نادىٰ رَبَّهُ أَنّي مَسَّنِيَ الشَّيطانُ بِنُصبٍ وَعَذابٍ
ترجمه :
و به خاطر بیاور بنده ما ایّوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.

4 ) سوره مبارکه ص آیه 17
اصبِر عَلىٰ ما يَقولونَ وَاذكُر عَبدَنا داوودَ ذَا الأَيدِ ۖ إِنَّهُ أَوّابٌ
ترجمه :
در برابر آنچه می‌گویند شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داوود صاحب قدرت را، که او بسیار توبه‌کننده بود!

5 ) سوره مبارکه الأنعام آیه 19
قُل أَيُّ شَيءٍ أَكبَرُ شَهادَةً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهيدٌ بَيني وَبَينَكُم ۚ وَأوحِيَ إِلَيَّ هٰذَا القُرآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ۚ أَئِنَّكُم لَتَشهَدونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخرىٰ ۚ قُل لا أَشهَدُ ۚ قُل إِنَّما هُوَ إِلٰهٌ واحِدٌ وَإِنَّني بَريءٌ مِمّا تُشرِكونَ
ترجمه :
بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست؛ و (بهترین دلیل آن این است که) این قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می‌رسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا براستی شما گواهی می‌دهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهی نمی‌دهم». بگو: «اوست تنها معبود یگانه؛ و من از آنچه برای او شریک قرارمی‌دهید، بیزارم!»

6 ) سوره مبارکه البقرة آیه 24
فَإِن لَم تَفعَلوا وَلَن تَفعَلوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ ۖ أُعِدَّت لِلكافِرينَ
ترجمه :
پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است، و برای کافران، آماده شده است!


مربوط به :بیانات در جلسه بیست و سوم تفسیر سوره بقره - 1371/02/02
عنوان فیش :عجز بشریت از تحدی با قرآن کریم
کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران جاهلیت و ولادت و کودکی پیامبر اسلام(صل, شعر, قرآن, جامعه جاهلی
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
که دوران ظهور اسلام، دوران اوج سخنوری عرب است، یعنی بعد از دوره جاهلیت دوره‌های دیگری هم در سخن عربی اعم از شعر و نثر داریم و عمدتاً در شعر. دوران مخضرمین است، بعدر دروان عوائل است، بعد دوران محدثین است. به هرحال شعرای زیادی از برجستگان عالم ادب هستند که همه‌ی اینها به عظمت سخنوران زمان پیغمبر اعتراف دارند یعنی امرء القیس و عنطره و کسانی بودند که قصائد آن روز دنیای عرب بوسیله‌ی آنها سروده می‌شد، از لحاظ استحکام و قوت شاعری و چیره‌دستی سطح بالا در سخنوران عرب در طول قرون متمادی بودند، یعنی امروز هم که شما یک ادیب عرب را پیدا کنید از معلّقات سبع، همان هفت قصیده‌ای که هر سال بر دیوار کعبه آویختند برای شما سخن می‌گوید. عرب آن زمان شعرشناس و شعرفهم بود، حتی روستائیان و بادیه نشین‌ها هم شعرشناس بودند و این در عرب رایج بود. البته الان من نمی‌دانم در بین اعراب چنین چیز‌هایی وجود دارد و چقدر با شعر آشنا هستند؟ ولی در گذشته‌های دور شعر و شاعری همگانی بوده و من در احوالات شعرای دوره‌های مختلف عرب این را خواندم که مثلاً یک شاعری مثل: فرزدق یا جریر که هر دو هم عصر بودند. اینها در شعر خودشان وقتی شعر می‌گفتند می‌آمدند و در یک نقطه‌ای که محل اجتماع مردم بود و به آن می‌گفتند نادی که همان معنای باشگاه امروز را داشت شعرشان را می‌خواندند مردم جمع می‌شدند با دقت گوش می‌کردند و لذت می‌بردند، یعنی چیزی که امروز در زبان فارسی و در زمانهای گذشته هم من در محیط‌‌های فارسی زبان چنین چیزی را نشنیدم و سراغ ندارم.

شعر در جمع فارسی زبانها کالای برگزیده است، یعنی دربارها و آدمهای برجسته و ادبا و هوشمندان جامعه از شعر استفاده می‌کردند و لذت می‌بردند، اما در بین عرب اینطور نبود و عامه‌ی مردم از شعر لذت می‌بردند، یک نفر می‌آمد شعرش را می‌خواند مردم کوچه و خیابان از هر طبقه‌ای همه جمع می‌شدند، مخصوصاً اهل قبایل که شعر را گوش می‌دادند، بهتر می‌فهمیدند و لذت بیشتری هم می‌بردند و ترجیح می‌دادند. یکی می‌گفت شعر این خوب است، دیگری می‌گفت شعر او خوب است یعنی اهل شعر و ادب بودند، شعر را می‌شناختند.

قبل از ظهور دعوت اسلام، هر سال یکبار در همین موسم حج و به اصطلاح حج جاهلی آن روز می‌آمدند جمع می‌شدند اشعار را می‌خواندند و با نظر صاحبنظران هفت قصیده را مثلاً انتخاب می‌کردند و به دیوار کعبه می‌آویختند که به آنها می گفتند معلقات سبع، یعنی آویخته‌های هفتگانه که یک سال این قصیده‌ها به دیوار کعبه آویزان می‌ماند. آن زمان این معلقات اوج بیان عرب بود و امروز هم همه‌ی ادبا قبول دارند. قرآن در یک چنین محیطی دارد این حرف [تحدی به قرآن]را می‌زند که شعرای درجه‌ی یک بودند، مثل اینکه فرض کنید امثال سعدی و حافظ و فردوسی و صائب همه جمع باشند، آنوقت یک نفر بیاید یک سخنی را بگوید و بعد ادعا کند که اگر می‌توانید مثل این سخن بگوئید: مردم مراجعه می‌کنند به این آقای مثلاً سعدی یا حافظ،‌اگر اینها اقرار کردند که ما نمی‌توانیم، معلوم است که سطح عالی سخنوری بشر عاجز از بیان این معناست، پس قبول کنید که از طرف خداست و می‌بینید که این یک راه روشنی است.

حالا من عرض می‌کنم: 1400 سال است این سخن بقوت خودش باقی است و تاکنون هیچکس نیامده است سخنی را بگوید که پاسخ این آیه قرآن [بقره:23] باشد: بله کسانی از قبیل ابن ابی العوجاء و دیگران پیدا شدند و چیزهایی از خودشان ساختند، فرضاً یک سوره، دو سوره، یک آیه، دو آیه کمتر یا بیشتر درست کردند و گفتند این در مقابل قرآن! اما فقط خودشان گفتند و آن گواهان و داوران هرگز پیدا نشدند که بگویند بله این سخن هم‌وزن سخن قرآنی است. ولذا وقتی یک نفر اهل فن بگوید چنین چیزی در طول این چهارده قرن پیدا نشده خیلی مهم است!