newspart/index2
تاریخچه شکل‌گیری کشور ایالات متحده آمریکا / تاریخچه آمریکا/ تاریخ تشکیل آمریکا
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
پيشرفت غرب با ظلم و غارت كشورهای ديگر

ما اگر دنبال پیشرفت هستیم و پیشرفت علمی را شرط لازم پیشرفت عمومی كشور میدانیم، توجه داشته باشیم كه مراد ما از پیشرفت، پیشرفت با الگوی غربی نیست. دستور كار قطعی نظام جمهوری اسلامی، دنبال كردن الگوی پیشرفت ایرانی - اسلامی است. ما پیشرفت را به شكلی كه غرب دنبال كرد و پیش رفت، نمیخواهیم؛ پیشرفت غربی هیچ جاذبهای برای انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت كشورهای پیشرفتهی غربی نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر كند، نتوانست اخلاق انسانی را مستقر كند. اولاً آن پیشرفت بر پایهی ظلم و استعمار و غارت كشورهای دیگر بنا شد. شما ببینید همین حالا یكی از آقایان راجع به حملهی پرتغال به ایران مطالبی گفتند. خب، فقط ایران نبود. در این منطقهی شرق آسیا، جاهای مختلفی پرتغالیها رفتند، هلندیها رفتند. مگر هلند چه اندازه عرض و طول جغرافیائی و تاریخی و ارزش علمی دارد؟ یا پرتغال یا اسپانیا یا انگلیس همین جور؟ تمام این قارهی عظیم آسیا را، قارهی آفریقا را اینها در مشت گرفتند و فشردند؛ اینها مراكز ثروت بود. نگاه كنید به نوشتهی نهرو در «نگاهی به تاریخ جهان»؛ او تشریح میكند پیشرفتهای علمی و فنی موجود در هند را پیش از ورود انگلیسها. بنده تا قبل از اینكه این مطلب را از نگاه آدم مطلعی مثل نهرو - كه آن روز این را نوشته بود - بخوانم، از چنین مسئلهای مطلع نبودم. یك كشوری در مسیر علمیِ معقول و صحیحی حركت میكند، بعد میآیند به كمك علم و به كمك سلاح این كشور را تصرف میكنند، بیدریغ انسانها را میكُشند، منابع ثروت او را از بین میبرند و خودشان را بر او تحمیل میكنند. ثروت را از هند بیرون میكشند، میروند در كشور خودشان سرمایهگذاری میكنند، ذخیره درست میكنند. انگلیسها آمریكا را با پولی كه از هند به دست آوردند، گرفتند. تا قبل از سالهای استقلال آمریكا كه انگلیسها بر كشور آمریكا مسلط بودند، عمدهی درآمد تجار انگلیسی از تجارتی بود كه از هند به سواحل آمریكا میكردند؛ كه بعد با مقابلهی ساكنان آمریكا - البته نه ساكنان بومی، بلكه باز هم همان مهاجرین انگلیسی و اسپانیائی و دیگران - و جنگی كه انجام گرفت و سپس استقلال آمریكا، دوران تسلط انگلیس تمام شد. بههرحال اینها پایهی تمدن خودشان را با مكیدن خون ملتها شروع كردند؛ بعد هم با پیشرفتهای گوناگون، نه ظلم را در كشورهای خودشان برطرف كردند، نه تبعیض را برطرف كردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بینیازی برسانند؛ میبینید امروز هم وضع اقتصاد در این كشورها چه جوری است، وضع اجتماعی چه جوری است، وضع اخلاقی چه جوری است؛ این انحطاط اخلاقی، این لجنزار اخلاق جنسی در غرب. پیشرفت تمدن غربی، یك چنین پیشرفتی است با این خصوصیات؛ این را ما بههیچوجه نمیپسندیم. ما دنبال الگوی مطلوب و آرمانیِ خودمان هستیم، كه یك الگوی اسلامی و ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه میگیرد، از نیازها و سنتهای ایرانی بهره میبرد؛ یك الگوی مستقل.1392/05/15
لینک ثابت
ریشه‌های تاریخی و جامعه‌شناسانه اصالت ثروت و مالکیت خصوصی در آمریکا

مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی‌ای دارد كه آن مبانی تعیین كننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است... مبانی معرفتی ما به ما میگوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیرعادلانه.
فرض بفرمائید در یك جامعه‌ای تفكر سودمحور مطرح است؛ یعنی همه‌ی پدیده‌های عالم با پول محك زده میشوند و اندازه‌گیری میشوند: هر چیزی قیمت پولی‌اش و سود مادی‌اش چقدر است. امروز در یك بخش بزرگی از دنیا مسئله این است: همه چیز با پول سنجیده میشود! در این جامعه ممكن است برخی از كارها ارزشی باشد - برای خاطر اینكه آنها را به پول میرساند - اما در یك جامعه‌ای كه در آن پول و سود، محور قضاوت نیست، همان كار ممكن است ضدارزش محسوب بشود.
یا در یك جامعه و در یك نظام اخلاقی‌ای، پول احترام مطلق دارد؛ از كجا آمده؟ مهم نیست. ممكن است از راه استثمار بدست آمده باشد، ممكن است از راه استعمار بدست آمده باشد، ممكن است از راه غارت بدست آمده باشد؛ فرقی نمیكند، پول است. البته امروز این چیزها اگر صریحاً گفته بشود - در آن جوامعی كه به آنها مبتلایند - ممكن است انكار بشود؛ اما تاریخشان را كه نگاه میكنید قضیه روشن میشود. در آمریكا، ریشه‌ی این مسئله‌ی آزادی فردی و این لیبرالیسمی كه به آن افتخار میكردند و میكنند و یكی از ارزشهای آمریكائی بحساب می‌آورند، عبارت است از حفظ ثروت شخصی. یعنی محیطی كه آمریكا در آن محیط بوجود آمد و با آن مردمی كه آن روز در آمریكا جمع شده بودند، حفظ فعالیت و تلاش مادی، نیاز به این داشت كه به ثروت شخصی افراد یك ارزش مطلقی داده بشود. البته این از نگاه جامعه شناختی و با نگاه واقعی - متنی به جامعه‌ی آمریكائی، داستان خیلی مفصلی دارد. آن روزی كه منطقه‌ی آمریكا - نه نظام سیاسی آمریكا - به عنوان محلی برای كسب درآمد با آن زمینه‌ی طبیعی پرسود تبدیل شد، آن كسانی كه در آمریكا جمع شده بودند، بیشتر ماجراجویانی بودند كه از اروپا راه افتاده بودند، توانسته بودند عرض اقیانوس متلاطم اطلس را بپیمایند و خودشان را به سرزمین اتازونی برسانند؛ هر كسی نمی‌آمد. آن كسی كه در اروپا زندگی داشت، كار داشت، خانواده داشت، اصالت داشت، او كه نمی‌آمد؛ افرادی می‌آمدند كه یا از لحاظ مالی استیصال داشتند، یا تحت تعقیب جزائی بودند، یا ماجراجو بودند. میدانید، اقیانوس اطلس، متلاطم‌ترین دریاهای دنیاست؛ از عرض این اقیانوس عبور كردن و خود را از اروپا به سرزمین آمریكا رساندن، خودش یك ماجراجوئی میخواست. مجموعه‌ای از این ماجراجوها، عمدتاً - نمیگویم عموماً - مردم اولیه‌ی آمریكا را تشكیل دادند. اگر بنا بود اینها بتوانند با هم و در كنار هم زندگی بكنند و ثروت تولید بكنند، باید به ثروت شخصی یك ارزش مطلق داده میشد. و داده شد. توی این فیلمهای كابوئی - البته اینها نه اینكه صددرصد واقعیت داشته باشد، به هر حال فیلم است، داستان است؛ اما نشانه‌های واقعیت كاملاً در آنها وجود دارد - شما می‌بینید برای خاطر یك گاوی كه كسی از گله‌ی یك گله‌دار دزدیده، قاضی می‌نشیند قضاوت میكند، حكم اعدام به او میدهد، بعد هم به دارش میزنند! این بخاطر این است كه ثروت شخصی و مالكیت خصوصی، یك ارزش مطلق پیدا میكند. خب، در یك چنین جامعه‌ای دیگر مهم نیست این پول از كجا آمده باشد.
در جوامع غربی - تقریباً به طور عموم - از راه استعمار آمده است. ثروتی كه انگلستان در قرن هجدهم و نوزدهم بدست آورد و توانست به وسیله‌ی آن ثروت و پول نقد و طلای نقد، سیاست خودش را بر كل اروپا و مناطق دیگر سیطره بدهد، بخاطر پولی بود كه انگلیسی‌ها از استعمار كشورهای شرقی و عمدتاً شبه قاره‌ی هند بدست آورده بودند؛ شبه قاره‌ی هند و كشور سیام سابق و بقیه‌ی كشورهای آن منطقه را غارت كردند! شما به تاریخ مراجعه كنید، مطالعه كنید؛ واقعاً در یكی دو كلمه نمیشود گفت كه اینها با هند چه كردند؛ انگلیسی‌ها ثروت هند را و ثروت آن منطقه را - كه منطقه‌ی بسیار پرثروتی بود - مثل یك انار آب‌لمبوئی فشردند و همه رفت توی خزانه‌ی دولت انگلیس و كشور انگیس تبدیل شد به یك ثروتمند! دیگر سؤال نمیشود این ثروت از كجا آمد. این ثروت احترام دارد! خب پیشرفت در این كشور یك معنا پیدا میكند؛ اما در كشوری كه استعمار را حرام میداند، استثمار را گناه میداند، غارت را ممنوع میداند، غصب را حرام میداند، تجاوز به حقوق دیگران و گرفتن مال دیگران را ممنوع میداند، پیشرفت یك معنای دیگری پیدا خواهد كرد. بنابراین مبانی معرفتی، مبانی اخلاقی و تفكرات اصولی و فلسفی، در تعریف پیشرفت در یك كشور تعیین كننده است.1388/02/27

لینک ثابت
سیاهان امروز آمریکا؛ فرزندان فقرا اسیرشده کشورهای آفریقایی

مشكل اصلی دنیای دوران علم، دنیای متجدد و مدرن، این بود كه علم در این دنیا در خدمت فساد، در خدمت طغیان، در خدمت تجاوز قرار گرفت. دانش یك موهبت خدائی است. بزرگترین ناسپاسی در قبال این موهبت بزرگ این است كه دانش را یك نسلی، یك ملتی، یك مجموعه‌ای در برهه‌ای از زمان در خدمت ظلم و طغیان و تعدی و سركوب كردن ارزشهای انسانی قرار بدهند. و این اتفاق در دو سه قرن اخیر بخصوص و در ده‌ها سال گذشته در دنیا افتاد.
ملتهائی به دانش دست پیدا كردند؛ این طبیعی است. دانش در طول تاریخ در میان ملتها دست به دست می‌گردد. یك‌وقتی مركز دانش، مناطق شرقی جهان بود، یك‌وقتی هم مركز دانش، مناطق غربی جهان شد. این ملتها وقتی به دانش دست پیدا كردند، دانش را در خدمت استعمار به كار بردند، در خدمت سركوب ملتها به كار بردند. كشورهای زیادی با ملتهای بسیار انبوهی در شرق و غرب عالم- در آفریقا، در آسیا- به واسطه‌ی دانش كشورهای غربی سركوب شدند؛ به استعمار كشیده شدند؛ نسلهای انسانی به اسارت گرفته شدند. سیاهانِ امروز آمریكا، فرزندان همان مستمندانی هستند كه به وسیله‌ی استعمارگران غربی از كشورهای آفریقائی به اسارت گرفته شدند؛ از میان خانه و زندگی و مزرعه و زیستگاه خودشان این‌ها را مثل حیوانات صید كردند و به كار سخت گماشتند و آواره كردند. این كار در سرتاسر دنیا، در شبه قاره‌ی هند، در منتهاالیه آسیا، در دورانهای سیاه هم اتفاق افتاد. با علم خود، با دانشی كه به دست آورده بودند و موهبت الهی بود، بندگان خدا و خلق خدا را به ذلت كشیدند؛ به ستم دچار كردند؛ زندگی‌های آن‌ها را برای دورانهای طولانی تباه كردند.
بعد هم از همین دانش‌هائی كه در اختیار گرفتند- و هر دانشی مثل پله‌ای است از یك مجموعه‌ی پلكان. وقتی انسان یك پله بالا رفت، فرصت و امكان پیدا می‌كند كه به پله‌ی بعد و پله‌های بعد هم دست پیدا كند؛ این هم طبیعی است- با بالا رفتن از پلكان علم، بمب اتم ساخته شد؛ سلاحهای شیمیائی ساخته شد؛ نسل‌هائی نابود شدند؛ انسان‌هائی به ماتم عزیزان خود نشستند؛ و دنیا آن چیزی شد كه شما در جغرافیای سیاسی عالم مشاهده می‌كنید: تقسیم عالم به دو جناحِ زورگو و زورپذیر؛ ستمگر و ستم‌پذیر؛ آن هم با فاصله‌ی بسیار زیاد. این جغرافیای سیاسی عالم، جغرافیای فرهنگی عالم در دورانهای اخیرِ این قرنهای سیاه به این شكل رسید.1388/01/26

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی